اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
رمزگشایی یك صدای زنانه در گمشدن 18 ساله پزشك
رمزگشایی یك صدای زنانه در گمشدن 18 ساله پزشك
پسر خانواده كه پدر و برادرش را در حوادثی مرموز از دست داده است میخواهد كلید این معمای پیچیده را بهدست آورد.
صدای ضبط شده
پسر: مامان تو را به خدا بگو بابا چی شده!؟
نامادری: میدانم بابایت چی شده، آره میدانم، بابایت را بردهاند و كشتهاند، جسدش دستم نیامد. میدانم چی شده ولی دم مرگم به شما میگویم!
این گفتوگوی تلفنی ضبطشده مربوط به پسر پزشكی است كه پدرش 18 سال پیش به طرز نامعلومی ناپدید شد.
وی برای رازگشایی از این معما 13 دقیقه با نامادریاش تلفنی صحبت كرد و موفق شد سرنخهایی از سرنوشت پدرش بیابد و در اختیار بازپرس ویژه قتل پایتخت قرار دهد.
پرونده خاكخورده
جمالالدین حاجیلو پس از ناپدید شدن عجیب پدرش سالها به دنبال آن بود كه چه بلایی سر وی آمده است و در طول این 18 سال پا پس نكشید و با پیگیریهایش از دادسرای امور جنایی نگذاشت پرونده پدرش بسته شده و خاك بخورد.بازپرس بخشوده با شنیدن ادعاهای این پسر جوان دستور داد تیمی از پلیس دست به تحقیقات گستردهای بزند.
سرنوشت یك پزشك
جمالالدین كه باور نمیكند پدرش گم شده و اعتقاد بر این دارد وی قربانی توطئهای از پیش طراحی شده است میگوید: پدرم 20 مهرماه سال 74 به طرز عجیبی گم شد، آن زمان 17 سال داشتم و شاهد اختلافهای پدر و نامادریام بودم.
فرنگیس همسر دوم پدرم بود و من 3 خواهر و یك برادر ناتنی داشتم. پدرم همیشه با نامادری ام اختلاف و درگیری داشت و گاهی میشد وی 10 روز از خانه بیرون میزد و به خانه نمیآمد، البته این قهر كردنهای پدرم، واكنشی را از سوی نامادریام در پی نداشت و وی اهمیتی به این رفتنها نمیداد.
وی افزود: روز 20 مهرماه آن سال من همراه دوستانم بیرون رفته بودم و هنگامی كه به خانه آمدم نامادریام ادعا كرد پدرم را تا كنار اتوبان همراهی كرده و وی گفته كه تو به خانه برگرد و من خودم پس از دقایقی برمیگردم، ولی از آن زمان خبری از پدرت ندارم و میخواهم به كلانتری بروم و ماجرا را گزارش كنم، خیلی تعجب كردم زیرا پدرم هر چند هفته یكبار از خانه قهر میكرد و پس از چندین روز برمیگشت و نامادریام چیزی نمیگفت چرا حالا كه یك روز هم نگذشته وی نگران است و میخواهد گمشدنش را به پلیس اعلام كند!
بههر حال تحقیقات پلیس هم به نتیجهای نرسید و كسی از سرنوشت پدرم هیچ سرنخی بهدست نیاورد و نامادریام حكم مرگ فرضی پدرم را گرفت و پرونده برای مدتی بسته شد، پس از مدتی نیز وی به كلانتری رفت و مرا برای خدمت سربازی معرفی كرد و من با زور بهخدمت رفتم و پس از پایان سربازی مدتی را در خانه عمهام گذراندم و گم شدن پدرم برایم تبدیل به معمای غیرقابل حلی شده كه همیشه ذهنم را مشغول میكرد.
مرگ مرموز برادر
جمال الدین ادامه داد: برادر كوچكتری به نام جلالالدین داشتم كه از نامادریام بود، پسر بسیار باهوش و باغیرتی بود، وقتی پدرم ناپدید شد، چند مدت بعد جسد حلقآویز شدهاش را فرنگیس از داخل یكی از كمدهای خانه پیدا كرد، صحنه بسیار تلخی بود، صحنهای كه همیشه جلوی چشمان است. مرگ جلالالدین نیز در طول این سالها تبدیل به یكی از معماهای دیگرم شده است و سؤالی كه در ذهنم است این كه چرا یك پسر 14 ساله باید دست به خودكشی بزند!
اعتراف تلفنی
وی گفت: بهدنبال حل كردن پرسشهای بیشماری بودم كه ذهنم را سخت درگیر خود كرده بود، یادم میآید منشی مطب پدرم كه ماریا نام دارد و هماكنون نیز در یكی ازكشورهای اروپایی زندگی میكند به من میگفت كه پدرم از زندگی با نامادریام ناراضی بود و وی زندگیاش را به یك جهنم تبدیل كرده است.
پدرم به ماریا گفته بود كه با فرنگیس ازدواج كرده تا زندگی اش به آرامش برسد و از سویی سایه مادری دلسوز بالای سر من و برادرم باشد ولی هیچیك را بهدست نیاورده بود.همیشه احساس میكردم كه نامادریام از سرنوشت پدرم خبر دارد، بنابراین با یكی از كارآگاهان صحبت كردم و وی گفت كه هر طور شده اعترافی را از فرنگیس بگیرم، یا صدایش را ضبط كنم یا تصویرش را كه در حال اعتراف است، بهخاطر همین تصمیم گرفتم هر طوری شده از زیر زبان نامادریام حقیقت را بیرون بكشم.
بهخاطر همین دوربین كوچكی در خودرویم نصب كردم تا وی وقتی داخل خودرویم نشست و از حقیقت پرده بر داشت مدرك مهمی داشته باشم ولی وی وقتی آمد هیچ حرفی نزد. از تلاش هایم دست بر نداشتم و چند مدت دیگر به وی زنگ زدم و با خواهش و التماس خواستم حقیقت را بگوید. وقتی وی گفت كه میداند چه بلایی بر سر پدرم آمده صدایش را ضبط كردم و به آگاهی بردم.
دیدار اتفاقی
جمالالدین افزود: در طول این سالها درگیر كارهای خودم نیز بودم و در شركتهای تجاری كار میكردم ولی از پیگیریهایم غافل نبودم كه اتفاق جالبی برایم افتاد.محرم سال گذشته به صورت اتفاقی پسر مستأجرمان كه 18 سال پیش در خانهمان زندگی میكردند را دیدم.
این جوان دوست آن زمان من بود و وقتی بخشی از اتفاقات گذشته را برایش تعریف كردم، وی گفت آن زمان كه من در خانه نبودم سگی را خریده بودند و در زیرزمین نگهداری میكردند و این سگ وقتی در زیرزمین بود مدام سروصدا میكرد و یك لحظه نیز آرام نمیشد ولی وقتی بیرون میآوردند صدایش در نمیآمد و حالتش عادی میشد، آنان هم به این خاطر سگ را دیگر در آنجا نگه نداشتهاند.این ماجرا برایم خیلی جالب بود و آن را با وكیلم در جریان گذاشتم، وی به من گفت آن سگ شاید از نژادی است كه به سگ زندهیاب مشهور هستند.
سریع نزد بازپرس بخشوده رفتیم و از وی خواستیم تا دستور دهد زیرزمین خانه حفاری شود كه وی نیز اجازه این كار را داد و پس از حفاری استخوانهایی از كف زیرزمین به دست آمد.
دستور بازداشت نامادری
مرد جوان گفت: بازپرس جنایی از نامادریام بازجویی كرد اما وی اصرار بر بیگناهی داشت ولی وقتی صدای ضبط شدهاش را شنید، ادعا كرد اعترافاتش حقیقت نداشته و به خاطر عصبانیت این حرفها را زده است، وقتی حقیقت را كتمان كرد، بازداشت شد و در جلسه بعدی زیر حرفهایش زد و گفت صدای ضبط شده اصلاً متعلق به وی نیست كه با این ادعا بازپرس نوار را برای آزمایشات دقیق به اداره تشخیص هویت پلیس آگاهی فرستاد و جالب اینكه بررسی ها نشان داد صدای ضبط شده متعلق به نامادریام است.البته آزمایش روی استخوانها نیز نشان داد كه استخوانها متعلق به انسان است و قرار است از من و نامادریام آزمایش DNA برای مشخص شدن اینكه آیا استخوانها متعلق به پدرم است یا خیر صورت بگیرد.
مواجهه حضوری در دادسرا
روز 4 آذرماه سال جاری جمالالدین و فرنگیس در مقابل بازپرس رودگر از شعبه چهارم دادسرای امور جنایی مواجهه حضوری داده شدند و این زن با اظهارات ضد و نقیض باز هم سعی داشت صدای ضبط شده را كتمان كند ولی نتایج آزمایشگاه اداره تشخیص هویت چیز دیگری را مشخص میكرد. وی برای رهایی از بازداشت از پسر ناتنیاش خواست تا رضایت بدهد ولی جمالالدین كه دنبال راز ناپدیدشدن پدرش است، نپذیرفت.
بنابراین گزارش، تجسسهای بازپرس جنایی و كارآگاهان در این باره همچنان ادامه دارد.
اخبار حوادث - ایران
ویدیو مرتبط :
گفتگوی یك كازرونی با پزشك یك شبكه ماهوارهای لهجه
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
گره كور در معمای 12 ساله گمشدن یك پسر
گره كور در معمای 12 ساله گمشدن یك پسر
سرنوشت مرموز پسر نوجوان با گذشت 12 سال هنوز در دست بررسی است و پلیس جنایی به دنبال سرنخی است تا بتواند از معمای گم شدن این جوان گره گشایی كند.
حوادث - به گزارش ایران خانواده عبدالمجید 17 ساله هنوز مثل روزهای بهاری 12 سال پیش كه پسرشان را ناگهانی از دست دادهاند، نگران و با پریشانی همه جای ایران را به دنبال یك نشان از پسرشان هستند.
12 سال از روزهای گم شدن عبدالمجید میگذرد و با وجود این پدر و مادرش با چهره پیش ساختهای كه از گذر زمان بر وی در ذهنشان به تصویر كشیدهاند، بیشتر روزها در شهر پرسه میزنند و هر جا كه میروند با دقت در چهره پسرهای جوان، به دنبال یافتن آشنای خودشان هستند.
ماجرای گم شدن پسر جوان از وقتی آغاز شد كه وی تنها 17 سال داشت و خانوادهاش برای آینده تحصیلیاش برنامههای زیادی در ذهن داشتند. 17 اردیبهشت ماه سال 79 آخرین روزی بود كه عبدالمجید در كنار خانوادهاش سپری كرد و غروب آن روز برای همیشه درگیر یك سرنوشت مرموز شد.
آن روز شوم پسر 17 ساله بعد از 45 روز بستری بودن در بخش كودكان بیمارستان امام حسین(ع)، همراه با پدر به خانه عمهاش در مركز تهران رفت و بعد از چند دقیقه مثل همیشه شروع به بهانهگیری كرد.
عبدالمجید پسر پرخاشگر و بهانهجویی بود و روزهای آخر به پیشنهاد یك دكتر معالج برای بررسی رفتارهایش در بیمارستان بستری شده بود. 45 روز مدتی بود كه پزشك معالج پسر خانواده سعیدی برایش در نظر گرفته بود و با وجود این با بازگشت از بیمارستان پسر 17 ساله مثل همیشه بهانهگیریهایش را از سر گرفته بود. خستگی راه هنوز از تن پدر و پسر درنیامده بود كه عبدالمجید به بهانه قدم زدن در پارك خواست از خانه خارج شود و حتی این مهلت را هم به پدرش نداد كه وی را در این كار همراهی كند. اما طولانی شدن این قدم زدن، ترس را در دل خانواده سعیدی انداخت و باعث شد تا خیلی زود برای پیدا كردن پسرشان دست به كار شوند.
پدر عبدالمجید كه هنوز بیتابی روزهای نخست گم شدن پسرش را دارد، گفت: از وقتی عبدالمجید از در خارج شد دلشوره عجیبی در من افتاد و مدام میخواستم مانع از این كار وی شوم. اما حال روحی او خیلی خوب نبود و به خودم این نهیب را زدم كه زیاد در این جور كارهایش دخالت نكنم. قدم زدن یك ساعته پسرم تا پاسی از شب به طول كشید و وقتی از وی خبری نشد با همراهی چند آشنا همه پارك و اطراف محل زندگی خواهرم را زیرورو كردم، اما هیچ اثری از پسرم نبود.
سعیدی در ادامه گفت: وی هیچ اختلاف یا مشكلی در خانواده نداشت و به همین خاطر باورش برایم سخت بود كه عبدالمجید ناگهان ناپدید شده باشد. وقتی از جستوجو در اطراف خانه و پارك ناامید شدم، شبانه به همه بیمارستانها و كلانتریها سر زدم، اما انگار پسرم از تهران محو شده بود.
خانواده پسر گمشده همان شب در كلانتری 105 سنایی تشكیل پرونده دادند و با جدیت پیگیر پیدا كردن پسرشان بودند، اما تحقیقات وسیع مأموران به جایی نرسید و باعث شد تا پرونده برای تكمیل تحقیقات به اداره 11 پلیس آگاهی تهران فرستاده شود.
كارآگاهان این اداره برای یافتن یك سرنخ از معمای گم شدن پسر نوجوان، تحقیقات كاملی را در دستور كار خود قرار دادند و با این وجود با گذشت چند ماه هیچ نشانی از پسر گمشده به دست نیامد. از روزهای نخست تشكیل این پرونده 12 سال میگذرد و با وجود ادامه داشتن تحقیقات و پیگیری هر ماهه خانواده سعیدی هنوز هیچ نشانی از عبدالمجید در دست نیست. بنابراین گزارش، از كسانی كه از سرنوشت مرموز عبدالمجید سعیدی اطلاعاتی دارند، درخواست میشود تا برای كمك به حل معمای این پرونده با شماره51055511 اداره یازدهم پلیس آگاهی، تماس بگیرند./ایران