اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
درخواست پدر یکی از کودکان قربانی انفجار خمپاره ایلام؛ وزیر بهداشت چشم فرزندم را معاینه کند
چهار روز بعد از حادثه، محمد روی تخت بیمارستان در خواب عمیق است. روز اول زبانش بند آمده بود. دیروز که به هوش آمد به پدرش گفته بود فقط لحظهای را به خاطر میآورد که از ترس انفجار فرار میکرد.
تازه از مدرسه برگشته بودند. هادی و مهدی نزدیک چادرها مشغول بازی بودند و محمد و برادرش کمی دورتر از آنها ایستاده بودند که ناگهان صدای انفجار را شنیدند و دیگر چیزی نفهمیدند. چشمهای زن همسایه بیرون سیاهچادر بر دود سیاه میخکوب شده بود. دود و تکههای لباس تا آسمان بالا رفت. نه میتوانست بچهها را صدا کند و نه از کسی کمک بخواهد. فریاد در گلویش خشکیده بود.
پدر میگوید: «مادر بچهها هم در لحظههای اول توان انجام هیچ کاری را نداشت.»
پدر در صحرا در کار رسیدگی زمین کشاورزی و چرای دام بود که صدا را شنید و خود را تا پشت تپه نزدیک چادرها رساند. نفهمید بچهها را چه کسی به بیمارستان رساند. این چند روز هم نفهمید چه بر سرش رفت. محمد را به تهران آورد و برادرزنش را همراه مهدی کرد که به بیمارستان اهواز اعزام میشد.
تن نحیف محمد زیر پتوی چهارخانه بیمارستان تکان میخورد اما چشمها بستهاند. پاها از زیر پتو بیرون میزند و زخمهای ترکش پیدا میشوند. پدر پتو را روی پاها میاندازد و میگوید: «پاهای محمد پر از ترکش است. یک ترکش نزدیک زانو است. دیروز نمیتوانست روی آن پا راه برود. میترسم این ترکش جابهجا شود و به زانو آسیب برساند.»
بیشتر از زانو نگران چشم راست محمد است که ترکشی در آن جا خوش کرده. پزشکانی که این چشم را معاینه کردهاند گفتهاند ممکن است جراحی این ترکش و خارج کردنش از چشم خطرآفرین باشد. حتی احتمال دادهاند جراحی نشدنش هم خطرناک باشد. پدر محمد از عاقبت این جراحی میترسد. «میترسم چاقوی جراحی به این ترکش بخورد و اوضاع بدتر شود. خیلی میترسم. کاش میدانستم کدام راه درست است. کاش وزیر بهداشت که میگویند چشمپزشک است، چشم محمد را معاینه میکرد.»
صورت محمد سیاه شده. در نیمهی چپ صورتش پوست بینی و اندکی از گونه کنده شده. پوست گرمادیده خشک و براق شده. پدر میگوید: «همه بچهها سوختند. صورت آن پسرم که به اهواز اعزام شده بیشتر. نگران گوش محمد هم هستم.»
از چشم چپ چندین ترکش درآوردهاند. پدر دستها را بالا میبرد که «خدا را شکر زنده ماندند. من تلفنی حال پسرم و بچههای دیگر در اهواز را میپرسم. حال هادی بدتر از بقیه است. مجبور شدند پایش را قطع کنند. خدا کند زودتر خوب شود.»
تلفنش مدام زنگ میخورد و مرد در راهروی بیمارستان راه میرود و توضیح میدهد و از احوالپرسی فامیل تشکر میکند. دیشب روی همین تخت، پیش محمد خوابیده.
صدای رادیوی سرهنگِ سالخوردهای که در این اتاق بستری است قطع نمیشود. محمد در خواب جابهجا میشود. پدر عکس رادیولوژی را برمیدارد و به نقطههای سفید روی استخوانها اشاره میکند. «اینها همه ترکش است.»
تا امروز مسئولان بهداشت و آموزشوپرورش استان ایلام با او تماس گرفتهاند و قول رسیدگی دادهاند.
مرد سرتکان میدهد که «من فکر نمیکردم آنجا مین یا خمپارهای باشد. ما خیلی سال است که زمستان در این منطقه چادر میزنیم. شنیده بودم در مناطق مرزی هنوز مین منفجر میشود ولی هیچ فکر نمیکردم این بلا به سر ما هم بیاید.»
باباخانی چیزی از انفجار یک سال پیش در نشکاش هم نشنیده که هفت کودک مجروح برجای گذاشت. چند بار میپرسد که آن مین کجا منفجر شده بود؟ نزدیک کدام شهر؟
او هنوز نمیداند خمپارهای که زیر پای بچههایش منفجر شد حالا اسم روستای کنجانچم، را روی زبانها انداخته و همه شنیدهاند که در ۱۵ کیلومتری شمال شرقی مهران، زندگی چند کودک به تیر مهماتِ باقیمانده از جنگ تحمیلی زخمی شده است، همان طور که یک سال پیش برای گشین، سینا، آلا، خبات، متین، بهنوش و زانا در روستای نشکاش اتفاق افتاد و چند ماه پیش برای کوسار شادمهر در روستای گاگل. کوسار شادمهر حالا با عینک سیاه در اتاقی تاریک مینشیند و از نگاه کردن به صفحهی سفید کاغد و کتاب میهراسد.
هادی ملکیان، امیرمحمد و علیرضا پیکانی و مهدی باباخانی در اهواز تحت درمان هستند و محمد، دانشآموز کلاس اول در بیمارستان رسول اکرم تهران است.
اخبار اجتماعی - آفتاب
ویدیو مرتبط :
معاینه خبرنگار صدا و سیما توسط وزیر بهداشت
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
پنجه زخم های انفجار مین بر بدن کودکان مریوانی/ ملاقات وزیر بهداشت با مصدومان + تصاویر
اخبار اجتماعی - پنجه زخم های انفجار مین بر بدن کودکان مریوانی/ ملاقات وزیر بهداشت با مصدومان
سایه درخت گردو محلی آرام و زیبایی بود که گشین و دوستانش در روستای نشکاش کردستان هر روز به آنجا می رفتند تا در کنار هم بازی کنند، ولی اتفاقی افتاد که سلامت و عالم کودکی برهم ریخت.
روز 26 مهر ماه سال 93 سایه درخت گردوی روستای نشکاش بر خلاف روزها و سال های گذشته و آینده محلی آرام و زیبا نبود تا گشین و دوستانش در آنجا در کنارهم بازی کنند.
در یک چشم برهم زدن بود که گشین بر خلاف همیشه این بار به جای زدن شوت به توپ بازی پلاستیکی و راه راه خود پای بر روی مینی گذاشت که جا مانده از 25 سال پیش بود و این بار ضربه زدن به توپ با به هوا رفتن پای وی همزمان شد و خاطره ای تلخ در ذهن این کودک معصوم خطه کردستان تا پایان عمر بر جای گذاشت.
مهربان و ساده به اندازه گشین
پدر گشین در ارتباط با روز حادثه به ایرنا گفت: لحظه ای که دخترم را دیدم متوجه شدم پایش را از دست داده است. او را به بیمارستان مریوان بردیم و یکی از پزشکان آنجا خیلی زحمت کشید، خدا خیرش دهد، الان اسمش را فراموش کرده ام.
هیچ کس از جمع حاضر اسم پزشک را به یاد نداشت جزء یک نفر که گشین بود. گشین تنها باری که با صدای بلند صحبت کرد، همین بار بود فریاد زد: دکتر 'حسین مودبی'
انفجار این مین و صدای ناشی از آن که در روستای نشکاش پیچید شاید می خواست این مطلب را به همه مسوولان ذیربط یادآوری کند که اگر نجنبند و زمین را از مین ها پاک نکنند، دیگر فرزندان این سرزمین نیز ممکن است سرنوشتی مانند هفت کودکان روستای مرزی مزبور داشته باشند.
اما در این حادثه تنها گشین آزرده خاطر نشد بلکه شش کودک دیگر روستای مزبور در ابتدای کودکی خود زخم و درد ناشی از انفجار مین مربوط به سال های گذشته را که در آن سال ها حتی در این دنیا نبودند با خود همراه کردند.
آلا یکی دیگر از این کودکان بود که زخم این انفجار را با خود همراه دارد.
آلا دیگر کودک نیست
پس از یک سال از وقوع این حادثه آلا اکنون دیگر کودک نیست. دخترکی است عجیب و درخودمانده، نه حرف می زند و نه نگاه کودکانه ای دارد و نه مانند دیگر کودکان جست و خیز می کند. تمام مدتی که در کنارش هستیم، سرش را روی زمین گذاشته و یا چشمانش را به سقف دوخته است و حتی کلمه ای حرف نمی زند.
پدر آلا می گوید، 40 درصد از بینایی دخترش در اثر ترکش های انفجار مین از دست رفته و آلا همچنان از وجود ترکش و موج انفجار رنج می برد.
گونه خبات جای پنجه مین است
خبات یکی دیگر از پسران خردسال این روستا است که در این حادثه چشم چپش کم بینا شده و از ناحیه سر و صورت آسیب دیده و با گذشت این مدت همچنان جای ترکش های مین روی صورتش جا خوش کرده اند.
زانا سکوتی از سر ناچاری
زانا نیز یکی دیگر از کودکان مین در روستای نشکاس مریوان است. به نظر می رسد پسر کم رویی است ولی این سوکتش به دلیل ناشنوایی گوش راستش است که به دلیل شدت انفجار آن مین در زمین بازی بوده است.
پدر گشین در این باره به بیان خاطره ای می پردازد که تازه متوجه عمق فاجعه می شوم.
او می گوید: 10 و 12 سال پیش در همین روستا چنین اتفاقی افتاد. در آن حادثه حتی یکی از کودکان به شهادت رسید و دیگر کودکان همانند این بچه ها آسیب دیدند. آن کودکان امروز بزرگ شدند ولی به دلیل مشکلات ناشی از انفجار هیچ کدامشان شرایط روحی و روانی مناسبی ندارند و دچار مشکلات بزرگی هستند.
پدر این دختر حادثه دیده گفت: هیچ کدام از آنان زندگی خانوادگی مناسبی ندارند زیرا به دلیل موج انفجار و درمان نشدن اکنون مشکلات شدید اعصاب و روان پیدا کرده اند.
او عاجزانه از مسوولان خواست فکری به حال این مین ها به جا مانده بکنند و به درمان کودکان آنان کمک کنند تا سرنوشتشان مانند کودکان حادثه دیده شده در سال های قبل نشود.
این کودکان چند روزی بود که به همت برخی خیرین از جمله 'حسین احمدی نیاز' از وکلا به تهران آمده بودند و پس از جراحی در بیمارستان نورافشار هلال احمر اکنون در مسیر بازگشت به شهر و روستای خود هستند.
سید حسن هاشمی، وزیر بهداشت و درمان جمعه شب به این بیمارستان رفت و قول داد تا پیگیر روند درمان کامل این کودکان شود.
اخبار اجتماعی - ایرنا