اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

جزییات جنایت وحشیانه اصفهان از زبان پدر مقتول


مرد سنگدل بعد از ربودن پسربچه 11 ساله، او را به قتل رسانده بود و می خواست وانمود کند که آدم ربایان وی را ربوده اند اما سرانجام دستش برای پلیس رو شد و به دام ماموران افتاد.

همشهری سرنخ: چند روز از ناپدید شدن مهدی 11 ساله گذشته بود. خانواده اش همه جا را دنبال او گشته بودند اما هیچ ردی و نشانه ای از او پیدا نکرده بودند. آنها تصور می کردند تنها فرزندشان از سوی آدم ربایان ربوده شده و در جایی زندانی است، غافل از اینکه مهدی قربانی کینه ای شده بود که شوهر عمه اش از خانواده او به دل داشت.

مرد سنگدل بعد از ربودن پسربچه 11 ساله، او را به قتل رسانده بود و می خواست وانمود کند که آدم ربایان وی را ربوده اند اما سرانجام دستش برای پلیس رو شد و به دام ماموران افتاد.

زوج جوان، سراسیمه خود را به پاسگاه انتظامی شهرستان برخوار استان اصفهان رسانده بودند تا خبر ناپدید شدن پسر بچه 11 ساله شان به نام مهدی را به ماموران بدهند.

آنها می گفتند که مهدی مشغول بازی در کوچه بوده که ناگهان ناپدید شده است، می گفتند همه جا را دنبالش گشته اند اما اثری از او پیدا نکرده اند.

زن حالش آنقدر خراب بود که نای حرف زدن نداشت و در این میان شوهرش به تشریح ماجرایی پرداخت که رخ داده بود.

«مراسم پاتختی یکی از اقواممان بود. من و همسرم به همراه فرزندمان مهدی راهی مراسم شده بودیم. کمی احساس خستگی می کردم و به همین خاطر بعد از ناهار در یکی از اتاق ها چند ساعتی خوابیدم. حدودا ساعت 4 بعدازظهر بود که بیدار شدم. همان موقع سراغ پسرم را گرفتم که مادرش گفت او با پسرعمه اش و بقیه بچه ها در حال بازی است. نمی دانم چرا دلشوره داشتم. یک ربعی که گذشت خودم به دنبال مهدی راهی کوچه شدم. همه بچه ها در کوچه بودند اما از مهدی خبری نبود. با خودم گفتم حتما در گوشه ای مشغول بازی است اما هر چقدر دنبالش گشتم او را ندیدم. از مهدی خبری نبود و من که نگران شده بودم، تمام خیابان های اطراف را هم گشتم ولی هر چه بیشتر می گشتم بیشتر به این نتیجه می رسیدم که برای پسرم اتفاق شومی افتاده است.»

او ادامه می دهد: «من و همسرم لحظات سختی را گذراندیم. تقریبا همه اقوام برای جست و جو بسیج شده بودند. به سراغ تک تک دوستان مهدی رفتیم اما آنها هم از او بی اطلاع بودند. جست و جوی ما تا شب طول کشید و وقتی از پیدا کردن او ناامید شدیم تصمیم گرفتیم از پلیس کمک بگیریم.»

حرف های مرد جوان کافی بود تا ماموران هم وارد عملیات جست و جو شوند اما تلاش آنها هم نتیجه ای نداشت و پرونده بعد از گذشت یک روز از ناپدید شدن مهدی به دادسرا ارسال شد و با صدور دستور قضایی، تیمی از کارآگاه پلیس آگاهی برخوار اصفهان برای کشف راز گم شدن پسربچه 11 ساله وارد عمل شدند.

ماموران در نخستین اقدام به همان کوچه ای رفتند که مهدی در آنجا نا پدید شده بود. آنها به تحقیق از همه بچه هایی پرداختند که آن روزدر کوچه مشغول بازی بودنداما کسی نمی دانست چه اتفاقی برای مهدی افتاده است. همه مهدی را هنگامی که برای بازی از خانه خارج شده بود دیده بودند اما هیچ کس ندیده بود که او بعد از کوچه، کجا رفته است.

پدر مهدی در ادامه می گوید: «چند روز بود که از گم شدن پسرم می گذشت اما او را پیدا نکرده بودیم. همسرم به خاطر نبود پسرمان مریض شده بود و فکر اینکه الان پسرم کجاست و در چه وضعیتی به سر می برد آزارمان می داد. دیگر نقطه ای نبود که ما جست و جو نکرده باشیم. تمام بیمارستان های شهر خودمان وحتی شهرهای اطراف را گشتیم. حتی پزشکی قانونی و بهزیستی را هم گشتیم اما انگار مهدی آب شده و رفته بود توی زمین. دیگر نمی دانستم چه کار کنم. تمام راه ها به بن بست رسیده بود. دعا کردم و از خدا خواستم مهدی را سالم به آغوش ما برگرداند.»

انتظار کشنده

لحظه های سخت برای خانواده مهدی به کندی سپری می شد و آنها روزهای بی خبری را پشت سر می گذاشتند. تحقیقات پلیس ادامه داشت اما با گذشت چند روز، هنوز هیچ رد و نشانه ای از پسربچه گمشده به دست نیامده بود. در این مرحله، چند فرضیه از سوی ماموران مطرح بود.

مهمترین فرضیه این بود که مهدی از سوی افرادی ربوده شده و آدم ربایان به زودی برای مطرح کردن درخواست خود با پدر و مادر او تماس خواهند گرفت، بنابراین آنها به انتظار تماس آدم ربایان نشستند اما زمان می گذشت و هیچ تماسی برقرار نشد.



مظنونین

کارآگاهان که با ماجرایی پیچیده مواجه بودند این بار تحقیقات خود را روی دومین فرضیه متمرکز کردند. اینکه کسی به خاطر اختلاف با خانواده پسربچه گمشده و با انگیزه انتقام جویی او را ربوده و بلایی سرش آورده است. آنها به تحقیق از پدر و مادر مهدی پرداختند و با اطلاعات به دست آمده از آنها به چند نفر مظنون شدند.
مظنونان یکی بعد از دیگری به اداره آگاهی انتقال یافته و تحت بازجویی قرار گرفتند ودر این میان یک نفر از آنها بیشتر از بقیه مورد سوء ظن پلیس قرار گرفت.

این فرد، شوهر عمه پسربچه گمشده به شمار می رفت و چند سال پیش، به دلیل مشکلات کاری که با پدر مهدی پیدا کرده بود با او دچار اختلاف شده بود و از آن زمان به بعد آنها رابطه خوبی با هم نداشتند.



اولین سرنخ


این مرد میانسال مهمترین مظنون پرونده بود و ماموران به بازجویی از او دست زدند اما وی مدعی شد که از سرنوشت پسربچه گمشده خبر ندارد.

بازجویی از این مرد به جایی نرسید و ماموران که هیچ مدرکی علیه وی نداشتند، مجبور شدند او را آزاد کنند.

همزمان با آزادی این مرد، ماموران که هیچ سرنخی در این پرونده نداشتند تصمیم گرفتند بار دیگر راهی همان کوچه ای شوند که پسربچه گمشده در آنجا ناپدید شده بود تا شاید این بار در تحقیق از همسایه ها به سرنخی دست پیدا کنند.

وقتی ماموران سرگرم پرس و جو از همسایه ها بودند، پسر کوچک یکی از آنها اطلاعات مهمی در اختیار ماموران قرار داد.

او گفت: «آن روز من و مهدی در کوچه در حال ترقه بازی بودیم. مهدی کنار دیوار ایستاده بود. چند بچه دیگر هم دورتر از ما مشغول بازی بودند. داشتیم بازی می کردیم که شوهر عمه مهدی از خانه بیرون آمد و به سمت موتورش رفت. ترقه ای را روی زمین انداختم اما نترکید. رفتم آن را بردارم. مهدی هم داشت من را نگاه می کرد. وقتی برگشتم نه از مهدی خبری بود و نه از شوهر عمه اش. به اطرافم که نگاه کردم، شوهر عمه مهدی را دیدم که سوار موتورش شده بود و داشت از کوچه خارج می شد اما آنقدر دور بود که متوجه نشدم مهدی هم با او بود یا نه.»

با این اطلاعات، شوهر عمه کودک ناپدید شده بار دیگر به اداره اگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت اما باز هم اظهارات قبلی اش را تکرار کرد. او گفت: «آن روز برای انجام کاری، جشن عروسی را ترک کردم ولی هنگام رفتن، مهدی را در کوچه ندیدم. من از او هیچ خبری ندارم.»



نامه ای از طرف آدم ربا

دو هفته از ناپدید شدن پسربچه 11 ساله می گذشت و با اینکه کارآگاهان به شوهر عمه کودک گمشده مظنون بودند اما هیچ مدرکی علیه او نداشتند و مجبور شده بودند که وی را آزاد کنند. همان موقع بود که نامه ای تهدیدآمیز به دست پدر و مادر مهدی رسید که می توانست راز ناپدید شدن او را فاش کند.

پدر مهدی می گوید: «24 شهریور بود که شوهر خواهرم با نامه ای که در دست داشت به خانه ما آمد. نامه را به من داد و گفت این نامه را داخل خانه ما انداخته بودند و وقتی متن نامه را خواندم متوجه شدم از طرف آدم رباهاست. آنها مهدی را ربوده بودند و برای آزادی اش پول می خواستند.»

او ادامه می دهد: «نامه را از او گرفتم و نگاهی به آن انداختم. در نامه که با دستخط بدی نوشته بود، آمده بود اگر می خواهی دوباره فرزندت را ببینی 50 میلیون تومان پول نقد را داخل یک کیف بگذار و به امامزاده شاهزاده محمود بیاور. آدم ربا در نامه نوشته بود که پلیس یا فرد دیگری نباید از این موضوع باخبر شود در غیر این صورت پسرم به قتل می رسد.»

مرد جوان می گوید: «در متن نامه غلط املایی زیادی وجود داشت. مثلا آدم ربا کلمه حتی را «حتا» نوشته بود اما موضوعی که باعث شد شک من به شوهر خواهرم بیشتر شود استفاده از کلمه «زرنگی» بود. او بیشتر وقت ها از این کلمه در مکالماتش استفاده می کرد. برای همین حدس زدم که نویسنده نامه خود اوست و او حتما از سرنوشت پسرم خبر دارد. برای همین، نامه را به سرعت به اداره آگاهی بردم وتمام ماجرا را برای ماموران تعریف کردم و از آنها خواستم تا برای پیدا شدن هر چه سریع تر پسرم کمک کنند.»

کارآگاهان با مشاهده نامه، آن را در اختیار آزمایشگاه تخصصی پلیس آگاهی استان اصفهان قرار دادند ودر بررسی های علمی مشخص شد که نامه با دست چپ نوشته شده و نویسنده فردی کم سواد و چپ دست است چرا که تعداد زیادی غلط املایی در نامه به چشم می خورد.

ماموران در ادامه از پدر مهدی خواستند برای تحویل پول به آدم رباها، راهی محل شود. نقشه آنها این بود که با محاصره محل فرار، آدم ربایان را هنگام دریافت پول شناسایی کرده و سپس در فرصتی مناسب آنها را دستگیر کنند تا به این ترتیب راز گمشدن کودک 11 ساله فاش شود.

به این ترتیب، پدر مهدی برای تحویل پول ها در محل قرار حاضر شد اما چند ساعت در آنجا منتظر ماند و از آدم رباها خبری نشد.



شوهر عمه کم سواد


ماجرای نا پدید شدن پسربچه 11 ساله به روز بیستم رسیده بود و حالا ماموران بیش از هر زمان دیگری به شوهر عمه او مظنون شده بودند.

حرف های پدر مهدی درباره اینکه در نامه آدم رباها چند بار کلمه «زرنگی» نوشته شده بود که این کلمه، تکیه کلام دامادشان بود از یک طرف و اینکه چرا آدم رباها نامه تهدیدآمیز را به جای انداختن در خانه پدر مهدی، در خانه شوهرعمه کودک انداخته بودند از طرف دیگر، باعث شده بود که نوک پیکان اتهامات، مرد میانسال را نشانه برود.

از سوی دیگر بررسی ها نشان می داد که نویسنده نامه، فردی کم سواد بوده و این در حالی بود که مظنون شماره یک پرونده نیز فقط تا پنجم ابتدایی درس خوانده بود.

از سوی دیگر آنها احتمال می دادند که نیامدن آدم رباها به محل قرار، احتمالا به این خاطر بوده که آنها از حضور پلیس در ان محل باخبر شده بودند و تنها کسی که به غیر از خانواده مهدی در جریان حضور پلیس قرار داشت شوهر عمه مهدی بود.

همه این دلایل باعث شد تا ماموران، مرد میانسال را برای چندمین بار در اداره آگاهی تحت بازجویی قرار دهند.



غلط املایی


وقتی مظنون اصلی پرونده مقابل افسر پرونده نشست، بار دیگر همان حرف های قبلی اش را تکرار کرد و گفت که از ماجرای گم شدن مهدی بی خبر است و نمی داند چه بلایی سر او آمده است.

افسر جوان که همچنان به او مشکوک بود، برگه ای به ویداد و از او خواست هر چه می گوید را در این برگه بنویسد. متهم با دست راست شروع به نوشتن کرد و همین مساله از ظن افسرد پرونده نسبت به وی کاست چرا که طبق اعلام آزمایشگاه تخصصی پلیس، فردی که نامه تهدیدآمیز را نوشته بود چپ دست بود اما وقتی متهم سرگرم نوشتن اظهارات خود در برگه بازجویی بود، افسر پرونده متوجه نکته مهمی شد، او در هنگام نوشتن، کلمه «حتی» را «حتا» نوشت.

این غلط املایی، همان اشتباهی بود که در نامه آدم ربایان هم تکرار شده بود. افسر پرونده با دیدن این کلمه نگاهی به متهم انداخت و سپس از او خواست هر چه نوشته را با دست چپ بنویسد.

شوهر عمه مهدی با شنیدن این درخواست رنگش را باخت و فهمید که دستش رو شده است. با این حال به خواسته افسر پرونده عمل کرد و دستخط او به آزمایشگاه جنایی پلیس آگاهی اصفهان فرستاده شد.

کارشناسان بعد از بررسی های دقیق اعلام کردند که دستخط این فرد با دستخط فردی که نامه تهدیدآمیز را نوشته، یکی است و این یعنی اینکه متهم از سرنوشت پسربچه گمشده باخبر است.



اعتراف به قتل

مرد میانسال که چاره ای جز بیان حقیقت نداشت، سرانجام با گذشت حدود یک ماه از ناپدید شدن پسربچه 11 ساله راز قتل او را فاش کرد.

او گفت: «روز حادثه دخترم از مهدی یک ترقه خواست اما مهدی به او نمی داد و دخترم را کتک زد. من هم عصبانی شدم و به سینه او ضربه ای زدم. او بیماری تنگی نفس داشت و به خاطر همین ضربه، روی زمین افتاد و کبود شد. من که ترسیده بودم او را بلند کردم و روی باک موتورم نشاندم وبه طرف بیابان های خارج شهر به راه افتادم. وقتی به ساختمانی نیمه کاره رسیدم، مهدی را همانجا دفن کردم و به خانه برگشتم.»
ماموران با توجه به اطلاعاتی که در اختیار داشتند و همچنین گفته های پسربچه همسایه که مهدی را برای آخرین بار دیده بود، دریافتند که مرد میانسال باز هم حقیقت را از آنها مخفی کرده است.

به همین دلیل بازجویی از او را ادامه دادند و مرد میانسال این بار مدعی شد: «چند سال پیش من و احمد (پدر مهدی) با هم کار می کردیم اما بعد از مدتی با او اختلاف پیدا کردم و از ادامه کار با او انصراف دادم. از همان موقع، از احمد و خانواده اش کینه به دل گرفتم و می خواستم هر طوری شده از آنها انتقام بگیرم. برای این کار، نقشه ربودن پسر احمد و اخاذی از او را طراحی کردم و روز حادثه وقتی همه سرگرم مراسم پاتختی بودند متوجه مهدی شدم که در داخل کوچه در حال بازی است.»

از خانه خارج شدم و به او پیشنهاد موتورسواری دادم. او را روی باک موتور نشاندم و از محل دور شدم. مهدی را به بیابان های اطراف شهر بردم و خواستم او را در جایی مخفی کنم که او شروع به سر و صدا کرد. آنقدر گریه کرد که برای ساکت کردنش، دستم را روی دهانش گذاشتم.

آنقدر عصبانی بودم که متوجه نشدم او خفه شده است، دستم را که برداشتم متوجه شدم او کبود شده و دیگر نفس نمی کشد. برای همین، جسدش را در جاده شنی که کمتر کسی از آنجا عبور می کرد بردم و در ساختمانی نیمه کاره دفن کردم.

با اعترافات مرد جنایتکار و کشف جسد مهدی، متهم 24 مهر ماه برای بازسازی صحنه قتل به محل حادثه انتقال داده شد و به تشریح جزییات جنایت هولناکی پرداخت که مرتکب شده بود. پس از آن، با صدور قرار بازداشت راهی زندان شد و قرار است به زودی پرونده ای برای محاکمه به دادگاه کیفری استان اصفهان فرستاده شود.



400 امضاء


پدر مهدی درباره دستگیری عامل جنایت می گوید: «من در تهران بودم که با من تماس گرفتند و خبر دستگیری آدم ربا را دادند. در آن لحظه هرچه درباره پسرم پرسیدم کسی جوابم را نداد. به سرعت به اصفهان برگشتم. وقتی ماجرا را شنیدم شوکه شدم. چطور ممکن بود شوهر خواهرم دست به این جنایت زده باشد. من به او شک داشتم اما فکر نمی کردم که به خاطر اختلاف با من تنها فرزندم را بکشد. در این چند وقت من و همسرم خیلی عذاب کشیدیم. من حتی یک استشهادیه که حدود 400 نفر آن را امضا کرده بودند به دادسرا بردم تا هر چه سریع تر قاتل پسرم را مجازات کنند. در این مدت، پلیس خیلی تلاش کردتا پسرم را پیدا کند. من چند سال است که عمل جراحی کرده ام و بعد از این عمل، پزشکان گفتند که دیگر بچه دار نمی شوم. مهدی تنها فرزند و تنها امید من و همسرم بود. الان 40 روز از مرگ او می گذرد اما هنوز دادگاهی تشکیل نشده است. ما از مراجع قضایی می خواهیم هر چه سریع تر به این پرونده که بازتاب خیلی بدی در شهر داشته است رسیدگی کنند تا درس عبرتی شود برای آدم هایی مثل قاتل فرزندم.»


ویدیو مرتبط :
پدر قاتل، مادر مقتول

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

جنایت وحشیانه پدر و برادر (حاوی تصاویر دلخراش)



اسیدپاشی,جنایت وحشیانه پدر,جنایت وحشیانه برادر,جنایت هولناک

جنایت وحشیانه پدر و برادر (حاوی تصاویر دلخراش)

دختری که توسط پدرش و با همکاری برادرش با اسید در خرداد ماه امسال سوزانده شده در بیمارستان سوانح و سوختگی بستری گردید.

حوادث روز - به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ 2 خرداد ماه امسال در شهر قزوین در ساعت 14 دختر جوانی به نام تهمینه یوسفی مورد اسید پاشی توسط پدرش قرار گرفت.

به دنبال این اتفاق تهمینه توسط برادر بزرگترش با خودروی شخصی به بیمارستان قزوین رسانده شده ولی به دلیل این که دختر از ناحیه صورت و دست و پا دچار سوختگی شدید شده به بیمارستان سوانح و سوختگی تهران منتقل شد.

تهمینه بخت برگشته 20 روز در بیمارستان بستری بود و پزشکان چهار عمل پوست وی انجام دادند.

خواهر بزرگ تهمینه که خود نیز چند سال پیش به ضرب چاقوی پدرش زمانی را در بیمارستان سپری کرده بود و یکی از شاهدان عینی ماجرا بود در خصوص این جنایت هولناک گفت: خواهرم تازه با پسری جوان عقد کرده بود و در دوره نامزدی متوجه شد که شوهرش اعتیاد به مواد مخدر دارد.

خواهرم که از این موضع بسیار آزرده خاطر شده بود قصد جدا شدن از شوهرش را داشت که پدر و مادرم با کار او مخالفت شدیدی کردند، چند روزی زندگی خواهرم با پدرم با جر و بحث گذشت و پدرم از آن جایی که می‌دانست خواهرم بسیار روی جهیزه‌ اش حساس است اقدام به فروش لوازم جهیزه‌اش کرد تا این که 2 خرداد ماه ساعت 13 وقتی خواهرم به خانه آمد متوجه شد که فرش جهیزه اش را پدرم برده و فروخته است.

جر و بحث خواهرم با پدرم بالا گرفت تا جایی که مادرم برای حل مشکل به برادر کوچکم که متولد 1369 است تماس گرفت برادرم بدو ورود به خانه خواهرم را مورد ضرب و شتم قرار داد و سپس پدرم به برادرم گفت: صورتش را بگیر تا اسیدی را که از قبل آماده کرده ام بیاورم در این لحظه بود که من از خانه فرار کردم چرا که می ترسیدم بلایی نیز سر من بیاورند.

در این میان قربانی اسید پاشی درباره روز حادثه و ماجرای بعد از فرار خواهرش از خانه گفت: ابتدا خواستم فرار کنم ولی برادرم درب خانه را پس از خروج خواهرم قفل کرد و صورتم را محکم در دستانش گرفت و پدرم نیز اسید را روی صورت و بدنم ریخت سپس یک طناب دور گردنم حلقه کردند و پدرم از یک طرف و برادرم از طرف دیگر آن را کشیدند تا از فشار خفگی و ضرب و شتم بی هوش شدم.

قربانی اسید پاشی ادامه داد: چند ساعت بعد که به هوش آمدم بلافاصله از شدت سوختگی بلافاصله وارد حمام شدم و سپس در حالی که پدرم قصد کشتن من را داشت با التماس های مکرر من از اقدامش صرف نظر کرد و مادرم به برادر بزرگترم تماس گرفت تا من را به بیمارستان برساند.

اسیدپاشی,جنایت وحشیانه پدر,جنایت وحشیانه برادر,جنایت هولناک

تهمینه یوسفی در خصوص درمانش گفت: تا حال حاضر هیچ کمکی از سوی پدرم دریافت نکردم و مخارج چهار عمل پوستم را با فروش طلاهایم تامین کردم و در حال تنها دغدغه ام  بعد از بین رفتن کامل زیبایی صورتم و عمل ها میلیونی آینده ام و نداشتن سرمایه کافی این است که بعد از مرخصی با خواهرم کجا بروم، در چه خانه ای زندگی کنم چرا که اگر به خانه پدرم بازگردانم به طور حتم کشته خواهم شد و در حال حاضر نیز تحت پوشش بهزستی هستیم.

در پایان خواهر قربانی اسید پاشی درباره عدم رسیدگی به شکایت  در دادسرای قزوین گفت: پس از این که خواهرم از بیمارستان به طور موقت مرخص شد به کلانتری 17 قزوین رفتم و در آن جا شکایتنامه را تنظیم کرد و سپس جهت پیگیری به شعبه 7 دادسرای قزوین  مراجعه کردیم ولی به دلایل نامعلومی پرونده خواهرم مورد رسیدگی دقیق قرار نگرفت.

گفتنی است در حال حاضر تهمینه یوسفی جهت ادامه درمان مجدد در بیمارستان سوانح و سوختگی تهران بستری است و با توجه به وضعیت مالی هم اکنون نیازمند یاری سبزتان است.

اسیدپاشی,جنایت وحشیانه پدر,جنایت وحشیانه برادر,جنایت هولناک

باشگاه خبرنگاران