اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
پدر شهید خلیلی قاتل فرزندش را بخشید
سرپرست دادسرای امور جنایی تهران از گذشت پدر شهید علی خلیلی از قاتل فرزندش خبرداد.
خبرگزاری مهر: محمد شهریاری سرپرست دادسرای امور جنایی تهران در مورد پرونده شهید علی خلیلی گفت: اولیاء دم شهید علی خلیلی صبح یکشنبه در دادسرا حضور یافته و رسما اعلام گذشت کردند.
وی در مورد احتمال مختومه شدن این پرونده گفت: جنبه عمومی جرم هنوز باقی است و طبق ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی به موضوع رسیدگی میشود که در این مورد دادگاه تصمیمگیری میکند.
حدود ۱۵۰۰روز قبل ساعت ۲۲:۳۰ در یکی از شب های تیر ماه سال ۹۰ طلبه جوانی به نام علی خلیلی توسط احسان با ضربه چاقو مجروح شد. این حادثه که در آن سال برای چندمین بار در پایتخت رخ داده بود سر تیتر رسانه ها قرار گرفت. اما پس از ۲۴ ساعت مشخص می شود که برخی از بیمارستانها از پذیرش این جوان غرق به خون خودداری کرده اند که با ورود وزیر بهداشت متخلفان به سرعت شناسایی و به دستگاه قضا معرفی شدند.
ماجرای علی خلیلی به دستگاه قضا کشیده شد و دادستان تهران و دادستان کشور وعده دادند اینگونه جرائم را در لیست جرائم خاص قرار داده و به سرعت رسیدگی کنند تا اینکه بالاخره در اواخر فروردین ماه سال ۹۲ حکم دادگاه برای احسان متهم اصلی پرونده صادر شد.
وی در مورد احتمال مختومه شدن این پرونده گفت: جنبه عمومی جرم هنوز باقی است و طبق ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی به موضوع رسیدگی میشود که در این مورد دادگاه تصمیمگیری میکند.
حدود ۱۵۰۰روز قبل ساعت ۲۲:۳۰ در یکی از شب های تیر ماه سال ۹۰ طلبه جوانی به نام علی خلیلی توسط احسان با ضربه چاقو مجروح شد. این حادثه که در آن سال برای چندمین بار در پایتخت رخ داده بود سر تیتر رسانه ها قرار گرفت. اما پس از ۲۴ ساعت مشخص می شود که برخی از بیمارستانها از پذیرش این جوان غرق به خون خودداری کرده اند که با ورود وزیر بهداشت متخلفان به سرعت شناسایی و به دستگاه قضا معرفی شدند.
ماجرای علی خلیلی به دستگاه قضا کشیده شد و دادستان تهران و دادستان کشور وعده دادند اینگونه جرائم را در لیست جرائم خاص قرار داده و به سرعت رسیدگی کنند تا اینکه بالاخره در اواخر فروردین ماه سال ۹۲ حکم دادگاه برای احسان متهم اصلی پرونده صادر شد.
ویدیو مرتبط :
پدری كه قاتل فرزندش را بخشید......
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مادر شهید، قاتل فرزندش را بخشید
مرد اعدامی سرانجام از كابوس اعدام نجات پیدا كرد. به او گفتند كه خانواده مقتول رضایت دادهاند و قرار نیست قصاص شود. تا قبل از اعلام رضایت، كابوس اعدام خواب و خوراك را از علی گرفته بود.
روزنامه اعتماد: مرد اعدامی سرانجام از كابوس اعدام نجات پیدا كرد. به او گفتند كه خانواده مقتول رضایت دادهاند و قرار نیست قصاص شود. تا قبل از اعلام رضایت، كابوس اعدام خواب و خوراك را از علی گرفته بود.
خانوادهاش هم دست كمی از او نداشتند و با هر زنگ تلفن وحشتزده از جایشان میپریدند و منتظر بودند كسی از پشت خط به آنها بگوید كه وقتش رسیده و باید برای اجرای حكم اعدام به زندان بیایند. اما ماه رمضان امسال ناگهان ورق برگشت و خانواده مقتول رضایت خودشان را اعلام كردند و مرد اعدامی بالاخره از چوبه دار نجات پیدا كرد. اما چرا او دست به جنایت زده بود؟ همهچیز به 10 سال پیش برمیگردد.
آن شب آبستن حادثه دردناكی بود. حادثهیی برای علیرضا كه نانآور خانهاش بود و پدر دو بچه. چون یكی از همكارانش تصمیم گرفته بود او را به قتل برساند تا رازش را فاش نكند؛ رازی كه اگر فاش میشد، او را سالهای سال پشت میلههای زندان میانداخت.
وسوسه شیطانی
علیرضا و علی هردو كارمند بانك بودند و در یكی از روستاهای استان گلستان زندگی میكردند. همهچیز از زمانی شروع شد كه علی از موقعیتش در بانك سوءاستفاده كرد و تصمیم گرفت كارهای غیرقانونی انجام بدهد. مهران سوخته سرایی، شوهرخواهر علیرضا در مورد ماجرای این دو دوست میگوید: «وقتی علیرضا فهمید كه علی كارهای خلاف انجام میدهد، نصیحتش كرد و دوستانه از او خواست دست از این كارها بردارد و با شرافت زندگیكند. اما گوش علی به این حرفها بدهكار نبود و همچنان كار خودش را میكرد. علیرضا وقتی دید او توجهی به هشدارهایش نمیكند، تهدیدش كرد اگر دست از كارهایش برندارد موضوع را فاش خواهد كرد.»
اما علی نمیخواست این اتفاق بیفتد و میخواست به هرترتیب كه شده جلوی او را بگیرد و ساكتش كند. نقشهیی كشید و آن را با برادرش درمیان گذاشت. بعد با علیرضا تماس گرفت و به او گفت ساعت 8 شب به خانهاش بیاید. نزدیك ساعت 8 مرد جوان آماده شد تا به دیدن همكارش برود. غافل از اینكه مرگ به انتظار او نشسته بود. علیرضا قبل از اینكه به خانه علی برود، همسر و دو بچهاش را به خانه پدریاش برد و به آنها گفت كه به خانه علی میرود و تا سفره را پهن كنند، به خانه برمیگردد. شوهرخواهر علیرضا ادامه میدهد: «وقتی علیرضا وارد خانه شد، علی با او صحبت و سعی كرد او را متقاعد كند كه چیزی به كسی نگوید اما علیرضا كه جوان خوب و درستكاری بود، زیر بار حرفهای علی نرفت. وقتی دید صحبتهایش روی علیرضا هیچ تاثیری ندارد، به زور متوسل شد و همراه برادرش كه در خانه بودند، با او درگیر شدند تا مرد جوان را با ضربات چاقو از پا دربیاورند. اما با اینكه دو نفر بودند حریف علیرضا نشدند و نتوانستند كاری از پیش ببرند. علی كه میخواست كار را همان شب یكسره كند، اسلحه شكاری داییاش را آورد. او از قبل به خانه داییاش رفته و بدون اطلاع او اسلحهاش را گرفته بود. بعد از اینكه دومرد نتوانستند علیرضا را با چاقو بزنند، علی لوله اسلحه را به سمت علیرضا نشانه رفت و گلولهیی به پهلوی او شلیك كرد. مرد جوان فریادی از سر درد كشید و نقش زمین شد. پس از آن دو مرد چراغهای خانه را خاموش كرده و پا به فرار گذاشتند.
شلیك گلوله
آن طور كه شوهر خواهر علیرضا توضیح میدهد، صدای شلیك گلوله به حدی بود كه مردم روستا فكر كردند كپسول گاز منفجر شده و هراسان به اطراف نگاه میكردند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. در خانه علی باز بود. همسایهها وقتی وارد خانه شدند و چراغها را روشن كردند، علیرضا را دیدند كه روی زمین افتاده و خون از پهلویش جاری بود. او در ادامه میگوید: «علیرضا زنده بود و هنوز نفس میكشید. مردم او را به سرعت سوار ماشین كردند تا به بیمارستان برسانند اما شدت جراحت به حدی بود كه دوام نیاورد و درمیانه راه تمام كرد.»
او باید اعدام شود
قاتل كه پس از جنایت به جنگلهای اطراف گریخته و پنهان شده بود، پس ازگذشت چند روز با یكی از اقوامش تماس گرفت و از اوخواست تا راه چارهیی پیش پایش بگذارد. فامیلش از او خواست تا به كلانتری برود و همهچیز را اعتراف كند. علی كه میدید راه فراری ندارد به كلانتری رفت و خودش را معرفی كرد. همه از ماجرای جنایت باخبر شده بودند و منتظر واكنش خانواده علیرضا بودند تا ببینند چه تصمیمی در مورد قاتل او میگیرند. روز محاكمه از راه رسید. علی اما حرفی برای گفتن در دادگاه نداشت. وقتی پدر علیرضا با چشمانی گریان و پشتی تكیده از او پرسید كه چرا پسرم را كشتی؟ فقط گفت اشتباه كردم اما این اشتباه، اشتباهی نبود كه قابل جبران باشد. او جان گرفته بود و به تقاص كاری كه انجام داده بود، جانش باید گرفته میشد. تقاضای خانواده علیرضا از دادگاه هم همین بود. علی باید اعدام میشد.
آنها بزرگوار بودند
خانواده قاتل هم حال و روز خوبی نداشتند و بین اهالی ده كه همه همدیگر را میشناختند، شرمنده و ناراحت بودند. خواهر او میگوید: «ما رابطه نزدیكی با خانواده مقتول داشتیم. آنقدر نزدیك كه به مادرشان عمه میگفتیم. با اینكه پسرشان كشته شده بود، اما مادرشان هرگز به ما بیاحترامی نكرد و هر موقع سلام دادیم، آن را بیجواب نگذاشت. سالهای خیلی بدی بود. تا قبل از اینكه رضایت بدهند، مدام احساس خطر میكردیم و منتظر خبربد بودیم. از وقتی این اتفاق افتاده، حال و روز خوبی ندارم و ناراحتی اعصاب گرفتهام و به همین خاطر 10 سال است كه داروی اعصاب مصرف میكنم.»
شوهرخواهر علیرضا میگوید: «به پدر همسرم گفتم شما اگر بخواهید قاتل را قصاص كنید، این دیگر زندگی نمیشود. از او بگذرید.» اما حرف پدر علیرضا و بقیه اعضای خانواده همچنان یكی بود؛ قصاص.
یك اشتباه را نباید دو بار تكرار كرد
10 سال پس از وقوع جنایت بالاخره اعضای خانواده علیرضا با پادرمیانی بزرگترهای فامیل و روستا تصمیم گرفتند از قصاص قاتل بگذرند و به احترام ماه رمضان گذشت كنند. مادر پیر علیرضا كه مادر شهید هم هست، میگوید: «ما به خاطر رضای خدا قاتل را قصاص نكردیم. شوهرم قبل از فوتش رضایتش را اعلام كرده و گفته بود اشتباهی كه قاتل تكرار كرده است را من نمیخواهم دوباره تكرار كنم و برای همین میخواهم رضایتم را اعلام كنم.» وی در پایان میگوید:
«به نظر من كشتن و قصاص كردن ممكن است در لحظه و برای مدتی كوتاه انسان را آرام كند اما به نظر من بهتر است گذشت كرد و به كسانی كه به نحوی با این مساله درگیر هستند، توصیه میكنم تا میتوانند گذشت داشته باشند. همین چند وقت پیش بنده خدایی اعدام شد، اما حالا كسی كه قاتل را قصاص كرده، ناراحتی اعصاب گرفته است.»
خانوادهاش هم دست كمی از او نداشتند و با هر زنگ تلفن وحشتزده از جایشان میپریدند و منتظر بودند كسی از پشت خط به آنها بگوید كه وقتش رسیده و باید برای اجرای حكم اعدام به زندان بیایند. اما ماه رمضان امسال ناگهان ورق برگشت و خانواده مقتول رضایت خودشان را اعلام كردند و مرد اعدامی بالاخره از چوبه دار نجات پیدا كرد. اما چرا او دست به جنایت زده بود؟ همهچیز به 10 سال پیش برمیگردد.
آن شب آبستن حادثه دردناكی بود. حادثهیی برای علیرضا كه نانآور خانهاش بود و پدر دو بچه. چون یكی از همكارانش تصمیم گرفته بود او را به قتل برساند تا رازش را فاش نكند؛ رازی كه اگر فاش میشد، او را سالهای سال پشت میلههای زندان میانداخت.
وسوسه شیطانی
علیرضا و علی هردو كارمند بانك بودند و در یكی از روستاهای استان گلستان زندگی میكردند. همهچیز از زمانی شروع شد كه علی از موقعیتش در بانك سوءاستفاده كرد و تصمیم گرفت كارهای غیرقانونی انجام بدهد. مهران سوخته سرایی، شوهرخواهر علیرضا در مورد ماجرای این دو دوست میگوید: «وقتی علیرضا فهمید كه علی كارهای خلاف انجام میدهد، نصیحتش كرد و دوستانه از او خواست دست از این كارها بردارد و با شرافت زندگیكند. اما گوش علی به این حرفها بدهكار نبود و همچنان كار خودش را میكرد. علیرضا وقتی دید او توجهی به هشدارهایش نمیكند، تهدیدش كرد اگر دست از كارهایش برندارد موضوع را فاش خواهد كرد.»
اما علی نمیخواست این اتفاق بیفتد و میخواست به هرترتیب كه شده جلوی او را بگیرد و ساكتش كند. نقشهیی كشید و آن را با برادرش درمیان گذاشت. بعد با علیرضا تماس گرفت و به او گفت ساعت 8 شب به خانهاش بیاید. نزدیك ساعت 8 مرد جوان آماده شد تا به دیدن همكارش برود. غافل از اینكه مرگ به انتظار او نشسته بود. علیرضا قبل از اینكه به خانه علی برود، همسر و دو بچهاش را به خانه پدریاش برد و به آنها گفت كه به خانه علی میرود و تا سفره را پهن كنند، به خانه برمیگردد. شوهرخواهر علیرضا ادامه میدهد: «وقتی علیرضا وارد خانه شد، علی با او صحبت و سعی كرد او را متقاعد كند كه چیزی به كسی نگوید اما علیرضا كه جوان خوب و درستكاری بود، زیر بار حرفهای علی نرفت. وقتی دید صحبتهایش روی علیرضا هیچ تاثیری ندارد، به زور متوسل شد و همراه برادرش كه در خانه بودند، با او درگیر شدند تا مرد جوان را با ضربات چاقو از پا دربیاورند. اما با اینكه دو نفر بودند حریف علیرضا نشدند و نتوانستند كاری از پیش ببرند. علی كه میخواست كار را همان شب یكسره كند، اسلحه شكاری داییاش را آورد. او از قبل به خانه داییاش رفته و بدون اطلاع او اسلحهاش را گرفته بود. بعد از اینكه دومرد نتوانستند علیرضا را با چاقو بزنند، علی لوله اسلحه را به سمت علیرضا نشانه رفت و گلولهیی به پهلوی او شلیك كرد. مرد جوان فریادی از سر درد كشید و نقش زمین شد. پس از آن دو مرد چراغهای خانه را خاموش كرده و پا به فرار گذاشتند.
شلیك گلوله
آن طور كه شوهر خواهر علیرضا توضیح میدهد، صدای شلیك گلوله به حدی بود كه مردم روستا فكر كردند كپسول گاز منفجر شده و هراسان به اطراف نگاه میكردند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. در خانه علی باز بود. همسایهها وقتی وارد خانه شدند و چراغها را روشن كردند، علیرضا را دیدند كه روی زمین افتاده و خون از پهلویش جاری بود. او در ادامه میگوید: «علیرضا زنده بود و هنوز نفس میكشید. مردم او را به سرعت سوار ماشین كردند تا به بیمارستان برسانند اما شدت جراحت به حدی بود كه دوام نیاورد و درمیانه راه تمام كرد.»
او باید اعدام شود
قاتل كه پس از جنایت به جنگلهای اطراف گریخته و پنهان شده بود، پس ازگذشت چند روز با یكی از اقوامش تماس گرفت و از اوخواست تا راه چارهیی پیش پایش بگذارد. فامیلش از او خواست تا به كلانتری برود و همهچیز را اعتراف كند. علی كه میدید راه فراری ندارد به كلانتری رفت و خودش را معرفی كرد. همه از ماجرای جنایت باخبر شده بودند و منتظر واكنش خانواده علیرضا بودند تا ببینند چه تصمیمی در مورد قاتل او میگیرند. روز محاكمه از راه رسید. علی اما حرفی برای گفتن در دادگاه نداشت. وقتی پدر علیرضا با چشمانی گریان و پشتی تكیده از او پرسید كه چرا پسرم را كشتی؟ فقط گفت اشتباه كردم اما این اشتباه، اشتباهی نبود كه قابل جبران باشد. او جان گرفته بود و به تقاص كاری كه انجام داده بود، جانش باید گرفته میشد. تقاضای خانواده علیرضا از دادگاه هم همین بود. علی باید اعدام میشد.
آنها بزرگوار بودند
خانواده قاتل هم حال و روز خوبی نداشتند و بین اهالی ده كه همه همدیگر را میشناختند، شرمنده و ناراحت بودند. خواهر او میگوید: «ما رابطه نزدیكی با خانواده مقتول داشتیم. آنقدر نزدیك كه به مادرشان عمه میگفتیم. با اینكه پسرشان كشته شده بود، اما مادرشان هرگز به ما بیاحترامی نكرد و هر موقع سلام دادیم، آن را بیجواب نگذاشت. سالهای خیلی بدی بود. تا قبل از اینكه رضایت بدهند، مدام احساس خطر میكردیم و منتظر خبربد بودیم. از وقتی این اتفاق افتاده، حال و روز خوبی ندارم و ناراحتی اعصاب گرفتهام و به همین خاطر 10 سال است كه داروی اعصاب مصرف میكنم.»
شوهرخواهر علیرضا میگوید: «به پدر همسرم گفتم شما اگر بخواهید قاتل را قصاص كنید، این دیگر زندگی نمیشود. از او بگذرید.» اما حرف پدر علیرضا و بقیه اعضای خانواده همچنان یكی بود؛ قصاص.
یك اشتباه را نباید دو بار تكرار كرد
10 سال پس از وقوع جنایت بالاخره اعضای خانواده علیرضا با پادرمیانی بزرگترهای فامیل و روستا تصمیم گرفتند از قصاص قاتل بگذرند و به احترام ماه رمضان گذشت كنند. مادر پیر علیرضا كه مادر شهید هم هست، میگوید: «ما به خاطر رضای خدا قاتل را قصاص نكردیم. شوهرم قبل از فوتش رضایتش را اعلام كرده و گفته بود اشتباهی كه قاتل تكرار كرده است را من نمیخواهم دوباره تكرار كنم و برای همین میخواهم رضایتم را اعلام كنم.» وی در پایان میگوید:
«به نظر من كشتن و قصاص كردن ممكن است در لحظه و برای مدتی كوتاه انسان را آرام كند اما به نظر من بهتر است گذشت كرد و به كسانی كه به نحوی با این مساله درگیر هستند، توصیه میكنم تا میتوانند گذشت داشته باشند. همین چند وقت پیش بنده خدایی اعدام شد، اما حالا كسی كه قاتل را قصاص كرده، ناراحتی اعصاب گرفته است.»