اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
حسادت مرگبار مادر به دختر 14 سالهاش
هیچ وقت شادی آن دوران را فراموش نمیکنم؛ زندگیام رنگ و بوی تازه به خود گرفته بود اما این شادیها با بزرگتر شدن جوزفین روزبهروز رنگ میباخت. دختر خودخواهی بود هرچه میخواست باید به دست میآورد. به من و پدرش بیمحلی میکرد و خودش را برتر از دیگران میدانست، خسته شده بودم
این زن اروپایی دوست نداشت شوهرش تنها دخترشان را بیشتر از او دوست داشته باشد.
هفتم ژوئن 2011 میلادی (17 خردادماه سالجاری) پلیس آمستردام در جریان یک جنایت عجیب قرار گرفت که ابتدا به نظر میرسید دختر 14 ساله خودکشی کرده است چرا که درها و قفلهای ورودی سالم بودند و هیچ به همریختگی یا شکستگیای در اثاثیه منزل وجود نداشت و مهمتر اینکه سرقت نیز در خانه صورت نگرفته بود.
در بررسیهای نخست بازرسان پلیس احتمال دادند دختر 14 ساله در غیاب دیگر اعضای خانوادهاش با انگیزه مرموزی در حالت روانی خاص خودکشی کرده است اما تجسسهای پزشکیقانونی از وجود ضرباتی به سر دختر 14 ساله خبر داد که فرضیه مرگ خودخواسته را حذف کرد و تیم پلیسی خود را در برابر قتلی خاموش دید.
بازپرس پرونده به دنبال ردپایی از عاملان این جنایت تحقیقات خود را از پدر و مادر «جوزفین» آغاز کرد. مادر جوزفین در بازجوییها به ماموران گفت: وقتی صبح میخواستم برای خرید بیرون بروم هرچه دخترم را صدا کردم تا همراه من بیاید، نپذیرفت و نیامد.
زمانی که خرید کردم همزمان با همسرم که از سرکار بازگشته بود به خانه رسیدم و هرچه به دنبال جوزفین گشتم پیدایش نکردم تا اینکه جسد وی را داخل حیاط خانهمان پیدا کردیم. او خود را از پشتبام به پایین پرتاب کرده بود.
با ادعاهای این زن، پلیس دست به تحقیق از پدر جوزفین زد.
مرد 40 ساله به ماموران گفت: مدتی بود که جوزفین دچار رفتارهای عصبی شده بود، نصیحت هم کارساز نبود تا اینکه شب پیش از حادثه به اتفاق هم به میهمانی رفتیم. ابتدا خستگی را بهانه کرد تا زودتر به خانه بازگردیم ولی با گذشت زمان با بهانهگیریهای بچگانه مادرش را عصبانی کرد.
جوزفین تنها بچه خانواده بود به همین خاطر از هر محبتی بینیاز بود و هرچه میخواست بلافاصله فراهم میشد.
من و مادرش خیلی دوستش داشتیم ولی مادرش از رفتارهای وی به تنگ آمده بود و مدام از من میخواست او را تنبیه کنم ولی من این کار را نمیکردم.
با ادعای این مرد، کارآگاهان بازجویی از مادر جوزفین را در دستور کار خود قرار دادند.
این زن وقتی همسرش را در بازجوییها دید اتهام قتل را پذیرفت و گفت: وقتی ازدواج کردم از آنجایی که همسرم خیلی بچه دوست داشت تصمیم گرفتیم خیلی سریع بچهدار شویم ولی من نازا بودم و مانند موش آزمایشگاهی خود را به پزشکان سپردم تا درمانی برایم بیندیشند. سرانجام پس از 10 سال صاحب دختری شدم. هیچ وقت شادی آن دوران را فراموش نمیکنم؛ زندگیام رنگ و بوی تازه به خود گرفته بود اما این شادیها با بزرگتر شدن جوزفین روزبهروز رنگ میباخت. دختر خودخواهی بود هرچه میخواست باید به دست میآورد. به من و پدرش بیمحلی میکرد و خودش را برتر از دیگران میدانست، خسته شده بودم، رفتارهایش برایم غیرقابل تحمل بود، پدرش مرا از یاد برده بود، دیگر زن رویاهایش نبودم، بیمحلیهای او هم به این جنون افزوده بود.
منبع: تابناک
ویدیو مرتبط :
عبور از چراغ قرمز و تصادف مرگبار با مادر و فرزند سه سالهاش
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
راز قتل پدر و خیانت مادر در سینه دختر 14 ساله!
اخبار حوادث - راز قتل پدر و خیانت مادر در سینه دختر 14 ساله!
گم شدن پدر و سکوت دختر، داستانی واقعی است که یکی از کارآگاهان پلیس آگاهی زاهدان آن را تعریف کرد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، این پرونده چند سال پیش رخ داد و در آن مردی، قربانی اعتمادش شد که در ادامه این داستان را میخوانید:
مردی به رئیس اداره جرائم جنایی پلیس آگاهی زاهدان مراجعه کرد و گفت: برادرم برای ماموریتی به شیراز رفته بود و قرار بود که 5 روز پیش به خانهاش در زاهدان برگردد، ولی از زمانی که از شیراز حرکت کرده است، دیگر خبری از او ندارم.
به دلیل حساسیت موضوع سریعا پرونده در اختیار کارآگاهان قرار گرفت که ماموران در گام نخست در تحقیقات خود از اهالی و همسایگان فرد فقدانی که نامش نادر بود، متوجه شدند که او چند ماهی است که از شهرستان زاهدان به زابل نقل مکان کرده است و علت این کارش نیز، مشکلاتش با فردی به نام حسین اهالی شهرستان زاهدان است.
پلیس در قدم بعدی متوجه شد که نادر و حسین با یکدیگر دوستان بسیار صمیمی بودند که چند ماه پیش سر مسئلهای که همه از او بیخبرند، به شدت دچار مشکل شدهاند.
همین موضوع باعث شد تا همسر نادر به پلیس آگاهی دعوت شود و از او درباره رابطه و مشکل حسین با شوهرش سوالاتی پرسیده شود.
همسر نادر به نام مهسا 26 ساله در پلیس آگاهی حضور پیدا کرد و در جواب سوالات کارآگاهان گفت: نادر و حسین با یکدیگر خیلی صمیمی بودند و نادر هر وقت به ماموریت میرفت، سفارش من و دخترم را به حسین میکرد که اگر چیزی احتیاج داریم برایمان تهیه کند.
وی گفت: حسین نیز بسیار مهربان و رئوف بود و همیشه تمامی مایحتاج ما را از قبیل کپسول گاز، برنج، گوشت و سایر اقلام، تهیه میکرد و به درب خانه میآورد، سرانجام نادر با حسین چند ماه پیش با مشکلی روبرو شدند که من نیز از او بیخبرم و همان باعث شد تا خانهمان را از زاهدان به زابل منتقل کنیم.
همچنین ماموران برای اینکه از صحت گفتههای مهسا اطمینان پیدا کنند، همان سوالات را از ملیکا 14 ساله دختر مرد مفقود شده، پرسیدند و او نیز همان جوابها را داد.
کارآگاهان مجدد تحقیقات خودشان را آغاز کردند، که فهمیدند نادر چند روز گذشته دقیقا ساعاتی پس از حرکتش از شیراز در ورودی شهر زابل دیده شده و همینطور به سمت خانه در حرکت بوده است که سپس ناپدید شده است.
از طرفی همان روز نیز حسین در آن منطقه دیده شده بود، لذا با دستور قضایی حسین بازداشت و به پلیس آگاهی منتقل شد که او نیز در بازجوییهای فنی و پلیسی اعلام کرد: من با نادر دوست بسیار صمیمی بودیم ولی من همیشه در غیابش مایحتاج زندگی زن و بچهاش را فراهم میکردم تا اینکه چند ماه پیش به دلیل مسائل مالی با یکدیگر به مشکل برخوردیم و از آن روز با یکدیگر دشمن شدیم.
کارآگاهان در حالی که داشتند، نادر را مورد بازجویی قرار میدادند، عدهای از ماموران نیز به بازرسی منزل و خودروی حسین پرداختند که ناگهان با چند لکه خون در صندوق عقب خودرو مواجه شدند.
حسین به طور موقت آزاد شد و ماموران در حالی که نگذاشتند او از پیدا شدن چند لکه خون با خبر شود، آن را به پزشکی قانونی فرستادند، که متخصصان تشخیص هویت طی چندین آزمایش DNA به پلیس اعلام کردند که خون متعلق به نادر است.
با به دست آمدن این سرنخ ماموران به صورت مخفیانه دختر نادر را به پلیس آگاهی منتقل کردند و دوباره او را مورد بازجویی قرار دادند، ولی این بار به ملیکا سرنخهایی را که به دست آورده بودند را گفتند و از او خواستند برای نجات خود و مادرش حقیقت را بگوید.
ملیکا وقتی فهمید پلیس همه چیز را فهمیده است، گفت: حسین قاتل پدرم است، پدرم با این مرد شیطان صفت از زمانی دچار مشکل شد که فکر میکرد با مادرم رابطه دارد که البته هم داشت، چراکه هر وقت پدرم به ماموریت میرفت، حسین با خرید مایحتاج زندگی به خانهمان میآمد و بیشتر شبها نمیرفت.
دختر جوان ادامه داد: به خاطر همین موضوع پدرم از زاهدان به زابل نقل مکان کرد، ولی بازهم حسین دست از سر ما بر نداشت و وقتی پدرم به ماموریت شیراز رفت به خانهمان آمد و شب را ماند، صبح بسیار زود که پدرم از سفر برگشت، به محض ورود به خانه با حسین روبرو شد و آن مرد با چاقو به جان پدرم افتاد و با دهها ضربه چاقو پدرم را کشت و سپس با کمک مادرم جسدش را به حمام بردند و داخل یک پلاستیک بزرگ پیچیدند و سپس جسدش را به صندوق انداخته و به بیابانهای اطراف منتقل و همانجا دفن کردند.
ملیکا در پاسخ به سوال این سوال چرا از همان ابتدا حقیقت را بازگو نکرده است، بیان داشت: حسین مرا تهدید کرد که اگر حرفی به پلیس بزنم مرا میکشد، همانطور که پدرم را به قتل رساند و مادرم نیز گفت که اگر حرفی بزنم او را اعدام خواهند کرد و بی پدر و مادر میشوم و باید تا آخر عمرش تنها زندگی کند.
با صحبتهای ملیکا، مهسا و حسین دستگیر شدند و دیگر چارهای جز بیان حقیقت نداشتند و با اعتراف صریح به قتل نادر پروندهشان تکمیل و در اختیار مقام قضایی قرار گرفت.
اخبار حوادث - باشگاه خبرنگاران