اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
پدرم میگفت، آزادی یعنی آزادی مخالف
اخبارسیاسی - پدرم میگفت، آزادی یعنی آزادی مخالف
فرزند ارشد و تنها پسر دكتر علی شریعتی. كسی كه مخاطب بخشی از نامههای معروف و تاثیرگذار پدرش در روزهای طوفانی منتهی به انقلاب بود. یكی از مشهورترین دیوارنوشتههای آن روزهای بهیاد ماندنی، این سفارش دكتر به پسرش بود كه: «اگر میخواهی در دستان هیچ دیكتاتوری گرفتار نشوی، فقط یك كار كن… بخوان و بخوان و بخوان»! شریعتی پسرش را به عنوان نماینده سیل مخاطبانش محسوب میكرد و امید داشت كه احسان راه ناتمام او را در پیش گیرد. احسان ۱۸ساله كه به خواست پدر برای تحصیل در آمریكا اقامت گزیده بود، در ابتدای تحصیلات آكادمیكش، پدر را از دست داد پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در آمریكا و اروپا در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبتنام كرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود فلسفه اگزیستانسو فنومنولوژی كرد.
شریعتی در سال ۱۳۸۶ و بهمناسبت سیامین سالگرد درگذشت علی شریعتی به ایران برگشت و در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد.
در ترم اول تدریس او در دانشگاه تهران، درس فلسفههای اگزیستانس به او واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی به تدریس فلسفههای جدید و معاصر در دانشگاه تهران پرداخت. او گاهی به عنوان استاد داور پایاننامهها در دانشگاه تهران حضور مییابد. سی و ششمین سالگرد درگذشت استاد بزرگ علی شریعتی بهانهای شد تا با وی گفتوگو كنیم، مشروح مصاحبه تفصیلی «آرمان» با این استاد دانشگاه در ذیل آمده است:
آقای دكتر برخی میگویند كه اندیشه را در ابتدای امر دكتر شریعتی بر اساس افكار و اعمال سید جمال الدین اسد آبادی بنیاد گذاشته، آیا شما این تعبیر را قبول میكنید؟
اصطلاح اسلام سیاسی توسط مستشرقین اروپایی به وجود آمد و بعد رایج شد واكنون هم ما به كار میبریم. اشخاصی مثل اولیویورای فرانسوی و اینگونه شرقشناسان، یعنی ایران و اسلام شناسان، این اصطلاح را آوردند برای اصطلاح كه چند دهه است در جهان اسلام شروع شده كه بعضی اوقات غربیها میگویند ولی این اصطلاحات دقیق نیست زیرا اسلام به ذات خودش از روزی كه پیامبر (ص) یك دولت شهری را ایجاد كرد، سیاسی بوده و همچنین اسلام به عنوان یك پارامتر دینی، عقیدتی و فرهنگی در همه معادلات سیاسی و تحولات تاریخی نقش بازی كرده است.
دین اسلام از روزی كه آمده با امپراتوریها درگیر شد و تا به امروز نقش سیاسی بازی كرده است. بنابراین این اصطلاح اسلام سیاسی رسا و روشن نیست. ولی اگر منظور احیاگری، اصلاحگری رنسانس، رفرماسیون معادلهای اسلامی آن چیزی باشد كه در غرب به آن نوزایی و بازپیرایی دینی میگویند، بله، این جریانی است كه از زمان سید جمالالدین اسدآبادی تا اقبال لاهوری و تا دكتر شریعتی در ایران یك پروژهای بوده كه خیلی به هم پیوسته بوده و یك از حلقههایش شریعتی است ولی پیش از او و پس از او هم تداوم خواهد داشت.
منظورتان این است كه دكتر شریعتی از راه و اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی الگوبرداری كرده؟
بله، یعنی سید جمال الدین اسد آبادی را یك پیشگام یا یك بنیانگذاری میدانستند كه یك پروژهای را طرحی افكنده برای رنسانس نوزایی عالم اسلامی، و بویژه چون از ایران خاستگاه آن بوده است، در ایران هم در نهضتهای تنباكو و مشروطه و غیره میبینیم كه اثر آن احساس میشود، ولی واقعیت این است كه او در سطح بینالمللی كار میكرد، یعنی جهان اسلام و حتی به غرب رفت و با متمكنین غربی وارد بحث شد.
تا چه حد آثار و تفكرات لویی ماسینیون روی رویكرد استاد شریعتی موثر میدانید؟
لویی ماسینیون شرق شناس و اسلام شناس بزرگی بود تلاش او این بود كه اسلام و مسیحیت را به هم نزدیك كند. خودش در تاثیر عرفان اسلامی قرار داشت بویژه حلاج كه تمام عمرش را برای نوشتن زندگی حلاج گذاشت و البته درباره سلمان فارسی هم كار كرده است كه درباره سلمان فارسی كه دكتر شریعتی آن را ترجمه كرده است و همچنین حضرت فاطمه (س) كه در فاطمه فاطمه است دكتر تاثیر آن را میبینیم. لویی ماسینیون یك نگاه معنوی بین ادیان توحیدی داشت. كه بتواند بویژه در عرفان پلی را بزند.
چون به عرفان خراسانی و ایرانی اولیه یعنی بینش آن عرفان حالی یا عرفان شهودی نزدیك بود كه تاثیر آن را بر دكتر شریعتی میبینیم هست. اما بعضی از شاگردان ماسینیون مثل هانری كربن تحت تاثیر سهروردی كه خود ماسینیون به او معرفی كرده بود و بعدابن عربی قرار داشتند. در این جا یك تفاوتهایی بین ماسینیون و هانری كربن هست كه همان تفاوت را ما بین شریعتی و سایر نحلههای عرفان نظری وحدت وجود میبینیم.
به نظر شما یا خیلی از كارشناسان آقای دكتر شریعتی اصلا توجهی به عرفان داشتند. ما میبینیم كه نوشتههای ایشان حالت عارفانه هم دارد اما این بحث اسلامی كه به عنوان راه مبارزه معرفی كرده بودند تا چه حد با عرفان ارتباط داشت؟ آیا میشود چیزی را بازخوانی كرد؟
بله، عرفانی كه مدنظر دكتر بود. آن سنت عرفان اولیه خراسانی، تسامح و عرفان حالی و شهودی بود كه ماسینیون هم در غرب روی آن كار كرده ولی دكتر شریعتی در تفاوت با عرفان نظری، عرفان قالی یا عرفان وحدت وجودی، برای آن یك نقش مسئولیت اجتماعی هم قائل بوده است. یعنی میگفت این جنبشهای عرفانی، جنبشهای انقلابی هم بودند. مثلا شما میبینید در جنبشهایی مثل نقطویه، سربداریه و حتی تا صفویه در آغاز، اینها یك نقش اجتماعی مستقیمی پذیرفتهاند.
نقشی كه سر بداریه در همه جا بازی كردند. به جرات باید گفت این عرفانی نیست كه دنیا گریز باشد و انزوا گرا باشد بلكه عرفانی است كه تعهد اجتماعی دارد. و مشخصاتی دارد كه آن را با عرفانهای صوفیانه هندی و دنیا گریز متفاوت میكند، ولی علاوه بر آن باز شریعتی یك بازخوانی از همان عرفان سنتی هم میكند یعنی با فلسفههای اگزیستانست جدید و یك نگاه مدرن به عرفان كه در مثلث تكلیف عرفان برابر با آزادی كه از آن صحبت میكند، دارد. این عرفانی است كه با عقلانیت انتقادی، اجتماعی یعنی آزادیهای برابری طلبی، رابطه تناسب و تعادل و رابطه اكمال متقابل دارد. این طور نیست كه فقط معنویت باشد و تعالی خواهی فردی درونی و دنیا و سیاست گریز.
راه و تفكر پدر بزرگ شما مرحوم محمد تقی شریعتی در جهتگیری فكری استاد چقدر موثر بود؟
استاد محمد تقی شریعتی در واقع بیشترین تاثیر بین آن معبودهای من به قول دكتر در كتاب كویر ذكر میكند داشته است. خود كتابخانه استاد، آموزش استاد و راهی كه باز كرد در زمینه نو اندیشی دینی با تشكل كانون نشر حقایق اسلامی در مشهد، بعد از شهریور 20 ایشان یك جلسات قرآن و تفسیر قرآن و نهج البلاغه در مشهد داشت كه بعدا به تشكیل كانونی انجامید. این كانون، كه خود دكتر علی شریعتی هم در آن زمان شاگرد این كانون بود، در ترجمههای اولیهای كه از جودت مصری میكنند، اصول اقتصادی اسلام یا خود استاد ترجمه میكند و ابوذر غفاری كه دكتر شریعتی ترجمه و تالیف میكند. میبینیم كه این همسویی و تاثیر اولیه را استاد بر دكتر داشته است.
با توجه به این 3 پیشینه، آقای دكتر تاثیر داشتند. چشمانداز انقلاب اسلامی را در تشكیل یك حكومت اسلامی، بر اساس نو اندیشی دینی تصور میكردند. آیا این همان چشمانداز مدنظر استاد شریعتی بود.
بهتر است بگوییم اسلام نواندیش. به هر حال در برابر اصولگرایی یا سنت گرایی یك نوع اندیشی نوگرایی هم داریم یا نوزایی یا نوپیرایی، باز پیرایی كه هر چه اسم آن را بگذاریم. اصولا جامعه ایران كه از زمان مشروطه وارد دوره عصر جدید شده بود، و شهرها تشكیل شد و طبقه متوسط شهری و تحصیلكرده دانشگاهی جوانان و افكار عمومی طبعا با نواندیشی دینی بود كه با اسلام آشنا شدند و به انقلاب پیوستند.
اگر دعوتی سنت گرایانه یا بنیاد گرایانه بود از روز اول نمیپیوستند به همین دلیل شریعتی از سوی مخالفین انقلاب متهم میشود كه او زمینهسازانقلاب بوده و درست هم هست، شریعتی زمینهسازانقلاب بوده است. اما منظور شخص شریعتی نیست، مجموعه نسلی است كه با شریعتی، پیش از شریعتی و پس از او، این تلاشهای مشابه كردند. یعنی نو اندیشان و روشنفكران انقلابی مسلمان كه این زمینهسازانقلاب شد. اما از نظر نظری، از نظر عملی انقلاب ایران دلایل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشخصی دارد كه در اكثر مواقع خارج از اراده هست. یعنی اگر اینها هم نمیبودند این به صورت شروع یك انفجار و جنبشهایی كه الان هم در جهان اسلام هم میبینیم راه افتاده به وجود میآمد. اما نقش اینان این بوده است كه یك پرسپكتیو و یك چشمانداز دیگری و تازهای به این جنبش بدهند كه در مسیرهایی كه الان در كشورهای دیگر اسلامی میبینیم نیفتد بلكه یك مسیر پویش عدالت و آزادی خواهانه و استقلال و توسعه طلبانهای باشد كه ملت ایران از زمان مشروطه میخواسته بگوید.
تحول وارد عصر جدید شود و عدالت و نظامات مدنی و حقوقی جدید شود، البته با فرهنگ ملی و مذهبی خودش میپذیرفته و باید ببینیم ذائقه اش چه بوده است؟ اینها این را درست تشخیص دادند و یك زمینه انقلاب و اصلاح و تغییر خواهی و تحول خواهی در ایران به وجود آورده است، جنبشی است كه ادامه دارد نه اینكه فقط همان حوادث دوران انقلابی یا دوران نظام بعدش یا اینها باشد. نه این یك جنبش تغییر و تحول خواهی است كه میبینیم الان زمینه آن در كشورهای مختلف اسلامی هست. اینكه چه سرنوشتی پیدا میكند و بعد ممكن است به انحراف بینجامد، مثل انقلاب فرانسه كه 200 سال گذشت و همه مراحل و فراز و نشیبها را دید و نهایتا تسلیم شد و این جمهوری دموكراسی شكل گرفت.
آقای دكترتعریف شریعتی از آزادی چه بود و رابطه اش با عدالت در چیست؟
آزادی یك آرمانی است مانند عدالت، قدیمی است در تاریخ بشر، بشر به میزانی كه آگاه میشود ناقد وضع موجود میشود و میخواهد آزاد شود از وضعیت اسارتباری كه احساس میكند كه گرفتار است. چون انسان یك روال طبیعی دارد، یك جسمی دارد، در طبیعتی زندگی میكند و در چهارچوبی محدود است و شریعتی به آن زندان طبیعت میگوید. این نخستین زندانی است كه ایشان تعریف كرده است. زندان دوم تاریخ است. یعنی هر كدام از ما یك تاریخی داریم كه در زمان ما متجلی است. سومین زندان، زندان جامعه است، همه جوامع بشری كه میبینید، بویژه در جوامع هندی – اروپایی، جوامعی كه طبقاتی بودند واستعماری بودند و فئودالیزم و كاپیتالیسم اینها نظامهایی هستند كه استثماری هستند و بشر به دنبال عدالت و آزادی هست و نمیخواهد به نظامهایی كه سلطنت باشند وجباری باشند یا نظامهای اریستو كراسی و الیگارشی باشند) یعنی اقلیت حكومت كند و دموكراتیك باشد یا تئوكراتیك باشند به تعبیر شریعتی اراده خدا در تاریخ بر این قرار است كه مردم حكومت كنند و مردم نمایندگان خدا هستند.
بنابراین مردم هم خواستار یك نظام مردمسالار آزاد هستند، آزاد و برابر یعنی شهروندان، تعریف شهروندی، اصولا زمان یونان باستان، تساوی و آزادی فكر، دو شهروند با هم رابطه شان، رابطه دو انسان مستقل و آزاد و برابر است. در حالی كه در نظامهای كدخدامنشی واژه دل ستیز به اصطلاح دسپوتیزم واژه ایرانی هم هست یعنی استبدادی كه در غرب میگویند، این یك نفر آزاد است، ارباب است، بقیه رعیت یا سوژههای او هستند. خوب این تفكر توحیدی كه همگان را مساوی میداند نفی میكند و به انسان، خدا در آفرینش در داستان خلقت آدم و نزدیك شدن به شجره ممنوعه، در واقع این آزادی را میدهد كه انتخاب كند نه بگوید یا آری و مسئولیت انسان بر عهده اوست شروع میشود و در تاریخ و در جامعه تا میرسد به خود فرد كه من از درون خود چگونه میتوانم آزاد شوم. یعنی روان شناختی كه من دارم كه به قول روانكاوان كه من ناخود آگاهم بر من حكومت میكند و من آزاد نیستم، این جا این 4 زندان با 4 روش علم از طریق آزادی از طبیعت، تخصیص یا عمل در تاریخ برای حركت از جبر به سوی آزادی و در جامعه به سوی جامعه مردم سالار برابر آزاد و در انسان به سمت رستگاری، فلاح و نجات معنوی كه شعار اسلام هست. لاالله الاالله.
اینها همه یك سری پروژهرهاییبخشی در اندیشه شریعتی است، اندیشه شریعتی یك پروژه رهایی بخشی از این 4 زندان هست و یكی از این ابعاد هم دور سیاسی آزادی هست كه به قول یكی از فلاسفه آزادی یعنی آزادی مخالف. یعنی اینكه ما به قول شریعتی، اینكه یك مكتب خود را حق میداند یا باطل این نیست كه دیكتاتوری ایجاد میكند بلكه برای دیگری حق انتخاب و آزادی عقیده قائل است یا نه. پدر میگفت: آزادی یعنی آزادی مخالف.
آقای دكتر حالا چرا جوانان این نسل که فاصله زمانی بسیاری با دکترشریعتی دارند به آرای ایشان روی آوردهاند؟
به این دلیل كه اگر شریعتی پاسخی بود به صورت مساله دوران خودش، امروز كاملا منسوخ میشد، ولی شریعتی چون چند بعدی بود و فراتر از دوران و گفتمان زمان خودش حركت كرد، اول اینكه خود شخصیت و منش شریعتی برای نسل ما جذاب هست به همین دلیل كویریات ایشان مورد توجه امروز است، نكته دوم نقد سنت هست در اسلامشناسی شریعتی، تا همه مسلمین بتوانند از زندان استبداد، استثمار و استعمار آزاد شوند بنابراین ریشه را دراستحمارمیگیرد. این جنبه نقد سنت و آگاهی بخشی هم برای نسل ما امروزه به روز و زنده، چون مورد مصداق دارد، این دو جنبه البته از جنبههای دیگری كه مربوط است به آن دوران و مسائل خاصی كه دیگر گذشته است، امروزه بیشتر مورد توجه است. امروز هزاران شریعتی داریم.
به نظر شما پروژه شریعتی اگر بخواهد امروز ادامه پیدا كند، در چه قالبی بیشتر میتواند موفق شود؟
تثلیث نهایی شریعتی که سنتز فکری او بود، تثلیث عرفان برابری آزادی، است؛ که در بعد فردی از عرفان شروع می شود و در بعد اجتماعی هم از آزادی شروع می شود تا به سمت اجتماع و عدالت یا امر سوسیال برود ونهایتا به سمت فلاح و معنویت و تعالی و رشد به معنای اسپیریتوال. این سه جنبه در شریعتی با هم مطرح است و میگوید اگر من بخواهم کل اندیشه ام را خلاصه کنم در همین نفی تثلیث زر-و-زور-و-تزویر است. تزویر هم یعنی استحمار و معادل هایش در آثار شریعتی زیاد است.
در قرآن هم ما داریم که جامعه کتاب، ترازو و آهن یعنی جامعه ای که آگاهی و عدالت و رشد و توسعه یا قدرت اقتصادی یا نظامی همراه شوند. این سه بعد از شریعتی یک تفکر جامع میسازد و البته در هر مرحله متناسب با تضاد اصلی روز و مانع اصلی یک جنبه اش برجسته می شود. در حال حاضر به شکل محلی local ، یعنی در ایران و منطقه اسلامی، خوب آن جنبه نقد سنت نوزایی دینی برجسته می شود؛ اما در سطح بین المللی اصولا این جنبه اعتراضی- انتقادی علیه نظم نوین جهانی و اینکه چه جهانی میخواهیم ، جهان (دیگر) سازی را در بحثی با مجله «ایران فردا» توضیح دادم. می بینیم که در هر دوره و به قول دکتر با تغییر « جغرافیای حرف» یک جنبه از این تفکر می تواند برجسته شود. اما شناخت شخصیت معنوی و روحی شریعتی مهمتر از آثار و اندیشه و نظریات اوست.
نظریه امت و امامت سالها دستمایه انتقاد از دكتر شریعتی بود، برخی از روشنفكران سكولار و افرادی كه نسبت به طرح نظریه ابراز ناخرسندی كردند. و معتقدند این رویكرد روند دموكراسی را قبل از انقلاب و پس از انقلاب كند كرده است. دیدگاه شما در این باب چیست؟
این بحث امت و امامت، نخستین سخنرانی بوده كه در سال 48 در حسینیه ارشاد دكتر شریعتی مطرح كرده و در آن زمان همزمان بوده با كنفرانسهای باندونگ، كه كشورهای غیر متعهد و به اصطلاح رها شده از استعمار و جنبش غیر متعهدها به رهبری ناصر وتیتو و نهرو و... آمدند و در آن جا بحثهایی مطرح شد. دكتر شریعتی هم متاثر از آن نتایج و بحثها بود كه اینها برای شان این مساله مطرح شد كه در جوامعی كه توسعه نیافتند، میخواهیم دموكراسی لیبرال سوری را چگونه اجرا كنیم؟ اگر بخواهد فقط سوری نباشد.
چون میتواند همین دموكراسی لیبرال سوری، با تجربهای كه از زمان دكتر مصدق در رایگیری انتخابات مجلس پیش آمد كه فئودالها میآمدند و دهقانها را بسیج میكردند و رایسازی میكردند، بعد او شرط با سواد بودن را مطرح كرد، این جا دكتر شریعتی یك بحثی دارد به نام رای و عدد كه چگونه میشودرای را به یك رای آگاهانه مستقل كرد، در یك جامعه عقب مانده و در این جا میخواهد بخش روشنفكر را برجسته كند یعنی میخواهد بگوید كه آگاهی بخشی را میتوان به این جامعه آموزش داد تا بفهمد حقوق اش چیست، وظایفش چیست؟ ولی در اینجا یك ابهامی كه وجود دارد در این تز یا نظریهای كه در آن كشورها به تجربه گذاشته شد این بود كه روشنفكران انقلابی تا اطلاع ثانوی میتوانند دخالت كنند و این قدرت را در دست بگیرند تا شرایط مساعد بسازند برای یك دموكراسی واقعی یعنی آگاهی را بالا ببرند. آموزش ببینند، تا مردم مشاركت كنند و به تدریج دموكراسی برقرار شود.
این مرحله گذار قائل شدن، یك ابهام و یك اشكال دارد و آن این است كه در خود این آزمون دموكراسی، یعنی تناوب قدرت، همین دورههای انتخاباتی هست كه مردم با نامزدها و برنامهها آشنا میشوند و آگاهی بخشی به وجود میآید. اگر قدرت خودش را در معرض انتخاب عموم نگذارد و انتخابات دائم نباشد. اولا خود قدرت فاسد میشود. و دوما مردم چگونه آگاه شوند؟ مردم باید تمرین كنند دموكراسی، این جا این تجربه در كشورهای نامبرده ناموفق بود و بعدها دكتر شریعتی در آثار بعدی مثل بازگشت به خویش و دیگر آثار تجدید نظری میكند. یعنی میگوید اصلا روشنفكر نباید در قدرت وارد شود. بلكه روشنفكر باید زمینه آگاهی بخشی را فراهم كند تا از میان مردم رهبران و قهرمانان و نمایندگانی برخیزند كه آگاه شده باشند و بتوانند این دموكراسی را تحقق ببخشند. این نظریه نهایی شریعتی هست ولی امت و امامت چیزی كه از آن باقی میماند كه همچنان معتبر هست به نظر من خود صورت مساله هست اصلا فلسفه سیاسی اسلام و تشیع چه هست؟ و این كاری است كه شریعتی بعد از فارابی و ابن خلدون یعنی آرا اهل مدینه فاضله فارابی و مقدمه ابن خلدون میشود گفت كه متون اندیشه سیاسی جدی كم داریم.
به شكل ذاتی و مفهومی بگوید كه هدف سیاست و جامعه مدنی در اسلام و تشیع چه هست؟ در حالی كه مسیحیت با اینكه دینی است كه میگوید كه باید كار قیصر را به قیصر واگذار كرد یعنی خود را غیر سیاسی میداند، اما بزرگترین متفكرین سیاسی در همین تاریخ مسیحیت به وجود آمدند هم در عصر قرون وسطا اندیشمندانی داریم، خود آگوستین كه شهر خدا نوشته. فرض كنیم در قرون وسطی اندیشمندانی مثل پادوا و امثال او كسانی بودند بعد راه مدرن را بنا كردند. اینها اندیشمندان فلسفه سیاسی بودند. همین مفهوم جامعه مدنی را آوردند یا بعدا هم كه ماكیاول و تئوریسینهای قرادا اجتماعی اینها متفكرین بودند اما ما از این متفكرین كم داریم.
بعد از شریعتی هم جریان روشنفكری ضربه جدی دید؛ حتی امروز میتوان گفت طراوات گذشته را ندارد؟
ولی شریعتی آمد با شجاعت، بدون اینكه بترسد كه متهم به راست و چپ شود، گفت صورت مساله این است. قطعا فلسفه سیاسی است. اسلام با فلسفه سیاسی كلاسیك غربی متفاوت است. و بعد هم در تشیع این دورهها گذرانده شده و البته اجتهادی كه كرد، و دستاورد بزرگ این كتاب هست، این است كه دوره غیبت كه ما وارد میشویم، دوره دموكراسی است، دوره مردم سالاری است.
همان كه فرمودید سطح مردم بالاتر میرود؟
بله «رای» بتدریج بوجود میآید. همانطور که اقبال لاهوری میگوید در دوره «خاتمیت» وحی به معنای سنتی قطع می شود و عقل به معنای جدید آن جانشین می شود. انسان دیگر خود اجتهاد می کند. در دوره «غیبت» هم رای مردم وارد می شود. و این به اصطلاح مبنایی برای پذیرش دموکراسی می شود. شریعتی طبعا می گوید این دموکراسی، یک دموکراسی لیبرال 100 درصد، به معنای غربی، نیست، بلکه یک دموکراسی متعهد و مهتدی است. «متعهد» غیر از معنای خاص جهان سومی جنبش «غیرمتعهدها»، بلکه به معنای پذیرش یک برنامه وبه هدایت نوعی مبارزه و رهبری فکری. اما به هر حال شریعتی به دموکراسی کامل سیاسی معتقد است (ولو همراه با دموکراسی اجتماعی-سوسیال و معنوی-اسپیریتوال).
اخبار سیاسی - آرمان
ویدیو مرتبط :
سرانجام نظرات مخالف با دولت با وجود آزادی بیان!!!!!!!
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
«شریعتی» میگفت،آزادی یعنی آزادی مخالف
دكترعلی شریعتی دارنده پروژهای است كه البته با او شروع نشده و بعد از او نیز متوقف نمانده است، طرحی برای تحول اجتماعی و شیوه زندگی كه موافقین و مخالفین خود را حتی در میان دوستداران خود شریعتی دارد.
با احسان شریعتی فرزند او گفتوگویی انجام داده ایم که در ادامه میخوانید:
آقای دكتر برخی میگویند كه اندیشه را در ابتدای امر دكتر شریعتی بر اساس افكار و اعمال سید جمال الدین اسد آبادی بنیاد گذاشته، آیا شما این تعبیر را قبول میكنید؟
اصطلاح اسلام سیاسی توسط مستشرقین اروپایی به وجود آمد و بعد رایج شد واكنون هم ما به كار میبریم. اشخاصی مثل اولیویورای فرانسوی و اینگونه شرقشناسان، یعنی ایران و اسلام شناسان، این اصطلاح را آوردند برای اصطلاح كه چند دهه است در جهان اسلام شروع شده كه بعضی اوقات غربیها میگویند ولی این اصطلاحات دقیق نیست زیرا اسلام به ذات خودش از روزی كه پیامبر (ص) یك دولت شهری را ایجاد كرد، سیاسی بوده و همچنین اسلام به عنوان یك پارامتر دینی، عقیدتی و فرهنگی در همه معادلات سیاسی و تحولات تاریخی نقش بازی كرده است. دین اسلام از روزی كه آمده با امپراتوریها درگیر شد و تا به امروز نقش سیاسی بازی كرده است. بنابراین این اصطلاح اسلام سیاسی رسا و روشن نیست.
ولی اگر منظور احیاگری، اصلاحگری رنسانس، رفرماسیون معادلهای اسلامی آن چیزی باشد كه در غرب به آن نوزایی و بازپیرایی دینی میگویند، بله، این جریانی است كه از زمان سید جمالالدین اسدآبادی تا اقبال لاهوری و تا دكتر شریعتی در ایران یك پروژهای بوده كه خیلی به هم پیوسته بوده و یك از حلقههایش شریعتی است ولی پیش از او و پس از او هم تداوم خواهد داشت.
منظورتان این است كه دكتر شریعتی از راه و اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی الگوبرداری كرده؟
بله، یعنی سید جمال الدین اسد آبادی را یك پیشگام یا یك بنیانگذاری میدانستند كه یك پروژهای را طرحی افكنده برای رنسانس نوزایی عالم اسلامی، و بویژه چون از ایران خاستگاه آن بوده است، در ایران هم در نهضتهای تنباكو و مشروطه و غیره میبینیم كه اثر آن احساس میشود، ولی واقعیت این است كه او در سطح بینالمللی كار میكرد، یعنی جهان اسلام و حتی به غرب رفت و با متمكنین غربی وارد بحث شد.
تا چه حد آثار و تفكرات لویی ماسینیون روی رویكرد استاد شریعتی موثر میدانید؟
لویی ماسینیون شرق شناس و اسلام شناس بزرگی بود تلاش او این بود كه اسلام و مسیحیت را به هم نزدیك كند. خودش در تاثیر عرفان اسلامی قرار داشت بویژه حلاج كه تمام عمرش را برای نوشتن زندگی حلاج گذاشت و البته درباره سلمان فارسی هم كار كرده است كه درباره سلمان فارسی كه دكتر شریعتی آن را ترجمه كرده است و همچنین حضرت فاطمه (س) كه در فاطمه فاطمه است دكتر تاثیر آن را میبینیم. لویی ماسینیون یك نگاه معنوی بین ادیان توحیدی داشت. كه بتواند بویژه در عرفان پلی را بزند. چون به عرفان خراسانی و ایرانی اولیه یعنی بینش آن عرفان حالی یا عرفان شهودی نزدیك بود كه تاثیر آن را بر دكتر شریعتی میبینیم هست.
اما بعضی از شاگردان ماسینیون مثل هانری كربن تحت تاثیر سهروردی كه خود ماسینیون به او معرفی كرده بود و بعدابن عربی قرار داشتند. در این جا یك تفاوتهایی بین ماسینیون و هانری كربن هست كه همان تفاوت را ما بین شریعتی و سایر نحلههای عرفان نظری وحدت وجود میبینیم.
به نظر شما یا خیلی از كارشناسان آقای دكتر شریعتی اصلا توجهی به عرفان داشتند. ما میبینیم كه نوشتههای ایشان حالت عارفانه هم دارد اما این بحث اسلامی كه به عنوان راه مبارزه معرفی كرده بودند تا چه حد با عرفان ارتباط داشت؟ آیا میشود چیزی را بازخوانی كرد؟
بله، عرفانی كه مدنظر دكتر بود. آن سنت عرفان اولیه خراسانی، تسامح و عرفان حالی و شهودی بود كه ماسینیون هم در غرب روی آن كار كرده ولی دكتر شریعتی در تفاوت با عرفان نظری، عرفان قالی یا عرفان وحدت وجودی، برای آن یك نقش مسئولیت اجتماعی هم قائل بوده است. یعنی میگفت این جنبشهای عرفانی، جنبشهای انقلابی هم بودند. مثلا شما میبینید در جنبشهایی مثل نقطویه، سربداریه و حتی تا صفویه در آغاز، اینها یك نقش اجتماعی مستقیمی پذیرفتهاند. نقشی كه سر بداریه در همه جا بازی كردند. به جرات باید گفت این عرفانی نیست كه دنیا گریز باشد و انزوا گرا باشد بلكه عرفانی است كه تعهد اجتماعی دارد. و مشخصاتی دارد كه آن را با عرفانهای صوفیانه هندی و دنیا گریز متفاوت میكند، ولی علاوه بر آن باز شریعتی یك بازخوانی از همان عرفان سنتی هم میكند یعنی با فلسفههای اگزیستانست جدید و یك نگاه مدرن به عرفان كه در مثلث تكلیف عرفان برابر با آزادی كه از آن صحبت میكند، دارد. این عرفانی است كه با عقلانیت انتقادی، اجتماعی یعنی آزادیهای برابری طلبی، رابطه تناسب و تعادل و رابطه اكمال متقابل دارد. این طور نیست كه فقط معنویت باشد و تعالی خواهی فردی درونی و دنیا و سیاست گریز.
راه و تفكر پدر بزرگ شما مرحوم محمد تقی شریعتی در جهتگیری فكری استاد چقدر موثر بود؟
استاد محمد تقی شریعتی در واقع بیشترین تاثیر بین آن معبودهای من به قول دكتر در كتاب كویر ذكر میكند داشته است. خود كتابخانه استاد، آموزش استاد و راهی كه باز كرد در زمینه نو اندیشی دینی با تشكل كانون نشر حقایق اسلامی در مشهد، بعد از شهریور 20 ایشان یك جلسات قرآن و تفسیر قرآن و نهج البلاغه در مشهد داشت كه بعدا به تشكیل كانونی انجامید. این كانون، كه خود دكتر علی شریعتی هم در آن زمان شاگرد این كانون بود، در ترجمههای اولیهای كه از جودت مصری میكنند، اصول اقتصادی اسلام یا خود استاد ترجمه میكند و ابوذر غفاری كه دكتر شریعتی ترجمه و تالیف میكند. میبینیم كه این همسویی و تاثیر اولیه را استاد بر دكتر داشته است.
با توجه به این 3 پیشینه، آقای دكتر تاثیر داشتند. چشمانداز انقلاب اسلامی را در تشكیل یك حكومت اسلامی، بر اساس نو اندیشی دینی تصور میكردند. آیا این همان چشمانداز مدنظر استاد شریعتی بود.
بهتر است بگوییم اسلام نواندیش. به هر حال در برابر اصولگرایی یا سنت گرایی یك نوع اندیشی نوگرایی هم داریم یا نوزایی یا نوپیرایی، باز پیرایی كه هر چه اسم آن را بگذاریم. اصولا جامعه ایران كه از زمان مشروطه وارد دوره عصر جدید شده بود، و شهرها تشكیل شد و طبقه متوسط شهری و تحصیلكرده دانشگاهی جوانان و افكار عمومی طبعا با نواندیشی دینی بود كه با اسلام آشنا شدند و به انقلاب پیوستند.
اگر دعوتی سنت گرایانه یا بنیاد گرایانه بود از روز اول نمیپیوستند به همین دلیل شریعتی از سوی مخالفین انقلاب متهم میشود كه او زمینهسازانقلاب بوده و درست هم هست، شریعتی زمینهسازانقلاب بوده است. اما منظور شخص شریعتی نیست، مجموعه نسلی است كه با شریعتی، پیش از شریعتی و پس از او، این تلاشهای مشابه كردند. یعنی نو اندیشان و روشنفكران انقلابی مسلمان كه این زمینهسازانقلاب شد. اما از نظر نظری، از نظر عملی انقلاب ایران دلایل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشخصی دارد كه در اكثر مواقع خارج از اراده هست. یعنی اگر اینها هم نمیبودند این به صورت شروع یك انفجار و جنبشهایی كه الان هم در جهان اسلام هم میبینیم راه افتاده به وجود میآمد.
اما نقش اینان این بوده است كه یك پرسپكتیو و یك چشمانداز دیگری و تازهای به این جنبش بدهند كه در مسیرهایی كه الان در كشورهای دیگر اسلامی میبینیم نیفتد بلكه یك مسیر پویش عدالت و آزادی خواهانه و استقلال و توسعه طلبانهای باشد كه ملت ایران از زمان مشروطه میخواسته بگوید. تحول وارد عصر جدید شود و عدالت و نظامات مدنی و حقوقی جدید شود، البته با فرهنگ ملی و مذهبی خودش میپذیرفته و باید ببینیم ذائقه اش چه بوده است؟
اینها این را درست تشخیص دادند و یك زمینه انقلاب و اصلاح و تغییر خواهی و تحول خواهی در ایران به وجود آورده است، جنبشی است كه ادامه دارد نه اینكه فقط همان حوادث دوران انقلابی یا دوران نظام بعدش یا اینها باشد. نه این یك جنبش تغییر و تحول خواهی است كه میبینیم الان زمینه آن در كشورهای مختلف اسلامی هست. اینكه چه سرنوشتی پیدا میكند و بعد ممكن است به انحراف بینجامد، مثل انقلاب فرانسه كه 200 سال گذشت و همه مراحل و فراز و نشیبها را دید و نهایتا تسلیم شد و این جمهوری دموكراسی شكل گرفت.
آقای دكترتعریف شریعتی از آزادی چه بود و رابطه اش با عدالت در چیست؟
آزادی یك آرمانی است مانند عدالت، قدیمی است در تاریخ بشر، بشر به میزانی كه آگاه میشود ناقد وضع موجود میشود و میخواهد آزاد شود از وضعیت اسارتباری كه احساس میكند كه گرفتار است. چون انسان یك روال طبیعی دارد، یك جسمی دارد، در طبیعتی زندگی میكند و در چهارچوبی محدود است و شریعتی به آن زندان طبیعت میگوید.
این نخستین زندانی است كه ایشان تعریف كرده است. زندان دوم تاریخ است. یعنی هر كدام از ما یك تاریخی داریم كه در زمان ما متجلی است. سومین زندان، زندان جامعه است، همه جوامع بشری كه میبینید، بویژه در جوامع هندی – اروپایی، جوامعی كه طبقاتی بودند واستعماری بودند و فئودالیزم و كاپیتالیسم اینها نظامهایی هستند كه استثماری هستند و بشر به دنبال عدالت و آزادی هست و نمیخواهد به نظامهایی كه سلطنت باشند وجباری باشند یا نظامهای اریستو كراسی و الیگارشی باشند) یعنی اقلیت حكومت كند و دموكراتیك باشد یا تئوكراتیك باشند به تعبیر شریعتی اراده خدا در تاریخ بر این قرار است كه مردم حكومت كنند و مردم نمایندگان خدا هستند.
بنابراین مردم هم خواستار یك نظام مردمسالار آزاد هستند، آزاد و برابر یعنی شهروندان، تعریف شهروندی، اصولا زمان یونان باستان، تساوی و آزادی فكر، دو شهروند با هم رابطه شان، رابطه دو انسان مستقل و آزاد و برابر است. در حالی كه در نظامهای كدخدامنشی واژه دل ستیز به اصطلاح دسپوتیزم واژه ایرانی هم هست یعنی استبدادی كه در غرب میگویند، این یك نفر آزاد است، ارباب است، بقیه رعیت یا سوژههای او هستند.
خوب این تفكر توحیدی كه همگان را مساوی میداند نفی میكند و به انسان، خدا در آفرینش در داستان خلقت آدم و نزدیك شدن به شجره ممنوعه، در واقع این آزادی را میدهد كه انتخاب كند نه بگوید یا آری و مسئولیت انسان بر عهده اوست شروع میشود و در تاریخ و در جامعه تا میرسد به خود فرد كه من از درون خود چگونه میتوانم آزاد شوم. یعنی روان شناختی كه من دارم كه به قول روانكاوان كه من ناخود آگاهم بر من حكومت میكند و من آزاد نیستم، این جا این 4 زندان با 4 روش علم از طریق آزادی از طبیعت، تخصیص یا عمل در تاریخ برای حركت از جبر به سوی آزادی و در جامعه به سوی جامعه مردم سالار برابر آزاد و در انسان به سمت رستگاری، فلاح و نجات معنوی كه شعار اسلام هست.
لاالله الاالله. اینها همه یك سری پروژهرهاییبخشی در اندیشه شریعتی است، اندیشه شریعتی یك پروژه رهایی بخشی از این 4 زندان هست و یكی از این ابعاد هم دور سیاسی آزادی هست كه به قول یكی از فلاسفه آزادی یعنی آزادی مخالف. یعنی اینكه ما به قول شریعتی، اینكه یك مكتب خود را حق میداند یا باطل این نیست كه دیكتاتوری ایجاد میكند بلكه برای دیگری حق انتخاب و آزادی عقیده قائل است یا نه. پدر میگفت: آزادی یعنی آزادی مخالف.
آقای دكتر حالا چرا جوانان این نسل که فاصله زمانی بسیاری با دکترشریعتی دارند به آرای ایشان روی آوردهاند؟
به این دلیل كه اگر شریعتی پاسخی بود به صورت مساله دوران خودش، امروز كاملا منسوخ میشد، ولی شریعتی چون چند بعدی بود و فراتر از دوران و گفتمان زمان خودش حركت كرد، اول اینكه خود شخصیت و منش شریعتی برای نسل ما جذاب هست به همین دلیل كویریات ایشان مورد توجه امروز است، نكته دوم نقد سنت هست در اسلامشناسی شریعتی، تا همه مسلمین بتوانند از زندان استبداد، استثمار و استعمار آزاد شوند بنابراین ریشه را دراستحمارمیگیرد.
این جنبه نقد سنت و آگاهی بخشی هم برای نسل ما امروزه به روز و زنده، چون مورد مصداق دارد، این دو جنبه البته از جنبههای دیگری كه مربوط است به آن دوران و مسائل خاصی كه دیگر گذشته است، امروزه بیشتر مورد توجه است. امروز هزاران شریعتی داریم.
به نظر شما پروژه شریعتی اگر بخواهد امروز ادامه پیدا كند، در چه قالبی بیشتر میتواند موفق شود؟
تثلیث نهایی شریعتی که سنتز فکری او بود، تثلیث عرفان برابری آزادی، است؛ که در بعد فردی از عرفان شروع می شود و در بعد اجتماعی هم از آزادی شروع می شود تا به سمت اجتماع و عدالت یا امر سوسیال برود ونهایتا به سمت فلاح و معنویت و تعالی و رشد به معنای اسپیریتوال.
این سه جنبه در شریعتی با هم مطرح است و میگوید اگر من بخواهم کل اندیشه ام را خلاصه کنم در همین نفی تثلیث زر-و-زور-و-تزویر است. تزویر هم یعنی استحمار و معادل هایش در آثار شریعتی زیاد است. در قرآن هم ما داریم که جامعه کتاب، ترازو و آهن یعنی جامعه ای که آگاهی و عدالت و رشد و توسعه یا قدرت اقتصادی یا نظامی همراه شوند.
این سه بعد از شریعتی یک تفکر جامع میسازد و البته در هر مرحله متناسب با تضاد اصلی روز و مانع اصلی یک جنبه اش برجسته می شود. در حال حاضر به شکل محلی local ، یعنی در ایران و منطقه اسلامی، خوب آن جنبه نقد سنت نوزایی دینی برجسته می شود؛ اما در سطح بین المللی اصولا این جنبه اعتراضی- انتقادی علیه نظم نوین جهانی و اینکه چه جهانی میخواهیم ، جهان (دیگر) سازی را در بحثی با مجله «ایران فردا» توضیح دادم. می بینیم که در هر دوره و به قول دکتر با تغییر « جغرافیای حرف» یک جنبه از این تفکر می تواند برجسته شود. اما شناخت شخصیت معنوی و روحی شریعتی مهمتر از آثار و اندیشه و نظریات اوست.
نظریه امت و امامت سالها دستمایه انتقاد از دكتر شریعتی بود، برخی از روشنفكران سكولار و افرادی كه نسبت به طرح نظریه ابراز ناخرسندی كردند. و معتقدند این رویكرد روند دموكراسی را قبل از انقلاب و پس از انقلاب كند كرده است. دیدگاه شما در این باب چیست؟
این بحث امت و امامت، نخستین سخنرانی بوده كه در سال 48 در حسینیه ارشاد دكتر شریعتی مطرح كرده و در آن زمان همزمان بوده با كنفرانسهای باندونگ، كه كشورهای غیر متعهد و به اصطلاح رها شده از استعمار و جنبش غیر متعهدها به رهبری ناصر وتیتو و نهرو و... آمدند و در آن جا بحثهایی مطرح شد. دكتر شریعتی هم متاثر از آن نتایج و بحثها بود كه اینها برای شان این مساله مطرح شد كه در جوامعی كه توسعه نیافتند، میخواهیم دموكراسی لیبرال سوری را چگونه اجرا كنیم؟ اگر بخواهد فقط سوری نباشد.
چون میتواند همین دموكراسی لیبرال سوری، با تجربهای كه از زمان دكتر مصدق در رایگیری انتخابات مجلس پیش آمد كه فئودالها میآمدند و دهقانها را بسیج میكردند و رایسازی میكردند، بعد او شرط با سواد بودن را مطرح كرد، این جا دكتر شریعتی یك بحثی دارد به نام رای و عدد كه چگونه میشودرای را به یك رای آگاهانه مستقل كرد، در یك جامعه عقب مانده و در این جا میخواهد بخش روشنفكر را برجسته كند یعنی میخواهد بگوید كه آگاهی بخشی را میتوان به این جامعه آموزش داد تا بفهمد حقوق اش چیست، وظایفش چیست؟ ولی در اینجا یك ابهامی كه وجود دارد در این تز یا نظریهای كه در آن كشورها به تجربه گذاشته شد این بود كه روشنفكران انقلابی تا اطلاع ثانوی میتوانند دخالت كنند و این قدرت را در دست بگیرند تا شرایط مساعد بسازند برای یك دموكراسی واقعی یعنی آگاهی را بالا ببرند. آموزش ببینند، تا مردم مشاركت كنند و به تدریج دموكراسی برقرار شود.
این مرحله گذار قائل شدن، یك ابهام و یك اشكال دارد و آن این است كه در خود این آزمون دموكراسی، یعنی تناوب قدرت، همین دورههای انتخاباتی هست كه مردم با نامزدها و برنامهها آشنا میشوند و آگاهی بخشی به وجود میآید. اگر قدرت خودش را در معرض انتخاب عموم نگذارد و انتخابات دائم نباشد. اولا خود قدرت فاسد میشود. و دوما مردم چگونه آگاه شوند؟ مردم باید تمرین كنند دموكراسی، این جا این تجربه در كشورهای نامبرده ناموفق بود و بعدها دكتر شریعتی در آثار بعدی مثل بازگشت به خویش و دیگر آثار تجدید نظری میكند. یعنی میگوید اصلا روشنفكر نباید در قدرت وارد شود. بلكه روشنفكر باید زمینه آگاهی بخشی را فراهم كند تا از میان مردم رهبران و قهرمانان و نمایندگانی برخیزند كه آگاه شده باشند و بتوانند این دموكراسی را تحقق ببخشند.
این نظریه نهایی شریعتی هست ولی امت و امامت چیزی كه از آن باقی میماند كه همچنان معتبر هست به نظر من خود صورت مساله هست اصلا فلسفه سیاسی اسلام و تشیع چه هست؟ و این كاری است كه شریعتی بعد از فارابی و ابن خلدون یعنی آرا اهل مدینه فاضله فارابی و مقدمه ابن خلدون میشود گفت كه متون اندیشه سیاسی جدی كم داریم.
به شكل ذاتی و مفهومی بگوید كه هدف سیاست و جامعه مدنی در اسلام و تشیع چه هست؟ در حالی كه مسیحیت با اینكه دینی است كه میگوید كه باید كار قیصر را به قیصر واگذار كرد یعنی خود را غیر سیاسی میداند، اما بزرگترین متفكرین سیاسی در همین تاریخ مسیحیت به وجود آمدند هم در عصر قرون وسطا اندیشمندانی داریم، خود آگوستین كه شهر خدا نوشته.
فرض كنیم در قرون وسطی اندیشمندانی مثل پادوا و امثال او كسانی بودند بعد راه مدرن را بنا كردند. اینها اندیشمندان فلسفه سیاسی بودند. همین مفهوم جامعه مدنی را آوردند یا بعدا هم كه ماكیاول و تئوریسینهای قرادا اجتماعی اینها متفكرین بودند اما ما از این متفكرین كم داریم.
بعد از شریعتی هم جریان روشنفكری ضربه جدی دید؛ حتی امروز میتوان گفت طراوات گذشته را ندارد؟
ولی شریعتی آمد با شجاعت، بدون اینكه بترسد كه متهم به راست و چپ شود، گفت صورت مساله این است. قطعا فلسفه سیاسی است. اسلام با فلسفه سیاسی كلاسیك غربی متفاوت است. و بعد هم در تشیع این دورهها گذرانده شده و البته اجتهادی كه كرد، و دستاورد بزرگ این كتاب هست، این است كه دوره غیبت كه ما وارد میشویم، دوره دموكراسی است، دوره مردم سالاری است.
همان كه فرمودید سطح مردم بالاتر میرود؟
بله «رای» بتدریج بوجود میآید. همانطور که اقبال لاهوری میگوید در دوره «خاتمیت» وحی به معنای سنتی قطع می شود و عقل به معنای جدید آن جانشین می شود. انسان دیگر خود اجتهاد می کند. در دوره «غیبت» هم رای مردم وارد می شود. و این به اصطلاح مبنایی برای پذیرش دموکراسی می شود.
شریعتی طبعا می گوید این دموکراسی، یک دموکراسی لیبرال 100 درصد، به معنای غربی، نیست، بلکه یک دموکراسی متعهد و مهتدی است. «متعهد» غیر از معنای خاص جهان سومی جنبش «غیرمتعهدها»، بلکه به معنای پذیرش یک برنامه وبه هدایت نوعی مبارزه و رهبری فکری. اما به هر حال شریعتی به دموکراسی کامل سیاسی معتقد است (ولو همراه با دموکراسی اجتماعی-سوسیال و معنوی-اسپیریتوال).