اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
روزی که فرزند شهیدتندگویان به مرحوم حاج احمد خمینی گفت تو دیگه کی هستی؟!
مهدی تندگویان گفته است:
در یكی از ملاقاتهای عمومی كه مختص آموزش و پرورشیها بود ما هم به اتفاق عمهام كه آموزش و پرورشی بود به جماران رفته بودیم.
آن زمان آقای اكرمی وزیر آموزش و پرورش بود.من دیدم آقای اكرمی به همراه پسرش دارند از در گوشه حسینیه میروند خدمت امام. من آن زمان راهنمایی بودم و ١٢، ١٣ سالم بود.
راستش خیلی به من برخورد. آمدم پیش محافظان و شروع كردم به داد وبیداد و گفتم: اگر او وزیره پدر من هم وزیربود... كه یادم هست سپاهیهایی كه آنجا بودند به من میخندیدند. چون من را نمیشناختند.
با ناراحتی آمدم دم در كه یكدفعه یكی از بچههای سپاه صدایم كرد و گفت: چی شده، حرف حسابت چیه؟ آنجا بود كه خودم را معرفی كردم و گفتم میخواهم بروم امام را ببینم. به هر حال او كمك كرد و من را تو بردند.
خوب یادم هست كه احمد آقا روی یك سكویی نشسته بود و داشت صبحانه میخورد. من را معرفی كردند و گفتند فرزند فلانی است و میخواهد امام را ببنید.
احمد آقا هم خندید و گفت: بیا من ببوسمت پسرم... من هم كه از آن بچه پرروهای معروف بودم خیلی راحت گفتم: نمیخوام من را ببوسی. من آمدم امام را ببینم تو دیگه كی هستی؟! البته من اصلا ایشان را نمیشناختم.
یادم هست، آقای بروجردی، داماد امام بالاخره رفت تو و گفت آقا گفتهاند بیاوریدش داخل. من را بردند آن خانه پشتی یا اتاق خواب اصلی امام. یك ایوانی هم روبهرویش بود. امام بدون عمامه و عبا رو به حیاط نشسته بودند و یك چهارپایهای هم زیر پایشان بود و داشتند كتاب میخواندند.
یادم هست به محض اینكه به ایوان رسیدم اصلا حالم را نفهمیدم و پریدم بغل امام و شروع كردم به طور ناخودآگاه به گریه كردن. امام هم دستی روی سرم كشیدند و جویای احوال خانوادهام شدند.
من خیلی گلایه كردم و گفتم، خواهرم و مادرم هم آمدهاند ولی نمیگذارند كه بیایند كه امام خیلی ناراحت شدند و همانجا گفتند بروید مادر و خواهر ایشان را هم بیاورید. اما آمدند و گفتند كه آنها را پیدا نكردهاند.
امام گفت بروید كارت بیاورید. آن زمان كارتهای ملاقاتی بود كه سبز رنگ بود و با آنها میتوانستید به حسینیه جماران بروید. امام آنها را امضا كرد و به من داد و گفت: از این به بعد با این كارتها هر وقت خواستید اینجا بیایید. تا مدتها این كارتها دست به دست بین افرادی كه میخواستند امام را ببینند میچرخید.
اخبار اجتماعی - روزنامه اعتماد
ویدیو مرتبط :
گرامیداشت مرحوم حاج احمد خمینی و مادر مکرمه ایشان
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مراسم سالگرد ارتحال حاج احمد آقا خمینی (ره)
عکس: روحاله وحدتی - ایسنا