اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

گفتگو با ایرانی آزادشده از مالزی



اخبار,اخبار اجتماعی, قاچاقچیان مواد مخدر


اخبار اجتماعی - گفتگو با ایرانی آزادشده از مالزی

صدور حكم اعدام برای ایرانیان در مالزی همچنان ادامه دارد. چند روز قبل دادگاه شاه علم مالزی، دو ایرانی دیگر را به اتهام حمل روانگردان شیشه به اعدام محكوم كرد. این دو نفر به نام‌های «كاظم» و «میكاییل» وقتی می‌خواستند وارد كوالالامپور شوند توسط پلیس دستگیر شدند. علاوه بر این دو مرد باید نام دو خواهر به نام‌های «فاطمه» و «تهیمنه» را نیز به فهرست بلند بالای ایرانیانی كه در مالزی به اعدام محكوم شده‌اند، افزود.

بنابر آمار غیررسمی حدود 70 ایرانی در مالزی به دلیل همراه داشتن شیشه به مرگ محكوم شده‌اند. از سویی بیش از 500 نفر نیز به همین اتهام در زندان‌های مالزی به سر می‌برند و شرایط وخیمی دارند. طبق قوانین مالزی، پلیس این كشور می‌تواند به هركس كه در ارتباط با قاچاق مواد مخدر مظنون شد او را دستگیر و برای 2 تا 8 سال بدون محاكمه زندانی‌اش كند.

 

یكی از هموطنانمان كه بر اساس همین قانون ماه‌ها در زندان‌های مالزی در بند بود جوانی 27 ساله به نام «آرش» است. او در آنجا مدیر یك صرافی بود و در كنار فعالیت صرافی موسسه كرایه خودرو هم داشت. اما چندی پیش به اتهام همكاری با گروه‌های تبهكاری دستگیر شد و همین اتهام كه هیچ‌وقت ثابت نشد، كافی بود تا چند ماه از عمرش را در زندان‌های مالزی بگذراند.

چطور شد كه به مالزی سفر كردی؟
من اوایل سال 86 برای ادامه تحصیل به مالزی رفتم. آن زمان آنجا برای زندگی كردن شرایط مناسبی داشت. از طرفی مردم مالزی نیز با ایرانیان برخورد خوبی داشتند. بعد از آنكه تحصیلاتم به پایان رسید یك صرافی راه انداختم. به جز من فقط دو، سه ایرانی دیگر در آنجا صرافی داشتند و اوضاع كاری خیلی خوب بود. در كنار این كار من موسسه كرایه اتومبیل داشتم. سعی می‌كردم از همه وقتم برای كار كردن استفاده كنم. همه‌چیز در آنجا خوب بود تا اینكه پای قاچاقچیان مواد مخدر به مالزی رسید.

ورود قاچاقچیان به مالزی چه تاثیری در زندگی تو داشت؟
آنها چند ایرانی بودند كه از ایران به مالزی شیشه قاچاق می‌كردند. مثلا شیشه در ایران كیلویی 8 میلیون تومان بود و آنها همان مواد را در مالزی كیلویی 80 میلیون تومان می‌فروختند. من خودم به طور مستقیم در این ماجرا دخالتی نداشتم اما یكی، دو نفر از خلافكارها پیش من می‌آمدند و من پول‌هایشان را برایشان به ایران حواله می‌كردم. كم‌كم پلیس مالزی به این موضوع حساس و برخورد‌های خشن در این باره آغاز شد.

چطور شد كه قاچاقچیان شیشه را از ایران به مالزی قاچاق كردند؟
اوایلی كه به مالزی رفته بودم، می‌گفتند شیشه اول از مالزی به ایران برده شد. آقایی به نام حسن، نخستین مرتبه این كار را كرد و چون مواد اولیه ساخت شیشه كه شیمیایی است در ایران در دسترس است این آقا و دوستانش شیشه درست كردند و نخستین مرتبه شیشه را به مالزی بردند.

چطور شد كه دستگیر و زندانی شدی؟
یك روز یكی از همین خلافكار‌ها كه یك خودرو از من كرایه كرده بود من را دید و سوار خودرویش شدم. او من را در نزدیكی خانه‌ام پیاده كرد اما همان زمان ماموران سر رسیدند و به طرف خودرویش تیراندازی كردند. من از هیچ‌چیز خبر نداشتم و گوشه‌یی پناه گرفتم اما ماموران سراغم آمدند و گفتند من هم همدست او هستم. چند ساعت بعد پلیس، خودروی مرد قاچاقچی را پیدا كرد و در صندوق عقب آن دو كیلو شیشه كشف شد. با وجود اینكه گفتم خودرو را كرایه داده بودم، باز هم من را دستگیر كردند.

برخورد پلیس مالزی در رسیدگی به اتهام شما چطور بود؟
خیلی خشن بودند. هنوز من را به اداره پلیس نبرده بودند كه سر و صورتم زخمی شده بود. حتی یكی از ماموران توی صورتم آب دهان انداخت. آن روز خیلی عذاب كشیدم. موادی كه كشف كرده بودند دو كیلو بود اما خودم با چشمانم دیدم كه 300، 400 گرم از رویش برداشتند. به من گفتند چیزی نگو تا كمكت كنیم اما هیچ كمكی هم نكردند.

از شرایط بازداشتگاه پلیس مالزی بگو.
زندانیانی كه برای حمل مواد مخدر دستگیر شده بودند در سلول انفرادی كه شبیه قفس بود، نگهداری می‌شدند. این افراد پیراهن و شلوارك نارنجی رنگ می‌پوشند و باید 14 روز در همین شرایط بمانند. اما زندانیان معمولی به طور دسته‌جمعی نگهداری می‌شوند و در یك فضای كوچك، 15 تا 20 نفر نگهداری می‌شوند. اینها لباس‌شان بنفش است. در بازداشتگاه از پتو و ملحفه و بقیه امكانات خبری نیست.

وضعیت تغذیه چطور بود؟ چه غذاهایی به زندانیان می‌دادند؟
صبح‌ها مقداری چای داخل كیسه پلاستیكی می‌ریختند و می‌دادند. نهار و شام هم چند قاشق برنج و یك ماهی كوچك سیاه مثل ماهی كیلكا.

در این مدت چطور از تو بازجویی می‌كردند؟
معمولا از ساعت 9 صبح تا 2 عصر چند مامور از اداره بوكیت امان كه اداره اطلاعات مواد مخدر مالزی است می‌آمدند برای بازجویی. یك نفر حرف‌هایم را تایپ و یك نفر بازجویی می‌كرد و یك نفر هم مسوول كتك زدن بود. از من درباره پدربزرگم سوال كردند تا اینكه چرا آمدم مالزی و هر سوالی كه به ذهن‌تان برسد، می‌پرسیدند. بعد از گرفتن این اطلاعات شروع كردند به بازجویی درباره مواد مخدر. چه راست می‌گفتم و چه دروغ، كتك می‌خوردم. رحم هم نمی‌كنند. چك و لگد می‌زدند و سیگار روی دستم خاموش می‌كردند و... چون می‌دانند دادگاه هم از آنها حمایت می‌كند.

چرا برخوردشان تا این حد خشن بود؟
چیزی كه پلیس مالزی خیلی از آن ناراحت بود اینكه چرا مثلا یك خارجی توانسته در كشورشان خوب كار كند و وضعیت مالی خوبی داشته باشد. از این موضوع ناراحت بودند.

در ادامه چه اتفاقی برایت افتاد؟
بعد از چند روز من را بردند دادگاه و گفتند آزادم اما وقتی از دادگاه بیرون آمدم دوباره به من دستنبد زدند و گفتند به دلیل قانونی به اسم «ال. ال. پی. كی» من باید به زندان بروم.

این قانون چه مفادی دارد؟
بر اساس این قانون پلیس مالزی می‌تواند به هر كس كه درباره مواد مخدر مظنون شد او را دستگیر و زندانی كند. زندانی شدن از 2 تا 8 سال می‌تواند ادامه داشته باشد. به همین دلیل من را به زندان سینپای رنگام در شهر جوهوربارو كه تا كوالالامپور حدود 300 كیلومتر فاصله داشت، بردند.

در زندان چه شرایطی داشتی؟
آنجا از بازداشتگاه بدتر بود و حتی دستشویی هم نداشت. یك ظرفی بود كه باید داخلش دستشویی می‌كردی. یك كاسه آب هم می‌دادند كه باید هم از آن می‌خوردی و هم خودت را می‌شستی. هر روز صبح چند دقیقه وقت داشتی كه آب ‌برداری و تنگ را خالی كنی. در همین مدت می‌توانستی از یك حوض كثیف و سبز رنگ 7، 8 كاسه آب روی سرت بریزی. در زندان هم بازجویی‌ها به شكل بدی ادامه داشت. روی سرم آب جوش می‌ریختند. آنقدر مشت به شكمم می‌زدند كه تا مدت‌ها نمی‌توانستم ادرارم را نگه دارم. حتی برای 20 روز من را در یكی سلول انداختند كه مثل سیاهچال كاملا تاریك بود.

آیا توانستی در زندان ایرانی پیدا كنی؟
از شانس بد من آن زمان هیچ ایرانی‌ای در آن زندان نبود و فقط با یك مرد آفریقایی كه انگلیسی بلد بود صحبت می‌كردم. او هم جرمش همین بود كه پلیس به او مظنون شده بود.

شرایط بهداشتی و پزشكی زندان چطور بود؟
اگر در آنجا مریض می‌شدی و ناراحتی شدیدی داشتی می‌بردند یك درمانگاه داخل زندان كه آنجا فقط قرص استامینوفن تجویز می‌شد. دكتر آنجا همان قرص را داشت و برای هر بیماری فقط همین قرص را تجویز می‌كرد.

چطور شد كه بالاخره آزاد شدی؟
آنها هیچ مدركی علیه من نداشتند. از طرفی مالزی پلیس‌های فاسدی دارد. خانواده‌ام وكیل گرفتند و میلیون‌ها تومان خرج كردند تا بالاخره بعد از چند ماه آزاد شدم.

در سال‌های اخیر نام دادگاه «شاه علم» به دلیل صدور احكام اعدام برای ایرانیان بیشتر از سایر دادگاه‌ها شنیده می‌شود. درباره این دادگاه صحبت كن.

 

فرودگاه اصلی كوالالامپور در ایالت سلانگور این كشور قرار دارد و دادگاه اصلی آنجا همان دادگاه «شاه علم» است. معمولا افرادی كه در فرودگاه گرفتار می‌شوند را برای محاكمه به این دادگاه می‌برند.

معمولا چه كسانی به عنوان قاچاقچی توسط پلیس دستگیر می‌شوند؟
كسانی كه معمولا افراد رده چندم باندها بودند. به اینها فدایی می‌گویند. چون از ایران به آنها بسته‌یی می‌دهند و می‌گویند این بسته را ببر مالزی. اگر رد شود كه دو تا سه میلیون تومان گیرش می‌آید. اگر هم گرفتار شد كه خودش می‌داند.

قاچاقچیان از چه شگردهایی برای حمل شیشه استفاده می‌كنند؟
یا داخل چمدان‌شان یا اینكه می‌خورند. كسانی كه مواد می‌خورند راهی برای فرار ندارند چون می‌دانند چه چیزی خورده‌اند. اكثر این افراد حكم‌شان اعدام است. چون راهی برای فرار ندارند كه بگویند نمی‌دانستم چی خورده‌ام. به همین دلیل هیچ تلاشی نمی‌كنند و وكیل هم نمی‌گیرند. اما افرادی كه در چمدان‌شان مواد پیدا می‌كنند حدود 10 درصد شانس دارند. چون می‌گویند بار برای من نبوده یا اینكه چمدانم جابه‌جا شده كه از آنها هم آزمایش دی‌ان‌ای می‌گیرند و همه‌چیز معلوم می‌شود. افرادی كه در چند وقت اخیر حكم اعدام گرفته‌اند بیشترشان در فرودگاه گرفتار شدند.

آیا كسی از آنها را می‌شناسی؟
پسر جوانی حدود 22 ساله با چمدان، مواد آورده بود. گفتم چرا این كار را كردی؟ گفت به عشق یك جفت كفش كتانی. من یك كتانی می‌خواستم اما پول نداشتم بخرم. یكی از دوستانم گفت بیا این چمدان را ببر مالزی. من دوبرابر این پول را به تو می‌دهم. تو چند روز هم برای خودت در مالزی تفریح كن. اگر هم دستگیر شدی من برایت وكیل می‌گیرم و حداكثر بعد از دو هفته آزاد می‌شوی. بیشتر افرادی كه در مالزی گرفتار شدند نه از قوانین خبر داشتند و نه می‌دانستند مالزی چه جهنمی است. همه‌شان فریب‌خورده و بیچاره هستند.
اخبار اجتماعی - اعتماد
 


ویدیو مرتبط :
آخرین اخبار از آزادی گروگان های آزادشده ایرانی در سوریه

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

دلایل افت موسیقی ایرانی در گفتگو با ساکت




دلایل افت موسیقی ایرانی در گفتگو با کیوان ساکت

 

مهرجویی با فیلم سنتوری ضربه ی مهلکی به بدنه ی موسیقی کشور زد، کجا اساتید موسیقی ما اعتیاد داشتند؟



▪ قبول دارید بعد از انقلاب مخصوصا در دهه اخیر موسیقی ایرانی افت کرده؟ علت را در چه می دانید؟



بلی، این افت یک واقعیتی است که نمی شود انکار کرد ولی موسیقی مانند صنعت و تکنولوژی نیست که هر روز نسبت به روز گذشته گامی به جلو برداشته شود، بلکه چون ارتباط مستقیمی با روحیات و زوایای پنهان روحی هنرمند دارد در یک دوره اوج می گیرد و در یک دوره ساکن می شود و در یک دوره ممکن است حتی افول کند بنابراین، این یک چیز غیر طبیعی نیست که در یک دوره ای موسیقی مثل امروز افت کند، چون جامعه به نظر من از همه لحاظ بخصوص از لحاظ فرهنگی و معرفتی و از لحاظ اجتماعی در حال نزول است، طبیعتا موسیقی هم که یک جزو و پدیده ای از این جامعه است نمی تواند جدا از فضای اجتماع باشد، صرفنظر از یکسری آثار هنری که همچنان نگاه به بالا و افق های دور دست دارند اغلب آثاری که تولید می شود ممکن است در یک دوره ای آثاری باشد که از کیفیت هنری بالایی برخوردار نباشد، امروزه هم من گمان می کنم در یک چنین روزگاری به سر می بریم.



▪ اگر ما دوره های موسیقی پاپی را که از اول انقلاب به صحنه آمد بررسی کنیم می بینیم که سطح هنری آثار پاپ هم رفته رفته پایین آمد، اگر دقت کنیم می بینیم که از آن موج اول پاپی که یک عده خواننده برای اولین بار بعد از اتقلاب بوجود آوردند تا برسیم به خوانند های موسیقی زیرزمینی که بعد از چند سال توانستند مجوز بگیرند و بعد از آن برسیم به این موسیقی رپ مبتذل زیر زمینی، می بینیم که روز به روز سطح شنیداری مردم به شدت افول کرده است و کسی هم در این بین نیست به فکر باشد.



ـ این مسئله دلایل زیادی دارد ولی اصلی ترین مقصر این قضیه صدا و سیما است، در گذشته مهمترین نهاد ترویج موسیقی با ارزش های هنری بالا سازمان صدا و سیما بوده اما امروزه تنها چیزی که مهم نیست ارزش های هنری نهفته در موسیقی است، البته این تخریب ارزشی، دیگر حوزه های فرهنگی را بی نصیب نگذاشته است، آن هم دلیلش این است که کسانی که تهیه کننده هستند و همچنین مسئولین موسیقی صدا و سیما دارای کمترین شناخت به موسیقی هستند و فقط با یک ذوق بسیار عامیانه به موسیقی نگاه می کنند.



در یک جایی استاد شجریان گفتند که بعضی از تهیه کنندگان صدا و سیما می گویند که مردم هستند که آنطور موسیقی سطح پایین می خواهند، آقای شجریان پاسخ بسیار زیبایی دادند، گفتند شما به مردم موسیقی خوب داده اید و شناسانده اید که آنها بگویند ما موسیقی خوب نمی خواهیم و موسیقی بد می خواهیم!؟


▪ خب دلایل افت کیفی موسیقی زیاد است، ولی یک دلیلی که من به آن اعتقاد دارم این است که خود هنرمندان ما هم دیگر مثل دهه های پیش اعتقاد به کارشان و هنرشان ندارند، البته شاید این هم بخاطر شرایط فرهنگی باشد، مثلا دیگر کسی پیدا نمی شود آن شور و حال هنرمندی مثل استاد صبا یا دیگران را داشته باشد و کلا فضای فکری و روحی هنرمندان عوض شده است.

ـ اصلا حرف های امروز حرف دیگری شده است، داستان امروز داستان دیگری است، همه چیز فرق کرده، هنرمند امروز یا خسته و بی انگیزه و دلپژمرده شده یا هنرمندی است که سفارشی کار می کند، که به نظر من آثار کسانی که سفارشی کار می کنند موسیقیشان فاقد ارزش هنری است و زود فراموش می شود، تعداد زیاد سمفونی به مناسبت های مختلف ساخته شده که نه تنها هیچ جایگاهی در ذهن مردم نداشته و حتی مردم آنها را به خاطر ندارند بلکه حتی به نظر من این آثارش سفارشی توهینی است بر آن مناسبتی که بخاطرش آثاری تولید می شود به دلیل اینکه از دل برنیامده و فرمایشی بوده.



▪ خب از این بحث بگذریم، در پایان مصاحبه اگر مطلب خاصی مانده خوشحال می شویم که بشنویم.



ـ در مورد فیلم سنتوری می خواستم کمی صحبت کنم که همیشه می خواستم نظرم را در مورد این فیلم بگویم ولی فرصتی پیش نیامده بود. من تا به حال فیلمی به این حد دور از واقعیت و ضربه زننده به موسیقی و هویت موسیقیدان ایرانی ندیده بودم، تعجب من از آقای مهرجویی و تعجبم از آنهایی است که این فیلم را دیده اند و هیچ اعتراضی نکرده اند، ببینید موسیقی ایرانی و هنرمند ایرانی همیشه در مظان یکسری اتهامات بوده از جمله این که هنرمندان ایرانی همه معتاد هستند و موسیقی ایرانی همه را معتاد می کند، در صورتی که به هیچ وجه اینطور نیست، کجا اساتید ما مثل وزیری، خالقی، شجریان، ناظری، پایور، بنان، قوامی، قمر، شهناز یا کجا هنرمندان ما مثل کامکاران، متبسم و دیگران معتاد هستند.



شکلی که در این فیلم از شخصیت یک موسیقیدان ایرانی به نمایش درآمده بسیار شکل غیر واقعی و حقیر است، شما در طول تاریخ، سنتور نوازی را پیدا نمی کنید که ایستاده سنتور زده باشد و در ضمن عبا هم روی دوشش باشد و بعد تلو تلو بخورد و روی صحنه بیفتد، در طول تاریخ موسیقی ما که ضبط شده است یک نمونه ی اینچنینی ما نداریم. و نمونه های زیادی در این فیلم است که به بد ترین شکل هنر و هنرمند ایرانی را تحقیر کرده است اگر بخواهید مفصل در یک نشست به آنها اشاره خواهم کرد.



▪ خب علی سنتوری نماینده موسیقی سنتی و ایرانی ما نبوده، او نماینده نسل جوان و نسل سومی است که بیشتر موسیقی زیر زمینی کار می کنند که حالا به دلایل مختلفی مثل شرایط خانوادگی، شرایط اجتماع و دشواری کار موسیقی و مجوز ندادن به کنسرت ها و آلبوم ها زندگی سنتوری به سمت نابودی می رود. او نماینده هنرمند موسیقی سنتی نیست.



ـ نه ببینید سنتوری که علی سنتوری می نوازد نوازنده اش اردوان کامکار بود که یکی از قوی ترین نوازنده های سنتور ایران است، آهنگ ساخته شده هم خیلی قشنگ و نوازندگی سنتورش هم در این کار قوی بود، ما در موسیقی زیر زمینی کجا نوازنده ی سنتور به این قدرت داریم؟ اصلا اکثر سازهای موسیقی زیر زمینی از سازهای الکترونیکی و غربی است نه سازهای موسیقی ایرانی، چرا آقای مهرجویی برای نشان دادن موسیقیدان زیرزمینی و نسل جوان از ساز دیگری استفاده نکرد؟



یک صحنه ای است که یک عده ای وارد جشن می شوند و برنامه را به هم می ریزند، وقتی در مجلس می ریزند و دعوا می شود علی سنتوری از بیم اینکه خودش و سنتورش آسیب نبیند نوازندگی اش را قطع نمی کند و همینطور تا آخر می خوانند و می زنند، خب این کجایش با واقعیت مطابق است؟ در تپه ای که همه معتاد ها کنار آتش نشستند، علی سنتوری سنتورش را میاورد کنار این معتادان، اصلا کجا یک سنتور نواز این کار را می کند؟ تمام هویت یک هنرمند ایرانی را آقای مهرجویی در این فیلم زیر سوال برد، این فیلم یک توهینی به نوازنده ها به شمار می رفت، حتی هنرمندان خیلی محدودی هم که ممکن است گرایش به مواد مخدر داشته باشند کجا در تپه های دارآباد با سازشان کنار آتش مواد می کشند؟ لا اقل یک صحنه که منطبق با واقعیت باشد در این فیلم دیده نشد، باعث تاسف است که این فیلم موزیسن ها را به این شکل نمایش داد، ای کاش یک ساز الکترونیکی به جای سنتور در نظر گرفته می شد گرچه که این هم درست نیست، ساز حرمتی دارد و نباید حرمت ساز شکسته شود. یعنی آقای پشنگ کامکار، استاد پایور یا استاد مشکاتیان سابقه داشتند که وسط اجرا تلو تلو بخورند و بیفتند روی ساز!؟بلاخره مفاهیم یک فیلم باید یک درصد با واقعیت اجتماعی آن موضوع همخوانی و همسویی داشته باشند، با کمال تاسف این فیلم درصدی با واقعیت منطبق نبود وچهره ای نادرست و غیر حقیقی از یک هنرمند ایرانی را نشان داد و تعجب من این است که چرا هیچ کدام از هنرمندا واکنش نشان ندادند شاید دلیلش این بوده که دیگر هنرمندان بی انگیزه شدند و اصلا مسائل موسیقی برایشان دیگر اهمیت ندارد.



با توجه به این مسئله که بعضی ها این اندیشه را دارند که سازهای ایرانی برای لهو و لعب درست شده اند و اینکه بعضی ها اعتقاد دارند که موسیقی ایرانی هنرمندان و مخاطبان را به سوی اعتیاد، گوشه گیری، فساد و از هم گسیختگی می برد، این فیلم در جهت گسترش و جا انداختن این نوع تفکر درست شده و کلا فیلم در جهت تحقیر هنرمند ایرانی و ساز سنتور ساخته شده و این فیلم به نفع اندیشه ای است که با موسیقی ایرانی مخالف است.



▪ این درست است که شاید نباید سنتور به عنوان ساز یک موزیسین که کار پاپ می کند و نماینده نسل جوان است، انتخاب شود، ولی قبول دارید که حداقل این فیلم باعث شد مردم ساز سنتور را بشناسند و این در بیشتر شدن هنرجویان ساز سنتور هم دیده می شود.



ـ به نظرم شما از این فیلم دفاع میکنید مگر غربیها فیلم از آهنگسازان خود نساخته اند آیا هرگز آنها را تخریب کرده اند؟ من با شما موافق نیستم، ما دنبال شاگرد جمع کردن نیستیم که، اگر کسی بخواهد ساز ایرانی مثل سنتور را بیشتر معرفی کند خب نباید که از زاویه منفی به این قضیه نگاه کند، ما هنرمندان فرهیخته در این مملکت کم نداشتیم و کم نداریم، چرا زندگی اساتید ما مثل پایور، وزیری، خالقی، حبیب سماعی، درویش خان،جلیل شهناز و غیره را تا به حال به تصویر نکشیده اند؟



▪ خب مضمون این فیلم این بود که می خواست یک نسل شکست خورده ای را نشان بدهد.



ـ خب برای این هدف به نظر من باید ساز دیگری را معرفی می کرد، موسیقی و سازهای ایرانی در شرایط کنونی به اندازه ی کافی زیر فشار و مورد هجوم نیروهای فکری منفی هستند، چرا باید این فیلم به این اندیشه منفی نسبت به موسیقی ایرانی اصالت ببخشد؟ این فیلم یک ضربه ی مهلکی بود به بدنه ی موسیقی و تاثیرش را تا مدت ها خواهد گذاشت و در گسترش تفکر اندیشه های معارضین و مخالفین با موسیقی ایرانی بسیار موثرتر بود تا نشان دادن و معرفی کردن ساز سنتور که به نظر من اصلا دلیل موجهی نیست و غیرمنطقی است.



▪ نظرتان در مورد آهنگ ها و صدای خواننده ی این فیلم چیست؟



ـ آهنگ ها زیبا بود و خواننده هم به هر حال با آهنگ ها همخوانی داشت و توانسته بود از عهده ی اجرای کار بر بیاید..../ مصاحبه : مجله بین‌المللی موسیقی ایرانیان