اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

مانده‌ایم که با مشیت پروردگار چه کنیم



اعدامی زنده شده,جزییات زنده شدن قاچاقچی اعدامی

مانده‌ایم که با مشیت پروردگار چه کنیم
من نه قاضی‌ام، نه حقوقدان؛ یک‌نفر اهل هنرهای نمایشی‌ام، اما هرچه کردم نتوانستم درباره واقعه زیر چیزی نگویم. البته می‌دانم که قاضی‌ها و حقوقدان‌هایی مانند آقای بهمن کشاورز و... وجوه گوناگون این «پدیده» را کاویده‌اند، اما صاحب این قلم از زاویه‌ای دیگر ورود کرده است:


در بجنورد، یک‌نفر قاچاقچی موادمخدر برابر با قوانین مجازات اسلامی محکوم به اعدام (به شیوه حلق‌آویز) شد. حکم این مجازات پس از طی تشریفات کامل قانونی درباره او به اجرا درآمد: محکوم به مرگ را از دروازه و سپس دالان مرگ عبور دادند و بعد از آن نیز برابر با اعلام نظر پزشکی قانونی وقوع حتمی مرگ او نیز احراز شد و در صورت‌مجلس تنظیمی ثبت و جسد به سردخانه پزشکی قانونی سپرده شد.


دست‌کم 24 ساعت پس از وقوع مرگ، مامور سردخانه، به‌طور اتفاقی آثاری از حیات در جسد (؟) متوفی یافت و مانند آن دانشمند رومی (ارشمیدوس) دوان‌دوان، یافته خود را به پزشکی قانونی فریاد زد... حال، اگر آن روز آن مامور، از سر اتفاق متوجه بخار حاصل از تنفس فرد اعدامی نمی‌شد، آیا هنگامی که به خاک می‌سپردندش، از مصادیق زنده به گور کردن به شمار نمی‌آمد؟ درباره این واقعه آقای نورالله عزیزمحمدی قاضی محترم دادگاه کیفری استان تهران اظهاراتی داشته‌اند

 

که بخشی از آن جای تامل بیشتری دارد، فرموده‌اند: «... در این مورد قصور از طرف پزشکی قانونی بوده و درباره سلب حیات اشتباه کرده است.» (شرق- شنبه 27/مهر/1392) حال پرسش این است: آیا ممکن است پزشکی قانونی (به احتمال) بارها دچار چنین «اشتباه»ی شده باشد؟ در این صورت همان‌طور که آقای عزیزمحمدی مدعی‌اند اگر به واقع پزشکی قانونی اشتباه کرده باشد،

 

آیا اعتبار این نهاد قانونی نزد جامعه مخدوش نخواهد شد؟ با چه ابزاری می‌توان اطمینان یافت که پزشکی قانونی اشتباه نمی‌کند؟ پاسخ روشن است: با همان ابزاری که تاکنون و در تمامی موارد، «مرگ حتمی» را تایید کرده و شائبه‌ای از اشتباه نیز دست‌کم در ذهن آقای عزیزمحمدی خطور نکرده است،

 

یا اگر هم کرده، ما از آن بی‌خبریم و آن ابزار نیز همان معاینه کامل و به اثبات‌رسیده‌ای است که قوانین علمی پزشکی در اختیار نهاد مربوطه گذاشته و تا آنجا که این قلم می‌داند شامل است بر تشخیص قطع دم و بازدم، قطع گردش خون و تغییر رنگ و حالت چشم (که گویا این آخری از همه تعیین‌کننده‌تر است) و دیگر ویژگی‌هایی که صرفا در اختیار و صلاحیت نهاد پزشکی (قانونی) برای تشخیص درست و سپس صدور «حکم» درباره قطعیت و حتمیت مرگ است.

 

گفتم «صدور حکم»، چیزی یادم آمد: قدیمی‌ترها باید به یاد داشته و جدیدترها هم به احتمال باید در جایی خوانده یا از کسی شنیده باشند که در روزگاران گذشته- که خیلی هم از ما دور نیست- به مطب دکترها می‌گفتند «محکمه»؛ زیرا در آنجا «آقا»ی دکتر درباره علت و نحوه مداوای بیمار «حکم» صادر می‌کرد (و می‌کنند)؛ حکمی لازم‌الاجرا و بدون تجدیدنظرخواهی از سوی بیمار.

 

این یادآوری از آن روی بود که بگوییم نهادهای قانونی اجتماع که درباره حیات و ممات انسان حکم صادر می‌کنند، هریک بنا بر علم، تخصص، مشروعیت، رسمیت و یقینی که پیدا می‌کنند قادر به چنین کار خطیری هستند و اگر جز این باشد که در آن صورت سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. در اینجا مراد و مقصود ما دو نهاد قانونی قضایی و پزشکی است،

 

با این تفاوت یا ویژگی که نهاد قضایی گاه برای تشخیص درست و حصول یقین به هنگام صدور حکم درباره بعضی از مجرمان نیازمند دخالت نهاد پزشکی (قانونی) است، اما نهادهای پزشکی، درباره درستی تشخیص خود نیازی به دخالت نهاد قضاوت ندارند زیرا نهاد قضایی به خودی خود قادر به تشخیص قطعیت و حتمیت جنون متهم یا مرگ محکوم به مرگ نیست که اگر بود دیگر نیازی به پزشکی قانونی نبود. این، از این.

 

می‌ماند داستان زنده شدن یک محکوم به اعدام، آن هم پس از طی اجرای کامل حکم. حال بیاییم ماجرا را از منظر و زاویه‌ای دیگر نگاه و بررسی کنیم و کاری هم نداشته باشیم که قانون (چه از منظر احکام دین و چه از منظر قوانین موضوعه) در این مورد ویژه ساکت است یا نیست، بلکه این طور ببینیم که اتفاقی بسیار بسیار نادر نه تنها در سطح ایران بلکه در سطح جهانی رخ داده است: مرده‌ای زنده شده است؛ که البته امری مسبوق به سابقه هم هست،

 

یعنی همان «مرده از گورگریخته»، که به ضرب‌المثل‌ها هم راه یافته است. حال این پرسش را داشته باشیم: این فرد اعدام‌شده (در صورتی که بتواند پس از طی این مراحل کشنده و خارج از توان آدمی) به حیات خود ادامه دهد، آیا علم پزشکی و روانشناسی تایید می‌کند که او همان آدم سابق است؟ و مهم‌تر از همه این‌ها از خود بپرسیم: آیا مشیت پروردگار در این واقعه نقشی نداشته؟ حتی اگر جامعه و نظام حکومتی ما دینی هم نبود،

 

باز این پرسش و ابهام پابرجا بود که: «چه» شده است؟ آخر چطور است که افتادن حتی یک برگ از درخت را بی‌«اذن» پروردگار نمی‌دانیم، اما زنده شدن فردی حلق‌آویز شده و به قطعیت مرگ حتمی رسیده را از مصادیق اذن پروردگار نمی‌شماریم؟ این نمایش واقعی زنده شدن، به خودی خود پیامی برای ما دارد؛ پیامی که ناکامل بودن ما را به ما یادآور می‌شود؛ هنوز خیلی خیلی راه مانده است تا به جایی برسیم که به جز خدا نبینیم؛

 

پس چطور است که با این ضرس‌قاطع درباره امری قضاوت می‌کنیم که هنوز (و شاید برای همیشه) از دسترس ما خارج است؟ البته هنوز زود است که از زنده ماندن این فرد حلق‌آویز شده (به دلایل پزشکی و روانشناسی) اطمینان یابیم،

 

اما اگر به هر دلیل زنده بماند، آیا بهترین فرصت برای پژوهش‌های «جریان مرگ» نیست؟ چرا این فرصت بی‌نظیر یا کم‌نظیر را برای پژوهشی علمی در اختیار جامعه پزشکی دنیا (ایران که جای خود دارد) نمی‌گذاریم؟ به یاد بیاوریم که خداوند در قرآن مجید بارها فرموده است: شما را می‌میرانیم و دوباره زنده می‌کنیم.

 

و اگر در این مورد ویژه از بابت خروج روح یا عدم خروج آن از کالبد فرد اعدام‌شده اطمینان نداریم، در این مورد هم نگران نباشیم زیرا باز هم در قرآن و خطاب به پیامبر اکرم آمده است: «ویسئلونک عن‌الروح قل‌الروح من امر ربی...» (از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از کارهای رب من است...) که به ترجمه دیگر می‌شود: در این مورد، شما (ما) کاره‌ای نیستید (نیستیم).

 

خدا را شکر که دادگاه این فرد را به دو یا چند بار اعدام محکوم نکرده بود، در آن صورت، نمی‌دانیم آخر و عاقبت این قضیه به کجا ختم می‌شد؛ اما خوشبختانه در حال حاضر یکی از آ‌یات عظام پیشگام شده‌اند و (همان‌طور که انتظار داشتیم) حکم فقهی خود را در قالب «عدم جواز» برای اعدام دوباره این فرد،به صراحت صادر کرده‌اند. /روزنامه بهار

 


ویدیو مرتبط :
رابطه مشیت با حکمت خداوند

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

گنبد هارونیه تنها اثر بر جای مانده از توس قدیم



تنها ثر بر جای مانده از توس قدیم بنای آجری است معروف به گنبد هارونیه که در دهه های اخیر به همت انجمن ثار ملی و میراث فرهنگی خراسان مرمت و باز سازی شده است مردم این بنا را زندان هارونیه می نامند و در متون وسفر نامه ها از آن مسجد توس آرامگاه و خانقاه غزالی نام برده شده است.

گنبد هارونیه

هارونیه كه احتماﻷ مدرسه یا خانقاهی مربوط به سدﺓ هشتم می‌باشد سنگ یادبودی بنام محمد غزالی در وسط محوطه كارگذاشته شده است. چون آرامگاه « مام محمد غزالی » در توس می باشد و محل آن دقیقاً روشن نیست ، در مجاورت این بنا به یادبود این دانشمند ، سنگ مزاری نصب شده است .

این ساختمان زیر زمینی دارد كه عقیده عمومی مردم این است كه به عنوان زندان از آن استفاده می شده است. تحقیقات اخیر نشان داده که هارونیه صرفا آرامگاه یا خانقاهی است گه در سده های هفتم یا هشتم هجری هم پهلو با یک بنای مذهبی دیگر و بر روی خرابه های ابنیه کهن ساخته شده است این بنا مشتمل بر یک فضای وسیع مربع گنبد دار به ارتفاع حدود25 متر و وسعت 12*12 متر است در انتهای بنا سه حجره با اتاقک با تزئیناتی شامل گچبری قرار دارند تزدینات خارجی آن منحصر به قابهای عمودی وستون نماهای طرفین ورودی می باشد.

گنبد هارونیه

راه پله هایی دارد كه می توان به طبقه دوم بنا رفت فعلاً آن را بسته اند ولی در دوران كودكی من باز بود و طبقه دوم را نیز چند بار دیده ام فضای بسیار كوچكی دارد. محل جدیدی كه به تازگی در این محوطه توسط باستان شناسان پیدا شده ، می گویند مدرسه یا مسجد بوده است