اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
زندگی، ماشین و دیگر هیچ
من با مترو توی شهر رفتوآمد میكنم و پول بنزین پرادو را ندارم. چون به ماشینهای لوكس كارت بنزین تعلق نمیگیرد. پرادو مثل دكوری در خانه است كه برای میهمانیها و رفتوآمد با فامیل همسرم از آن استفاده میكنم. از روزی هم كه پسرهایم ساز كوك كنند ماشین جدیدی میخواهند، میترسم
موضوع این است كه من دوتا ماشین دارم یك «لندكروزر» كه حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد و كارهای درون شهر و سفرهایم را با آن انجام میدهم و یك بنز. بنزم را تازه خریدهام و حدود ٦٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز واقعا با من حرف میزند. یعنی لذت نشستن پشت بنز جدید را با هیچچیز عوض نمیكنم
«نگاش كن! با آدم حرف میزنه.» این جمله تكهكلام عدهیی خاص در میان قشرهای مختلفی است كه در ایران زندگی میكنند. كدام دسته افراد؟ افرادی كه زندگی آنها در مدل ماشینی كه دارند خلاصه میشود. ماشین ماشین بازها، بی شوخی و كاملا جدی با آنها حرف میزند. پس عجیب نیست كه این دسته افراد هر كاری میكنند تا ماشینی مدل جدید و بالا داشته باشند. حاضرند از جنبههای مختلف زندگیشان بگذرند تا فقط و فقط به ماشینی كه دوست دارند، برسند. وقتی ماشین این دسته افراد با آنها حرف میزند به خودی خود نیازی ندارند، فاكتورهای خاص دیگر را وارد زندگیشان كنند. اگر هم در هر زمینه دیگری تلاش میكنند، سعی میكنند تا به هدف نهایی برسند. هدف نهایی برای این دسته افراد داشتن ماشین مدل جدیدتر است.
چنین فرهنگی در میان ایرانیان، به طور خاص مردان ایرانی در چند سال گذشته تا حدی ریشه دوانده كه انگار سالهاست، ایرانیها در كورس ماشینبازی بودهاند و این در حالی است كه تا چند سال قبل تنوع مدل ماشینها در ایران به اندازه امروز نبوده است. چرا؟ چه شده كه حیات عدهیی در گرو داشتن ماشین مدل جدید است و هر كاری برای داشتن این ماشین میكنند؟ این فرهنگ از نیازی واقعی به وجود آمده یا اثر تبلیغات است؟ شاید هم هیچ كدام اینها نیست و دلیل ماشینباز شدن مردهای ایرانی موضوع دیگری است. برای كند و كاوی ساده حول این موضوع با ماشینبازهای مختلف، از اقشار و گروههای مختلف حرف زدیم تا بدانیم چه شده كه ماشینبازی، یكی از خصوصیات جداییناپذیر عدهیی شده؛ عدهیی كه تعدادشان، رو به بیشتر شدن است و به سرعت رو به تكثر دارند.
جوانان و ماشینبازی
شاید فكر كنید، جوانان ماشین باز به جیبشان نگاه میكنند و ماشینی میخرند. شاید هم فكر كنید جوانان ماشین باز، تنها حسرت و عشق ماشینهای مختلف را همراه خود دارند تا رویایشان را به واقعیت تبدیل كنند و فكر میكنند: «آرزو، بر جوانان عیب نیست.» اما از همین اول كار بدانید برای جوانان ماشین باز، داشتن ماشینی كه به آن عشق میورزند شوخی نیست. این عشق، جدیترین عشق زندگی آنهاست پس تنها با رویا و آرزو دلخوش نمیشوند. هر كاری میكنند تا به آرزویشان برسند. برای رسیدن به این آرزو گاهی هزار و یك توجیه پیدا میكنند و گاهی صادقانه میگویند عشق ماشین است كه آنها را به سمت خرید ماشین مدلبالا با به جان خریدن همه مشكلاتش میبرد و گاهی هم صادقانه اعترافهای دیگری هم میكنند. اعترافهای صادقانه ماشین بازها جذابتر و عجیبتر از آن است كه فكرش را میكنید.
كارمند ساده بانك و تویوتای كمری
مردی ٣٠ ساله كه كارمند ساده بانك است و بهتازگی ماشین قبلیاش را عوض كرده و «تویوتا كمری» مدل جدیدی خریده است، یكی از ماشینبازهایی است كه با من همكلام میشود. نمیتواند خوشحالیاش را از اینكه توانسته این ماشین را بخرد، بههیچوجه مخفی كند. مدل ماشینش ٢٠٠٨ است و حدود ١٢٠ میلیون برای آن پول داده است. حرف ماشینش كه میشود، فقط از یك موضوع ناراحت است؛ اینكه ماشین «كاركرده» است. این موضوع ظاهرا بزرگترین غصه حال حاضر این مرد ٣٠ ساله است.
از او در مورد ماشینش میپرسم و اینكه چرا آن را خریده؟ اول از كلیشهها شروع میكند: «ایمنی خوبی دارد. رفاه بیشتری را برایم با خودش میآورد.» بعد كه از درآمد ٩٠٠ هزارتومانیاش میگویم و اینكه چطور این ماشین را خریده، انگار تازه سر درد دلش باز میشود: «من هشت سال است كه در بانك كار میكنم. كمتر پیشآمده از درآمدم خرج عمدهیی بكنم و همیشه قسمت عمده پولم را پسانداز كردم. راستش اول پولم را پسانداز میكردم برای تشكیل زندگی و خریدن خانه. اما ماشین نگذاشت. ماشین، دلم را برد.» جمله آخر را با خندهیی میگوید كه تلخ است. از وضعیت خانوادهاش میپرسم: «اوضاع مالی خانواده من معمولی است.
پدر و مادرم هم هر دو كارمند هستند. اما من تا این سن توی خانه پدری ماندهام و عملا خرج زندگی من با آنهاست. من هر چه درمیآورم جمع میكنم و در دو سال گذشته سه بار ماشین عوض كردم. لذت داشتن ماشین مدلبالا را با هیچچیز دیگر عوض نمیكنم. هیچچیز.» میپرسم یعنی نمیخواهد هیچوقت مستقل شود. خانهیی بخرد؟ از شادیاش كم میشود: «نمیدانم. فعلا كه نمیتوانم. وقتی هیچكدام اینها را ندارم و نمیتوانم داشته باشم ترجیح میدهم به ماشینهایم دلخوش باشم. یك روز بالاخره
«بی.ام.و» بخرم و آنوقت خوشبخت خوشبخت باشم.» میپرسم واقعا با «بی. ام. و» خوشبخت خواهد بود؟ سرش را تكان میدهد ومیگوید: «شك نكن.» میشود جواب من. میپرسم ماشینش را جای نداشتههایش نمیگذارد؟ ساكت میشود. با تردید میگوید: «نمیدانم. شاید ماشین یكجور مسكن است. مسكن برای فراموش كردن درد چیزهایی كه ندارم و نمیتوانم داشته باشم. وقتی اینطوری است، «بی.ام.و» قویترین مسكن است.»
تاجر مواد غذایی و لذت امتحان ماشینهای گوناگون
از هر طرف كه میروم در حرفهایم با این مرد به ماشینش میرسم و آرزوهایش در مورد ماشینهای احتمالی آیندهاش، رفتار این مرد و توجیههای اولیهاش شباهت بسیاری به مرد ٣٢ ساله دیگری دارد كه همكلامم میشود. این مرد واردات مواد غذایی دارد و درآمدش را نمیگوید. اما حدس اینكه ازآنچه در ذهن ما میگذرد بالاتر است، سخت نیست. این مرد همصحبتهایش را با توجیههای كلی شروع میكند: «برای من راحتی و مزایای ماشین مهم است.
شكی نیست كه هرچه مدل ماشین بالاتر باشد، ایمنی آن بالاتر میرود، وقتی من این موضوع را میدانم پس بدیهی است كه ماشینهای جدیدی كه به بازار میآیند را هر چقدر هم گران باشد، بخرم.» وقتی از او میپرسم چند وقت یكبار ماشینش را عوض میكند، روی دیگر سكه ماشین باز بودنش را نشان میدهد: «معمولا هر ماشین شش تا هشت ماه زیر پایم میماند. من دوست دارم ماشینهای مختلف را امتحان كنم. بفهمم چه فرقی باهم دارند. برای همین همه مدلهای «كمری» را داشتهام. از پراید سوار شدهام تا بنز. هر ماشینی خصوصیت و حال خاص خودش را دارد، نمیتوانم خودم را از لذت امتحان كردن ماشینهای جدید محروم كنم.» از ماشین فعلیاش میپرسم: «موضوع این است كه من دوتا ماشین دارم یك «لندكروزر» كه حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد و كارهای درون شهر و سفرهایم را با آن انجام میدهم و یك بنز. بنزم را تازه خریدهام و حدود ٦٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز واقعا با من حرف میزند. یعنی لذت نشستن پشت بنز جدید را با هیچچیز عوض نمیكنم. خلاصهاش كنم. من فقط عاشق امتحان ماشینها هستم. البته، منكر این موضوع نمیشوم كه مدل ماشینم روی نگاه دیگران بر شخصیتم هم تاثیر دارد. همه زندگی من حالا بنزی است كه جدیدا خریدهام.»
ماشینبازی در میانسالی
اگر فكر میكنید، ماشینبازی و عشق ماشین تنها در میان جوانان ریشه دوانده، شما هم مثل ما این ذهنیت غلط را پاككنید. عشق ماشین هم از آن دست عشقهاست كه سن و سال نمیشناسد و اگر فكر میكنید وجود این عشق در افراد مسنتر عجیب است، حقدارید اما خیلی از واقعیتها تعجببرانگیزند و چنین واقعیتی در جامعه ایران هم یكی از آنهاست. اما وقتی دلایل، توجیهها و اعترافهای ساده افراد میانسال برای ماشینبازی را بخوانید، دیگر چندان هم از دانستن این واقعیت تعجب نمیكنید.
مردی ٥٥ ساله كه ماشین باز است، وقتی خیلی ساده و بیتكلف همكلامم میشود، از كلیشهها و حرفهای مرسوم ماشین بازها نمیگوید. از دلایلی میگوید كه خاص خودش است: «من پزشكم. اما پزشك عمومی. حدود ٢٥ سال پیش كه ازدواج كردم، قرار نبود پزشك عمومی بمانم من هم فكر میكردم متخصص میشوم، اما نشد. شرایط اجازه نداد. در هرحال در آن سن و سال به خاطر رشته تحصیلیام با دختری از طبقه بالا ازدواج كردم. همسرم همیشه میگوید من با یك دكتر ازدواج كردم. توقع این موضوع را دارد كه زندگیاش مثل زن یك پزشك متخصص باشد و پسران هم همین توقع را دارند. من چارهیی ندارم جز اینكه برای حفظ خانوادهام خواستههای آنها را برآورده كنم.
از طرف دیگر همسرم شدیدا با فامیلش چشم و همچشمی دارد و فرزندانم هم با همین فرهنگ بزرگ شدهاند. پس من باید هر طور شده، ماشینم را مرتب عوض كنم و مدل جدیدتر ماشین بخرم تا خواسته آنها برطرف شود.» از او میخواهم در مورد ماشینش توضیح دهد: «از چند سال پیش كه ماشینهای مدل جدید در بازار پر شد، مرتب ماشین عوض كردم. پول خرید این ماشینها را هم با قرض كردن از دوستانم و چند شیفت و چندین جا كار كردن و گاهی حتی وام گرفتن جور كردم. بعضی ماشینها را هم كه لیزینگ خریدم. چند سال پیش «آزرا» خریدم. بعد یكی از مدلهای «كمری» را خریدم.
اما چون پسرهایم ماشین شاسی بلند دوست دارند و بیشتر فامیل زنم هم از این مدل ماشینها دارند، چند وقت پیش مجبور شدم «پرادو» بخرم كه حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد. جور كردن پولش واقعا سخت بود، مجبور شدم كمك دست یكی از دوستانم كه عملهای زیبایی صورت مثل تزریق بوتاكس و... انجام میدهد، كاركنم تا پول خریدش را جور كنم. اما چاره چه بود.» میپرسم خودش این ماشین را دوست ندارد؟ صادقانه جواب میدهد: «من با مترو توی شهر رفتوآمد میكنم و پول بنزین پرادو را ندارم. چون به ماشینهای لوكس كارت بنزین تعلق نمیگیرد. پرادو مثل دكوری در خانه است كه برای میهمانیها و رفتوآمد با فامیل همسرم از آن استفاده میكنم. از روزی هم كه پسرهایم ساز كوك كنند ماشین جدیدی میخواهند، میترسم.»
این بنز شخصیت من است
این مرد كه در نگاه اول ماشینباز به نظر میرسد، در اصل فقط رفتار ماشینبازها را دارد و اما از خرید ماشینهای مدل جدید، بیشتر از اینكه لذت ببرد اذیت میشود، در مقابل این مرد، مرد ٥٨ ساله دیگری است كه حدودا سالی یكبار ماشینش را عوض میكند. اول مدل ماشینش را و بعد دلایلش را. ساده میگوید: «از من گذشته كه سوار این ماشینهای شاسیبلند جوانها بشوم. به شخصیت من هم نمیخورد. من چندین و چند سال است كه فقط بنز دارم. اما مرتب مدل بنزم را عوض میكنم. یعنی باید این كار را بكنم. همه شخصیت و زندگی من درگرو بنزی است كه سوار میشوم.»
مرد ٥٨سالهیی كه با او صحبت میكنم، سالهاست كه مهندس عمران است و شركت ساختمانی دارد، وقتی این مرد میگوید همه زندگیاش بنز اوست، از عشقش به بنزش نیست. این جمله او معنای دیگری دارد. خودش توضیح میدهد: «همه سرمایه من، سرمایه شخصی من كه نیست. قسمت عمده این سرمایه پول سرمایهگذاران است كه من با آن كار میكنم. اگر ماشینی كمتر از بنز زیر پایم باشد و این بنز مدلی قدیمی داشته باشد، سرمایهگذار به من اعتماد نمیكند كه پولش را دستم بسپارد. بنابراین همه كار و زندگی من درگرو دفتر كار، سر و وضع و ماشینی است كه دارم. به همین خاطر، بهتازگی هم ماشینم را عوض كردم و بنز مدل جدیدتر از قبل خریدم. بنزی كه حالا دارم، حدود ٨٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز شخصیت من است.»
فرهنگسازی و ماشینبازی
گسترش فرهنگ ماشینبازی و عشق ورزیدن به ماشین، با وجود اینكه دلایل مختلف جامعهشناسانه و فردی دارد، اما دلیلی كاملا رسمی هم دارد. برای توضیح این دلیل رسمی باید سراغ رسانهها برویم.
رسانه رسمی دولتی، یعنی تلویزیون و برنامههای آن. نگاهی ساده به سریالها و فیلمهایی كه از تلویزیون پخش میشود، بهخوبی نشان میدهد كه در این فیلم و سریالها افراد باشخصیت، باپرستیژ و به طور خلاصه افرادی كه سری توی سرها دارند، ماشینی مدلبالا زیر پا دارند و آنها كه از داشتن چنین موهبتی محروماند، افرادی هستند كه در جامعه جدی گرفته نمیشوند و بهنوعی شهروند این كشور بهحساب نمیآیند. چنین موضوعی بدون لفافه و صریح در تمام سریالهای تلویزیونی دیده میشود و بدتر از این، در بیشتر برنامهها برای نشان دادن شخصیتی كه دیگران بهراحتی او را دست میاندازند و جدی نمیگیرند اولین نشانی كه به كار گرفته میشود، داشتن ماشین مدل پایین یا قدیمی است. این فرهنگ تا حدی در ذهن سازندگان برنامههای تلویزیونی ریشه دوانده كه كمتر سریال تلویزیون را میبینیم كه چنین فرهنگی را تبلیغ نكند و واضح است كه خواه ناخواه شهروندان ایرانی از هر طبقه اجتماعی، با هر سن و شغل و درآمدی تحت تاثیر فرهنگ داشتن ماشین بهتر برای نشان دادن شخصیت برتر قرار میگیرند و آن را بازتولید میكنند.
در اصل رسانه ملی آیینهیی از فرهنگی شده كه در جامعه موج میزند و این آیینه با دامن زدن به چنین فرهنگی آن را گسترش میدهد. از طرف دیگر نهتنها سریالها و فیلمهای تلویزیون ایران كه سریالهای شبكههای ماهوارهیی كه طرفداران زیادی دارند همچنین فرهنگی را بهخوبی در خودشان جا دادهاند و آن را در ذهن مخاطبان پروپاقرص هم تهنشین میكنند. در سریالهای شبكههای ماهوارهیی افراد از هر قشر و با داشتن هر سطح درآمد، اولین چیزی كه میخرند ماشین است و ماشین این دسته افراد حتی اگر در روستاهای اطراف شهرهای بزرگ كشوری اروپایی زندگی كنند قطعا آخرینمدل، شیك و گرانقیمت است.
در این سریالها نیمی از واقعیت نشان داده میشود و نیم دیگر پنهان میماند. واقعیت این است كه به دلیل گران بودن سوخت، در كشورهای دیگر افراد كمی از ماشین شخصی استفاده میكنند، اما قدرت خرید آن را دارند و این ماشینها در دیگر كشورها به نسبت ایران ارزانتر است. اما ایرانیها نمیبینند كه افراد ساكن دیگر كشورها ماشینهایی كه در ایران بسیار گران است را عموما یا نمیخرند یا اگر بخرند، كم پیش میآید كه به دلیل بالا بودن هزینه سوخت از آن استفاده كنند، تنها میبینند افراد دیگر كشورها ماشینهای زیبا زیر پا دارند و از هر طبقه اجتماعی كه هستند همواره با این ماشینها رفتوآمد میكنند. نیمه واقعیتی كه سریالهای شبكههای ماهوارهیی به ایرانیان نشان میدهند، فرهنگ ماشینبازی را بیشتر از آنچه در حال حاضر در كشور ما وجود دارد، تقویت میكند و ظاهرا فعلا چارهیی هم برای جلوگیری از رشد این فرهنگ نیست.
سبك زندگی و ماشینبازی
درمیان نظرات مختلفی كه در مورد بروز و ظهور ماشینبازها در جامعه ایران وجود دارد، جامعهشناسان، بهخصوص آسیبشناسان اجتماعی به این موضوع به شكل نوعی آسیب نگاه میكنند. دكتر سعید خراطها، جامعهشناس در این مورد میگوید: «خریدن ماشینهای مدل بالا و اینكه زندگی افراد در مدل ماشینی كه دارند، خلاصه شود درواقع نوعی سبك زندگی است كه در جوامع مادیگرا در میان اقشار مختلف و گروههای سنی متفاوت بروز و ظهور پیدا میكند. در جامعه ایران هم كه روند مادیگرایی با نوعی شتاب در حال گسترش است، این سبك زندگی در چند سال گذشته رشد كرده است.»
این آسیبشناس اجتماعی ادامه میدهد: «در جوامع مادیگرا شأن و شخصیت افراد با میز آنها و شاخصهای مادی سنجیده میشود كه نوع و مدل ماشین یكی از این شاخصهاست. یعنی در چنین جوامعی هر فردی كه ماشین بهتری داشته باشد، شخصیت اجتماعی و شأن اجتماعی بالاتری دارد. پس عجیب نیست كه در جامعه ایران هم ماشینبازها عدهیی از شهروندان ایرانی شدهاند كه تعداد آنها رو به بیشتر شدن است.»
دكتر خراطها توضیحهای بیشتری هم دارد: «زمانی كه ارزشهای مادی جای دیگر ارزشها را میگیرد، افراد در درجه اول خودشان را با مسكنی كه دارند، به دیگران معرفی میكنند و بعد از آن با مدل خودرویی كه دارند. در این میان چون در ایران قیمت مسكن بالاست افراد، كمتر به این موضوع فكر میكنند كه خودشان را با مسكنی كه دارند به دیگران بشناسانند و بهجای آن به فكر خرید ماشین مدل بالا میافتند. از میان این افراد، عدهیی ثروتی بادآورده و غیر بادآورده دارند كه بهراحتی ماشینی كه مدلی بالا دارد را میخرند و عدهیی دیگر، چنین پولی را ندارند. این دسته افراد از نیازهای والاتر خود مثل تشكیل خانواده و... چشم میپوشند و تنها به خرید ماشین دلخوش میشوند و این درواقع اصل آسیبی است كه چنین فرهنگی به جامعه و فرهنگ ایرانی وارد میكند.»
او به این نكته هم اشاره میكند: «در بروز و ظهور فرهنگ ماشینبازی از نقش رسانه ملی هم نمیتوان غافل شد. رسانه ملی گاهی هدایتگر جامعه در موضوعی خاص است و گاهی بازتابدهنده و بازتولیدكننده آن. در مورد این موضوع خاص رسانه ملی بهجای اینكه نقش هدایتكننده را بر عهده بگیرد، بیشتر این فرهنگ را بازتولید كرده و رواج میدهد و چنین موضوعی جای تاسف دارد.»
باوجود تمام صحبتها، درد دلها و حتی صحبتهای كارشناسانه، واقعیت این است كه ماشینبازها در جامعه ایران رو به بیشتر و بیشتر شدن هستند و اگر به ماشین آنها نگاهی بیندازیم و همزمان یكی از آنها بگوید: «نگاش كن! با آدم حرف میزنه» اینقدر در لحن كلامش حس خاصی وجود دارد كه لحظهیی فكر میكنیم، ماشین آنها واقعا حرف میزند.
اخباراجتماعی - اعتماد
ویدیو مرتبط :
زندگی لوکس در ماشین
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
بدون ماشین نمیتوانم با همسرم زندگی کنم
اخبار حوادث - زن جوان در دادگاه خانواده؛
بدون ماشین نمیتوانم با همسرم زندگی کنم
چندی پیش زوج جوانی پس از مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق دادند.
زن جوان در خصوص علت این درخواست به قاضی گفت: آقای قاضی دعوای من و بهروز از وقتی شروع شد که او ماشینش را فروخت. من نمی توانم بدون ماشین با شوهرم زندگی کنم. همیشه داشتن ماشین برایم یکی از معیارهای مهم ازدواج بوده. همیشه هم این موضوع را به بهروز گفته ام. ولی او اصلا به حرفم اهمیت نداد و بدون اهمیت دادن به نظر من، ماشینش را فروخت تا بدهکاری هایش را بدهد. بهروز حتی این موضوع را به من نگفت و من زمانی فهمیدم که ماشین را فروخته بود. درصورتیکه ما می توانستیم وام بگیرم یا این پول را از کسی قرض کنیم. بهروز باید برای بدهکاری هایش هرکاری می کرد به جز فروختن ماشین.
وی ادامه داد: من اصلا نمی توانم تحمل کنم که بدون ماشین به این طرف و آن طرف بروم و مثلا با شوهرم در خیابان منتظر تاکسی بمانیم، وقتی هم مجرد بودم همیشه با ماشین برادرم و یا پدرم به جایی می رفتم و یا در نهایت آژانس می گرفتم ولی دیگر تحمل این را ندارم که با شوهرم در خیابان منتظر اتوبوس یا تاکسی باشیم.
مرد جوان نیز به قاضی گفت: من نمی دانستم که همسرم تا این حد مغرور و خودخواه است و تنها به خاطر یک ماشین شوهرش را تحقیر می کند. من تنها برای بدهکاری هایم ماشینم فروختم و نمی دانستم که همسرم تا این حد خودخواه است و محبت های مرا نادیده می گیرد، او فقط به خاطر اینکه ماشین را فروختم هر روز دارد با من دعوا می کند و می گوید که طلاق می خواهد. من هم دیگر نمی خواهم با این زن زندگی کنم.
بعد از پایان جلسه با تلاش های قاضی این زوج به مشاوره خانواده معرفی شدند تا شاید از گرفتن طلاق منصرف شوند.
اخبار حوادث - باشگاه خبرنگاران