اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
ماجرای ظهور و سقوط بنی صدر
ریاست جمهوری بنیصدر رسماً از 15 بهمن 1358 كه وی در برابر امام خمینی سوگند یاد كرد، آغاز شد. در مراسم تنفیذ، امام(ره) طی سخنانی فرمودند: «من از آقای بنیصدر میخواهم كه مابین قبل و بعد از ریاست جمهوری در احوال روحیشان تفاوتی نباشد.»
زمانی كه حركت انقلابی مردم ایران شدت گرفت، روابط بنیصدر نیز با انقلابیون و پیروان امام نزدیكتر شد، به ویژه اینكه وقتی در جریان زندانی شدن آیات طالقانی و منتظری و شهادت آیتالله سعیدی، برخی از مبارزین از جمله محمد منتظری، محمد غرضی، محمدعلی هادی كه آن هنگام در فرانسه حضور داشتند و در كلیسای 'سن مری ' اعتصاب غذا كرده بودند، در كنار آنان نقش فعالی پیدا كرد و به همراه سلامتیان، سودابه سدیفی و احمد غضنفرپور، جنبههای مثبت این حركت اعتراضی را برای فرانسویان و فعالان حقوق بشر تشریح كرد.
همزمان با بازگشت امام به ایران در 12 بهمن، وی از جمله كسانی بود كه در این سفر با ایشان همراه بود. در آن زمان وی چهرهای ناشناخته برای مردم بود، اما بعد از گذشت سه روز از ورودش به ایران، سلسله سخنرانیهایی در دانشگاه صنعتی شریف داشت كه 10 روز به طول انجامید. از این پس بسیاری او را در لباس یك روشنفكر دینی كه سعی دارد با استفاده از مفاهیم و مضامین قرآنی و اسلامی پیوندی با دنیای متمدن غرب برقرار كند، میشناختند.
فعالیت پرحجم و عجیب بنی صدر در سال اول پس از پیروزی انقلاب، او را به عنوان یك نیروی انقلابی و وفادار به امام خمینی(ره) در افكار عمومی معرفی می كند. مناظره با نیروهای ماركسیست، سخنرانیهای پی در پی در اجتماعات ، دفاع از ایده اقتصاد اسلامی و بالاخره انتشار روزنامه "انقلاب اسلامی” به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی او در 30 خرداد 1358 این چهره ناشناخته را به یكی از فعالان شناخته شده انقلاب تبدیل می نماید.
با تسخیر لانه جاسوسی آمریكا در آبان 1358 توسط دانشجویان خط امام(ره) و استعفای دولت موقت، شورای انقلاب از سوی رهبر انقلاب مأمور اداره كشور می شود و بنی صدر نیز در این میان به سرپرستی وزارت امور خارجه منصوب می گردد. بنی صدر این روزها در تعارض شدیدی به سر میبرد او به طور جدی با اقدام انقلابی دانشجویان مخالف است،اما نمی خواهد خود را مقابل امام و مردم قرار دهد.او با زیركی از سرپرستی وزارت امور خارجه به وزارت اقتصاد می رود تا در روزهای آینده خود را برای تصاحب صندلی اولین رئیس جمهور ایران آماده كند.
بنی صدر در این روزها به شدت مغرور و تمامیت خواه شده بود.او ارزیابی درستی از قدرت ملت و امام (ره)نداشت و تلاش می كرد تا رهبری را منزوی كند و پی در پی با قوه قضاییه و مجلس درگیر می شد
بنیصدر در ادامه در اولین انتخابات ریاست جمهوری كه در 5 بهمن 1358 و به فاصله كمتر از یك سال پس از پیروزی انقلاب برگزار شد، توانست با حدود 11 میلیون رأی سایر رقبای خود از جمله شهید محمد حسن آیت، صادق قطبزاده، دریادار مدنی، كاظم سامی، صادق طباطبایی، داریوش فروهر و مرحوم حسن حبیبی را پشت سر گذاشته و به عنوان اولین رئیس جمهور اسلامی ایران انتخاب گردد.
ریاست جمهوری بنیصدر رسماً از 15 بهمن 1358 كه وی در برابر امام خمینی سوگند یاد كرد، آغاز شد. در مراسم تنفیذ، امام(ره) طی سخنانی فرمودند: «من از آقای بنیصدر میخواهم كه مابین قبل و بعد از ریاست جمهوری در احوال روحیشان تفاوتی نباشد.»
امام و بنی صدر
بنی صدر كه دبیر شورای انقلاب بود در اواخر بهمن ماه به سمت فرماندهی كل قوا نیز برگزیده شد. او در 29 مرداد 1359 علیرغم میل باطنی و به خاطر این كه تمایلی به برگزیدن نیروهای انقلابی و متعهد به انقلاب را نداشت،شهید محمدعلی رجایی را پس از كش و قوس های فراوان به عنوان نخست وزیر خود به مجلس معرفی كرد.
بنی صدر در این روزها به شدت مغرور و تمامیت خواه شده بود.او ارزیابی درستی از قدرت ملت و امام (ره)نداشت و تلاش می كرد تا رهبری را منزوی كند و پی در پی با قوه قضاییه و مجلس درگیر می شد.
ریاست جمهوری بنیصدر تنها 17 ماه به طول انجامید. وی در این مدت از یكسو با میدان دادن به گروهكهای ضدانقلاب سبب تقویت آنان شد و از سوی دیگر دربرابر اكثر مصوبات مجلس شورای اسلامی، قوه قضائیه، شورای نگهبان و برخی دیگر از نهادهای برخاسته از انقلاب ایستادگی كرد؛ تا جایی كه امام خمینی روز 20 خرداد 1360 طی حكمی وی را از سمت فرماندهی كل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بركنار كرد.
10روز پس از صدور حكم امام ، هاشمی رفسنجانی - رئیس وقت مجلس شورای اسلمی گزارش آراء نمایندگان مجلس را در مورد عزل بنی صدر از ریاست جمهوری به اطلاع امام رساند. امام (ره) نیز در پاسخ به نامه رئیس مجلس ، طی پاسخی ، بنی صدر را از ریاست جمهوری عزل كرد.
ویدیو مرتبط :
ماجرای سخنرانی 14 اسفند بنی صدر و ایجاد اختلاف
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ماجرای آزاد کردن دختر و همسر بنی صدر از زندان، به دستور شهید بهشتی/ هیچ وقت نشنیدم كه «بهشتی»...
اخبار سیاسی - اظهارات شنیدنی مسیح مهاجری:
ماجرای آزاد کردن دختر و همسر بنی صدر از زندان، به دستور شهید بهشتی/ هیچ وقت نشنیدم كه «بهشتی» حتی در خفا بدون استفاده از کلمه «آقا» از «بنی صدر» اسم ببرند
حجت الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که در فاجعه تروریستی هفتم تیر ، یکی از چشمان خود را از دست داد، به بیان خاطرات شنیدنی از منش کم نظیر «شهید آیت الله بهشتی» پرداخته است.
به گزارش انتخاب ؛ وی با اشاره به اتفاقات پیش از شهادت آیت الله بهشتی می گوید: زمانی كه زن و دختر بنی صدر در شورش خیابانی منافقین در سال 60 دستگیر شدند، شهید بهشتی به آیتالله موسوی اردبیلی كه آن زمان دادستان كل كشور بودند تلفن كردند و دستور دادند آنها را آزاد كنند، وقتی پرسیدیم چرا آقای موسوی اردبیلی را مجبور به این كار كردید؟ پاسخ دادند: چون ما در جدال هستیم با آقای بنی صدر، بنابر این دستگیری زن و دختر او به عنوان انتقام شخصی است و ما نباید این كار را بكنیم
این عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که از سابقون انقلاب به شمار می رود، در بخش دیگری می گوید: وقتی كسی از نزدیك با آقای بهشتی مواجه میشد میدید كه آقای بهشتی مجسمه تواضع و فروتنی است. بعضی از افراد كه آن ذهنیت را بر اثر تبلیغات منافقین داشتند وقتی با آقای بهشتی مواجه شدند از این رو به آن رو شد. مرید آقای بهشتی شدند و تا آخر به آقای بهشتی عشق ورزیدند.
حجت الاسلام والمسلمین مهاجری با اشاره به نظرات شهید بهشتی در مورد حجاب تصریح می کند: حجاب حكم ضروری اسلام است و باید هم اجرا بشود ولی این كه موفق نیستیم راز و رمز آن این است كه - ما در عمل و گفتار دوگانگی نشان دادهایم به مردم.
متن کامل مصاحبه وی با روزنامه جمهوری اسلامی در پی می آید:
- با توجه به اینكه جنابعالی از همراهان شهید مظلوم بهشتی بودید، میخواهیم كه صفات و ویژگیهای مربوط به اعمال و رفتار این شهید مظلوم را به طور فشرده بیان كنید. قطعاً خاطرات تلخ وشیرین بسیار است، به نظر شما نمونههای بارزی كه جوانها بتوانند از رفتارهای شهید بهشتی یاد بگیرند و به آن عمل بكند چه چیزهایی هستند؟
* الان به دلیل شرایط زمان، ترجیح میدهم آن دسته از ویژگیهای اخلاقی شهید مظلوم آیتالله بهشتی را بگویم كه به درد امروز بخورد. ما در این سالهای اخیر گرفتار دو بلای بزرگ ضداخلاق شدهایم كه در جامعه ما رواج پیدا كرده و متاسفانه حمایت میشود.
یكی از اینها بداخلاقی سیاسی است و یكی دیگر افراطیگری. اینها هر دو آفتهای بزرگی هستند كه هم به جان اخلاق اسلامی و هم دولت اسلامی افتادهاند. ما اگر یك جامعه منهای دولت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بودیم كمتر غصه میخوردیم كه دچار بداخلاقی سیاسی و افراطیگری هستیم ولی چون یك جامعه اسلامی هستیم و نظام جمهوری اسلامی هستیم و در این نظام كار میكنیم و تنفس میكنیم در این نظام مواجه بودن با بداخلاقی سیاسی و رواج بد اخلاقی سیاسی در سطوح مختلف و همینطور افراطیگری سیاسی خیلی خطرناك است و واقعا نگرانی دارد.
برای اینكه از نظام اسلامی باید دنیا الگو بگیرد، ملتها باید الگو بگیرند. نگاه میكنند یك دنیا، به یك كشوری به نام اسلام، به عنوان نظام جمهوری اسلامی است كه با حكومت دینی وجود دارد و تاسیس شده، با انقلاب با آن همه فداكاری با آن همه خون دادن، حالا این چه طور عمل میكند؟ اگر عملش خوب بود، یاد بگیرند و پیروی كنند و اگر عملش خوب نبود این را به حساب دین و اسلام میگذارند و منفی به آن نگاه میكنند.
بنابراین تلاش ما باید این باشد كه در چارچوب نظام جمهوری اسلامی اخلاق پیامبر را داشته باشیم. باید اخلاق اهل بیت را داشته باشیم و با مروت و جوانمردی با هم رفتار بكنیم. بداخلاقی سیاسی را كنار بگذاریم و متعادل هم عمل كنیم اهل افراط و تفریط نباشیم. اعتدال و همینطور اخلاق خوب سیاسی، اینها هر دو در آقای بهشتی بودند.
بنابراین ما باید این دو را از آقای بهشتی در این شرایط یاد بگیریم. من برای اینها نمونه میگویم كه كلی گوئی نكرده باشم. در خصوص اخلاق یا ضدیت با بداخلاقی، آقای بهشتی خیلی مورد تهاجم صاحبان قدرت و در واقع رقبای سیاسی در همان زمان، قرار میگرفتند و قویترین رقیب سیاسی در آن زمان كسی بود كه به نوعی اسطوره شده بود. وقتی كه ایشان با بنیصدر مواجه میشدند حتی خصوصی در جلسات، خیلی محترمانه صحبت میكردند، هرگز از مدار و محور احترام و ادب خارج نمیشدند. در همین حال حرف خود را هم میزدند. ایراد و اعتراض به بنیصدر را بیان میكردند.
در جایی كه بنیصدر حضور نداشت، مثلا ما در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی كه بودیم و آن موقع زمانی كه حرف بنیصدر میشد، افرادی بودند از جمله خود من كه تند صحبت میكردیم و یا مطالباتی داشتیم از آقای بهشتی كه چرا شما در مقابل بنیصدر و این خرابكاریهای او و تخلفات او نمیایستید؟ چرا حرف نمیزنید و كاری نمیكنید؟ آقای بهشتی اولاً اسمی كه از بنیصدر میبردند میگفتند "آقای بنیصدر" و من هیچ وقت نشنیدم كه آقای بهشتی در خفا و در پشت سر یا جایی كه خود بنیصدر حضور نداشت بدون آقا از او اسم ببرند. هیچ وقت به بنیصدر اهانت نكردند، هیچ كلمهای و هیچ تعبیری كه بویی از اهانت در آن باشد نسبت به بنیصدر از دهان ایشان در نیامد. در همین حال و در همین جلسات انتقاد میكرد، كار او را رد میكرد و خلاف میدانست، چه از لحاظ اخلاق و چه از لحاظ قانون میگفتند؛ اما خیلی محترمانه و متین و مودب. و همینطور در عمل.
وقتی آن ماجراهای سی و یك خرداد در تهران پیش آمد در همان سال 60 منا فقین در تهران شورش كردند و علیه نظام شعار دادند و بچههای حزبالله كه رفته بودند با آنها مقابله كنند با كارد موكتبری شكم آنها را پاره كردند و جنایت كردند در خیابانها، آقای بهشتی آن وقت رئیس قوه قضائیه بودند و من با آقای بهشتی در اتاق كار ایشان نشسته بودیم در همان حزب جمهوری اسلامی مركز. ایشان در عین حال كه دبیر كل حزب بودند، رئیس قوه قضائیه هم بودند. تلفن شد و گفتنند كه به آقای بهشتی بگویید دختر آقای بنیصدر و زن بنیصدر در جمع شورشیان خیابان بودند و آنها را دستگیر كردیم، چه بكنیم؟ در همین تلفن گفتند كه آقای موسوی اردبیلی دستور بازداشت آنها را دادهاند. آقای بهشتی گفتند كه آنها را باید آزاد كنند.
با اینكه آقای موسوی اردبیلی دادستان كل بودند و گفته بودند كه اینها را باید دستگیر كنند، آقای بهشتی مخالفت كردند و به آقای موسوی اردبیلی تلفن زدند و گفتند كه آقای موسوی اردبیلی! دختر و زن بنیصدر را آزاد كنید. آقای موسوی اردبیلی تعجب كردند و تعجب هم داشت و از نظر قانونی حق با آقای موسوی اردبیلی بود. آقای بهشتی دیدند كه آقای موسوی اردبیلی زیر بار نمیروند گفتند من به عنوان رئیس قوه قضاییه به شما دستور میدهم كه اینها را آزاد كنید و آقای موسوی اردبیلی تمكین كردند و دستور آزادی آنها را دادند. ما از آقای بهشتی پرسیدیم كه چرا آقای موسوی اردبیلی را مجبور كردید كه آنها را آزاد بكند. ایشان گفتند چون ما در جدال هستیم با آقای بنیصدر، دستگیری زن و دختر او به عنوان انتقام شخصی است و ما نباید این كار را بكنیم.
این ماجرا ما را به یاد ماجرای عمروبن عبدود انداخت و جنگ خندق و ماجرای امیرالمؤمنین(ع) زمانی كه روی سینه عمروبن عبدود نشستند و او آب دهان به صورت حضرت انداختند و حضرت صبر كردند و مجازات نكردند. وقتی كه پرسیدند ایشان گفتند من در حال خشم بودم و در حالت خشم نباید مجازات كرد.
این صحنهای كه ما از آقای بهشتی دیدیم اخلاق كریمه است و خودداری نفس است، این مسلط بودن به خود است. درست نقطه مقابلش را ما در جامعه داریم. هر كسی هر چه كه در زبانش هست به رقیب سیاسی خود میگوید. هیچ رحمی هم نمیكنند. در طبقه پایینتر و جوانها، نسل بعدی، و اینها كه تازه آمدهاند به صحنه، اینها یاد بگیرند. اینها طبیعی است. یاد بگیرند از بزرگترها. به همدیگر نسبتهایی میدهند و برای همدیگر توپ آتش راه میاندازند و بداخلاقیهایی میكنند. كوچكترها از بزرگترها یاد میگیرند. این كه از قدیم گفتهاند الناس علی دین ملوكهم یعنی همین. یعنی بزرگترها وقتی بزرگتر شدند و در مصدر امر قرار گرفتند با دانش و محترمانه حرف بزنند. حرف بزنند، انتقاد بكنند اما خارج از ادب نباشد.
خوب همین خصلت خوش اخلاقی و رفتار جوانمردانه و با فتوت و محترمانه و مودبانه در چارچوب اخلاق اسلامی این به طور طبیعی باعث میشود كه انسانها معتدل باشند این خودش اعتدال است و اعتدال از اینجا شروع میشود و در برخورد با رقیب، با مخالف، حتی با دشمن غیر معتدل عمل نكند.
افراط خصلت دوم و دیگری است كه در كشور ما وجود دارد و منفی هم هست. من به مناسبت عرض میكنم كه آقای بهشتی یكی از خصوصیاتش این بود كه اهل افراط و تندروی نبودند و معتدل بودند. من بارها در باره اعتدال درباره آقای بهشتی صحبت كردهام. درباره اعتدال آقای بهشتی مقاله نوشتم و معتقد هستم كه اگر بخواهیم از آقای بهشتی الگو بگیریم، از اعتدال ایشان باید الگو بگیریم. اخلاق درست و اعتدال آقای بهشتی در همه امور.
بنده خودم یك وقتی به آقای بهشتی گفتم كه آقا (در همان شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی) شما چرا از امام مطلبی، نوشتهای چیزی نمیگیرید علیه اینها كه با شما این طور رفتار میكنند؟ همان زمانی كه علیه سه نفر از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی تبلیغات شدیدی بود توسط رقبای سیاسی. از دشمن هم نه از طرف دوستان اما رقیب و رقبای اسلامی. آقای بهشتی آقای خامنهای و آقای هاشمی آماج حملات دشمن بودند و زیر فشار دوستانی بودند كه از رقبای سیاسی به شمار میرفتند.
در جواب من آقای بهشتی گفتند: "بگذارید امام خرج ما نشوند ما خودمان باید با اعمال و رفتارمان به مردم ثابت كنیم كه این چیزی كه میگویند درست نیست، مردم ببینند كه ما درست عمل میكنیم با همین عملكرد درست ما و رفتار ما، این گونه اعمال و رفتارها و آن تبلیغات خنثی میشود، چرا ما باید از امام خرج كنیم؟ باید امام را برای كارهای بالاتر و بزرگتر نگه داریم". و همینطور هم عمل میكردند.
آقای بهشتی، فقط صحبت نمیكردند و در میدان عمل هم همیشه همین كار را میكردند با عمل خودش، اعتدال را به مردم نشان میدادند و هرگز افراطی عمل نمیكردند. این چیزی است كه یكی از پایههای عملی اخلاق آقای بهشتی بود و آقای بهشتی را بهشتی كرد. یعنی بهشتی اگر بهشتی شد با این اخلاق و عمل شد و اگر اینها نبود كه آقای بهشتی هم مثل كسان دیگری در این مملكت همین جور بود.
این كه بهشتی بهشتی شد و الگو شد، اسوه شد و این همه محبوب شد و این همه امام از ایشان تعریف كردند و مردم در داغ فراق او گریه كردند و به سر و سینه زدند و الان سی و چهار سال از آن ماجرا گذشته هنوز هم مردم این داغ را، آنهایی كه او را دیده بودند و آن صحنهها را دیدند هر سال تازه میكنند. این به دلیل همان اخلاق و رفتار آقای بهشتی است و این اعتدال آقای بهشتی است این را باید الان ترویج كنیم تا جامعه الگو بگیرد.
- شما فرمودید كه شهید بهشتی حتی در خفا هم حرمت افراد و رقبای سیاسی خود را نگه میداشت. فكر میكنید امروز چه اتفاقی افتاده كه متاسفانه در تریبونهای رسمی كشور هم حرمت افراد نگه داشته نمیشود و در واقع بداخلاقی سیاسی كه شما فرمودید دارد ترویج میشود؟
* ما هر قدر از روزهای اول انقلاب و سالهای اول انقلاب فاصله میگیریم طبیعی است كه از آن معیارها و اساس انقلاب هم فاصله گرفته شود. البته نباید اینگونه باشیم، اما طبع انسان این است. این كه قرآن مرتب تذكر را محور قرار میدهد و میفرماید: "فذكر" و به پیامبر میگوید كه "ان الذكری تنفع المؤمنین" این برای همین است. یا در مورد نعمت در سوره انشراح در آخرین آیه بعد از این كه درباره پیغمبر صحبت میكند قرآن میفرماید: "و اما بنعمة ربك فحدث" یعنی اگر نعمتهای خدا را نگوئیم فراموش میكنیم و اگر به مردم تذكر ندهیم فراموش میكنند، مرتب باید تذكر باشد. امام خمینی هم كه تزكیه نفس را یادآوری میكردند و میگفتند خودتان را مواظب باشید، از بدیها و از شرارتها خودتان را دور نگه دارید به همین دلیل بود.
اگر اینها نبود و اگر این گفتهها نباشد انسان غفلت میكند، فراموش میكند و دور میشود از ارزشها، از اصول و از معیارها، این است كه همیشه باید اینها گفته شود و مطرح شود تا فراموش نشود.
یكی از كارهایی كه در انقلاب باید صورت میگرفت این بود كه باید متولیان امور وظیفه خود میدانستند كه مرتب این مطالب را بیان كنند و الان این موضوع را نداریم. انقلاب نعمت خداست و نظام جمهوری اسلامی نعمت خداست، معیارهای انقلاب نعمتهای خدا هستند. وجودانسانهایی مثل امام خمینی و آقای بهشتی نعمتهای الهی هستند، این نعمتها را باید گفت، خصلتها را باید بیان كرد. معیارهایی كه اینها بر اساس آن معیارها قیام كردند و انقلاب كردند، اینها را باید گفت و اینها گفته نمیشود و اگر نگوییم فاصله میگیریم از اینها.
الان این گروههای وهابی، سلفی و طالبان و داعش، چرا یك آلودگی و كثافت بزرگی را به عنوان "جهاد نكاح" را افتخار خود میدانند؟ الان در عراق وقتی كه بعضی از این شهرها و موصل را گرفتند، اعلامیه رسمی دادند و به مردم خطاب كردند كه هر كسی كه زنها را به ما بدهد و ما جهاد نكاح بكنیم، ثواب زیادی دارد و اگر كسی این كار را نكند ما آنها را طبق قوانین شرع مجازات میكنیم و این قانون شرع آنها است!؟ دستهجمعی آدمها را تیرباران میكنند بدون این كه محاكمهای تشكیل شود. وقتی كه حكومتی وجود نداشته باشد اصلا امكان چنین چیزی نیست. چرا این كار را میكنند؟ این جنایتهایی كه قلب افراد را میشكافند و دل افراد را میخورند، مثل مشركین در صدر اسلام، چرا؟ اینها همه به این دلیل است كه از ارزشها فاصله گرفتهاند. زمانی انحرافات وهابیت و سلفیها بوجود میآید كه كسی نمیآید از آن حرف بزند.
ما بر عكس وهابیون صحبت میكنیم، البته اهل سنت هم همینطور برعكس وهابیها حرف میزنند یعنی مذاهب اهل سنت و هابیت و این گونه افراد را قبول ندارند. ما میگوییم كه بزرگان را همواره یاد كنیم، برای آنها سالگرد و مراسم بگیریم. خصلتهای خوب آنها را ترویج كنیم. چرا باید این كار را بكنیم؟ چون باید نسلهای بعدی یاد بگیرند. مثل پهلوانی، پهلوانها، چرا میگویند كه پهلوانی پهلوانان را شما ذكر كنید و مرتب هم ذكر میكنید.
برای اینكه پهلوانی و فتوت و جوانمردی یاد بگیریم. ولی آنها، نیروهای سلفی و داعشی كه از زاییده آنها هستند این كارها را نمیكنند دور میشوند از خصلتهای پیغمبر. حتی میگویند جشن ولادت پیغمبر هم نگیرید. ما مراسم جشن ولادت پیغمبر كه میگیریم میگوییم پیغمبر این خصوصیات را داشت، مروت داشت، مهربانی داشت، اعتدال داشت. وقتی اینها را نمیگویند دور میشوند از این چیزها. این كه دور شدند و الان به این روز افتادهاند به این دلیل است. بنابراین ما مرتب باید بگوییم كه امام خمینی كه بود؟ چه اخلاقی داشت؟ چه روشی داشت، معیارهایی كه امام خمینی آورده چه بود؟.
معیارهایی كه آقای بهشتی با آن زندگی كرد، بزرگ شد و عمل كرد در دوران قدرتش اینها چه بودند؟ اینها را كه بگویید روی مردم تأثیر میگذارد. مردم بااین معیارها زندگی میكنند وقتی با این معیارها زندگی كردند این برخوردها كه الان وجود دارد دیگر وجود نخواهد داشت. این برخوردها كه شما میگویید چرا الان این كارها را میكنند و چرا با هم اینگونه رفتار میكنند به دلیل فاصله گرفتن از این معیارهاست. متأسفانه در سطوح قدرت و مسئولین كه در جایگاه هستند - البته همگی اینگونه نیستند - ولی خیلیها دچار این مشكل شدهاند، چون فاصله گرفتند از معیارهایی كه با آن معیارها ما انقلاب كردیم.
- یكی از صفات نیك و گسترش دهنده تعالیم اسلام و جذبكننده مردم این است كه خصلتها و روشهای اسلامی در عمل پیاده شوند. شنیدهایم كه در جمعهای مختلف حتی علما وقتی میآمدند به حضور شهید بهشتی مثل پروانه دور و برایشان میچرخیدند. وقتی یك جوان 15 یا 16 سالهای كه خواهان گرفتن عكس بود عكس میگرفتند. این به نظر بر میگردد به تواضع و فروتنی بیحد شهید بهشتی كه با هركس با رعایت اخلاق و ادب و رفتار پسندیده برخورد میكرد و اینگونه افراد را به طرف خودش جذب میكرد. راجع به تواضع و فروتنی شهید بهشتی چه در خاطرات خودتان و مشاهداتتان و یا شنیدهها، چه چیزی به یاد دارید؟
* تواضع یكی از برجستگیهای آقای بهشتی بود. همین مورد عكس گرفتن كه شما گفتید خود من واسطهاش بودم. آن كسانی هم كه گفتید شهید شدند و الان نزد خانوادهشان آن عكس وجود دارد. یكی از آنها برادر خانم خود من بود كه آن وقت 13 ساله بود و پیش من در حزب میآمد و خیلی هم به آقای بهشتی علاقه داشت و پشت در شورای مركزی میایستاد وقتی كه جلسه تمام میشد به من میگفت كه میخواهم یك لحظه آقای بهشتی را ببینم. یك بار او و دوستش گفتند كه میخواهیم با آقای بهشتی عكس بگیریم، این را من به آقای بهشتی گفتم و گفتند بیایند.
حالا شما گفتید كه فقط عكس گرفتند ولی من میخواهم یك چیزی بالاتر برای شما بگویم، وقتی این نوجوانهای 13 ساله وارد شدند آقای بهشتی ایستاد و آنها را بوسید. نه این كه آنجا بنشیند و جواب سلامی بدهد و سری تكان بدهد و عكس با آنها بگیرد، نه! ایستاد، آنها را بغل كرد، آنها را بوسید و با خنده و چهره بشاش با آنها عكس گرفت. یعنی این حالت تواضع آقای بهشتی در حد اعلی نسبت به یك نوجوان نشان داده شد. خوب این رفتار آن نوجوان را از دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی با ذوق و شوق میفرستد به جبهه.
این برخوردها بود كه هر دوی اینها را قبل از این كه سن قانونی پیدا كنند راهی جبهه كرد. رفتند و دست بردند توی كپی شناسنامههایشان و سن خود را بالا بردند و خودشان را داخل رزمندگان جا زدند و به جبهه رفتند و شهید شدند. این تواضع خیلی جاها كار كرد. یك نفر را سراغ داریم كه تحت تاثیر تبلیغات منافقین، آقای بهشتی را یك انسان متكبر میدانست. منافقین آنوقتها به آقای بهشتی میگفتند راسپوتین. راسپوتین یكی از كشیشهای روسی بود كه در خاندان تزارها نفوذ كرده بود و قدرت خیلی بالایی داشت.
البته سرنوشت خیلی بدی داشت و از همان خاندان تزار او را كشتند ولی تا بود قدرت خیلی بالایی داشت و هر كاری كه میخواست انجام میداد و آدم متكبری هم بود. آقای بهشتی را تشبیه كردند به راسپوتین در حالی كه وقتی كسی از نزدیك با آقای بهشتی مواجه میشد میدید كه آقای بهشتی مجسمه تواضع و فروتنی است. بعضی از این افراد كه آن ذهنیت را بر اثر آن تبلیغات منافقین داشتند وقتی با آقای بهشتی مواجه شدند از این رو به آن رو شدند، مرید آقای بهشتی شدند و بسیار به ایشان علاقهمند شدند و تا آخر به آقای بهشتی عشق ورزیدند. الان هم بعضی از این افراد هستند و بسیار آقای بهشتی را دوست دارند. چون درست نقطه مقابل آن چیزی را كه در ذهن آنها پر كرده بودند دیدند و احساس كردند. یك نمونه از این خاطرات كه گفتید بگوئید یك نمونهاش این است كه ما و دوستان با آقای بهشتی موقعی كه به قم میآمدند 10 سال كار علمی كرده بودیم.
در جلسات علمی با آقای بهشتی وقتی ایشان صحبت میكردند، از ما هم میخواستند نظر خود را یا هر مطلبی میخواستیم بگوییم بعد از این كه نظر خود را میگفتیم آقای بهشتی آن را نقد میكردند و نظر خود را هم میگفتند. ما میفهمیدیم كه حرف درستی نزدیم. برای آقای بهشتی از اول معلوم بود كه این حرف، حرف درستی نیست اما هر وقت ما صحبت میكردیم ولو در اثنای صحبت ایشان، ایشان سكوت میكردند و میگذاشتند كه ما صحبت كنیم ایشان سكوت میكردند و حرف ما را گوش میدادند و تا آخر هم حرف ما را گوش میكردند، اصلا وسط حرف نمیآمدند كه نه آقا اینطوری نیست و این حرفها چیست!؟ صبر میكردند تا آخر حرف خود را بزنیم. بعد میگفتند كه این حرف شما اینجایش عیب دارد. یعنی ما را تشویق میكردند به اظهارنظر با تواضعی كه داشتند.
خوب آقای بهشتی خیلی سطح بالایی داشتند از نظر علمی، ولی تواضع علمی هم داشتند، تواضع اخلاقی هم داشتند با همه بزرگی. او میدانست كه ما چقدر به ایشان علاقه داریم و میدانست كه ما خود را در مقابل ایشان كوچك میدانیم هم از نظر علمی و هم از جهات دیگر. ولی با این حال برای ما به اندازه یك فرد مثل خودش حساب باز میكرد. صبر میكرد حرفمان را میزدیم بعد خیلی محترمانه اگر قرار بود رد كنند یا تعریف كنند حرف خود را میزدند. مثل همین صحنهها را من در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی دیدم، در آنجا ایشان دبیر كل حزب بود و كسانی كه در حزب بودند همه سطحشان از ایشان پایینتر بود. ولی خیلیها، خیلی پایینتر بودند، یعنی در حد شاگرد و حتی شاگرد شاگردان ایشان در جلسات حضور داشتند و آقای بهشتی هم مدیر و ادارهكننده جلسه بود.
هیچ وقت به هیچ كس بیاعتنایی یا بیحرمتی نكردند و همیشه در سطح بسیار بالایی برای همه حق اظهارنظر قایل میشدند، تواضع میكردند در مقابل همه افراد كه حرف خود را بزنند و اگر جوابی برای آن حرف داشتند آن جواب را هم بیان میكردند با نهایت ادب و احترام.
البته در مقابل تخلف هم ایشان قاطع بودند. در همین مصاحبه گفتم وقتی كه آقای آیت حاضر نشد مقررات حزب را رعایت بكند ایشان را با قاطعیت تهدید كردند به محاكمه حزبی. البته در همین تهدید هم بیحرمتی نكردند به آقای آیت. این هم نكته بسیار جالبی است و گفتند: آقای آیت! من "شما" را محاكمه حزبی میكنم و از حزب اخراج میكنم.
این جمله ایشان بود. حتی با كلمه "تو" با وی صحبت نكردند و هیچ كلمه دیگری كه بیادبی و بیحرمتی یا بیاحترامی در آن باشد به كار نبردند. همان جا هم با این كه ناراحت شده بودند از این برخورد آقای آیت و این را خلاف مقررات حزب میدانستند و خود هم به عنوان دبیركل حزب حق داشتند این نظم را بدهند و این قاطعیت را به خرج بدهند اما در كمال ادب و احترام صحبت كردند. این تواضع را حتی ایشان در مورد كوچكترین فرد حزب و حتی كسانی كه جلوی در به عنوان نگهبان كار میكردند و یا بچههای بخش دانشآموزی حزب با آنها هم كه مواجه میشدند با تواضع مواجه میشدند. با دانشآموزان مثل پسران خود صحبت میكردند و هیچ وقت در برابر هیچكس بیاعتنایی و تكبر نداشتند. تواضع ایشان واقعا مثال زدنی بود.
من فكر میكنم كه این ضربالمثل كه میگوید "درخت هر چقدر بارش بیشتر باشد میوهاش بیشتر است و شاخههایش به سمت زمین میآید". آقای بهشتی اینگونه بود. مثل این درخت پرمیوه، علم زیاد داشت، شخصیت بالایی داشت و تواضع بالایی هم داشت. افرادی كه سركشی میكنند، تكبر میكنند، افرادی كه نسبت به دیگران بیاعتنایی میكنند كمبودهایی دارند، كمبود علم، كمبود شخصیت و هر چیز دیگری، میخواهند اینها را جبران بكنند وگرنه یك آدمی كه كمبود ندارد و برخوردار از علم و معنویت است او هرگز در مقابل هیچكس تكبر ندارد و تواضع نشان میدهد.
مثل همان درخت.پر بار. درخت علم ندارد به جز عمل - با علم اگر عمل نكنی شاخ بیبری. كسی كه علم داشته باشد عمل میكند و عملش هم در درجه اول معنویت و اخلاق است ودر مرحله بعد عمل علمی است. معنویت و اخلاق یعنی تواضع. اول از همه خوش اخلاقی، اعتدال بعد هم آنچه كه در سینه علم دارد حالا مطالب علمی خود را بگوید. ولی با تكبر، با تغییر، كوچك شمردن دیگران، این كه ارزش ندارد اول باید آن تواضع و اعتدال و اخلاق خوش را نشان بدهد همزمان یا بعد از آن اعتدال و اخلاق خوش، حرفهای علمی خود را بزند تا جا بیافتد. آقای بهشتی این گونه بود.
- به عنوان آخرین سئوال، با توجه به خصوصیاتی كه از شهید بهشتی سراغ داشتهاید و دارید، در مورد مسایل اجتماعی بخصوص مسایل مبتلابه امروز، مثل ناهنجاری اجتماعی، مثل حجاب و چیزهای دیگر متاسفانه امروزه وضعیت بدی پیدا كرده، ایشان در این زمینهها چه نظراتی داشتند و در واقع كاربردی كردن این نظرات الان چگونه میتواند در موفقتر بودن جامعه اثر بگذارد؟
* آقای بهشتی آدم غیوری بود و نسبت به اجرای احكام هم خیلی پشتكار داشت. معتقد بود كه از نظر نگاه حكومتی، احكام اسلامی باید اجرا شود و یك نمونه آن قصاص بود. ایشان خودش لایحه قصاص را تهیه و تنظیم كرده بود كه جبهه ملی با آن مخالفت كرد و گفت غیرانسانی است! امام حمایت كردند از آقای بهشتی و گفتند: "این حرف جبهه ملی ارتداد است و یك حكم ضروری اسلام را منكر شدند." مردم هم حمایت كردند و مسئله ختم شد.
این نمونه است. یعنی ایشان معتقد بود از نگاه حكومتی، اگر حكومت اسلامی برقرار شده باید احكام اجرا بشوند. خوب بعضیها ممكن است عقیدهشان این نباشد و میگویند حكومت تشكیل شده و احكام را هم به اجرا میگذاریم هركس كه خواست اجرا كند و هركس نخواست اجرا نكند. ولی ایشان معتقد بود كه احكام اسلامی باید اجرا بشود و حكومت موظف است كه اجرا بكند. البته در این كه با چه ابزاری و با چه راهی و با چه شیوهای، آقای بهشتی به همان دلیل و مشی اعتدال معتقد بودند كه باید با شیوههای صحیح قانونی و روشهای اعتدالی كاری كرد كه احكام اسلامی اجرا بشود.
در مسئله حجاب و احكام حجاب هم آقای بهشتی معتقد بودند كه به عمل ما مربوط میشود. یعنی اگر ما این ادعاهایی را كه میكنیم از نظر علمی، پایبند بمانیم و عمل كنیم و دروغ به مردم نگوییم و خلف وعده نكنیم، آن نظام اسلامی را نظام در خدمت مردم بدانیم و نشان بدهیم آن را در عمل، آنوقت خود مردم علاقهمند میشوند به این كه احكام را اجرا بكنند كه یكی از آنها هم حجاب است.
یعنی یك خانم وقتی كه شما را كه ادعای اسلام دارید و هر چه میگویید به آن عمل میكنید و پایبند هستید، میبیند، او خود به خود علاقهمند میشود به اینكه حجاب را رعایت كند. دیگر زوری بالای سر او نیست. اصلا زور هم لازم ندارد. مشكل بزرگ ما این است - من نمیخواهم بگویم كه ما نباید اهتمام داشته باشیم برای اجرای قانون حجاب، حجاب حكم ضروری اسلام است و باید هم اجرا بشود ولی این كه موفق نیستیم راز و رمز آن این است كه - ما در عمل و گفتار دوگانگی نشان دادهایم به مردم.
هر وقت این دوگانگی از بین برود، عمل و گفتار باهم یكی بشود بدون اینكه نیازی به فشار و زور باشد خود به خود حجاب هم رعایت خواهد شد. البته موارد استثنا، همیشه دردنیا بوده، هست و خواهد بود، یعنی افرادی هم هستند كه بحث آنان، بحث دین و ایمان و چگونگی عملكرد بنده و شما نیست. اینها عناد دارند و این بحث دیگری است، با آنها باید برخورد دیگری كرد. اما الان بحث، بحث عموم جامعه است. خیلیها هستند كه قبول نمیكنند و حاضر نیستند پایبندی نشان بدهند و این را برای خود یك امتیاز میدانند در جامعه. ولی وقتی شما درست عمل كنید، آنها عقیدهشان عوض میشود و فكر آنها تغییر میكند و میآیند به طرف اجرای احكام بدون آنكه بالای سرشان زور و فشاری وجود داشته باشد. بنابراین راه چاره این است و آقای بهشتی به این راه چاره معتقد بودند.
بنده بارها این را از خودشان شنیدم و در صحبتهایشان هم این را گفتند، در عین حال كه معتقد بودند به این كه حكومت اسلامی باید احكام اسلامی را اجرا بكند، در مورد شیوه اجرا اعتقاد اعتدالی داشتند و محور اصلی این فكر این بود كه با كار و عملمان مردم را به طرف اسلام بیاوریم و علاقهمند كنیم.
این بحث هم كه الان مطرح است كه باید مردم را به زور به بهشت برد یا نه؟ من خودم یك سرمقاله نوشتم در روزنامه جمهوری اسلامی و چاپ شد و این را كاملا روشن كردم كه آن بهشتی كه با زور باشد اصلا ارزشی ندارد، بهشت باید با رغبت باشد و اگر شما روش درست داشته باشید مردم با رغبت به طرف بهشت میروند و هیچ كس نیست كه از بهشت بیزار باشد. ممكن است كه عمل ما مردم را از بهشت دور كند به جای این كه مردم را به زور به بهشت ببریم و زوركردن هم مردم را از بهشت دور میكند، ولی با عمل درست میتوانیم مردم را تشویق كنیم به بهشت یعنی تشویق كارساز است.
اخبار سیاسی - انتخاب