اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

مرگ های مشکوک در تاریخ انقلاب



مصطفی خمینی , سالروز شهادت مصطفی خمینی

گفتاری متفاوت به بهانه سالروز شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی/مرگ های مشکوک در تاریخ انقلاب

درگذشت یا شهادت حاج سید مصطفی خمینی تنها مرگ مشکوک در تاریخ انقلاب اسلامی نیست. دست کم 4 مرگ مشکوک دیگر در این سطح قابل ذکر است.

اول آبان هر سال یادآور سالروز درگذشت یا شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی است. 36 سال پیش این اتفاق سبب شد واژه ممنوعه «خمینی» بار دیگر درفضای سیاسی جامعه مطرح شود. کما این که نویسنده این سطور نیز که با این نام در خانه آشنا بود آن را در مدرسه از زبان معلمی شنید که تازه از زندان آزاد شده بود.
 
امکان جلوگیری از برگزاری مجالس ترحیم نیز نبود چرا که رژیم شاه و دستگاه ساواک بدون این ممانعت نیز در مظان اتهام دخالت مستقیم یا غیر مستقیم در مرگ حاج سید مصطفی بودند.


از این رو پس از 13 سال این امکان برای سخنرانان فراهم آمد که به این بهانه از مرجع تقلید در تبعید یاد کنند و به او تسلیت بگویند. مهم ترین اتفاق اما در تهران رخ داد. سخنران مسجد ارک ، روحانی 29 ساله ای بود که برای اولین بار در یک جمع عمومی از آیت الله خمینی با عنوان «امام» یاد می کرد؛ او کسی جز حسن روحانی رییس جمهوری کنونی ایران نبود.

امام در واکنش به خبر درگذشت سید مصطفی خمینی تنها این جمله را بر زبان آورد: «مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود.» این جمله ساواک را فریب داد و حتی این شایعه را بر سر زبان ها انداختند که پدر و پسر اختلاف داشتند و مباحثات آن دو در جلسات درس را شاهد آوردند.


حال آن که رهبر فقید انقلاب به آتشی می اندیشید که به جان رژیم شاه افتاده و پیش بینی امام درست بود. چرا که کمتر از سه ماه بعد واقعه 19 دی در قم رخ داد و چهلم به چهلم جلو رفت تا حکومت پهلوی را بر انداخت. بعدتر روشن شد که «لطف خفیه» همان تسریع در انقلاب بوده است.

 با این همه این گفتار به این یادآوری تاریخی بسنده نمی کند و نکات دیگری نیز قابل طرح است:

1- امام خمینی هیچ گاه درباره مرگ فرزند خود از لفظ «شهادت» استفاده نکرد. حتی ظاهرا صدا و سیما را هم از به کارگیری این تعبیر منع کرده بودند. اگر چه اطرافیان و غالب سیاسیون اعتقاد داشتند این مرگ مشکوک بوده و اگر هم کار ساواک نبوده باشد دخالت دستگاه امنیتی عراق را محتمل می دانستند تا در فضای پس از قرار داد 1975 مانعی بر سر گسترش روابط با تهران نداشته باشند اما امام خود به اطمینان کامل در این باره نرسیده بود و قصد بهره برداری سیاسی با تاکید بر مشکوک دانستن این واقعه هم نداشت چرا که به صورت طبیعی تابوی 13 ساله شکسته شده بود. می توان گفت سه ملاحظه سبب شد از تعبیر شهادت و شهید استفاده نکنند:

نخست این که پنج ماه قبل از آن نیز درباره مرگ دکتر شریعتی در لندن همین ابهام درگرفته بود. اکثر قریب به اتفاق فعالان سیاسی مرگ دکتر شریعتی را قتل توسط ساواک و دست کم مشکوک می دانستند. امام اما در پاسخ به پیام های تسلیت که توسط دکتر یزدی ارسال شده بود از واژه «فقد» استفاده کردند. حال آن که کمتر اتفاق افتاده  درباره دیگر درگذشتگان این لفظ را به کار برند اما با پرهیز از واژه «فوت» امکان بهره برداری توسط ساواک را هم ندادند که می خواست خود را از این اتهام تبرئه کند. چه بسا اگر درباره حاج سید مصطفی از تعبیر شهید استفاده می کردند این پرسش قابل طرح بود که چرا دو موضع متفاوت درباره دو مرگ مشکوک؟

ملاحظه دوم این که متوفا فرزند او بود و رهبر باید به همه مبارزین به دیده فرزند خود بنگرد و تفاوت قایل نشود و سومی هم اقتضای جایگاه مرجعیت که قبل از اطمینان کامل نظری ندهند. یک مرجع تقلید گمانه زنی نمی کند. تنها وقتی به قطعیت می رسد نظر می دهد.

2- در دهه اول جمهوری اسلامی و در حیات امام هیچ همایش و کنگره و مراسم سالگرد با بودجه عمومی و دولتی برای سید مصطفی خمینی برگزار نشد مگر در حد محدود و نه به صورت اختصاصی. حداقل نام گذاری ها هم صورت پذیرفت. تغییر نام خیابان سیروس در تهران یا یک بیمارستان و موارد دیگر در شان و جایگاه فرزند ارشد امام نبود و نیست. پس از ارتحال امام اما درباره سالگردها  دو دیدگاه وجود داشت.

اول این که در غیاب امام جبران شود و هر سال به یاد ایشان برنامه های مختلف ترتیب دهند و دیدگاه دوم این که همان روال ادامه یابد اما از آن غربت هم به درآیند. قضاوت در این باره که کدام یک درست تر است دشوار است. هر چند موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی و یادگار امام در این زمینه کم نگذاشته اند و با کمترین هزینه و بدون ریخت و پاش و بزرگ نمایی و اغراق بیشترین معرفی های فرهنگی را انجام داده اند.

شگفت آن که فرزند دیگر امام نیز در همان سنین و قبل از 50 سالگی درگذشت و چون در آستانه نوروز 1374 اتفاق افتاد عملا مراسم سالگرد ایشان و نیز مادرشان پر سر وصدا نیست و جمع و جور و بی هزینه های غیر ضرور و تبلیغات فراوان و رسمی برگزار می شود و همین رویکرد بر محبوبیت خاندان امام افزوده است.

3- درگذشت یا شهادت حاج سید مصطفی خمینی تنها مرگ مشکوک در تاریخ انقلاب اسلامی نیست. دست کم 4 مرگ مشکوک دیگر در این سطح قابل ذکر است. در حکومت های استبدادی اعتماد متقابل میان مردم و ساختار سیاسی ضایع و زایل می شود و مرگ منتقدان- خاصه  چنانچه در بیرون خانه و در غربت رخ دهد-  به حکومت نسبت داده می شود. در فاصله ساله های 1346 تا 1356 دست کم پنج مرگ از این دست حادث شده است:

غلامرضا تختی، صمد بهرنگی، جلال آل احمد، علی شریعتی و حاج سید مصطفی خمینی.(برخی یک مورد در سال 57 - سانحه تصادف شیخ احمد کافی- در جاده مشهد را نیز از این دست می دانند که باز چون دور از خانه رخ داد و خلاف وصیت، پیکر او را به تهران نیاوردند و در مهدیه دفن نکردند ؛ شایعات مربوط به دخالت دستگاه های امنیتی حول و حوش مرگ او هم بالا گرفت.)

تختی بیرون خانه (در هتل مرمر تهران)، صمد بهرنگی در رود ارس، جلال آل احمد در «اسالم» گیلان، علی شریعتی در لندن و آیت الله سید مصطفی در تبعید و در نجف چشم از جهان فروبستند. همه دور از موقعیت و امکانی که سزاوار بودند و تلخ کامانه.

اکنون فاش شده که حمزه فراهتی که همراه صمد بهرنگی بوده مامور ساواک نبوده و نویسنده چون فن شنا نمی دانسته در ارس غرق شده اما به خواست جلال آل احمد آن مرگ غیر طبیعی جلوه داده شد. خود جلال را نیز برادرش شمس آل احمد ، مقتول معرفی کرد حال آن که همسر ش- بانو سیمین دانشور- می گفت سر بر دامان من و در اسالم چشم از دنیا فروبست و قتلی در کار نبود. بابک تختی و احسان شریعتی هم دلایل قطعی درباره  قتل پدران نیافته اند و از واژه شهید درباره آنان استفاده نمی کنند.

درباره حاج سید مصطفی نیز به موضع امام خمینی اشاره شد. اما وقتی رسانه ها آزاد نباشند، وقتی ورزشکاری ناگزیر از ترک صحنه و مواجه با مشکل در امرار معاش و به خاطر گرایش سیاسی تحت فشار باشد یا نویسنده ای احساس امنیت نکند و استاد دانشگاه پس از دو دوره زندان و خانه نشینی درهای دانشگاه و ارشاد را به روی خود بسته ببیند و راهی غربت غرب شود و مرجع تقلید و فرزند را به تبعید بفرستند این شایعات در می گیرد. به تعبیر احسان شریعتی، ساواک چه دکتر را کشته باشد و چه مرگ او تنها به خاطر شب زنده داری های توام با سیگار پشت سیگار باشد بازهم ساواک شاه مسوول است.

 4- این ادعا که امام علاقه چندانی به فرزند ارشد خود نداشت دروغ است. زیرا نوع مواجهه با خبر درگذشت او به اقتضای موقعیت سیاسی و مذهبی بود و گرنه در خفا می گریست و شاهدانی چون سید محمود دعایی گواهی می دهند که پس از آن واقعه تا چه اندازه متاثر شده بود اما خویشتن داری می کرد. از سر علاقه به مصطفی بود که فرزند او که دیدگاه سیاسی متفاوتی داشت و دارد فارغ از نسبت خانوادگی آزادانه نظر می داد و گفته می شود میان سید مصطفی و داریوش فروهر در زندان سال 42 چنان دوستی عمیقی شکل گرفت و از آن مرد نزد پدر چندان به نیکی یاد کرد که در وقایع پس از سال 60 که برخی ملیون به زندان افتادند با فروهر کاری نداشتند.

36 سال پس از مرگ مشکوک سید مصطفی خمینی هنوز این یادکرد مناسبت و موضوعیت دارد./عصر ایران

 


ویدیو مرتبط :
مرگ مشکوک دکتر شریعتی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مرگ های عجیب تاریخ



 

 

مرگ های عجیب تاریخ

 


روز مرگ همه ما بالاخره یک روز فرا می رسد اما برخی مرگ و میر ها به شکلی جالب و عجیب در طول تاریخ اتفاق افتاده که متوفی را هم به شهرت رسانده است. برخی از این مرگ ها را مرور می کنیم:

آرنولد بنت : داستان نویس انگلیسی- وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت!

 

آگاتوکلس : خودکامه سراکیوز - در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.

 

آلن پینکرتون : موسس آژانس کارآگاهی آمریکا -هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت.

 

آیزادورا دانکن : رقاص آمریکایی -هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد.

 

اسکندر کبیر : پادشاه مقدونی - به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت.

 

الکساندر : پادشاه یونان -یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

 

تامس آت وی : نمایشنامه نویس انگلیسی -مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست پیچ گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد!

 

جان وینسون : ماجرا جوی بریتانیا -وی در 72 سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت.

 

جروم ناپلئون بناپارت : آخرین بناپارت آمریکایی - در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت.

 

جورج دوک کلارنس : انگلیسی -به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد.

 

جیمز داگلاس ارل مورتون : بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد.

 

رودولفونی یرو : ژنرال مکزیکی اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.

 

زئوکسیس : نقاش یونان (قرن پنجم ق.م)- به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد!

 

ژراردونرال : نویسنده فرانسوی - با بند پیشبند، خودرا از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد.

 

فرانسیس بیکن : براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت.

 

فالک فیتز وارن : چهارم بارون انگلیسی - در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد.

 

کلادیوس اول : امپراتور روم - با یک پر آغشته به سم خفه شد.


کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ : این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت.

 

گریگوری یفیموویچ راسپوتین : وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند.

 

لایونل جانسن : شاعر انگلیسی از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت.


لنگی کالیر : کلکسیونر آمریکایی در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود.

 

مارکوس لیسینیوس کراسوس : سیاستمدار رومی - این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت.

 

هنری اول : پادشاه انگلیسی -در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد.


یوسف اشماعیلو : کشتی گیر ترک - بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند.

 

تامس می : مورخ انگلیسی - بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد.

منبع:asriran.com