اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

رابطه شیطانی به قتل انجامید



 

 

رابطه

 

فهمیه حاضر نیست درباره خانواده‌اش حرف بزند. می‌گوید بی‌گناه است: «تازه اگر هم گناهكار باشم به خانواده‌ام ربطی ندارد. خودم مقصر هستم پس درباره خودم فقط حرف می‌زنم.»

فهمیه وقتی 16 سال بیشتر نداشت مدرسه را رها و ازدواج كرد. او می‌گوید: «اتفاقی با جعفر آشنا و خیلی زود عاشقش شدم. او در یك اداره دولتی كارمند بود و مرد خوبی بود. دستش هم به دهانش می‌رسید. برای همین وقتی به خواستگاری آمد بله را گفتم و زندگی‌مان را شروع كردیم.»

زندگی مشترك فهمیه و جعفر در ماه‌های اول شیرین بود، اما زن جوان بتدریج رازی را فهمید كه زندگی‌اش را تیره و تار كرد.

او می‌گوید: «كم‌كم به رفتارهای جعفر شك كردم. بوهایی برده بودم. بعد از مدتی فهمیدم حدسم درست است. او اعتیاد داشت. از وقتی دستش رو شد رفتارش تغییر كرد. دیگر بداخلاقی می‌كرد. مشكل وقتی شدیدتر شد كه او را اخراج كردند. در اداره چند بار به او تذكر داده بودند و آخر هم عذرش را خواستند و بعد از آن دیگر سركار نرفت. آن موقع ما بچه داشتیم و زندگی خیلی سخت شده بود. بی‌‌پولی بدجور فشار می‌آورد. من مربی شنا بودم و كار می‌كردم ولی درآمدم كافی نبود.»

فهمیه صاحب پنج فرزند شده بود و به خاطر شرایط خانوادگی و مشكلات دیگر نمی‌توانست از همسرش جدا شود. او به جای تلاش برای اصلاح اوضاع مرتكب خطایی دیگر شد. او توضیح می‌دهد: «یك روز كه به خانه یكی از دوستانم رفته بودم در مسیر برگشت با مردی آشنا شدم. سوار ماشین او شدم. مرد مسنی بود. سفره دلم را برایش باز كردم البته گفتم شوهرم مرده و من باید خرج پنج بچه را بدهم. او گفت اگر بیشتر همدیگر را ببینیم كمكم می‌كند.»

این طور بود كه رابطه‌ای شوم كلید خورد و آن مرد كه حمید نام دارد پس از آن‌كه فهمید فهمیه زنی متاهل است، باز هم به این رابطه پایان نداد و سعی كرد زن مورد علاقه‌اش را تصاحب كند. متهم می‌گوید: «من به حمید توضیح دادم شوهرم من را طلاق نمی‌دهد، اما گوشش بدهكار نبود و می‌گفت باید با هم زندگی كنیم. او برای این‌كه به خواسته ‌اش برسد دو بار قرص خورد. می‌خواست این طوری من را تحت فشار بگذارد یك بار كارش به بیمارستان رسید. یك بار هم خودم كمكش كردم تا نمیرد.»

این دوستی سیاه در نهایت به طراحی نقشه قتل جعفر منجر شد. فهمیه مدعی است در این ماجرا نقشی نداشت: «من فقط می‌خواستم كمی جعفر را تنبیه كنم تا دیگر اذیتم نكند، اما حمید به دو مرد افغان پول داد كه او را بكشند.

حمید به بهانه موادمخدر با شوهرم دوست شده بود. روز حادثه او را به محلی خلوت كشاند و دو مرد افغان با سنگ شوهرم را كشتند. من خبر نداشتم چه بلایی سر او آمده برای همین بعد از 3 روز كه خبری از جعفر نشد به پلیس خبر دادم. بعدش ماموران شماره تلفن‌هایی را كه من با آنها تماس داشتم ردیابی كردند و حمید را گرفتند. او هم ماجرای قتل را لو داد و من را معرفی كرد. حمید در حقم نامردی كرد من در جریان قتل نبودم ولی او من را فروخت.»

فهمیه می‌گوید: «من یك ماشین قراضه داشتم كه حمید از من خواسته بود آن را بفروشم و پولش را به او بدهم تا ساختمانش را كامل كند. او گفت وقتی ساختمان را ساخت و واحدها را فروخت اصل و سود پولم را می‌دهد ولی آن پول را برای اجیر كردن افغان‌ها می‌خواست حتی حاضر نشد همین‌قدر هم از خودش مایه بگذارد. واقعا آدم نامردی است. من را به زندان انداخت و بچه‌هایم آواره شده‌اند. فقط دختر بزرگم ازدواج كرده و خانه و زندگی دارد. ولی چهار تای دیگر سرگردان شده‌اند. خودم هم بلاتكلیف هستم و نمی‌دانم چند سال برایم می‌نویسند. مطمئن هستم به این زودی‌ها آزاد نمی‌شوم.»... /جام جم آنلاین


ویدیو مرتبط :
قتل مرموز شیطانی!!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

رابطه شیطانی و سیاه زن به قتل انجامید


ازدواج زودهنگام و نسنجیده، زندگی فهمیه را دگرگون كرد. دختری كه می‌توانست به انسانی خوشبخت و مفید تبدیل شود حالا به اتهام معاونت در قتل در زندان است. آن هم قتل شوهرش.

زندگی مشترك فهمیه و جعفر در ماه‌های اول شیرین بود، اما زن جوان بتدریج رازی را فهمید كه زندگی‌اش را تیره و تار كرد.

ازدواج زودهنگام و نسنجیده، زندگی فهمیه را دگرگون كرد. دختری كه می‌توانست به انسانی خوشبخت و مفید تبدیل شود حالا به اتهام معاونت در قتل در زندان است. آن هم قتل شوهرش.

فهمیه حاضر نیست درباره خانواده‌اش حرف بزند. می‌گوید بی‌گناه است: «تازه اگر هم گناهكار باشم به خانواده‌ام ربطی ندارد. خودم مقصر هستم پس درباره خودم فقط حرف می‌زنم.»

فهمیه وقتی 16 سال بیشتر نداشت مدرسه را رها و ازدواج كرد. او می‌گوید: «اتفاقی با جعفر آشنا و خیلی زود عاشقش شدم. او در یك اداره دولتی كارمند بود و مرد خوبی بود. دستش هم به دهانش می‌رسید. برای همین وقتی به خواستگاری آمد بله را گفتم و زندگی‌مان را شروع كردیم.»

زندگی مشترك فهمیه و جعفر در ماه‌های اول شیرین بود، اما زن جوان بتدریج رازی را فهمید كه زندگی‌اش را تیره و تار كرد.

او می‌گوید: «كم‌كم به رفتارهای جعفر شك كردم. بوهایی برده بودم. بعد از مدتی فهمیدم حدسم درست است. او اعتیاد داشت. از وقتی دستش رو شد رفتارش تغییر كرد. دیگر بداخلاقی می‌كرد. مشكل وقتی شدیدتر شد كه او را اخراج كردند. در اداره چند بار به او تذكر داده بودند و آخر هم عذرش را خواستند و بعد از آن دیگر سركار نرفت. آن موقع ما بچه داشتیم و زندگی خیلی سخت شده بود. بی‌‌پولی بدجور فشار می‌آورد. من مربی شنا بودم و كار می‌كردم ولی درآمدم كافی نبود.»

فهمیه صاحب پنج فرزند شده بود و به خاطر شرایط خانوادگی و مشكلات دیگر نمی‌توانست از همسرش جدا شود. او به جای تلاش برای اصلاح اوضاع مرتكب خطایی دیگر شد. او توضیح می‌دهد:

«یك روز كه به خانه یكی از دوستانم رفته بودم در مسیر برگشت با مردی آشنا شدم. سوار ماشین او شدم. مرد مسنی بود. سفره دلم را برایش باز كردم البته گفتم شوهرم مرده و من باید خرج پنج بچه را بدهم. او گفت اگر بیشتر همدیگر را ببینیم كمكم می‌كند.»

این طور بود كه رابطه‌ای شوم كلید خورد و آن مرد كه حمید نام دارد پس از آن‌كه فهمید فهمیه زنی متاهل است، باز هم به این رابطه پایان نداد و سعی كرد زن مورد علاقه‌اش را تصاحب كند. متهم می‌گوید:

«من به حمید توضیح دادم شوهرم من را طلاق نمی‌دهد، اما گوشش بدهكار نبود و می‌گفت باید با هم زندگی كنیم. او برای این‌كه به خواسته ‌اش برسد دو بار قرص خورد. می‌خواست این طوری من را تحت فشار بگذارد یك بار كارش به بیمارستان رسید. یك بار هم خودم كمكش كردم تا نمیرد.»

این دوستی سیاه در نهایت به طراحی نقشه قتل جعفر منجر شد. فهمیه مدعی است در این ماجرا نقشی نداشت: «من فقط می‌خواستم كمی جعفر را تنبیه كنم تا دیگر اذیتم نكند، اما حمید به دو مرد افغان پول داد كه او را بكشند.

حمید به بهانه موادمخدر با شوهرم دوست شده بود. روز حادثه او را به محلی خلوت كشاند و دو مرد افغان با سنگ شوهرم را كشتند. من خبر نداشتم چه بلایی سر او آمده برای همین بعد از 3 روز كه خبری از جعفر نشد به پلیس خبر دادم.

بعدش ماموران شماره تلفن‌هایی را كه من با آنها تماس داشتم ردیابی كردند و حمید را گرفتند. او هم ماجرای قتل را لو داد و من را معرفی كرد. حمید در حقم نامردی كرد من در جریان قتل نبودم ولی او من را فروخت.»

فهمیه می‌گوید: «من یك ماشین قراضه داشتم كه حمید از من خواسته بود آن را بفروشم و پولش را به او بدهم تا ساختمانش را كامل كند. او گفت وقتی ساختمان را ساخت و واحدها را فروخت اصل و سود پولم را می‌دهد ولی آن پول را برای اجیر كردن افغان‌ها می‌خواست حتی حاضر نشد همین‌قدر هم از خودش مایه بگذارد.

 واقعا آدم نامردی است. من را به زندان انداخت و بچه‌هایم آواره شده‌اند. فقط دختر بزرگم ازدواج كرده و خانه و زندگی دارد. ولی چهار تای دیگر سرگردان شده‌اند. خودم هم بلاتكلیف هستم و نمی‌دانم چند سال برایم می‌نویسند. مطمئن هستم به این زودی‌ها آزاد نمی‌شوم.»

منبع: جام جم