اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
روسایجمهوریایران ۱۲ بهمن ۵۷ کجا بودند؟
روز 12 بهمن 57 بود. مردم ایران با شور و شعف فراوان مشتاق دیدار امام بودند. حضور قریب به سه میلیون ایرانی، بی سابقه ترین و با شکوه ترین استقبال تاریخی دوران معاصر را رقم زد. استقبال از مردی که با مرجعیت و رهبری بی نظیرش نمونه ای بی بدیل از حکومت اسلامی را در نظام جهانی بنیان گذاشت.
ابوالحسن بنیصدر
به همراه امام خمینی از پاریس به ایران آمد.
شهیدمحمد علی رجایی
او چند ماه قبل از انقلاب ۵۷ از زندان آزاد شد. هنگام آمدن امام خمینی(ره) به ایران در کمیته استقبال مردمی از وی شرکت داشت.
آیت الله خامنهای
یكى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است كه امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن شب سیزدهم شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیدهاید كه امام، وقتى آمدند به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند بعد با هلىكوپتر بلند شدند و رفتند. تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علّت هم این بود كه هلىكوپتر، امام را در جایى كه خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مىخواست جایى بنشیند كه جمعیت باشد، مردم مىریختند و اصلاً اجازه نمىدادند كه امام، یك جا بروند و استراحت كنند. مىخواستند دور امام را بگیرند.
هلىكوپتر در نقطهاى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار كرد. همین آقاى ناطق نورى اتومبیلى داشتند، امام را سوار مىكنند مرحوم حاج احمد آقا هم بود. امام مىگویند: مرا به خیابان ولىعصر ببرید؛ آنجا منزل یكى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مىروند و سراغ به سراغ، آدرس مىگیرند، بالاخره پیدا مىكنند منزل یكى از خویشاوندان امام بىخبر، امام وارد منزل آنها مىشوند! امام هنوز نماز هم نخوانده بودند عصر بود از صبح كه ایشان آمدند ساعت حدود نه و خردهاى و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكى استراحت كرده بودند! آنجا مىروند كه نمازى بخوانند و استراحتى بكنند. دیگر تماس با كسى نمىگیرند؛ یعنى آنجا كه مىروند، با كسى تماس نمىگیرند. حالا كسانى كه در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند ماها بودیم كه نشسته بودیم چقدر نگران مىشوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ كس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مىآیند، كسى دنبالشان نرود!
من در مدرسه رفاه بودم كه مركز عملیات مربوط به استقبال از امام بود همین دبستان دخترانه رفاه كه در خیابان ایران است كه شاید شما آشنا باشید و بدانید آنجا در یك قسمت، كارهایى را كه من عهدهدار بودم، انجام مىگرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یك روزنامه روزانه منتشر مىكردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر كردیم. عدّهاى آنجا بودیم كه كارهاى مربوط به خودمان را انجام مىدادیم. آخر شب حدود ساعت نه و نیم، یا ده بود همه خسته و كوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى كه كار مىكردم، نشسته بودم و مشغول كارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل اینكه صدایى از داخل حیاط مىآید جلو ساختمان مدرسه رفاه، یك حیاط كوچك دارد كه محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به كوچه در دارد، لیكن محلِّ رفت و آمد نیست دیدم از آن حیاط، صداى گفتگویى مىآید؛ مثل اینكه كسى آمد، كسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است.
یك وقت دیدم امام از كوچه، تك و تنها به طرف ساختمان مىآیند! براى من خیلى جالب و هیجانانگیز بود كه بعد از سالها ایشان را مىبینم پانزده سال بود، از وقتى كه ایشان را تبعید كرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آنجا بودند همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضی ها گفتند كه امام را اذیّت نكنید، ایشان خستهاند. براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود كه به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشتهاند و ایام دوازده بهمن، گرامى مىدارند به نحوى طرف پلهها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیك پاگرد پله كه رسیدند، برگشتند طرف ما كه پاى پلهها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مىكردیم.
روى پلهها نشستند؛ معلوم شد كه خود ایشان هم دلشان نمىآید كه این بیست، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پلهها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت كردند.حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. بههرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند. البته فرداى آن روز كه روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند كه برِ خیابان ایران است نه مدرسه علوى شماره یك كه همسایه رفاه است و دیگر رفت و آمدها و كارها، همه آنجا بود. این خاطره به یادم مانده است.
آیت الله هاشمی رفسنجانی
روز دوازده بهمن وقتی موج جمعیت را در میدان آزادی وحوالی دیدیم اضطراب ما برای نشستن سالم هواپیما بیشتر شد.با همان دلهره خود را به فرودگاه رساندیم.و وقتی هواپیمای حامل امام نشست فریاد شکر و شادمانی از ما مردم و ما برخاست. موج جمعیت به گونه ای بود که نمی توانستیم به امام نزدیک شویم و از همان دور دیدیدم که امام از هواپبما پیاده و سوار ماشین شد تصمیم گرفته بودیم که خود را به امام در بهشت زهرا برسانیم و جمعیت به گونه ای بود که می دانستیم به بهشت زهرا نمی رسیم. من و چند تن از مبارزین به همراه آیت الله موسوی اردبیلی تصمیم گرفتیم به منزل ایشان در حوالی میدان توحید برویم تا آنجا از طریق رادیو مراسم بهست زهرا را گوش کنیم در آنجا بودیم که پیغام دادند هلی کوپتری امام را برد و فعلا هیچ خبری از امام نداریم اضطراب ما زیاد شد از طریق تلفن به هر جا که فکرمان می رسید تماس گرفتیم تا بالاخره حوالی بعد ازظهر به ما خبر دادند که امام در منزل برادارشان در دروس هستند.
فردا و پس فردای آن نیزسرگرم مسایل بودم روز چهاردهم خدمت امام در مدرسه علوی رفتم وقتی ایشان مرا دید گفت ما دو روز است که اینجاییم و شما را نمی بینیم و شما کجایید؟ سلام کردم و گفتم مسائل زیاد است انشالله خدمت میرسم و همه چیز را می گویم. پس از آن بود که دیدارهای مشورتی و جلسات برای چگونگی تنظیم امور درهمان مدرسه شروع شد تا شب بیست و یکم بهمن که خبر حکومت نظامی واحتمال حمله نیروهای هوایی درشهر پخش شد. نگران بودیم رفتیم پیش امام که شما امشب باید از این مدرسه بروید و ایشان با صلابتی که همیشه سراغ داشتیم گفت: من هیچ جا نمی روم و همینجا می مانم و به مردم هم باید بگویید که هیچ توجهی به حکومت نظامی نکنند. صلابت و تدبیرامام باعث شد ما در22 بهمن خیلی زود، سریع و بدون کمترین تلفات جانی و مالی در سطح شهر تهران به پیروزی تاریخی برسیم.
حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی
آقای خاتمی تا سال ۱۳۵۷، مراحل درس های "خارج" و "فقه و اصول" را گذراند و در نزدیکی انقلاب اسلامی ایران، ریاست مرکز اسلامی هامبورگ را برعهده گرفت. در سال ۱۳۵۹، پس از بازگشت به ایران، در نخستین انتخابات پارلمانی جمهوری اسلامی شرکت کرد و به نمایندگی مردم اردکان و میبد وارد مجلس شورای اسلامی شد.
محمود احمدی نژاد
در 12 بهمن جزو کمیته انتظامات استقبال از امام بودیم اما وقتی عطر امام در بهشت زهرا پیچید غلغله برپا شد و همه برای استقبال از امام شتافتند. در آستانه یکی از انتخابات ها سه نفر به عنوان نماینده دانشجویان خدمت امام مشرف شدیم تا از رهنمودهای ایشان مطلع شویم و آنها را به دانشجویان منتقل کنیم، وقتی خدمت امام خمینی(ره) رسیدیم، محو تماشای چهره نورانی ایشان شدیم و مطالب خودمان را فراموش کردیم و بعد از دیدار با امام و در راه بازگشت به جمع دانشجویان تازه متوجه شدیم که مطالب خود را بیان نکردیم و نمی دانستیم چه جوابی به دانشجویان بدهیم. در دیدار جمعی از دانشجویان در اوایل انقلاب با امام خمینی (ره) که حدود 15 دقیقه طول کشید آنقدر محو تماشای چهره حضرت امام بودم که متوجه سخنان ایشان نشدم و پس از اتمام دیدار متوجه شدم همه حاضران غرق در چهره نورانی امام شده بودند و هیچ کس متوجه رهنمودهای امام خمینی (ره) نشده بود و به همین دلیل سخنان ایشان را از روی نوار پیاده کردیم.
حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی
در مسیر تکمیل درسم در رشته حقوق درس می خواندم وقتی حضرت امام آمدن به پاریس به طور طبیعی درس رها شد. در آن ایام بیشتر فرصت ها برای سخنرانی در دانشگاه ها و کشورهای مختلف اروپایی انجام می شد زمانیکه حضرت امام در نوفل لوشاتو بودند من در بسیاری از این سخنرانی ها شرکت می کردم و گاهی اوقات به دیدن حضرت امام به نوفل لوشاتو می رفتم تا آنجا که علاوه بر شهرهای ایران در خیابان های اروپا تظاهرات برعلیه شاه رخ داد. بنابراین در 12 بهمن ماه 1357، در نوفل لوشاتو بودم و به دلیل تکمیل شدن ظرفیت هواپیمای امام دیگر جایی برای من در آن پرواز سرنوشت ساز نبود. بنابراین به لندن رفتم تا با خانواده به ایران باز گردم.
اخبار سیاسی - ایسکانیوز
ویدیو مرتبط :
سخنرانی امام خمینی در بهشت زهرا-۱۲ بهمن ۵۷
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
روسای جمهوری ایران 12 بهمن 57 کجا بودند؟
روز 12 بهمن 57 بود. مردم ایران با شور و شعف فراوان مشتاق دیدار امام بودند. حضور قریب به سه میلیون ایرانی ، بی سابقه ترین و با شکوه ترین استقبال تاریخی دوران معاصر را رقم زد. استقبال از مردی که با مرجعیت و رهبری بی نظیرش نمونه ای بی بدیل از حکومت اسلامی را در نظام جهانی بنیان گذاشت.
روزی که حضرت امام خمینی (ره) با قلبی آرام پس از ۱۵ سال هجرت و تبعید به میهن اسلامی بازگشتند هر کدام از شخصیت هایی که در طول ۳۶ سال اخیر بر کرسی ریاست قوه مجریه نشستند در زمان ورود امام خمینی (ره) خاطره ای از خود دارند.
محمد علی رجایی
او چند ماه قبل از انقلاب ۵۷ از زندان آزاد شد. هنگام آمدن امام خمینی(ره) به ایران در کمیته استقبال مردمی از وی شرکت داشت.
حضرت آیت الله خامنه ای:
یكى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است كه امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن شب سیزدهم شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیدهاید كه امام، وقتى آمدند به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند بعد با هلىكوپتر بلند شدند و رفتند.
تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علّت هم این بود كه هلىكوپتر، امام را در جایى كه خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مىخواست جایى بنشیند كه جمعیت باشد، مردم مىریختند و اصلاً اجازه نمىدادند كه امام، یك جا بروند و استراحت كنند. مىخواستند دور امام را بگیرند.
هلىكوپتر در نقطهاى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار كرد. همین آقاى ناطق نورى اتومبیلى داشتند، امام را سوار مىكنند مرحوم حاج احمد آقا هم بود. امام مىگویند: مرا به خیابان ولىعصر ببرید؛ آنجا منزل یكى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مىروند و سراغ به سراغ، آدرس مىگیرند، بالاخره پیدا مىكنند منزل یكى از خویشاوندان امام بىخبر، امام وارد منزل آنها مىشوند!
امام هنوز نماز هم نخوانده بودند عصر بود از صبح كه ایشان آمدند ساعت حدود نه و خردهاى و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكى استراحت كرده بودند! آنجا مىروند كه نمازى بخوانند و استراحتى بكنند. دیگر تماس با كسى نمىگیرند؛ یعنى آنجا كه مىروند، با كسى تماس نمىگیرند. حالا كسانى كه در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند ماها بودیم كه نشسته بودیم چقدر نگران مىشوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ كس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مىآیند، كسى دنبالشان نرود!
من در مدرسه رفاه بودم كه مركز عملیات مربوط به استقبال از امام بود همین دبستان دخترانه رفاه كه در خیابان ایران است كه شاید شما آشنا باشید و بدانید آنجا در یك قسمت، كارهایى را كه من عهدهدار بودم، انجام مىگرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یك روزنامه روزانه منتشر مىكردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر كردیم. عدّهاى آنجا بودیم كه كارهاى مربوط به خودمان را انجام مىدادیم.
آخر شب حدود ساعت نه و نیم، یا ده بود همه خسته و كوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى كه كار مىكردم، نشسته بودم و مشغول كارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل اینكه صدایى از داخل حیاط مىآید جلو ساختمان مدرسه رفاه، یك حیاط كوچك دارد كه محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به كوچه در دارد، لیكن محلِّ رفت و آمد نیست دیدم از آن حیاط، صداى گفتگویى مىآید؛ مثل اینكه كسى آمد، كسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است.
یك وقت دیدم امام از كوچه، تك و تنها به طرف ساختمان مىآیند! براى من خیلى جالب و هیجانانگیز بود كه بعد از سالها ایشان را مىبینم پانزده سال بود، از وقتى كه ایشان را تبعید كرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آنجا بودند همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضی ها گفتند كه امام را اذیّت نكنید، ایشان خستهاند.
براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود كه به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشتهاند و ایام دوازده بهمن، گرامى مىدارند به نحوى طرف پلهها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیك پاگرد پله كه رسیدند، برگشتند طرف ما كه پاى پلهها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مىكردیم.
روى پلهها نشستند؛ معلوم شد كه خود ایشان هم دلشان نمىآید كه این بیست، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پلهها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت كردند.حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. بههرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند.
البته فرداى آن روز كه روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند كه برِ خیابان ایران است نه مدرسه علوى شماره یك كه همسایه رفاه است و دیگر رفت و آمدها و كارها، همه آنجا بود. این خاطره به یادم مانده است.
آیت الله هاشمی رفسنجانی:
روز دوازده بهمن وقتی موج جمعیت را در میدان آزادی وحوالی دیدیم اضطراب ما برای نشستن سالم هواپیما بیشتر شد.با همان دلهره خود را به فرودگاه رساندیم.و وقتی هواپیمای حامل امام نشست فریاد شکر و شادمانی از ما مردم و ما برخاست.
موج جمعیت به گونه ای بود که نمی توانستیم به امام نزدیک شویم و از همان دور دیدیدم که امام از هواپبما پیاده و سوار ماشین شد تصمیم گرفته بودیم که خود را به امام در بهشت زهرا برسانیم و جمعیت به گونه ای بود که می دانستیم به بهشت زهرا نمی رسیم.
من و چند تن از مبارزین به همراه آیت الله موسوی اردبیلی تصمیم گرفتیم به منزل ایشان در حوالی میدان توحید برویم تا آنجا از طریق رادیو مراسم بهست زهرا را گوش کنیم در آنجا بودیم که پیغام دادند هلی کوپتری امام را برد و فعلا هیچ خبری از امام نداریم اضطراب ما زیاد شد از طریق تلفن به هر جا که فکرمان می رسید تماس گرفتیم تا بالاخره حوالی بعد ازظهر به ما خبر دادند که امام در منزل برادارشان در دروس هستند.
فردا و پس فردای آن نیزسرگرم مسایل بودم روز چهاردهم خدمت امام در مدرسه علوی رفتم وقتی ایشان مرا دید گفت ما دو روز است که اینجاییم و شما را نمی بینیم و شما کجایید؟ سلام کردم و گفتم مسائل زیاد است انشالله خدمت میرسم و همه چیز را می گویم.
پس از آن بود که دیدارهای مشورتی و جلسات برای چگونگی تنظیم امور درهمان مدرسه شروع شد تا شب بیست و یکم بهمن که خبر حکومت نظامی واحتمال حمله نیروهای هوایی درشهر پخش شد. نگران بودیم رفتیم پیش امام که شما امشب باید از این مدرسه بروید و ایشان با صلابتی که همیشه سراغ داشتیم گفت: من هیچ جا نمی روم و همینجا می مانم و به مردم هم باید بگویید که هیچ توجهی به حکومت نظامی نکنند.
صلابت و تدبیرامام باعث شد ما در22 بهمن خیلی زود، سریع و بدون کمترین تلفات جانی و مالی در سطح شهر تهران به پیروزی تاریخی برسیم.
حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی:
آقای خاتمی تا سال ۱۳۵۷، مراحل درس های "خارج" و "فقه و اصول" را گذراند و در نزدیکی انقلاب اسلامی ایران، ریاست مرکز اسلامی هامبورگ را برعهده گرفت.
در سال ۱۳۵۹، پس از بازگشت به ایران، در نخستین انتخابات پارلمانی جمهوری اسلامی شرکت کرد و به نمایندگی مردم اردکان و میبد وارد مجلس شورای اسلامی شد.
محمود احمدی نژاد:
در 12 بهمن جزو کمیته انتظامات استقبال از امام بودیم اما وقتی عطر امام در بهشت زهرا پیچید غلغله برپا شد و همه برای استقبال از امام شتافتند.
در آستانه یکی از انتخابات ها سه نفر به عنوان نماینده دانشجویان خدمت امام مشرف شدیم تا از رهنمودهای ایشان مطلع شویم و آنها را به دانشجویان منتقل کنیم، وقتی خدمت امام خمینی(ره) رسیدیم، محو تماشای چهره نورانی ایشان شدیم و مطالب خودمان را فراموش کردیم و بعد از دیدار با امام و در راه بازگشت به جمع دانشجویان تازه متوجه شدیم که مطالب خود را بیان نکردیم و نمی دانستیم چه جوابی به دانشجویان بدهیم.
در دیدار جمعی از دانشجویان در اوایل انقلاب با امام خمینی (ره) که حدود 15 دقیقه طول کشید آنقدر محو تماشای چهره حضرت امام بودم که متوجه سخنان ایشان نشدم و پس از اتمام دیدار متوجه شدم همه حاضران غرق در چهره نورانی امام شده بودند و هیچ کس متوجه رهنمودهای امام خمینی (ره) نشده بود و به همین دلیل سخنان ایشان را از روی نوار پیاده کردیم.
حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی:
در مسیر تکمیل درسم در رشته حقوق درس می خواندم وقتی حضرت امام آمدن به پاریس به طور طبیعی درس رها شد.
در آن ایام بیشتر فرصت ها برای سخنرانی در دانشگاه ها و کشورهای مختلف اروپایی انجام می شد زمانیکه حضرت امام در نوفل لوشاتو بودند من در بسیاری از این سخنرانی ها شرکت می کردم و گاهی اوقات به دیدن حضرت امام به نوفل لوشاتو می رفتم تا آنجا که علاوه بر شهرهای ایران در خیابان های اروپا تظاهرات برعلیه شاه رخ داد.
بنابراین در 12 بهمن ماه 1357، در نوفل لوشاتو بودم و به دلیل تکمیل شدن ظرفیت هواپیمای امام دیگر جایی برای من در آن پرواز سرنوشت ساز نبود. بنابراین به لندن رفتم تا با خانواده به ایران باز گردم.