اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

ناگفته‌ های دختر خسرو شكیبایی از پدرش


متاسفانه در این سال‌ها جوری با من برخورد شد كه انگار هیچ نسبت خونی با خسرو شكیبایی نداشتم و این من را بسیار آزرده خاطر كرد.

خبرگزاری ایسنا:  دختر خسرو شكیبایی گفت: خوشحالم هنوز یاد پدرم در خاطره‌ها زنده است و كسی كه خاطره‌اش زنده باشد انگار كه خودش هم زنده است.

پوپك شكیبایی در چهارمین سالروز درگذشت خسرو شكیبایی با بیان اینكه از نظر هنری جای پدرم در سینما بسیار خالی است، ادامه داد: هر بار كه از مقابل سینمایی رد می‌شوم همیشه احساس می‌كنم ای كاش این اتفاق نیفتاده بود و باز می‌توانستم عكس و اسم پدرم را در سردر سینما ببینم.



وی افزود: هر چقدر بگویم چقدر جایش خالی است كافی نیست و با هیچ جمله‌ای نمی‌توانم شرایط روحی‌ام را توضیح دهم. فقط چیزی كه من را تسكین می‌دهد علاقه مردم به پدرم است و همین باعث شده در خاطره‌ها زنده بماند.

پوپك شكیبایی با بیان اینكه بعد از فوت پدرش نتوانسته فیلم‌های او را در سینما ببیند، ادامه داد: برای فیلم «نسكافه داغ داغ» به سینما رفتم كه حالم به شدت بد شد و بعد از آن دیگر نگذاشتند به سینما بروم و تنها چندی پیش «ستاره بود» را در خانه دیدم كه باز هم بسیار اذیت شدم.

دختر خسرو شكیبایی كه حاصل ازدواج پدرش با تانیا جوهری است با گله از برخوردهایی كه با او بعد از فوت پدرش شد اظهار كرد: متاسفانه در این سال‌ها جوری با من برخورد شد كه انگار هیچ نسبت خونی با خسرو شكیبایی نداشتم و این من را بسیار آزرده خاطر كرد.

وی كه فعالیت‌های هنری نیز داشته است خاطرنشان كرد: در رادیو كار گویندگی می‌كردم و در انجمن گویندگان جوان هم به عنوان دوبلور مشغول شده بودم اما متاسفانه دی ماه سال 89 همسرم در حادثه‌ای فوت كرد كه بعد از آن دیگر نتوانستم فعالیتی داشته باشم و خانه‌نشین شدم. 


ویدیو مرتبط :
خسرو شكیبایی...

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

ناگفته های مهران مدیری درباره خسرو شكیبایی



 

 ناگفته های مهران مدیری درباره خسرو شكیبایی

 

برای بازی در «پاورچین» به او تلفن زدم. رفتم خانه اش و نشستیم به درد دل. در همه جای خانه بود. مجسمه اش، عكس هایش، نقاشی هایی كه از چهره او كشیده بودند، جوایزی كه گرفته بود. تصویر آدم های مهمی كه با او كار كرده بودند. و نقطه درخشان كارنامه اش، «هامون».

مهران مدیری در یادداشت كتاب مرحوم خسرو شكیبایی نوشته است: از روزی كه او را شناختم و از اولین باری كه او را دیدم، حالش خوب نبود. اصولا هیچ وقت حالش خوب نبود. منظورم بدحالی جسمانی اش نیست. احساس خوشبختی درونی نداشت. از آن آدم های غمگینی بود كه ذاتا اندوه را در خود داشت. این در صدایش بود. در لحن گفتارش بود، در چشمانش بود و در حركت دستانش.

شاید با همین اندوه درون، احساس شادی داشت و با همین دلمشغولی های درون، خودش را زنده نگه می داشت. دوست داشت تنها باشد. دوست داشت خلوت باشد. دیگران را به خود راه نمی داد. هرگز نفهمیدم چه چیزی خوشحالش می كند و چه زمانی حالش خوب است.

برای بازی در «پاورچین» به او تلفن زدم. رفتم خانه اش و نشستیم به درد دل. در همه جای خانه بود. مجسمه اش، عكس هایش، نقاشی هایی كه از چهره او كشیده بودند، جوایزی كه گرفته بود. تصویر آدم های مهمی كه با او كار كرده بودند. و نقطه درخشان كارنامه اش، «هامون».

همه جا پر از او بود و او غمگین، مثل كودكی بود كه توسط خداوند تنبیه شده باشد. یك بغض نهفته كه در گلوی او بود و نمی دانم چرا. گفت كه می آید و در «پاورچین» بازی می كند. فردا به محل فیلمبرداری ما آمد و حرف زدیم. می دانستم كه نمی آید. حوصله نداشت، حقیقت را نمی گفت كه دل مرا نشكند. حوصله نداشت و رفت. چند سال گذشت. برای بازی در «مرد هزار چهره» به او تلفن زدم و در یك روز برفی دوباره به محل فیلمبرداری ما آمد. غمگین تر، شكسته تر و بی حوصله تر.

باز هم می دانستم كه نمی آید. با هم حرف زدیم. حوصله نداشت. باز هم نمی خواست كه دل مرا بشكند. بهانه آورد و باز هم حوصله نداشت و رفت. نزدیك درب خروجی برگشت، مرا بوسید و گفت: «من همیشه یك بازی به تو بدهكارم.» و رفت، برای همیشه رفت.

روزی كه برای خاكسپاری رفتم، و هزاران نفر آمده بودند تا این پیكر غمگین را به خاك بسپارند و مردم فراوانی كه دوستش داشتند و می گریستند. و مردم فراوان دیگری كه آمده بودند با هنرمندان مورد علاقه شان عكس بگیرند و عده فراوان هنرمندانی كه سعی داشتند به دیگران بفهمانند كه ما بیشتر از شما با ایشان دوست بودیم، و در این هیاهوی عظیم، آخرین جمله او را دوباره شنیدم كه می گفت: «من همیشه یك بازی به تو بدهكارم...»

مطمئنم در بهشت ، روزی با او كار خواهم كرد. احتمالا در یك تئاتر مشترك كه آنجا دیگر، حوصله دارد، حالش خوب است و غمگین نیست.... / یادداشت : آینده نیوز