اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
کودک خیابانی چقدر درآمد دارد؟ چه غذایی می خورد؟کجا می خوابد؟
روزنامه ایران در بخشی از گزارش خود در باره کودکان خیابانی آورده است:
مریم 7ساله جزو کودکان خیابانی است. او را مدتی است سرچهارراه مطهری- سهروردی میبینم. گل میفروشد. صبح ساعت 8 میآید و شب ساعت10میرود. البته تنها نیست؛ مرد سن و سالداری با سبیلهای پت و پهن، پیراهن سفید آستین بلند و یقه باز و شلوار قهوهای و کفشهای پاشنه خوابانده او را میرساند و شبها هم دنبالش میآید و اول از همه پولها را میگیرد.
چند روزی صبحها کمین میکنم تا ببینم ماجرا از چه قرار است. ساعت نزدیک 8صبح است که سر و کله آقای سبیل کلفت پیدایش میشود. سرکی میکشد و میرود سراغ ماشیناش که 50-40 متری پایینتر پارک کرده. دست مریم کوچولو را میگیرد و سرچهارراه میآورد تا آدامس بفروشد. امروز دخترک جای گل باید آدامس بفروشد.
میروم دوری میزنم و برمیگردم سرچهارراه. از دخترک چند آدامس میخرم تا با این خرید اعتمادش را جلب کرده باشم.شروع میکنم به سؤال پرسیدن که آیا درس میخواند. مریم که انگار چیزی نخورده و توانی ندارد با صورت کبودش که معلوم است آفتاب آن را سوزانده روسری گلگلیاش را جلو میکشد و میگوید نه.
- چرا؟
- آقا منوچهر نمیگذارد.
- همونی که تو رو صبحها میرسونه؟
- بله
- مگه پدرو مادر نداری؟
- چرا دارم ولی من پیش
آقا منوچهر میمانم.
- برای چی؟
- خانوادهام وضعشان خوب نیست، پول ندارن، من کارمیکنم و آقا منوچهر آخر هفته 150هزار تومان به پدرم پول میده.
- به خودت هم پول میده؟
- نه، فقط ناهار و شام.
- چند وقته پیشش کار میکنی؟
- یک سال، برادر بزرگترم هم با اون کار میکنه، پاتوقش میدان توحیده، داداشم عروسک میفروشه.
- خونه تون کجاست؟
-خونه بابام پاکدشته ولی من و داداشم هرندی هستیم توی یک خونه که چند تا دختر و پسر دیگه با ما زندگی میکنن.
-پدرو مادرت رو چند وقت به چند وقت میبینی؟
- ماهی یکبار
- غذا چی میخورید؟
-ماکارونی، استامبولی، عدسی، لوبیا از اینجور چیزا
- لباس چی؟
- آقا منوچهر لباس دسته دوم میخره
گرم صحبت با دخترک هستم که کسی از پشت یقهام را میگیرد، وقتی برمی گردم میبینم منوچهراست که زل زده به چشمانم و انگار که دزد گرفته باشد داد میزند که با دخترش چه کار دارم، با هزار بدبختی خودم را از او جدا میکنم و البته میگویم که خبرنگارم و حالا من دستش را میگیرم و با دست دیگرم شماره پلیس را میگیرم ولی نمیدانم که چطور میشود با داد و فریادها و شلوغ کاری منوچهر، دورمان پر از آدم میشود و او با مریم غیبش میزند. حالا چند روزی است که دخترک را آنجا نمیبینم، شاید منوچهر به من ناسزا میگوید که بازارمطهری – سهروردی را برایش تعطیل کرده ام.
اخباراجتماعی - خبر انلاین
ویدیو مرتبط :
به یاد شش ماهه ارباب: کودک، چقدر می خورد از نهر آب، آب؟
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
کودک خیابانی چقدر درآمد دارد؟
روزنامه ایران در بخشی از گزارش خود درباره کودکان خیابانی آورده است: مریم 7ساله جزو کودکان خیابانی است. او را مدتی است سرچهارراه مطهری- سهروردی میبینم. گل میفروشد.
صبح ساعت 8 میآید و شب ساعت10میرود. البته تنها نیست؛ مرد سن و سالداری با سبیلهای پت و پهن، پیراهن سفید آستین بلند و یقه باز و شلوار قهوهای و کفشهای پاشنه خوابانده او را میرساند و شبها هم دنبالش میآید و اول از همه پولها را میگیرد.
چند روزی صبحها کمین میکنم تا ببینم ماجرا از چه قرار است. ساعت نزدیک 8صبح است که سر و کله آقای سبیل کلفت پیدایش میشود. سرکی میکشد و میرود سراغ ماشیناش که 50-40 متری پایینتر پارک کرده. دست مریم کوچولو را میگیرد و سرچهارراه میآورد تا آدامس بفروشد. امروز دخترک جای گل باید آدامس بفروشد.
میروم دوری میزنم و برمیگردم سرچهارراه. از دخترک چند آدامس میخرم تا با این خرید اعتمادش را جلب کرده باشم.شروع میکنم به سؤال پرسیدن که آیا درس میخواند. مریم که انگار چیزی نخورده و توانی ندارد با صورت کبودش که معلوم است آفتاب آن را سوزانده روسری گلگلیاش را جلو میکشد و میگوید نه.
- چرا؟
- آقا منوچهر نمیگذارد.
- همونی که تو رو صبحها میرسونه؟
- بله
- مگه پدرو مادر نداری؟
- چرا دارم ولی من پیش آقا منوچهر میمانم.
- برای چی؟
- خانوادهام وضعشان خوب نیست، پول ندارن، من کارمیکنم و آقا منوچهر آخر هفته 150هزار تومان به پدرم پول میده.
- به خودت هم پول میده؟
- نه، فقط ناهار و شام.
- چند وقته پیشش کار میکنی؟
- یک سال، برادر بزرگترم هم با اون کار میکنه، پاتوقش میدان توحیده، داداشم عروسک میفروشه.
- خونه تون کجاست؟
-خونه بابام پاکدشته ولی من و داداشم هرندی هستیم توی یک خونه که چند تا دختر و پسر دیگه با ما زندگی میکنن.
-پدرو مادرت رو چند وقت به چند وقت میبینی؟
- ماهی یکبار
- غذا چی میخورید؟
-ماکارونی، استامبولی، عدسی، لوبیا از اینجور چیزا
- لباس چی؟
- آقا منوچهر لباس دسته دوم میخره
گرم صحبت با دخترک هستم که کسی از پشت یقهام را میگیرد، وقتی برمی گردم میبینم منوچهراست که زل زده به چشمانم و انگار که دزد گرفته باشد داد میزند که با دخترش چه کار دارم، با هزار بدبختی خودم را از او جدا میکنم و البته میگویم که خبرنگارم و حالا من دستش را میگیرم و با دست دیگرم شماره پلیس را میگیرم ولی نمیدانم که چطور میشود با داد و فریادها و شلوغ کاری منوچهر، دورمان پر از آدم میشود و او با مریم غیبش میزند. حالا چند روزی است که دخترک را آنجا نمیبینم، شاید منوچهر به من ناسزا میگوید که بازارمطهری – سهروردی را برایش تعطیل کرده ام.