اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

جاستین بی بر سرش به سنگ خورده؟!


سال گذشته میلادی، یکی از پرحاشیه ترین سال های پسرک جلف موسیقی بود. رسانه ها اخبار متعددی از حاشیه سازی های «جاستین بی بر» منتشر کردند؛ از مصرف مواد مخدر تا کتک کاری با «اولاندو بلوم» و درگیری با پاپاراتزی ها.





روزنامه هفت صبح: سال گذشته میلادی، یکی از پرحاشیه ترین سال های پسرک جلف موسیقی بود. رسانه ها اخبار متعددی از حاشیه سازی های «جاستین بی بر» منتشر کردند؛ از مصرف مواد مخدر تا کتک کاری با «اولاندو بلوم» و درگیری با پاپاراتزی ها. با اینحال این خواننده کانادایی به تازگی روی حساب کاربری خود در فیس بود ویدئویی منتشر کرده که «تی ام زد» از آن به عنوان ویدئوی ابراز ندامت جاستین بی بر یاد کرده است.

جاستین بی بر سرش به سنگ خورده؟!

او در این ویدئو می گوید: «دلم نمی خواهد فردی خودخواه یا مغرور به نظهر برسم... مثل چیزی که از سال قبل تا حالا در مورد من گفته می شود. گاهی ادعا می کنیم کسی هستیم که هیچ نقطه مشترکی با ما ندارد. فقط هم برای اینکه خودمان را در برابر چیزی که احساس می کنیم حفاظت کنیم. من هم چیزهای بسیاری در این مورد احساس می کردم.»

او در ادامه سعی کرده چهره خود را تطهیر کند: «اما می خواهم مردم بدانند که من آدمی که در این مدت دیده شده نیستم. من واقعا به دیگران علاقه دارم. می دانم که نباید گذشته را فراموش کرد اما می خواهم از این به بعد احساس خوبی در مردم ایجاد کنم. می خواهم آرام، دوست داشتنی و مهربان باشم.»


ویدیو مرتبط :
سنگ مالون برش خورده منظم

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

سرش پلو و زیرش سنگ قربانت شوم یگانه پسر



داستان ضرب المثل, پسر و عروس, ریشه ضرب المثل

زنی که پیش پسر و عروسش بسر می برد زندگانی را به سختی می گذراند، زیرا عروسش غذای کافی به او نمی داد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی دوری می نهاد و مقداری پلو رویش می ریخت و آن را طوری می برد که شوهرش می دید و در دل از اینکه زنش آن چنان صادقانه به مادرش خدمت می کرد خوشحال می شد،

 

بیچاره پیرزن هم از ترس جرات نمی کرد موضوع را به پسرش بگوید لابد با همان غذای ناچیز می ساخت، روز به روز در اثر گرسنگی لاغرتر می شد. یک روز که جمعه بود با خود گفت : «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن کنم و هم یک شکم سیر غذای مناسبی بخورم.»

 

با این خیال به خانه دخترش رفت. دختر از دیدن مادرش که مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بی اقبالی پیرزن هنگامی که می خواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید که این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع کرد به داد و فریاد و کتک زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه می کرد: «سرش پلو، زیرش سنگ، قربونت بشم یه دونه پسر»
منبع:amordad.net