اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
پایان رابطه شیطانی با قتل و اعدام
پایان رابطه شیطانی با قتل و اعدام
حكم اعدام مرد جنایتكاری كه پس از رابطه شیطانی با زنی، همسر او را به قتل رسانده بود، از سوی قضات دیوانعالی كشور تائید شد.
به گزارش مهر، دهم آذر سال 89 جسد مردی جوان به نام كاظم در حاشیه بزرگراهی در نزدیكی میدان بهمن در جنوب تهران پیدا شد. با انتقال جسد به پزشكی قانونی و تحقیق در این زمینه، معلوم شد هرچند ابتدا به نظر میرسید علت مرگ تصادف است، اما ماموران بعد از چند ماه تحقیق پی بردند سمیرا ـ همسر مقتول ـ با مردی به نام علی رابطه داشته و شوهرش هم از موضوع خبر داشته است. با بهدستآمدن این اطلاعات سمیرا بازداشت شد و اعتراف كرد روز حادثه شوهرش با علی قرار داشت.
ماموران در ادامه علی را شناسایی و بازداشت كردند. علی در ابتدا منكر جرم شد؛ اما سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت اتهامم را قبول دارم، من با كاظم درگیر شدم و به خاطر ترس، با ماشین او را زیر گرفتم. متهم ادعاهای مختلفی را مطرح كرد و یك بار هم گفت به سر مقتول ضربه زده است. با تكمیل تحقیقات، پرونده برای محاكمه به شعبه 74 دادگاه كیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه دادگاه اولیایدم مقتول برای متهم ردیف اول درخواست صدور حكم قصاص كردند. سپس علی در جایگاه حاضر شد و گفت: اتهامم را قبول ندارم. من كاظم را نكشتم و مرگ او یك تصادف بود. مدتی بود كه با سمیرا آشنا شده بودم و با هم صحبت میكردیم. میدانستم او با شوهرش مشكل دارد. سمیرا به من گفته بود میخواهد از شوهرش جدا شود. روز حادثه كاظم با من تماس گرفت و گفت میداند با زنش رابطه دارم. او از من خواست با هم قرار بگذاریم. كاظم گفت میخواهد با من صحبت كند، من هم قبول كردم. وقتی با ماشین به محل قرار رفتم، دیدم كاظم هم با موتور آمده است. پیاده شدم و به سمتش رفتم، كاظم چیزی شبیه چوب را به سمت من گرفت تا مرا بزند، كه ترسیدم و فرار كردم. سوار ماشینم شدم و رفتم. كاظم با موتور كمی من را تعقیب كرد؛ اما من از محل دور شده بودم. چند ساعت بعد دوباره به محل برگشتم. كاظم هنوز منتظرم بود، وقتی مرا دید دوباره به سمتم حمله كرد.
وی ادامه داد: با موتور جلوی من آمد خواستم فرار كنم، پایم را روی گاز گذاشتم، خیلی دستپاچه شده بودم. یكدفعه با موتور كاظم برخورد كردم و او روی زمین افتاد. خیلی ترسیدم، پیاده شدم و كاظم را كه داشت ناله میكرد سوار ماشین كردم. چند متری رفتم اما بعد ترسیدم و دوباره برگشتم. در حالی كه كاظم همچنان داشت ناله میكرد، او را در خیابان رها كرده و متواری شدم. چند ماه بعد هم به اتهام قتل بازداشت شدم.
در ادامه متهم ردیف دوم ـ سمیرا ـ در جایگاه حاضر شد و گفت: با علی رابطه داشتم و این موضوع را قبول دارم، البته ما با هم فقط حرف میزدیم؛ اما در قتل شوهرم هیچ نقشی نداشتم و اصلا نمیدانستم علی و شوهرم دیدار داشتند و بین آنها چه اتفاقی افتاده است.
با توجه به گفتههای طرفین، هیات قضات شعبه 74 برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شده و علی را به قصاص محكوم كردند. سمیرا هم به اتهام معاونت در قتل و رابطه نامشروع به 15 سال زندان و 99 ضربه شلاق محكوم شد.
با اعتراض متهمان پرونده به شعبه هفتم دیوان عالی كشور فرستاده شد و قضات دیوان حكم قصاص علی را تائید كردند؛ اما حكم مجازات سمیرا نقض شد و پرونده به شعبه هم عرض فرستاده شد./مهر
ویدیو مرتبط :
وجود هر یک از این رفتار ها در رابطه عاشقانه نشان از پایان یافتن رابطه هست
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
رابطه شیطانی به قتل انجامید
فهمیه حاضر نیست درباره خانوادهاش حرف بزند. میگوید بیگناه است: «تازه اگر هم گناهكار باشم به خانوادهام ربطی ندارد. خودم مقصر هستم پس درباره خودم فقط حرف میزنم.»
فهمیه وقتی 16 سال بیشتر نداشت مدرسه را رها و ازدواج كرد. او میگوید: «اتفاقی با جعفر آشنا و خیلی زود عاشقش شدم. او در یك اداره دولتی كارمند بود و مرد خوبی بود. دستش هم به دهانش میرسید. برای همین وقتی به خواستگاری آمد بله را گفتم و زندگیمان را شروع كردیم.»
زندگی مشترك فهمیه و جعفر در ماههای اول شیرین بود، اما زن جوان بتدریج رازی را فهمید كه زندگیاش را تیره و تار كرد.
او میگوید: «كمكم به رفتارهای جعفر شك كردم. بوهایی برده بودم. بعد از مدتی فهمیدم حدسم درست است. او اعتیاد داشت. از وقتی دستش رو شد رفتارش تغییر كرد. دیگر بداخلاقی میكرد. مشكل وقتی شدیدتر شد كه او را اخراج كردند. در اداره چند بار به او تذكر داده بودند و آخر هم عذرش را خواستند و بعد از آن دیگر سركار نرفت. آن موقع ما بچه داشتیم و زندگی خیلی سخت شده بود. بیپولی بدجور فشار میآورد. من مربی شنا بودم و كار میكردم ولی درآمدم كافی نبود.»
فهمیه صاحب پنج فرزند شده بود و به خاطر شرایط خانوادگی و مشكلات دیگر نمیتوانست از همسرش جدا شود. او به جای تلاش برای اصلاح اوضاع مرتكب خطایی دیگر شد. او توضیح میدهد: «یك روز كه به خانه یكی از دوستانم رفته بودم در مسیر برگشت با مردی آشنا شدم. سوار ماشین او شدم. مرد مسنی بود. سفره دلم را برایش باز كردم البته گفتم شوهرم مرده و من باید خرج پنج بچه را بدهم. او گفت اگر بیشتر همدیگر را ببینیم كمكم میكند.»
این طور بود كه رابطهای شوم كلید خورد و آن مرد كه حمید نام دارد پس از آنكه فهمید فهمیه زنی متاهل است، باز هم به این رابطه پایان نداد و سعی كرد زن مورد علاقهاش را تصاحب كند. متهم میگوید: «من به حمید توضیح دادم شوهرم من را طلاق نمیدهد، اما گوشش بدهكار نبود و میگفت باید با هم زندگی كنیم. او برای اینكه به خواسته اش برسد دو بار قرص خورد. میخواست این طوری من را تحت فشار بگذارد یك بار كارش به بیمارستان رسید. یك بار هم خودم كمكش كردم تا نمیرد.»
این دوستی سیاه در نهایت به طراحی نقشه قتل جعفر منجر شد. فهمیه مدعی است در این ماجرا نقشی نداشت: «من فقط میخواستم كمی جعفر را تنبیه كنم تا دیگر اذیتم نكند، اما حمید به دو مرد افغان پول داد كه او را بكشند.
حمید به بهانه موادمخدر با شوهرم دوست شده بود. روز حادثه او را به محلی خلوت كشاند و دو مرد افغان با سنگ شوهرم را كشتند. من خبر نداشتم چه بلایی سر او آمده برای همین بعد از 3 روز كه خبری از جعفر نشد به پلیس خبر دادم. بعدش ماموران شماره تلفنهایی را كه من با آنها تماس داشتم ردیابی كردند و حمید را گرفتند. او هم ماجرای قتل را لو داد و من را معرفی كرد. حمید در حقم نامردی كرد من در جریان قتل نبودم ولی او من را فروخت.»
فهمیه میگوید: «من یك ماشین قراضه داشتم كه حمید از من خواسته بود آن را بفروشم و پولش را به او بدهم تا ساختمانش را كامل كند. او گفت وقتی ساختمان را ساخت و واحدها را فروخت اصل و سود پولم را میدهد ولی آن پول را برای اجیر كردن افغانها میخواست حتی حاضر نشد همینقدر هم از خودش مایه بگذارد. واقعا آدم نامردی است. من را به زندان انداخت و بچههایم آواره شدهاند. فقط دختر بزرگم ازدواج كرده و خانه و زندگی دارد. ولی چهار تای دیگر سرگردان شدهاند. خودم هم بلاتكلیف هستم و نمیدانم چند سال برایم مینویسند. مطمئن هستم به این زودیها آزاد نمیشوم.»... /جام جم آنلاین