اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

خاطرات تلخ دختر 7 ساله اسیر داعش


دختر 7 ساله ایزدی پس از آزادی از چنگ تروریست‌های داعش، از خاطرات تلخ خود گفت.

خبرگزاری تسنیم: دختر 7 ساله ایزدی پس از آزادی از چنگ تروریست‌های داعش، از خاطرات تلخ خود گفت.

دختر 7 ساله  ایزدی عراقی به نام لامیا از اسارت « داعش» آزاد شد.

رادیو اسپوتنیک موفق شد با  لامیای خردسال  صحبت کند که او و خواهر و مادر باردارش  را در « سنجار» (شمال عراق) ربوده بودند.

لامیا گفت یکی از شبه نظامیان قطری داعش به نام « ابو محمد»  بارها به او تجاوز  کرد.  به گفته  لامیا این شبه نظامی که دهها سال بزرگتر از او بود قصد داشت اصول دین ایزدی بطور کامل از حافظه دختر خردسال پاک شود.

دختر را به شهر سوری « رقه» منتقل کردند که تحت کنترل شبه نظامیان داعش است.

لامیا و خواهرش به مدرسه فرستاده نشدند.  مادر آنها  که وقتی ربوده شد 5 ماهه باردار بود. پسری در اسارت به دنیا آورد که شبه نظامیان او را «عمر» نامیدند.

بعدا شبه نظامی  قطری می خواست لامیا را به شبه نظامی دیگر  از عربستان سعودی  بفروشد.  لامیا گفت قیمت او چند دلار آمریکایی تعیین شد.  شبه نظامی سعودی  می خواست او را به شرط « آموزشش» بخرد. یکسال  او را تربیت  کند  تا وقتی به سن 8 سالگی رسید با او ازدواج کند.

لامیا و خواهر و مادر  و بردارش  یک هفته پیش  از سوی هموطن خود، "ابو شجاع " آزاد شدند که تا کنون  زنان عراقی زیادی را  از اسارت «داعش» آزاد کرده است.  برادرشان را به افتخار نجات دهنده خودشان شجاع نامیدند.

خانواده‌ای که  کودکان خود را به «داعش» بدهد، ماهانه 1400 دلار  در ازای هر کودک  دریافت خواهد کرد.  این مبلغ  هنگفتی برای  این خانواده هاست، زیرا  ساکنان دو شهر فوق الذکر از زمانی  که شبه نظامیان «داعش» آنجا را تصرف کردند  با گرسنگی   شدیدی روبرو شدند.  اگر والدین با دادن فرزندان خود  مخالفت کنند آنها را به قتل می رسانند.


ویدیو مرتبط :
تجربیات تلخ زنان اسیر در دست داعش(+18 لطفا)

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

بازی تلخ زندگی با دختر 17 ساله



شاید باور نکنید ۲ بار که در خانه شوهرم زندانی شده بودم دست به خودکشی زدم و اگر هوویم به دادم نمی رسید و مرا به بیمارستاننرسانده بود زنده نمی ماندم.با این وضعیت اختلاف های من و پدر و نامزدم ادامه داشت و هم چنان آن ها را تهدید می کردم تا این که با پسری جوان آشنا شدم. او با اطلاع از قصه تلخ زندگی ام قول داد که نجاتم دهد.

 

خراسان :صد بار از خانه فرار کرده ام و تا به حال ۲ مرتبه دست به خودکشی زده ام، اما راست می گویند که بادمجان بم آفت ندارد. من از فرار هم خیری ندیدم و تصمیم گرفته بودم دیگر مرتکب چنین کار احمقانه ای نشوم اما از لحظه ای که فهمیدم شوهرم می خواهد مرا به کشور خودش ببرد نتوانستم خودم را کنترل کنم و پا به فرار گذاشتم.

 

اگر چه طعمه یک جوان شیطان صفت شدم و عفت و حیثیتم را به باد دادم. خواهش می کنم کمکم کنید تا از این همه بدبختی و فلاکت نجات پیدا کنم.


نیلوفر در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: ۱۷ ساله هستم و از روزی که چشم باز کردم پدرم را پای بساط مواد مخدر دیدم. متاسفانه او ۳ سال قبل با جوانی افغانی که برایش مواد مخدر تهیه می کرد آشنا شد و با ادامه این ارتباط شوم، پدرم با توسل به زور و تهدید مرا به عقد این مرد جوان درآورد و در واقع مرا به او فروخت!


من با چشمانی گریان در حالی که رد انگشتان دست پدرم، صورتم را آرایش کرده بود سر سفره عقد نشستم و به ناچار تن به این ازدواج دادم اما هر وقت با هوویم رو به رو می شدم او با آه و ناله از این شوهر عیاش و هوسران می نالید و حتی برایم دلسوزی می کرد.


زن جوان افزود: با این ازدواج احساس می کردم سرشکسته و بدبخت شده ام و همه دوستانم مسخره ام می کردند. برای همین هم از خانه فرار کردم. مصمم بودم خودم را گم وگور کنم ولی زمانی که پا از خانه بیرون گذاشتم از ترس گرگ های خیابان دست از پا درازتر پس از چند ساعت ولگردی به خانه برگشتم. فکر می کنم این تجربه تلخ صدبار برایم تکرار شد اما با بی توجهی خانواده و شوهرم نتیجه ای نگرفتم.


شاید باور نکنید ۲ بار که در خانه شوهرم زندانی شده بودم دست به خودکشی زدم و اگر هوویم به دادم نمی رسید و مرا به بیمارستان نرسانده بود زنده نمی ماندم.با این وضعیت اختلاف های من و پدر و نامزدم ادامه داشت و هم چنان آن ها را تهدید می کردم تا این که با پسری جوان آشنا شدم. او با اطلاع از قصه تلخ زندگی ام قول داد که نجاتم دهد.


ما قرار گذاشتیم با هم فرار کنیم اما پدرم متوجه ماجرا شد و حدود ۲ هفته قبل به شوهرم پیشنهاد داد که نیلوفر را باید هر چه زودتر از این شهر و دیار دور کنی تا دیگر فکر فرار به سرش نزند.


شوهرم که با شنیدن این حرف انگار منتظر چنین فرصتی می گشت تصمیم گرفت مرا به کشور خودش ببرد و معلوم نبود چه نقشه ای برایم در سر داشت.من موضوع را به پسر جوان اطلاع دادم و ما با هم فرار کردیم اما او هم دروغ گویی بیش نبود چون پس از آن که با هزار حیله و نیرنگ به خواسته های شیطانی اش رسید، رهایم کرد و رفت.


با این همه فلاکت و روسیاهی به سختی خودم را به این جا رساندم تا ببینم چه خاکی بر سرم بریزم، اما این بار اگر بمیرم حاضر نیستم به خانه پدرم برگردم و ریخت نامزدم را ببینم.


نیلوفر اشک هایش را پاک کرد و افزود: دوستانم سر کلاس درس و مدرسه نشسته اند و من از این کلانتری به آن کلانتری آواره هستم چون تا به حال چندین بار به جرم فرار دستگیر شده ام.


زن جوان با صدایی لرزان گفت: من پدرم را نمی بخشم! او هستی خودش و زندگی مادرم و آینده و سرنوشت مرا با اشتباهاتش تباه کرده است.


در خور یادآوری است با پی گیری کارشناس اجتماعی کلانتری جهاد مشهد، نیلوفر به مراجع قضایی معرفی شد و اقدامات لازم حمایتی و قانونی درباره این پرونده به عمل آمده است.