اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
کبریت کدورت، زندگی زوج جوان را به آتش کشید
مرد جوانی که در اقدامی جنونآمیز به دلیل اختلاف خانوادگی با همسرش،منزل مسکونی مشترکشان را به آتش کشیده بود،با شکایت زوجه از سوی ماموران کلانتری 151یافت آباد دستگیر شد.
مردم سالاری: مرد جوانی که در اقدامی جنونآمیز به دلیل اختلاف خانوادگی با همسرش،منزل مسکونی مشترکشان را به آتش کشیده بود،با شکایت زوجه از سوی ماموران کلانتری 151یافت آباد دستگیر شد.
ساعت 23 و 20 دقیقه ششم شهریورماه وقوع یک فقره آتش سوزی یک باب منزل مسکونی در آدرس بلوار معلم خیابان رضایی از طریق تماس تعدادی از شهروندان ساکن در شهرک صاحبالزمان (عج) با مرکز فوریتهای پلیسی 110فرماندهی انتظامی تهران بزرگ،به کلانتری 151یافت آباد،اعلام و به سرعت در دستور کار ماموران قرار گرفت.
پس از اعلام خبر اکیپی از ماموران فوریتهای پلیسی این یگان به سرعت به محل اعزام و به منظور اطمینان از صحت و سقم موضوع،تحقیقات خود را آغاز کردند.
تحقیقات و مشاهدات ماموران حکایت از آن داشت که فردی به نام «داود.ص» که معتاد بوده و با همسرش نیز اختلاف خانوادگی داشته در اقدامی جنون آمیز با فندک اقدام به آتش زدن منزل کرده و در این آتش سوزی کلیه اسباب و اثاثیه منزل در اتش سوخته است.
این گزارش می افزاید هرچند دقایقی بعد از سانحه ماموران آتش نشانی ایستگاه 87 شهر تهران در موقعیت حاضر و آتش را مهار کردند.اما در این آتشسوزی تقریباً کل خانه به همراه وسایلی در کمتر از حدوداً نیم ساعت به تلی از خاکستر مبدل شده است.
از آنجایی که آتش سوزی عمدی بوده،متهم با شکایت همسرش در محل دستگیر و برای تحقیقات بیشتر به کلانتری منتقل شد.»
داود در تحقیقات اولیه منکر هرگونه اقدام جهت آتش سوزی منزل مسکونی شد،اما در ادامه در بازجوییهای فنی و پلیسی مستمر بعمل آمده لب به اعتراف گشود و به بزه انتسابی مبنی بر آتشسوزی عمدی واحد مسکونی به انگیزه دشمنی و کدورت با همسرش اعتراف کرد. گفتنی است،در این رابطه پرونده ای در کلانتری تشکیل و متهم به دادسرا ارجاع شد.
ساعت 23 و 20 دقیقه ششم شهریورماه وقوع یک فقره آتش سوزی یک باب منزل مسکونی در آدرس بلوار معلم خیابان رضایی از طریق تماس تعدادی از شهروندان ساکن در شهرک صاحبالزمان (عج) با مرکز فوریتهای پلیسی 110فرماندهی انتظامی تهران بزرگ،به کلانتری 151یافت آباد،اعلام و به سرعت در دستور کار ماموران قرار گرفت.
پس از اعلام خبر اکیپی از ماموران فوریتهای پلیسی این یگان به سرعت به محل اعزام و به منظور اطمینان از صحت و سقم موضوع،تحقیقات خود را آغاز کردند.
تحقیقات و مشاهدات ماموران حکایت از آن داشت که فردی به نام «داود.ص» که معتاد بوده و با همسرش نیز اختلاف خانوادگی داشته در اقدامی جنون آمیز با فندک اقدام به آتش زدن منزل کرده و در این آتش سوزی کلیه اسباب و اثاثیه منزل در اتش سوخته است.
این گزارش می افزاید هرچند دقایقی بعد از سانحه ماموران آتش نشانی ایستگاه 87 شهر تهران در موقعیت حاضر و آتش را مهار کردند.اما در این آتشسوزی تقریباً کل خانه به همراه وسایلی در کمتر از حدوداً نیم ساعت به تلی از خاکستر مبدل شده است.
از آنجایی که آتش سوزی عمدی بوده،متهم با شکایت همسرش در محل دستگیر و برای تحقیقات بیشتر به کلانتری منتقل شد.»
داود در تحقیقات اولیه منکر هرگونه اقدام جهت آتش سوزی منزل مسکونی شد،اما در ادامه در بازجوییهای فنی و پلیسی مستمر بعمل آمده لب به اعتراف گشود و به بزه انتسابی مبنی بر آتشسوزی عمدی واحد مسکونی به انگیزه دشمنی و کدورت با همسرش اعتراف کرد. گفتنی است،در این رابطه پرونده ای در کلانتری تشکیل و متهم به دادسرا ارجاع شد.
ویدیو مرتبط :
شروع زندگی عاشقانه زوج جوان
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
طلاق، زندگی پسر جوان را به آتش کشید
پسر جوانی که در خانه اعیانیشان در پر طاووس زندگی میکرد، با طلاق پدر و مادر میهمان همیشگی نیمکت چوبی پارکها شد.
روزنامه ایران: پسر جوانی که در خانه اعیانیشان در پر طاووس زندگی میکرد، با طلاق پدر و مادر میهمان همیشگی نیمکت چوبی پارکها شد.
فرشید جوان 25 سالهای است که به خاطر سرقت سریالی در بازداشت است. این پسر جوان که به مواد مخدر اعتیاد داشته و مدتی میشود شبها داخل پارکها میخوابد در تحقیقات ابتدایی به قاضی گفت: اهل تهران هستم. در خانوادهای مرفه بزرگ شدهام.
من لباسهای مارک دار میپوشیدم، خودروهای آخرین مدل سوار میشدم و برای خودم کسی بودم. هر چه اراده میکردم خانوادهام مهیا میکردند و هیچ کم و کسریای نداشتم، اما آنچه مایه عذابم شده بود درگیریهای تکراری و خستهکننده پدر و مادرم بود. مادربزرگم نیز با دخالتهای خود آتشبیار معرکه شده بود و اجازه نمیداد یک لیوان آب خوش از گلویمان پایین برود.
وی افزود: حتی در تفریحها و مسافرتهایی که میرفتیم همیشه شاهد جنگ و دعوای پدر و مادرم بودم. بالاخره سر همین لج و لجبازیها، آنها از هم جدا شدند.
روزی که مادرم از پدرم طلاق گرفت مادربزرگ و عمههایم با چشمانی گریان ادعا میکردند نمیگذارند اخم به ابروهایم بیاید و مرا روی پر طاووس بزرگ خواهند کرد.
تا چند ماه اوضاع خوب بود اما خیلی زود از ترحم و دلسوزیهای اطرافیان خسته شدم. تنها دلخوشیام پدرم بود. افسوس که او هم از وقتی که زن گرفت کمتر وقت میکرد با من حرف بزند و...
در این شرایط روز به روز از خانه فاصله گرفتم. هیچ کس حواسش به من نبود. به سراغ مادرم رفتم. حدود دو سال با او بودم. قرص اعصاب مصرف میکرد و حالش خوب نبود. همیشه از خودم میپرسیدم ما که این قدر پول و ثروت داریم چرا زندگیمان بدریخت و تلخ است. من در کنار مادرم زندگی میکردم تا اینکه او به اصرار خالهام ازدواج کرد. دوباره به خانه مادربزرگم برگشتم. ناپدریام حاضر نبود مرا ببیند. پدرم و همسرش هم درگیر زندگی خودشان بودند و خوش نداشتند مزاحمشان شوم.
پس از یک سال باخبر شدم ازدواج دوم مادرم به شکست انجامیده است. به سراغش رفتم، اوضاعش حسابی به هم ریخته بود، روانی شده بود و آرام و قرار نداشت. خیلی نگرانش بودم و با دیدن او عذاب میکشیدم. من برای فرار از این وضعیت با دختری جوان آشنا شدم. تینا معتاد بود و مرا هم به دام مواد انداخت. شیشه میکشیدم تا بیخیال دنیا شوم. همین بلا بیچارهام کرد.
پدرم وقتی فهمید چه بلایی سرم آمده از خانه بیرونم انداخت. مادرم هم وسایلش را جمع کرد و به خانه خالهام رفت. من ماندم با یک دنیا خستگی و تنهایی و افسردگی. دلم شکسته بود. سوار اتوبوس شدم و به مشهد آمدم. میخواستم از راه گدایی خرج موادم را تأمین کنم. هرکس به قیافهام نگاه میکرد سرش را تکان میداد و رو بر میگرداند. برای همین هم از مغازهها دزدی میکردم. پلیس در حال سرقت دستگیرم کرد.
فرشید جوان 25 سالهای است که به خاطر سرقت سریالی در بازداشت است. این پسر جوان که به مواد مخدر اعتیاد داشته و مدتی میشود شبها داخل پارکها میخوابد در تحقیقات ابتدایی به قاضی گفت: اهل تهران هستم. در خانوادهای مرفه بزرگ شدهام.
من لباسهای مارک دار میپوشیدم، خودروهای آخرین مدل سوار میشدم و برای خودم کسی بودم. هر چه اراده میکردم خانوادهام مهیا میکردند و هیچ کم و کسریای نداشتم، اما آنچه مایه عذابم شده بود درگیریهای تکراری و خستهکننده پدر و مادرم بود. مادربزرگم نیز با دخالتهای خود آتشبیار معرکه شده بود و اجازه نمیداد یک لیوان آب خوش از گلویمان پایین برود.
وی افزود: حتی در تفریحها و مسافرتهایی که میرفتیم همیشه شاهد جنگ و دعوای پدر و مادرم بودم. بالاخره سر همین لج و لجبازیها، آنها از هم جدا شدند.
روزی که مادرم از پدرم طلاق گرفت مادربزرگ و عمههایم با چشمانی گریان ادعا میکردند نمیگذارند اخم به ابروهایم بیاید و مرا روی پر طاووس بزرگ خواهند کرد.
تا چند ماه اوضاع خوب بود اما خیلی زود از ترحم و دلسوزیهای اطرافیان خسته شدم. تنها دلخوشیام پدرم بود. افسوس که او هم از وقتی که زن گرفت کمتر وقت میکرد با من حرف بزند و...
در این شرایط روز به روز از خانه فاصله گرفتم. هیچ کس حواسش به من نبود. به سراغ مادرم رفتم. حدود دو سال با او بودم. قرص اعصاب مصرف میکرد و حالش خوب نبود. همیشه از خودم میپرسیدم ما که این قدر پول و ثروت داریم چرا زندگیمان بدریخت و تلخ است. من در کنار مادرم زندگی میکردم تا اینکه او به اصرار خالهام ازدواج کرد. دوباره به خانه مادربزرگم برگشتم. ناپدریام حاضر نبود مرا ببیند. پدرم و همسرش هم درگیر زندگی خودشان بودند و خوش نداشتند مزاحمشان شوم.
پس از یک سال باخبر شدم ازدواج دوم مادرم به شکست انجامیده است. به سراغش رفتم، اوضاعش حسابی به هم ریخته بود، روانی شده بود و آرام و قرار نداشت. خیلی نگرانش بودم و با دیدن او عذاب میکشیدم. من برای فرار از این وضعیت با دختری جوان آشنا شدم. تینا معتاد بود و مرا هم به دام مواد انداخت. شیشه میکشیدم تا بیخیال دنیا شوم. همین بلا بیچارهام کرد.
پدرم وقتی فهمید چه بلایی سرم آمده از خانه بیرونم انداخت. مادرم هم وسایلش را جمع کرد و به خانه خالهام رفت. من ماندم با یک دنیا خستگی و تنهایی و افسردگی. دلم شکسته بود. سوار اتوبوس شدم و به مشهد آمدم. میخواستم از راه گدایی خرج موادم را تأمین کنم. هرکس به قیافهام نگاه میکرد سرش را تکان میداد و رو بر میگرداند. برای همین هم از مغازهها دزدی میکردم. پلیس در حال سرقت دستگیرم کرد.