اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

دستگیری دختر پسرنما در مشهد! + عکس



 

دستگیری دختر پسرنما در مشهد! + عکس

 

ارم نیوز: ساعتم ساعت ۱۰ صبح را نشان می داد که اتوبوس وارد شهر مشهد شد و دقایقی بعد در پایانه مسافربری توقف کرد. پس از چند ساعت سفر با اتوبوس احساس خستگی عجیبی می کردم و پشت سر هم خمیازه می کشیدم. من یک تاکسی دربست کرایه کردم و نشانی خانه عمویم را به راننده دادم تا مرا به شهرک طالقانی مشهد برساند. می خواستم مشکلاتم را با عمویم درمیان بگذارم و از او کمک بخواهم. اما افسوس که با درهای بسته در مسیر زندگی روبه رو شدم.

«ساحل» که ۱۵ سال سن دارد در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: حدود نیم ساعت طول کشید تا از خیابان های شلوغ شهر عبور کنیم و بالاخره راننده تاکسی جلوی خانه عمویم توقف کرد. کرایه را پرداختم و از تاکسی پیاده شدم. ولی وقتی با دلهره و اضطراب زنگ در خانه را به صدا درآوردم خانمی میان سال در را باز کرد و گفت: آقای... چند ماه قبل این خانه را فروخته و نشانی جدیدی از او ندارد. با شنیدن این حرف مثل مجسمه در جای خودم خشک شدم و بدون خداحافظی به راه افتادم. پس از یک پیاده روی طولانی نقشه ای به سرم زد و تصمیم گرفتم در مشهد بمانم و دنبال عمویم بگردم. از فروشگاهی پیراهن و شلوار مردانه و از مغازه ای دیگر هم کفش مردانه خریدم و سپس یک ماشین کرایه کردم و از راننده خواستم مرا به نزدیک ترین پارک برساند.

تیپ پسرانه زدم

ساحل آهی کشید و افزود: پس از چند دقیقه در مقابل پارک کوهسنگی از تاکسی پیاده شدم. برای عملی کردن نقشه ای که در سر داشتم بلافاصله به سرویس بهداشتی پارک رفتم. نمی توانم بگویم که آن موقع چه حالی داشتم چون واقعا به سیم آخر زده بودم و به هیچ چیز جز فرار از خانه و آزادی از جهنمی که از آن رها شده بودم فکر نمی کردم. من اول موهایم را تا جایی که می توانستم با قیچی کوتاه کردم و لباس ها و کفش مردانه پوشیدم و تیپ پسرانه زدم. مانتو و شلوار خودم را نیز داخل سطل آشغال انداختم و در حالی که کلاه آفتابگیر روی سرم گذاشته بودم به راه افتادم. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مورد توجه ۲ جوان شرور قرار گرفتم. آن ها با تردید به من نزدیک شدند و خیلی زود فهمیدند که مرد نیستم. برای همین هم با توسل به زور و تهدید قصد داشتند مرا سوار خودرو پراید خود کنند. در آن لحظه با ترس و وحشت پا به فرار گذاشتم. اما در یکی از خیابان های نزدیک پارک با خودروی سواری که پیرمردی راننده آن بود تصادف کردم. بیچاره راننده پیکان و همسرش با عجله پیاده شدند. ولی آن ها هم در همان نگاه اول فهمیدند که من تیپ پسرانه زده ام. این پیرمرد و پیرزن مهربان پس از آن که متوجه شدند آسیبی ندیده ام خیال شان راحت شد و چند دقیقه ای پای درد دل هایم نشستند. آن ها با نگرانی مرا به خانه خود بردند. با دیدن پیرزن یاد مادر خدابیامرزم می افتادم و نمی دانم چرا در کنار او و شوهرش احساس امنیت می کردم. آن ها که از شنیدن داستان زندگی ام خیلی متاثر شده بودند قول دادند تا جایی که ممکن است کمکم کنند.

من آن شب یک شام درست و حسابی خوردم و حتی پس از پوشیدن لباس های دختر این خانواده که دانشجو است و در شهر دیگری درس می خواند همراه پیرمرد و پیرزن بیرون رفتیم. دیدن خیابان های قشنگ مشهد با حال وهوای خاصی که دارد باعث شد تا برای چند ساعت مشکلات زندگی ام را فراموش کنم. آخر شب بود که پیرزن به خانه ما زنگ زد و به پدرم گفت اصلا نگران دخترتان نباشید او در مشهد میهمان ماست، متاسفانه پدرم که خیلی عصبی و ناراحت بود تهمت های بسیار زشتی به پیرزن نسبت داد و حتی تهدید کرد که از دست او و شوهرش به خاطر آدم ربایی و فراری دادن من از خانه شکایت خواهد کرد.

دوباره فرار کردم

با این برخورد پدرم خیلی شرمنده شدم، ولی پیرمرد و پیرزن به رویم نیاوردند. آن ها دلداری ام می دادند که نگران نباشم و می گفتند پدرت حق دارد با نگرانی که برایش به وجود آمده این قدر ناراحت و عصبی باشد. تو برو استراحت کن تا فردا صبح از طریق قانون وارد عمل شویم و از پلیس کمک بگیریم. شنیدن این حرف دلم را لرزاند ولی در ظاهر گفته های آن ها را تایید کردم. من برای استراحت به داخل اتاقی رفتم و خوابیدم. صبح زود بود که با روشن شدن هوا از خواب پریدم. با عجله از داخل کیف پیرزن مقداری پول و گوشی تلفن همراهش را برداشتم و با پوشیدن همان لباس های پسرانه دوباره فراری شدم. چون جایی را بلد نبودم یک ماشین کرایه کردم و به پارک کوهسنگی رفتم. ساعت ۶ صبح بود که در حال پرسه زنی در پارک توسط پلیس به عنوان مظنون دستگیر شدم. افسر پلیس نیز در همان نگاه اول فهمید که تیپ پسرانه زده ام و به این ترتیب بود که به کلانتری انتقال یافتم.

من در این شرایط راهی جز بیان حقیقت در پیش رو نداشتم برای همین هم با بیان داستان تلخ زندگی ام به سرقت پول و گوشی تلفن همراه از خانه پیرزن نیز اعتراف کردم. در این لحظه قطرات اشک در چشمان ساحل موج زدند و او با صدایی بغض گرفته به کارشناس اجتماعی کلانتری ۳۵ مشهد گفت: خودم را به شکل مردها درآوردم تا بلکه راه نجاتی برای رهایی از مشکلات زندگی ام پیدا کنم. قبلا هم گفتم دنبال عمویم می گشتم. راستش را بخواهید از زمانی که داخل اتوبوس نشستم و به سمت مشهد حرکت کردم فهمیدم کار خطرناک و اشتباه بزرگی مرتکب شده ام، اما هر چه با خودم سبک و سنگین کردم دیدم راه بازگشتی ندارم.

پدرم می خواست مرا بفروشد

ساحل در بیان داستان غم بار زندگی اش گفت: ۱۵ ساله هستم و تجربه یک شکست تلخ در زندگی دارم. راستش را بخواهید پدرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و ۲ دامادمان نیز معتاد هستند. آن ها از راه دزدی خرج زندگی خود را در می آورند. طفلک مادرم آن قدر حرص و جوش خورد که دچار بیماری شد و ۳ سال قبل عمرش را به شما داد. ساحل اشک هایش را پاک کرد و افزود: ۹ ماه قبل پدرم با توسل به زور و تهدید مجبورم کرد با مردی ۵۰ ساله ازدواج کنم. ۳ ماه از ازدواجم نگذشته بود که او طبق نقشه ای که در سر داشت وادارم کرد تا با یک سری ادعای کذب مبنی بر این که شوهرم قصد دارد مرا به فساد اخلاقی و اعتیاد بکشاند تقاضای طلاق بدهم.

با توجه به ادله دروغینی که پدرم برای اثبات این ادعا درست کرده بود طلاق گرفتم و او نیز مهریه ام را برای خودش نقد کرد. این پول مفت زیر زبان پدرم مزه داد و او دوباره تصمیم شوم دیگری برایم گرفت. اما این بار پدرم می خواست مرا به فردی عیاش بفروشد که از خانه فرار کردم و خودم را با هر بدبختی که بود به مشهد رساندم تا از عمویم کمک بگیرم. عمویم چند سالی است که به خاطر اعتیاد پدرم و اشتباهات مکرر او هیچ ارتباطی با ما ندارد.

پیرزن ساحل را بخشید

در حالی که کارشناس اجتماعی کلانتری ۳۵ مشهد با ساحل گفت و گو می کرد تلفن همراه سرقتی زنگ خورد. پیرزن که از پشت گوشی با نگرانی صحبت می کرد وقتی فهمید که ساحل در کلانتری است گفت: خودم گوشی را به او داده ام و زنگ زده بودم حالش را بپرسم. ساحل با شنیدن این حرف به گریه افتاد و از پیرزن خواست هرچه سریع تر به کلانتری بیاید. این زن به همراه شوهرش دقایقی بعد به کلانتری مراجعه کردند و به ساحل اطمینان دادند که به او کمک خواهند کرد. به دستور رئیس کلانتری جهاد مشهد و با پی گیری افسران گشتی این کلانتری موضوع به پدر ساحل اعلام و پس از انجام تحقیقات گسترده، عموی او نیز مورد شناسایی قرار گرفت و به کلانتری دعوت شد.

این در حالی است که پس از انجام اقدامات قانونی لازم، ساحل تحت حمایت عموی خود که فردی تحصیلکرده است، قرار گرفت و پیرزن و پیرمرد نیز هم چنان قول دادند که در صورت نیاز به او کمک خواهند کرد.... /eramnews.ir


ویدیو مرتبط :
دستگیریه دختر پسرنما خیلی جالبه

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

دستگیری پسری که برادر دختر مورد علاقه‌اش را کشت+عکس



اخبار حوادث - قاتل به پرواز تهران – آمستردام نرسید
دستگیری پسری که برادر دختر مورد علاقه‌اش را کشت+عکس

پسر جوان پس از اینکه نتوانست برادر معشوقه‌اش را برای ازدواج با خواهرش راضی کند، امیر را به طرز وحشتناکی کشت.

 در ساعت 8:45 پنجم بهمن‌ماه از طریق مرکز فوریت‌های پلیسی 110، یک فقره کشف جسد متعلق به مرد جوانی به کلانتری 141 شهرک گلستان اعلام شد.

با حضور مأموران در محل کشف جسد واقع در شهرک امید دژبان – خیابان عطار نیشابوری، جسد جوانی حدودا 20 ساله در حالی کشف شد که توسط قاتل یا قاتلین به داخل جوی آب منتقل و صورت جسد نیز به علت اصابت ضربات جسم سخت کاملا خون آلود و دچار شکستگی‌های شدید شده بود.

با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع قتل عمد و به دستور قاضی رودگر، بازپرس شعبه چهارم دادسرای ناحیه 27 تهران، پرونده جهت رسیدگی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.

شناسایی جسـد
با آغاز رسیدگی به پرونده، کارآگاهان اداره دهم در اولین مرحله و برای شناسایی هویت جسد به بررسی پرونده افراد فقدانی پرداخته و اطلاع پیدا کردند که کمتر از 24 ساعت از زمان کشف جسد، یکی از اهالی شهرک امید دژبان به کلانتری 141 مراجعه و در خصوص فقدان پسر 22 ساله‌اش به نام امیـر اقدام به طرح شکایت کردند.

با شناسایی این خانواده و بررسی تصاویر بدست آمده از فقدانی (امیر)، کارآگاهان اقدام به شناسایی هویت جسد ناشناس کرده و جهت اطمینان بیشتر، خانواده فقدانی نیز به اداره دهم دعوت و آنها نیز هویت فرزند خود را شناسایی و تأیید کردند.

دستگیری و آزادی دو برادر
با آغاز تحقیقات از خانواده مقتول، آنها در اظهارات خود عنوان داشتند: امیر در ساعت 23:30 چهارم بهمن به همراه دو تن از دوستان خود به نام آرش و آیدین، از خانه خارج شده و از آن زمان دیگر به خانه مراجعه نکرده است؛ بلافاصله محل سکونت آرش و آیدین (دو برادر) در شهرک امید دژبان شناسایی و هر دو نفر آنها پنجم بهمن دستگیر و به اداره دهم پلیس آگاهی منتقل شدند.

با آغاز تحقیقات از آرش و آیدین، آنها در اظهارات خود ضمن تأیید گفته‌های خانواده امیر عنوان داشتند: در ساعت 23:30 چهارم بهمن به دنبال امیر رفته و هر سه نفر، برای پیاده روی به پارک آبشار رفتیم. حدودا ساعت 01:45 بامداد بود که با ماشین، امیر را به در منزلش رسانده و از آن زمان دیگر هیچ اطلاعی از او نداریم.

بررسی اظهارات این دو برادر و همچنین دیگر اقدامات پلیسی نشان از تأیید اظهارات آنها در خصوص عدم مشارکت و یا اطلاع از جنایت داشت که ضمن انجام هماهنگی با بازپرس پرونده، هر دو نفر آنها آزاد شدند.

بررسی فرضیه‌های مختلف جنایت و شناسایی امیر
در ادامه رسیدگی به پرونده، طرح و بررسی فرضیه‌ها و انگیزه‌های مختلف جنایت از قبیل اختلاف خانوادگی، انگیزه مالی و ... در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و کارآگاهان در تحقیقات پلیسی اطلاع پیدا کردند مدتی است که خواهر مقتول به نام مرجان (19 ساله) با جوانی به نام احمدرضا (21 ساله) آشنا شده و همین موضوع زمینه درگیری و اختلاف میان خواهر و برادر گردیده است.

با شناسایی هویت احمـدرضا، کارآگاهان به تحقیق از خواهر مقتول پرداخته و متوجه شدند که احمدرضا و مرجان هشت ماه پیش و از طریق شبکه اجتماعی فیس بوک با یکدیگر آشنا و از آن زمان به بعد، ارتباط آنها با یکدیگر بیشتر شده بگونه‌ای که نهایتا تصمیم به ازدواج گرفته و امیر نیز پس از اطلاع از این موضوع، با ادامه آشنایی مرجان و احمدرضا مخالف کرده است.

دستگیری امیر
در ادامه تحقیقات کارآگاهان اداره دهم اطلاع پیدا کردند که احمـدرضا، فرزند یکی از تجار طلا و جواهر ایرانی است که پس از متارکه از همسرش و بهمراه سایر اعضای خانواده‌اش (دو خواهر احمدرضا) از کشور خارج شده و در حال حاضر در کشور آمریکا زندگی می‌نماید و احمدرضا نیز بواسطه وضعیت مناسب اقتصادی پدر و با در اختیار داشتن سه باب منزل در خیابان ولی عصر، تجریش و باغی در شهر بومهن، در آنها سکونت و تردد دارد.

با شناسایی محل‌های سکونت احمدرضا در مناطق تجریش، ولی عصر و بومهن این محل‌ها تحت مراقبت‌های پلیسی قرار گرفته و سرانجام احمدرضا در ساعت 7:30 بیست و دوم اسفندماه در یکی از خانه‌های پدری واقع در خیابان ولی عصر، دستگیر و به اداره دهم منتقل می‌شود.

 

اخبار,اخبار حوادث ,قتل عمد

 
اعتراف به جنایت
احمدرضا در اظهارات اولیه منکر هرگونه ارتباط با مرجان شده اما پس از مواجهه حضوری با مرجان، به ناچار به آشنایی خود و مرجان اعتراف می‌نماید.

با انجام اقدامات پلیسی، کارآگاهان اطمینان پیدا داشتند که احمدرضا در محل جنایت حضور داشته اما وی همچنان منکر هرگونه ارتکاب و یا اطلاع از جنایت می‌شود تا نهایتا کارآگاهان اطلاع پیدا می کنند که او قصد داشته تا در تاریخ بیست و چهارم اسفند و از طریق پرواز تهران – آمستردام از کشور خارج شود و دقیقا بلیط پرواز را چند روز پس از کشف جسد رزرو کرده است.

با توجه به دلایل، مدارک و شواهد بدست آمده، احمدرضا که چاره‌ای جز اعتراف نداشت به ناچار لب به اعتراف گشود و به ارتکاب جنایت اعتراف کرد.

وی در اعترافاتش به کاراگاهان گفت: زمانی که از طریق مرجان در جریان مخالفت امیر با ادامه آشنایی و ازدواج خود با مرجان قرار گرفتم، تصمیم گرفتم تا با او ملاقات کنم.

وی ادامه داد: برای همین در ساعت 19 چهارم بهمن ماه با مرجان تماس گرفته و از او درخواست کردم تا زمان مراجعه برادرش به منزل را اطلاع دهد؛ ساعت 23:45 مرجان تماس گرفت و عنوان داشت که امیر بهمراه دوستانش و برای پیاده روی به پارک رفته؛ بلافاصله به در خانه آنها مراجعه و منتظر ماندم تا امیر بازگردد.

متهم افزود: نزدیک به ساعت 2 بامداد، امیر بهمراه دوستانش و با یک دستگاه خودرو سواری به در منزل مراجعه کرد. پس از دور شدن ماشین و قبل از ورود امیر به داخل خانه، با ماشین به او نزدیک شده و خود را معرفی کردم و از او درخواست کردم تا برای صحبت کردن سوار ماشین بشود. زمانیکه امیر سوار ماشین شد، با او شروع به صحبت کرده و همزمان با صحبت کردن، با ماشین در داخل شهرک می‌چرخیدیم تا اینکه صحبت‌هایمان به تهدید کردن از سوی امیر تبدیل شد.

وی گفت: نمی‌دانم که چگونه شد که زنجیر زیر صندلی را دور گردن امیر انداخته و حدود 10 دقیقه فشار دادم؛ ناگهان متوجه شدم امیر نفس نمی‌کشد!! در حالیکه بسیار ترسیده بودم، جسد را از ماشین پیاده و به داخل جوی آب بردم و چند ضربه سنگ نیز به صورت جسد زدم و به سرعت از محل دور شدم.

احمدرضا در ادامه اظهاراتش با اشاره به اطلاع مرجان از موضوع جنایت به کارآگاهان گفت: زمانیکه مرجان از موضوع قتل برادرش توسط من اطلاع پیدا کرد، به او وعده دادم که او را بهمراه خود به آمریکا خواهم برد و به این بهانه از او خواهش کردم تا در خصوص موضوع با کسی صحبت نکند اما اطمینان داشتم که او نهایتا مرا معرفی خواهد کرد به همین علت و بدون اطلاع مرجان تصمیم گرفتم تا از کشور خارج و نزد پدرم در آمریکا بروم که دستگیر شدم.

دستگیری مرجان
مرجان نیز برای انجام مواجهه حضوری با متهم (احمدرضا) در اداره دهم حضور داشت، پس از اعتراف احمدرضا به اطلاع از ارتکاب جنایت توسط وی اعتراف کرد و عنوان داشت: اصلا فکر نمی‌کردم که احمدرضا اقدام به کشتن برادرم نماید؛ او تنها قصد داشت تا با امیر صحبت نماید که چنین اتفاقی افتاد.

سرهنگ کارآگاه آریا حاجی زاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی  پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: با توجه به اعتراف صریح متهم اصلی پرونده به ارتکاب جنایت و همچنین اطلاع خواهر مقتول از واقعیت و عدم اطلاع آن به پلیس، قرار قانونی از سوی بازپرس پرونده صادر و هر دو متهم جهت انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته‌اند.

اخبار حوادث - فارس