اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

تصور ایرانی ها از ماشین‌ های آخرین مدل


یک جامعه شناس گفت: الان ارزشهای قدیمی از بین رفته و چیز جدیدی جای آن‌ها را نگرفته. در نتیجه، ما با جامعه‌ای انومیک یا به قول دورکیم بی‌هنجار روبه روییم.

خبرآنلاین: یک جامعه شناس گفت: الان ارزشهای قدیمی از بین رفته و چیز جدیدی جای آن‌ها را نگرفته. در نتیجه، ما با جامعه‌ای انومیک یا به قول دورکیم بی‌هنجار روبه روییم.

نیره توکلی در میزگردی در کافه خبر با موضوع آسیب شناسی سبک زندگی جوانان گفت: در جامعه ای که چنین باشد راه‌های رسیدن به اهداف مشخص نیست و تناسبی با آن اهداف ندارد. یعنی حتما کسی که تحصیشل می کند به موقعیت و جایگاه درستی نمی‌ رسد.

او گفت: من فکر می کنم ما با تغییر سبک زندگی مواجه نیستیم بلکه این با از بین رفتنه هنجارها و نبود ارزشهای جدید مواجهیم. الان در جامعه ما مثلا ارزشهایی مانند دغدغه‌های زیست محیطی، توجه به کودکان کار و رشوه ندادن و نگرفتن و قانونگرایی ... ضدارزش و مسخره شده و فرد درستکار احمق فرض می شود. در این‌صورت، چگونه می توان به جوانان ارزش‌های جامعۀ مدنی را آموزش داد؟

توکلی گفت: مسئله ما الان ماشین آخرین مدل و دوردور کردن نیست. به نظر من، الان مسئله این است که جوانان و مردم تصور می کنند که این ماشینها بی بروبرگرد از طریق شیوه های نادرست و رانت خریداری شده است و از درآمد مشروع به دست نیامده، به همین علت ممکن است نفرت کور جای مبارزه با ریشه‌های اصلی نابسامانی‌ها را بگیرد و توجه به راهکارهای اساسی را تحت‌الشعاع قرار دهد.

این استاد دانشگاه تاکید کرد ه باید به دنبال قانون مداری برویم.قوانین هم نباید چنان با جرم و مجازات بی‌تناسب باشد که همه به دنبال نقض یا نادیه گرفتن جرایم باشند. باید این تصور را در تا شهروندان ایجاد کرد که برای گرفتن خدمات خودشان هم باید قانونمند باشند.


ویدیو مرتبط :
آخرین مدل ماشین BMV

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

طلاق والدین،زندگی جوانی را که ماشین آخرین مدل سوار می شد،به دزدی و اعتیاد کشاند



 پسر جوانی که در خانه اعیانی‌شان در پر طاووس زندگی می‌کرد، با طلاق پدر و مادر میهمان همیشگی نیمکت چوبی پارک‌ها شد.

فرشید جوان 25 ساله‌ای است که به خاطر سرقت سریالی در بازداشت است. این پسر جوان که به مواد مخدر اعتیاد داشته و مدتی می‌شود شب‌ها داخل پارک‌ها می‌خوابد در تحقیقات ابتدایی به قاضی گفت: اهل تهران هستم. در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده‌ام. من لباس‌های مارک دار می‌پوشیدم، خودروهای آخرین مدل سوار می‌شدم و برای خودم کسی بودم. هر چه اراده می‌کردم خانواده‌ام مهیا می‌کردند و هیچ کم و کسری‌ای نداشتم، اما آنچه مایه عذابم شده بود درگیری‌های تکراری و خسته‌کننده پدر و مادرم بود. مادربزرگم نیز با دخالت‌های خود آتش‌بیار معرکه شده بود و اجازه نمی‌داد یک لیوان آب خوش از گلویمان پایین برود.

وی افزود: حتی در تفریح‌ها و مسافرت‌هایی که می‌رفتیم همیشه شاهد جنگ و دعوای پدر و مادرم بودم. بالاخره سر همین لج و لجبازی‌ها، آنها از هم جدا شدند.


روزی که مادرم از پدرم طلاق گرفت مادربزرگ و عمه‌هایم با چشمانی گریان ادعا می‌کردند نمی‌گذارند اخم به ابروهایم بیاید و مرا روی پر طاووس بزرگ خواهند کرد.


 تا چند ماه اوضاع خوب بود اما خیلی زود از ترحم و دلسوزی‌های اطرافیان خسته شدم. تنها دلخوشی‌ام پدرم بود. افسوس که او هم از وقتی که زن گرفت کمتر وقت می‌کرد با من حرف بزند و...


در این شرایط روز به روز از خانه فاصله گرفتم. هیچ کس حواسش به من نبود. به سراغ مادرم رفتم. حدود دو سال با او بودم. قرص اعصاب مصرف می‌کرد و حالش خوب نبود. همیشه از خودم می‌پرسیدم ما که این قدر پول و ثروت داریم چرا زندگی‌مان بدریخت و تلخ است.  من در کنار مادرم زندگی می‌کردم تا اینکه او به اصرار خاله‌ام ازدواج کرد. دوباره به خانه مادربزرگم برگشتم. ناپدری‌ام حاضر نبود مرا ببیند. پدرم و همسرش هم درگیر زندگی خودشان بودند و خوش نداشتند مزاحم‌شان شوم.

  پس از یک سال باخبر شدم ازدواج دوم مادرم به شکست انجامیده است. به سراغش رفتم، اوضاعش حسابی به هم ریخته بود، روانی شده بود و آرام و قرار نداشت. خیلی نگرانش بودم و با دیدن او عذاب می‌کشیدم. من برای فرار از این وضعیت با دختری جوان آشنا شدم. تینا معتاد بود و مرا هم به دام مواد انداخت. شیشه می‌کشیدم تا بی‌خیال دنیا شوم. همین بلا بیچاره‌ام کرد.

پدرم وقتی فهمید چه بلایی سرم آمده از خانه بیرونم انداخت. مادرم هم وسایلش را جمع کرد و به خانه خاله‌ام رفت. من ماندم با یک دنیا خستگی و تنهایی و افسردگی. دلم شکسته بود. سوار اتوبوس شدم و به مشهد آمدم. می‌خواستم از راه گدایی خرج موادم را تأمین کنم. هرکس به قیافه‌ام نگاه می‌کرد سرش را تکان می‌داد و رو بر می‌گرداند. برای همین هم از مغازه‌ها دزدی می‌کردم. پلیس در حال سرقت دستگیرم کرد.

  اخبار حوادث  -  ایران