اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

شباهت علیرضا قزوه و محمود احمدی‌نژاد


در نشستی با حضور اعضای هیئت مدیره‌ی انجمن شاعران ایران از تنظیم شکایت‌نامه‌ای از سوی اعضای این هیئت علیه «علیرضا قزوه» خبر داده شد.سهیل محمودی نیز تریبون گرفتن قزوه را مانند محمود احمدی‌نژاد برای فرهنگ و هنر مملکت خطرناک دانست.

خبرگزاری ایسنا: در نشستی با حضور اعضای هیئت مدیره‌ی انجمن شاعران ایران از تنظیم شکایت‌نامه‌ای از سوی اعضای این هیئت علیه «علیرضا قزوه» خبر داده شد. سهیل محمودی نیز تریبون گرفتن قزوه را مانند محمود احمدی‌نژاد برای فرهنگ و هنر مملکت خطرناک دانست.

 نشستی خبری با حضور ساعد باقری،‌ سهیل محمودی و فاطمه راکعی با موضوع سخنان چند روز پیش علیرضا قزوه علیه خانه‌ی شاعران ایران و اعضای هیئت مدیره‌ی آن عصر روز گذشته (چهارم دی‌ماه) برگزار شد که در ابتدای آن، فاطمه راکعی - مدیرعامل انجمن خانه‌ی شاعران ایران - به توضیح پیش‌زمینه‌ی تأسیس انجمن شاعران و اهداف تأسیس آن پرداخت.

او اظهار کرد: تشکیل‌دهندگان انجمن کسانی مانند سیدحسن حسینی، قیصر امین‌پور،‌ استاد مشفق کاشانی،‌ ساعد باقری و من بودیم و بعدها هم افردای مانند سهیل محمودی و افشین علاء نیز به هیئت مدیره پیوستند. در حال حاضر در انجمن، تعداد زیادی از شاعران شناخته‌شده و برجسته‌ی کشور حضور دارند و عضو مجمع عمومی آن هستند.



راکعی هدف انجمن را ادامه دادن راه شعر متعهد انقلاب با زبانی نو و تأثیرگذار دانست و افزود: این انجمن یک NGO است و تأسیسات و ساختمان آن از همان زمان تأسیس توسط شهرداری در اختیار ما قرار گرفت. این انجمن مخارج و هزینه‌های روتین دارد و همچنین به‌صورت مشترک پروژه‌های فرهنگی با نهادهایی مانند شورای شهر و شهرداری تهران و قبل‌ترها با وزارت ارشاد برگزار می‌کرد.

در ادامه‌ی این نشست سهیل محمودی از اعضای هیئت مدیره‌ی انجمن شاعران ایران نیز گفت: گمان می‌کنم مرکزی که حرفش این است که می‌خواهد انجمن شاعران ایران باشد باید همه‌ی نحله‌های گوناگون را دربرگیرد، به شرط ادبیات و شعر. بنابراین این‌که این مجموعه پذیرای سلیقه‌های گوناگون و تفکرات مختلف باشد برای ما خیلی اساسی است و این‌که ما به‌جز شعر، مرزی برای آموزش، تربیت، برنامه‌ها و نشست‌ها نداشته باشیم از اهداف ماست.

این شاعر در ادامه اظهار کرد: فکر می‌کنم عکس‌هایی که روی در و دیوار انجمن وجود دارد نیز نمادی از تلقی ما از نحله‌های گوناگون است و عکس‌ نحله‌ها و فکر‌های گوناگون را تقریبا می‌توان در انجمن شاعران ایران دید.

او با اشاره به این‌که در گذشته، شاعرانی مانند منوچهر آتشی، احمدرضا احمدی، بیژن ترقی، نوذر پرنگ، علی موسوی گرمارودی و محمدعلی سپانلو به این انجمن رفت‌وآمد داشتند ادامه داد: حضور همه‌ی نحله‌های فکری در انجمن دغدغه‌ی همیشگی ما بوده است و من فکر می‌کنم خیلی‌ها این دغدغه‌ها را برنمی‌تابند.

محمودی با اشاره به سخنان علیرضا قزوه مبنی بر این‌که باید خانه‌ی شاعران ایران بسته شود بیان کرد: فکر می‌کنم نگاهی که درپی تخریب انجمن شاعران ایران است قبلا هم در سیاست و فرهنگ و موضوع خانه‌ی سینما امتحان خود را پس داده است. همان کسانی از بسته شدن خانه‌ی شاعران خوشحال خواهند شد که از بسته شدن خانه‌ی سینما خوشحال شدند؛ اما دیدیم خانه‌ی سینما با سرافرازی باز شد و خانه‌ی شاعران نیز با سرافرازی بسته نخواهد شد.

در ادامه این نشست، ساعد باقری سخنان خود را این تک بیت از صائب تبریزی آغاز کرد: به فکر نیستی هرگز نمی‌افتند مغروران / اگرچه صورت مقراض «لا» دارد گریبان‌ها.

او سپس اظهار کرد: همه آدم‌ها قیچی «لا» که به معنی «مرگ» است زیر گلوی‌شان است، اما به یاد مرگ نیستند.

این شاعر گفت: در مراسم بزرگداشت مرحوم «خلیل عمرانی» مدیر یک بخش از یک نهاد فرهنگی از موضع مدیریت به پرخاشگری و بی‌پروایی و اتهام‌افکنی با بارهای بسیار سنگین و فتنه‌انگیزی به همان معنی دقیق فتنه در فرهنگ الهی و قرآنی سخن گفته است و اتفاقا این حرف‌ها از دهن کسی بیرون آمده که مدعای پیش‌گامی در قلمرو ادبیات انقلاب اسلامی را دارد با رویکرد هر دو وجه انقلاب و اسلام.

باقری با اشاره به برخی سخنان مدیر مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه‌ی هنری در مراسم سالگرد درگذشت خلیل عمرانی، ادامه داد: این شخص در طوفان به پا کردن و غبارآلود کردن فضا به نوعی سخن گفته که هر کسی از ظن خود یار او شود و حرف‌هایش را به‌گونه‌ای زده که مخاطب گمان کند اتهاماتش قبلا اثبات شده است. او گفته که آن‌ها به مرحوم خلیل عمرانی، تهمت «شاعر دولتی» بودن می‌زدند، خودشان به‌طور متوسط سالی 100 میلیون تومان بودجه می‌گیرند، آن هم در مجلس بزرگداشت یک شاعر درگذشته که متصف به مسلمانی است و به تعبیر خود قزوه، خانه‌اش را حسینیه کرده است آن‌وقت در مجلسی که باید مجلس تذکر و یاد مرگ باشد، دروغی به این بزرگی می‌گوید که سرآغاز فتنه‌انگیزی است و حالا او باید یک سند بیاورد که ما در کجا مرحوم خلیل عمرانی را به تهمت «شاعر دولتی» نواخته‌ایم.

باقری همچنین بیان کرد: باز از آن غبارانگیزی‌های عجیب و غریب کرده‌اند و رذیلت‌های اخلاقی را پشت فضائل اخلاقی دیگران مخفی کرده‌اند. او ذکر می‌کند که شخصیت مرحوم عمرانی باید در کتاب‌های درسی حضور پیدا کند، اما دیگران افراد دیگری را به جای او مطرح می‌کنند و خودشان را در سیاست مطرح می‌کنند. آیا مخاطب با شنیدن این صحبت‌ها به‌جز این دریافت می‌کند که ما در تنظیم کتاب‌های درسی دست داشته‌ایم؟ این حرف‌ها در حالی گفته می‌شود که شعری را برای شهید مهدی فریدطالبی‌نیا، یکی از فاتحان خرمشهر، سروده شده بود از کتاب‌های درسی حذف کردند و حالا ما باید جوابگوی این باشیم که چرا شعر خلیل عمرانی در کتاب‌های درسی نیست؟!

این عضو هیئت مدیره‌ی انجمن شاعران ایران اظهار کرد: این جنس غبارانگیزی‌ها می‌تواند با بزرگ‌منشی‌ها نادیده گرفته شود، چون کم و بیش این لحن ادبیات و این‌گونه غوغا به پا کردن و به‌هم ریختن توازن، برای ما بی‌سابقه نیست و شاید بتوانیم بگوییم که به آن عادت کرده‌ایم؛ اما آنچه در پیشگاه حضرت حق و وجدان عمومی غیرقابل بخشایش است، این است که ایشان در سخنان خود گفته‌اند پیش از ایام انتخابات زمینی در منطقه‌ی 22 تهران به تشکلی که افراد در آن بودند داده شد و دیدیم که چگونه آن را به نام خودشان زدند و بعد از آن، به دیگران تهمت می‌زنند و خودشان را شاعر و آزاده می‌دادند و بعد آورده است که ما شاعر دولتی نیستیم، شاعر دولتی آن‌هایی هستند که با پول بیت‌المال خانه‌ها و زن‌های‌شان را عوض کردند.

باقری توضیح داد: اولا ما در رابطه با موضوع زمین ناچار شدیم توضیح دهیم. خانه‌ی هنرمندان از انجمن‌های هنری و ادبی تشکیل شده که نمایندگان ما هم در آنجا هستند. خانه‌ی هنرمندان سال‌ها درپی تشکیل تعاونی مسکن هنرمندان بود و ما مجبور شدیم روز گذشته سندی را برخلاف میل خودمان منتشر کنیم. در این نامه هیچ اسمی از هیچ‌یک از اعضای هیئت مدیره‌ی انجمن وجود ندارد و اتفاقا شاعرانی هم که در آنجا مطرح‌اند متعلق به نحله‌های متنوع شعری و فکری هستند.

او در ادامه به صحبت‌های دو سه روز اخیر خود با علیرضا قزوه اشاره کرد و گفت: پس از صحبت‌های مکرر با آقای قزوه، برخلاف میل باطنی‌ام با لحاظ این موضوع که هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم به جایی برسم که بخواهم از یک شاعر شکایت کنم، تصمیم گرفتم شکایت‌نامه‌ای را علیه ایشان تنظیم کنم.

او با اشاره به تماس‌های دو سه روزه‌ی خود با علیرضا قزوه و با اشاره به این‌که او مکررا تأکید می‌کرد که اسنادی در دست دارد اظهار کرد: نمی‌دانم چگونه می‌شود که کسی مثل آقای قزوه به همه‌ی اسناد دسترسی پیدا می‌کند. در یکی از این تماس‌ها وقتی به قزوه گفتم معنای این حرفت چیست که گفته‌ای با پول بیت‌المال خانه‌ها و زن‌های‌شان را عوض می‌کنند و منظورت چه کسی است؟ می‌گوید منظورم تو نبوده‌ای!

باقری ادامه داد: این‌گونه حرف زدن به‌خاطر این است که در هشت سال گذشته به دروغ‌گویی، بی‌اخلاقی و بی‌پرده تهمت زدن عادت کرده‌ایم؛ اما دیگر کسی را که در این سطح این‌گونه بی‌پرده تهمت می‌زند و به این طریق فتنه‌ها در خانه‌ها و اذهان ایجاد می‌کند نمی‌پذیریم. من حیرت می‌کنم که چگونه او تبعات کلام خود را نمی‌داند.

این عضو انجمن خانه‌ی شاعران ایران به بخش دیگری از سخنان علیرضا قزوه درباره‌ی بستن خانه‌ی شاعران اشاره کرد و گفت: او باید بیاید و پاسخگو باشد که کدام‌یک از ما وابسته به حزب منحله هستیم. ما ناچاریم به شکایت از او، هم به احترام کسانی که در این سال‌ها با ما مربوط بودند و به اینجا رفت‌وآمد داشتند و هم این‌که کسانی را که این توهم را دارند که خداوند جهان را به حال خود رها کرده و آن‌ها می‌توانند هر تهمتی را به دیگران بزنند، بیرون بیاوریم. البته این، تهمت به شهرداری، خانه‌ی هنرمندان ایران و آقای سرسنگی هم هست.

او به اهداف خانه‌ی شاعران ایران از جمله پرداختن به سیر تحول زبان فارسی اشاره و اظهار کرد: اگر بنا بود درباره‌ی بودجه توضیح بدهیم باید تمام برنامه‌هایی را که در رابطه با شعرخوانی آثار منوچهری، صائب، نیما و ... است گزارش کنیم. البته در انجمن شاعران هیچ کسی مدعی شاعر‌پروری نبوده این در حالی است که قزوه به من می‌گوید به‌خاطر پاک‌دستی‌ات می‌خواستم به تو لقب «بابا» بدهم. من متأسفم که تو می‌خواستی به من لقب «بابا» بدهی، من فقط پدر علی و الهام باقری هستم و اگرچه بچه‌های دیگر را دوست دارم، اما نمی‌خواهم در حکم پدر بچه‌های دیگر باشم و به آن‌ها امر و نهی کنم.

وی سپس به برخی رفتارهای قزوه و نوع نگاهش به دیگر شاعران انتقاداتی وارد کرد که یکی از آن‌ها به این شرح بود: قزوه به‌خاطر این‌که شاعری کتاب بیدل او را نقد کرده، در پاسخ به او گفته که یادت رفته زمانی پول نداشتی و من پول خرید پوشک بچه‌ات را می‌دادم!

این شاعر ادامه داد: آقای قزوه در تماس‌هایی که این دو سه روز با من داشت گفت که ساعد می‌خواهم فردا همه‌ی روزنامه‌ها در تیتر اول‌شان بنویسند ساعد باقری و علیرضا قزوه با یک دسته گل به دیدار هم رفتند و من در جواب به او گفتم مگر من و تو چقدر مهم هستیم؟ اصلا چرا باید روزنامه‌ها من و تورا تیتر یک کنند؟ مگر من بچه هستم که به من تهمت بزنی و بعد به‌صورت خصوصی بگویی که من با تو نبودم!؟ تو تربیت‌شده‌ی کجا هستی که به من می‌گویی سرت را بدزد می‌خواهم رفیقت را بزنم؟ فکر می‌کنی می‌توانی با تهمت زدن خبرسازی کنی و بعد با بزرگواری دستی بر سر آن‌ها بکشی؟ نخیر باید در همان تیراژ میلیونی که چیزی را منتشر کرده‌ای تکذیب کنی. «سر همان‌ جا نه که باده خورده‌ای» یا شاید هم چیز دیگر.

او دلیل اصلی اتهامات مدیر مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه‌ی هنری (علیرضا قزوه) به انجمن شاعران و اعضای هیئت مدیره‌ی آن را انتشار گفت‌وگویی از «افشین علاء» در نشریه‌ی «مهرنامه» دانست و در این‌باره توضیح داد: در آن گفت‌وگو خبرنگار بارها از افشین سوال می‌کند که آرمان‌های شما چیست و چه اهدافی را دنبال می‌کنید؟ افشین علاء پاسخ می‌دهد ما عوض نشده‌ایم، آن‌ها عوض شده‌اند و همین موضوع است که آقای قزوه را آشفته کرده است. در حالی که اگر ایشان واقعا به آرمان‌های انقلاب پایبندی دارند باید از این موضوع خوشحال باشند نه ناراحت.

باقری ادامه داد: قزوه در همین مکالمات دو سه روز اخیر به من گفت، شما در مراسم رونمایی از کتاب «سکانس کلمات» سیدحسن حسینی گفته‌اید این کتاب به مصادره‌ی سیدحسن حسینی پایان داد. حدس دیگر من این است که اصل اعصاب قزوه به‌خاطر چاپ همین کتاب به‌هم ریخته است، ولی روی آشکار گفتنش را ندارد.

این عضو هیئت مدیره‌ی خانه‌ی شاعران ایران افزود: قزوه در ادامه، با لحن گزنده‌ای که از انسان مسلمان برنمی‌آید به من می‌گوید، خبر داری همسر سیدحسن قرار بود این کتاب را کجا منتشر کند؟ اصلا به من چه که در این امور دخالت کنم؟ من و تو چه کاره‌ایم؟ اگر تو مسلمانی که حسن برای خودش وصی انتخاب کرده وهمسرش وصی اوست.

او در ادامه، با بیان توضیحاتی درباره‌ی آمار پول‌هایی که علیرضا قزوه مدعی شده به انجمن شاعران ایران داده شده است گفت: اصلا ادبیات این آقا معامله‌گری است و قبح این کار برای ایشان ریخته است. وگرنه ایشان هنوز فرق اعتبار و هزینه را نمی‌داند. نمی‌داند که وقتی می‌گوید اعتبار، یعنی این‌که باید کاری انجام شود تا این اعتبار به آن تعلق گیرد و ظاهرا ایشان در فضای مدیریتی که کار می‌کند از هزینه‌ی پرسنل و هزینه‌ی آب و برق خبر ندارد و نمی‌داند روشن ماند یک لامپ هزینه دارد.

در بخش دیگری از این نشست، سهیل محمودی اظهار کرد: من از آقای خاموشی می‌پرسم، از آقای محسن مومنی‌شریف سوال می‌کنم که چگونه ایشان آمده و در جایگاه مدیریتی شما و جایگاه مدیر بخشی از یک نهاد فرهنگی کشور به خود حق داده است که به عده‌ای بگوید با پول بیت‌المال زن‌شان را عوض کرده‌اند؟ آیا کسی نیست به او بگوید شما چکاره‌ای؟ می‌خواهم بدانم که چگونه می‌شود و چه اتفاقی افتاده است که آین آقا تهمت خلاف شرع می‌زند؟

او به موضوعی که قزوه درباره‌ی فرزندان سلمان هراتی و فتنه‌گر خواندن آن‌ها گفته اشاره کرد و در این‌باره توضیح داد: سلمان هراتی در کنار سیدحسن حسینی و قیصر امین‌پور شاعرانی هستند که هنوز حیات دارند. ما اعتقاد داریم آن‌ها در جهان به بسط ید رسیده‌اند، اما از نظر افرادی مثل قزوه، شعرهای دفاع مقدسی آن‌ها زمینه‌ای شده تا آن‌ها را به نفع خود مصادره کنند، وگرنه چگونه می‌شود که در سالگرد سلمان هراتی عده‌ای را به تنکابن ببری و به‌خاطر این‌که فرزندان سلمان (رابعه و رسول) با مصادره کردن پدرشان از سوی شما مخالف‌اند بگویی فتنه‌گر؟ آیا عقلانیت حکم می‌کند که برای این دو بچه پرونده‌سازی کنی؟ آن هم در شهری کوچک. از قزوه سوال می‌کنم اگر فردا دو نفر لات برای این دو بچه مشکل درست کنند و به آن‌ها تعرض کنند، چه کار می‌کنی؟ در جواب می‌گوید که اگر اتفاقی رخ دهد خودم جواب می‌دهم! آخر این چه جوابی است ناشریف؟

این شاعر افزود: فکر می‌کنم این آدم کاملا به‌هم ریخته است. بنابراین از آقای مومنی و خاموشی می‌خواهم به او تریبون ندهند.

محمودی سپس گفت: در طول این سال‌ها دو نفر بودند که گفته‌ام وقتی پشت تریبون می‌روند، یکی باید برود و تریبون را از آن‌ها بگیرد؛ یکی همان مردی که می‌گفت «بگم بگم» چون خودش نمی‌دانست چه می‌گوید و به تبعات چیزهایی که می‌گفت آگاه نبود و در سطح کلان برای همه‌ی مردم و جامعه‌ی ایران مشکلات فراوان درست کرد. نفر دوم هم همین فردی که می‌گفت «شکر خدا که برقرار است دولت احمدی‌نژادی» یعنی همین آقای قزوه که وقتی پشت تریبون می‌رود باید تریبون را از او گرفت، وگرنه به کل فرهنگ و هنر مملکت آسیب می‌زند. او هم مثل همان کسی است که نسنجیده حرف می‌زد و تبعات حرف‌های خودش را نمی‌دانست.

در ادامه‌ی این نشست فاطمه راکعی درباره‌ی این‌که علیرضا قزوه خانه‌ی شاعران را با حزب «مشارکت» مرتبط دانست اظهار کرد: اگر عضو بودن من در حزب مشارکت جرم بوده است پس چرا من را محکوم و قصاص نمی‌کنند؟

مدیرعامل انجمن شاعران ایران همچنین گفت: تا زمانی که من عضو حزب مشارکت بودم، این حزب به قول ایشان منحله نبود و از زمانی که به‌صورت غیررسمی اعلام کرده‌اند منحل است، دلیلی برای مطرح کردن آن در فعالیت‌های دیگرم ندیده‌ام. بنابراین فکر می‌کنم باید بین مسائل تفکیک قائل شد، وگرنه در زمانی که من نماینده‌ی مجلس بودم هیچ‌گاه حرف بی‌منطق و خلاف قانونی نزده‌ام، اما در انجمن شاعران تلاش می‌کنیم دموکرات باشیم.

او اضافه کرد: من هیچ‌وقت فعالیت‌های ادبی، سیاسی و اجتماعی خود را در دیگری دخالت نداده‌ام.


ویدیو مرتبط :
شباهت بسیار عجیب یک مرد پاکستانی به محمود احمدی نژاد

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

محمود بصیری: شباهت‌ با احمدی‌نژاد برای من‌ آمد نداشت!



محمود بصیری,ممنوع التصویری محمود بصیری,شباهت محمود بصیری با احمدی نژاد

محمود بصیری: شباهت‌ با احمدی‌نژاد برای من‌ آمد نداشت!

«محمود بصیری» برای ما بیشتر یادآور کارهای «مرضیه برومند» است و آنقدر در این جایگاه ماندگار شده که گاه فراموش می‌کنیم که او اولین مردی است که نقش زن را در سینمای ایران بازی کرده است.

کسی که قبل از «اکبر عبدی» در فیلم «خوابم می‌آد» به کارگردانی «رضا عطاران»، پیرزن سالخورده فیلم «دستفروش» بوده است. شایعه ممنوع‌التصویر شدن او به دلیل شباهت ظاهری‌اش به «محمود احمدی‌نژاد»، آتشی بود که دودش به چشم تنها کسی که رفته، اوست که بی‌جهت سال‌ها خانه‌نشینش کرده بود.

حال نزدیک شدن به انتخابات ریاست‌جمهوری و همچنین حضور کوتاهش در سریال «آب پریا» بهانه‌ای به دست داد تا پای درد دل او بنشینیم و حقیقت ماجرا را به دور از همه شایعه‌ها از زبان خود او بشنویم.

محمود بصیری تلفن همراه ندارد، او معتقد است که همراهی از تلفن همراه ندیده است و انگار فقط وسیله‌ای است تا بیشتر از هم فاصله بگیریم. برای هماهنگی و هم‌صحبتی با او مجبور شدم با منزلش تماس بگیرم. پیش‌شماره آن نشان می‌داد در منطقه‌ای از پایین شهر زندگی می‌کند. 

گوشی را با هیجان برداشت، معلوم بود مدت‌هاست در انتظار یک تماس تلفنی از یک شماره نا‌آشناست که شاید خبر خوشی باشد از یک آشنا و برای دعوت شدن به یک کار جدید. 

آقای بصیری، از خودتان بگویید. این روزها حالتان چطور است؟ 

خدا را شکر. زندگی است و می‌گذرد. البته چشم‌هایم مدتی است آب مروارید آورده و کمی مشکل بینایی پیدا کرده‌ام و منتظرم تا عمل کنم. 

برای عمل جراحی که مشکل مالی ندارید و قاعدتا بیمه هستید؟ 

متاسفانه خیلی‌ها که چندان فعالیت خاصی هم در عرصه سینما و تلویزیون ندارند، از طرف خانه سینما بیمه شده‌اند. اما به من فقط یک کارت دادند که بعد از مراجعه به بیمارستان متوجه شدم چندان اعتباری ندارد و شامل جراحی هم نمی‌شود و به همین دلیل کمی عمل چشمم به تعویق افتاده است. 

فکر می‌کنم همین موردی که اشاره کردید، بهانه خوبی باشد تا با شما بیشتر آشنا شویم و قضاوت کنیم، بیمه هنرمندان تا چه اندازه شامل حالتان می‌شود؟ شما کارخود را در عالم هنر از چه سالی و از ‌کجا شروع کردید؟ 

من کارم را از سال 46 با بدلکاری شروع کردم و اولین حضور جدی من، بازی در فیلم «پل» در سال 47بود. کاری از «خسرو پرویزی» با بازی «ناصر ملک‌مطیعی» و استاد «جمشید مشایخی» که هنوز هم این فیلم را بسیار دوست دارم. نمی‌دانم «پل ورسک» را از نزدیک دیده‌اید یا نه. لوکیشن این فیلم، آنجا بود و خاطراتش هرگز از یاد من نمی‌رود. به نظر من پل ورسک می‌تواند مکان خوبی برای قصه‌ها و فیلم‌ها باشد. 

بله. فیلم «پل» فیلم خوبی است و از کارهای نسبتا ماندگار قبل از انقلاب محسوب می‌شود. بازی خانم آفرین عبیسی هم در پل ماندگار است و موسیقی فوق‌العاده‌ای هم دارد. البته ما امسال هم یک فیلم در لوکیشن پل ورسک داشتیم که هنوز اکران نشده است.

این فیلمی را که می‌گویید، ندیدم چون اصلا به جشنواره دعوت نشدم. اما باید یک اشاره هم به فیلم «ترن» مر‌حوم امیر قویدل کنم که فیلم خیلی خوبی بود و عمده فیلمبرداری‌اش در ورسک بود.

 قبل از انقلاب در فیلم مطرح دیگری حضور نداشتید؟ 

پل در حقیقت اولین فیلمی بود که من در شهرستان بازی کردم وگرنه در فیلم‌های بسیار با ارزشی مثل «تنگسیر» و «سوته‌دلان» هم حضور داشتم. 

و بعد از انقلاب چطور کارتان را ادامه دادید؟

بعد از انقلاب در سینما با فیلم دستفروش که نقش یک پیرزن را بازی می‌کردم و گریم سنگینی داشتم، به کارم ادامه دادم. البته کسی مرا با آن گریم بی‌نظیر استاد «عبدالله اسکندری» نمی‌شناخت.

من با سریال‌های مرضیه برومند و ‌هزاردستان مرحوم حاتمی شناخته شدم. حضور من در «آرایشگاه زیبا» برایم شهرتی به همراه داشت که هنوز هم خیلی‌ها مرا ارصلان صدا می‌کنند یا اگر از کنار «هتل مروارید» میدان هفت تیر رد شوند، فکر می‌کنند که من دربان آنجا هستم. در بقیه کارهای ایشان هم حضور داشتم اما کمتر از این دو کار دیده شدم. 

می‌خواهم مستقیم و بی‌حاشیه سر اصل مطلب بروم و بپرسم این اتفاقاتی که در چند سال اخیر برای شما افتاده، چه بوده و از همه مهم‌تر تا چه اندازه واقعیت داشته است. آیا شما به دلیل شباهتی که به ریاست‌جمهوری داشتید، ممنوع‌‌کار بودید یا خیر؟

 شاید شباهت به یک مقام مهم مثل رییس‌جمهور برای هرکسی می‌توانست سبب خیر شود اما برای من آمد نداشت.

در حقیقت هیچ‌کس مرا ممنوع‌‌کار نکرده بود و هیچ حرفی هم از طرف هیچ مقامی به من زده نشد، اما متاسفانه مردم و به‌خصوص همکاران خود من به گونه‌ای به این مورد دامن زدند که خواه‌نا‌خواه من خانه‌نشین شدم و تهیه‌کنندگان و کارگردانان ترجیح می‌دادند مرا کنار بگذارند و سری را که درد نمی‌کند، دستمال نبندند.

مطبوعات هم نقش زیادی در این اتفاق داشتند و به‌خصوص مطبوعات زرد و من چون اهل خواندن روزنامه و مجله نیستم، از خیلی شایعات هم دیر باخبر می‌شدم. حتی از طرف من نقل‌قول‌هایی می‌کردند که روحم از آن بی‌خبر بود.

من سوپراستار نبودم که بتوانم دنبالش را بگیرم یا شکایت کنم و همین موجب می‌شد هرکس هرچه می‌خواهد، بگوید و کم‌کم دیگر کسی سراغ من را برای کار نمی‌گرفت یا اگر قولی هم داده بود می‌رفت و پشت سرش را نگاه نمی‌کرد.

. مثلا «کیانوش عیاری» برای فیلم «خانه پدری» با من تماس گرفته و پیشنهاد همکاری داده بود، اما بعدا فیلم را ساخت و سراغی هم از من نگرفت و از این موارد بسیار داشتم. در این بین، موردی که خیلی مرا متاثر کرد یک تئاتر بود نوشته «صادق چوبک» که 14سال پیش قرار بود به کارگردانی «محمود استاد محمد» و با بازی من روی صحنه برود و به دلایلی اجازه اجرای آن را ندادند اما دو سال پیش دوباره بحث آن پیش آمد اما مرا کنار گذاشته بودند. مثل این‌که به کارگردان گفته بودند، فلانی به خاطر شباهتش به آقای احمدی‌نژاد بهتر است که نباشد، چون ممکن است در مضمون موجب سوءتفاهم‌هایی شود. 

این مسائل و مشکلات فقط در زمینه کاری گریبانگیرتان شده بود، یا زندگی شخصی شما را هم تحت‌الشعاع قرار می‌داد؟ 

هیچ فرقی نمی‌کرد و متاسفانه همان‌قدر که روی کار من تاثیر گذاشته بود، روی زندگی خصوصی‌ام هم تاثیر داشت. مثلا یک‌بار مریض بودم و به یک بیمارستان دولتی رفتم که می‌دیدم خیلی به بیمارها توجه نمی‌کنند، سراغ پرستاری رفتم و به وضعیت بیمارستان و رسیدگی به بیماران اعتراض کردم، این خانم پرستار در جواب گفت: «شما که آنقدر شبیه رییس‌جمهورهستید، بروید و از ایشان برای ما نیروی کمکی و امکانات بگیرید.» باور کنید اطرافیان آنقدر شوخی می‌کردند یا سوال‌هایی که اصلا معنی آن را نمی‌فهمیدم از من می‌پرسیدند که دیگر هیچ‌جا نمی‌رفتم.

می‌ترسیدم حرفی بزنم یا حرکت ناخواسته‌ای بکنم و واقعا ممنوع‌التصویر شوم. من یک بازیگر کوچه‌بازاری هستم و این پیچیدگی‌ها را ندارم. اما از خیلی بازیگرها، هنر بازیگری را بیشتر بلدم. باور کنید حتی در یک مراسم خاکسپاری یا عزاداری هم که شرکت می‌کردم، آزار می‌دیدم، تا آنجایی که ترجیح دادم در این مراسم هم شرکت نکنم و به همین دلیل تنها در خاکسپاری خانم «نیکو خردمند» شرکت کردم. باز هم تکرار می‌کنم، بیشترین شایعه و سخن‌پراکنی را از همکاران خودم می‌شنیدم. بی‌آن‌که فکر کنند، دارند چه صدمه‌ای به من می‌زنند. 

شما شغل دیگری جز بازیگری هم دارید و آیا این بی‌کاری از نظر معیشتی مشکلی برایتان نداشت؟

من در واقع از اول مکانیک بودم و مکانیک خوبی هم هستم اما سال‌هاست که فقط شغل من بازیگری است و این مدت بیکار بودم اما خدا را شاکرم که کمک کرد تا زندگی‌ام اداره شود. دوستان هم هوای مرا داشتند اما سختی زیادی کشیدم.

عده‌ای هم عقیده داشتند که شخص شما به این شایعات دامن می‌زدید و می‌خواستید خودتان را مطرح کنید و دلیل کم‌کاری‌تان هم بیماری بوده است.

 این هم یکی از شایعاتی بود که من را ناراحت و متاسف کرد. من هرگز بیمار نبودم. یعنی ممکن است گاهی کسالتی داشتم که برای همه پیش می‌آید اما نه این‌که جلوی کار‌کردنم را بگیرد و حالا من یک سوال می‌پرسم، این‌که خودم بخواهم این شایعات را راه بیندازم، چه سودی برای من می‌توانست داشته باشد؟ 

برای مثال، این‌که از طرف شما نوشتند که پیشنهاد بازی در نقش آقای احمدی‌نژاد را به شما داده‌اند هم صحت نداشت؟ 

چند سال پیش با من تماس گرفتند و گفتند از دفتر «محمدرضا شریفی‌نیا» زنگ می‌زنند و ایشان می‌خواهند یک فیلم بسازند و من را هم دعوت کرده است. من هم استقبال کردم و به دفتر ایشان رفتم. دو آقای جوان بودند که نمی‌شناختم، اما شک هم نکردم

. من خیلی‌ها را نمی‌شناسم. آن‌ها فیلمنامه‌ای را به من دادند که هنوز هم دارم و در مورد طرحش هم گفتند که زندگی یک سیاستمدار است. بعد به من پیشنهاد دادند که یک کاپشن بپوشم و در آنجا متوجه جریان شدم و دفترشان را ترک کردم و ضمن این‌که متوجه شدم، شریفی‌نیا هیچ اطلاعی از این موضوع نداشته است.

یک تئاتر هم به من پیشنهاد دادند به نام «من کپی نیستم» که قبول نکردم. یک‌بار هم در رابطه به یک کار تبلیغاتی با من تماس گرفتند. ببینید، من اصولا آدم پیچیده و اهل سیاستی هم نیستم که به راحتی سر از این ماجراها دربیاورم. این اتفاق‌ها فقط یک حسن داشت و این‌که فهمیدم مردم مرا دوست دارند و دلشان برای من تنگ شده و فراموشم نکردند. نمی‌خواهم مثل مرحوم «سعدی افشار» اول زمین‌گیر و بیمار شوم، بمیرم تا دیگران یادشان بیفتد که من وجود دارم. 

از سعدی افشار گفتید، با او در ارتباط بودید و حالا که به تازگی از دنیا رفته‌اند، صحبتی در‌باره ایشان دارید؟

بله. من ایشان را خوب می‌شناختم و همیشه به عنوان پیشکسوت به او احترام می‌گذاشتم و خیلی‌ها عقیده دارند که من هم می‌توانم در زمینه سیاه‌بازی و روحوضی موفق باشم. خودم هم می‌دانم که در این نوع تئاتر بی‌استعداد نیستم. اما هرگز به خودم اجازه ندادم که شبیه به او روی صحنه بروم. یادم می‌آید، آن سالی که جشنواره کودک و نوجوان به جای اصفهان در همدان برگزار شد، از من و مرحوم سعدی افشار خواستند تا در این مراسم تئاتری اجرا کنیم و سیاه شویم. هر دو خوشحال بودیم و رفتیم.

آنجا من پرسیدم که متن چیست و در جواب گفتند که متنی ندارید. یک کدو قلقلی زن هست و شما دو نفر هم می‌آیید و بداهه گویی می‌کنید.

هرچه هم این مرحوم و هم من، هر دو در زمینه بداهه گویی تبحر داشتیم، اما حس کردم که دارد به‌خصوص به سعدی افشار توهین می‌شود و به همین دلیل روی صحنه نرفتم، به او هم گفتم که نرود اما آنقدر نیاز به پول داشت، با وجودی که دلش شکسته بود، پذیرفت و کار هم البته مورد استقبال قرار گرفت. 

از همکاری با مرضیه برومند بگویید و درباره همکاری اخیرتان. 

خانم مرضیه برومند به گردن من خیلی حق دارند. برای من زحمت کشیدند و به من موقعیت دادند تا خودم را نشان دهم اما این را هم باید بگویم که من هم هرگز برای ایشان کم نگذاشتم. در مورد این همکاری اخیر هم که فقط در یک سکانس حضور داشتم و همکاری خاصی محسوب نمی‌شود. اما خوشحالم که به یاد من هم بودند.

در سریال «آب پریا» از بازی خانم «هنگامه مفید» خیلی لذت بردم و خیلی متاسف شدم که این سریال در ایام نوروز که مردم یا در سفرند، یا میهمان دارند یا میهمانی هستند، پخش شد و اگر زمان پخش دیگری داشت حتما بهتر دیده می‌شد. 

و از مرحوم «علی حاتمی» بگویید. 

از علی خیلی خاطره دارم. او روی دیالوگ‌ها خیلی حساس بود اما به من می‌گفت که خودت باش و آن چیزی را که در دلت هست، بگو. من واقعا علی را دوست داشتم. یادم می‌آید که یک روز سر فیلمبرداری‌ هزاردستان، گوشه‌ای نشسته بود و فکر می‌کرد. از او پرسیدم که جریان چیست و جواب داد که‌ ای کاش این «تراولینگ» بلند‌تر بود و کار ما را جلو می‌انداخت.

من گفتم که خودم درستش می‌کنم. باور نکرد و فقط لبخند زد. رفتم و بعد از سه روز یک چرخ ریل ساخته بودم که «تراولینگ»‌ها را به هم وصل می‌کرد. علی باورش نمی‌شد و کلی ذوق کرد و کار من را به همه نشان می‌داد و می‌گفت باید این را به وزیر راه ترکیه نشان بدهیم. یاد علی حاتمی همیشه در دل من زنده خواهد بود.

مرحوم علی حاتمی اولین کسی بودند که من را به نوشتن ترغیب کردند. من هم احترام خاص و ویژه‌ای برای ایشان قائلم. از بحث خارج شدم. در میان هنرمندان چه کسانی بیشتر جویای حال شما هستند؟

من چه در بین هنرمندان و چه مردم، دوستان خوب و با‌معرفتی دارم اما در تمام سال‌های زندگی‌ام هیچ‌کس به اندازه آقای داوود رشیدی و خانم عزیزشان احترام برومند به من محبت نکردند. این بانو حتی وقتی که بیمار می‌شدم، برایم غذا تهیه می‌کرد و می‌فرستاد. 

در پایان، آخرین خاطره تاثیرگزاری که مایلید برای ما بگویید: اصلا چنین خاطره‌ای دارید؟ 

خیلی جالب است که به این نکته اشاره کردید. چون موردی بود که می‌خواستم حتما بگویم و داشت فراموشم می‌شد. چند وقت پیش از عید با من تماس گرفتند که از موسسه‌ای به نام «محک» هستند. آنجا را نمی‌شناختم.

توضیح دادند که موسسه خیریه کودکان سرطانی از یک سال تا 14 سال است. گفتم که در هر شرایطی حاضر به همکاری هستم. البته آن‌ها همکاری خاصی از من نمی‌خواستند و فقط قرار بود که به عیادت این بچه‌ها بروم اما خودم پیشنهاد دادم که می‌خواهم «سیاه» شوم و مثل حاجی‌فیروز لباس بپوشم. آن‌ها هم پذیرفتند. 21اسفند، یکی از دوستانم که گریمور بود به خانه ما آمد و همان‌جا مرا سیاه کرد.

محک هم لباس قرمزی برایم دوخته بود و من با همان شکل و شمایل حاجی‌فیروز به دیدن بچه‌های محک رفتم. در حالی که یکی از دوستانم دف می‌زد و یکی دیگر هم کمانچه. از لحظه‌ای که وارد ساختمان چهارطبقه محک شدم، شروع کردم به خواندن و ادا در‌آوردن. (ارباب خودم سامبالی بلیکم، ارباب خودم سرت رو بالا کن). در حالی که کسی مرا به راحتی با آن چهره سیاه نمی‌شناخت. 

اما صدایم برایشان آشنا بود. قهقهه‌های کودک هفت ساله‌ای که از گوشواره‌اش فهمیدم دختر است و پسربچه‌ای که مثل فردین در فیلم گنج قارون با میله سرمش، داش مشتی می‌رقصید و همخوانی بچه‌هایی که از رنگ‌پریدگی و چشم‌های بی‌حالشان معلوم می‌شد کسالت دارند بهترین و با‌ارزش‌ترین خاطره‌ای است که در این مدت اخیر داشته و دارم و هنوز هم با یادآوری این خاطره احساس غرور می‌کنم که چند دقیقه‌ای در شاد کردن این بچه‌ها موثر بودم. 

منبع: روزنامه بهار