اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

تجاوز به دختر دانشجو در پارک چیتگر


دو دختر جوان شاکیان ٢ پرونده جداگانه‌ای هستند که با موضوع تجاوز به عنف و آدم‌ربایی در دادسرای جنایی تهران مورد رسیدگی قرار گرفت.

روزنامه شهروند: دو دختر جوان شاکیان ٢ پرونده جداگانه‌ای هستند که با موضوع تجاوز به عنف و آدم‌ربایی در دادسرای جنایی تهران مورد رسیدگی قرار گرفت.

دریکی از این پرونده‌ها، دختری دانشجو مورد تعرض ٢ مرد قرار گرفت و در پرونده دیگر دختر ١٦ ساله ربوده شد.

آزار و اذیت در پارک چیتگر

راننده آمبولانس و دوستش نقشه شیطانی را به اجرا گذاشتند. این ٢ مرد که متهم به آزار و  اذیت دختری دانشجو در پارک چیتگر هستند، صبح روز سه‌شنبه در مقابل قاضی «سعید احمد بیگی» بازپرس شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران اعترافات عجیبی داشتند.

دختر دانشجو و نامزدش وقتی برای تفریح به پارک چیتگر رفتند، هرگز تصور نمی‌کردند سرنوشتی شوم در کمین‌شان است.

 ٢٩ بهمن ماه‌سال گذشته بود، عقربه‌ها ساعت ٣٠:  ٠٩  شب را نشان می‌داد که دختر و پسری در انتهای پارک چیتگر درحال قدم زدن بودند. غافل از این‌که ٢ مرد ناشناس از لابه‌لای درختان پارک آنها را تحت نظر گرفته، به راه رفتن‌شان ادامه می‌دادند.

چند دقیقه بعد پسر جوان برای رفتن به سرویس بهداشتی نامزدش را تنها گذاشت و این فرصت، آغازی برای اجرای سناریوی هولناک ٢ مرد ناشناس بود. دختر جوان درحالی‌که پشت درخت‌های پارک چیتگر در انتظار نامزدش ایستاده بود سایه مرد میانسالی را که به سمتش نزدیک می‌شد، احساس کرد.

مرد مرموز از دخترک پرسید: « این‌جا چه می‌کنی؟» دختر وحشت‌زده درحالی‌که در تاریکی پارک جنگلی چشم به راه بازگشت نامزدش بود، گفت: «برای ورزش با نامزدم به این‌جا آمده‌ام.»

مرد ناشناس درحالی‌که خودش را مامور نیروی انتظامی معرفی می‌کرد از دخترک خواست برای روشن شدن این موضوع باید با او همراه شود. همزمان با این ماجرا، نفر دوم این سناریو از پیش طراحی‌شده، از راه رسید.

همدست مرد میانسال در تاریکی جنگل چیتگر از طریق علامت‌هایی که دوستش با نور موبایل به او نشان می‌داد بلافاصله به آنها پیوست. دختر جوان درحالی‌که ترسیده بود به ناچار با آنها همراه شد، اما هرگز تصور نمی‌کرد به جای حرکت به سمت در ورودی پارک، او را به عمق جنگل چیتگر ببرند. چند دقیقه بعد ورق برگشت و ٢ مرد ناشناس با بیهوش کردن دخترک، نیت شوم‌شان را اجرایی کردند.

دختر دانشجو وقتی به هوش آمد تنها تصویری سیاه مقابل چشمانش بود و بلافاصله با مراجعه به پلیس آگاهی درخواست کرد تا این ٢ مرد مرموز دستگیر شوند. در تحقیقات اولیه کارآگاهان هیچ ردپایی از مردان ناشناس بر جا نمانده بود. تا این‌که در بررسی‌های بیشتر مشخص شد شب حادثه گوشی تلفن دخترک توسط این ٢ مرد به سرقت رفته است. با دستور بازپرس احمد بیگی تحقیقات برای دستگیری متهمان آغاز شد تا این‌که مردی ٤٢ ساله به همراه پسری ٣٢ ساله دستگیر شدند.

متهمان در مقابل قاضی پرونده، ادعای تعرض را رد کردند و گفتند: « آن شب یک دختر و پسر را در پارک چیتگر دیدیم که درحال قدم زدن بودند. ناگهان فکری شیطانی به ذهن‌مان رسید. وقتی پسر جوان، دختر را تنها گذاشت از فرصت استفاده کردیم و با معرفی خودمان به‌عنوان مامور، او را به محل خلوتی بردیم.»

متهم ردیف اول این پرونده گفت: «من راننده آمبولانس هستم و آن شب قرار بود با مترو به کرج برویم، هرگز قصد چنین کاری را نداشتم اما وقتی به پارک چیتگر رسیدیم این فکر شیطانی به ذهنم رسید، اما وقتی دخترک را به منطقه‌ای خلوت در پارک چیتگر بردیم، ابتدا دستم را روی بینی و دهانش قرار دادم تا بیهوش شود. اما همان لحظه ترسیدیم و پشیمان شدیم، فقط گوشی تلفن همراهش را برداشتیم و متواری شدیم. با دستور قاضی «احمد بیگی» تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم پرونده و ادعای ٢ مرد متهم ادامه دارد.

آدم‌ربایی در میدان هفت حوض


دختری ١٦ ساله مدعی است یکی از همکلاسی‌هایش با همدستی ٢ پسر جوان او را ربوده و به‌مقصد جاجرود رفته‌اند. این پرونده با موضوع آدم‌ربایی درحالی در دادسرا تحت رسیدگی است که متهمان اصرار بر بی‌گناهی دارند و می‌گویند دخترک با خواست خودش با آنها همراه شده بود.

٩ اردیبهشت ماه بود که سیما به همراه ٢ دوست دبیرستانی‌اش در میدان هفت‌حوض درحال قدم زدن بودند. آن روز سیما از رابطه پنهانی دوستش با پسری که او را هم دوست داشت باخبر شده بود.

درحال گریه کردن بود که ناگهان خودرو ٢٠٦ سفیدرنگی با ٢ سرنشین در مقابلشان توقف کرد. ٢ پسر جوان از آنها خواستند تا سوار خودروشان شوند. چند دقیقه بعد ٣ دختر در صندلی عقب خودرو جای گرفتند. راننده پژو علت گریه کردن سیما را پرسید و وقتی او ماجرا را تعریف کرد به او قول داد تا انتقامش را از پسر خیانتکار بگیرد. چند ساعت بعد سیما با قرار صوری که با پسر مورد علاقه‌اش گذاشت او را به یک کوچه خلوت کشاند و در این لحظه راننده خودرو ٢٠٦ به همراه یکی از دوستان موتورسوارش با قمه به سمت آنها حمله‌ور شد.

دخترک وحشت‌زده از صحنه گریخت و موتورسواران پسر جوان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. این سرآغاز ربودن دختر دبیرستانی بود. ٢ پسر جوان که احساس می‌کردند با این کارشان به دخترک خوش خدمتی کرده‌اند او و یکی از دوستانش را دوباره سوار خودروشان کردند و به بهانه کشیدن قلیان به سمت جاده جاجرود رفتند. دخترک که از دیر رسیدن به خانه‌شان وحشت داشت به آنها اعتراض کرد اما فایده نداشت. تا این‌که در بیابانی خلوت توقف کردند. راننده خودرو به بهانه قدم زدن از سیما خواست تا با او همراه شود. چند دقیقه بعد دخترک دبیرستانی در پشت تپه‌ای مورد آزار و اذیت پسر جوان قرار گرفت و درحالی که گریه می‌کرد به سمت خودرو دوید.

١٠ اردیبهشت‌ماه دختر ١٦ ساله به همراه پدرش برای طرح شکایت به اداره آگاهی مراجعه کردند.

ماموران با استفاده از کارهای اطلاعات و پلیسی واردعمل شدند و ٢ متهم این پرونده را دستگیر کردند. یکی از متهمان در رابطه با روز حادثه گفت:  «من سیما را به زور سوار خودروام نکردم. آن شب هم با میل و اراده خودش با هم به جاجرود رفتیم.»

با دستور قاضی مدیرروستا بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران، تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم پرونده ادامه دارد و متهم ردیف اول با قرار وثیقه یک‌میلیارد تومانی و متهم ردیف دوم با قرار وثیقه ٥٠٠‌میلیون تومانی روانه بازداشتگاه شدند.


ویدیو مرتبط :
تجاوز به دو دختر دانشجو، مقابل چشمان صدها نفر!!!!!!!!

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

داستان عجیب تجاوز جنسی به دختر جوان دانشجو + عکس



در سال ۱۹۸۴ در شهر برلینگتون واقع در ایالت کارولینای شمالی، برای جنیفر تامپسون، دانشجوی ۲۲ ساله، حادثه شومی اتفاق افتاد که پیامدهای آن منجر به شکل‌گیری یکی از بزرگترین چالشهای قضایی در دادگاههای امریکا گردید.در شب حادثه، جنیفر در آپارتمان خودش خوابیده بود.به گزارش پارس ناز جوانی سیاهپوست، چراغ ورودی خانه وی را شکست، سیم اصلی تلفن را قطع کرد و وارد اتاق او شد. لبه چاقو را زیر گلویش گذاشت و تهدیدش کرد که اگر کوچکترین صدایی کند، او را خواهد کشت. جنیفر می‌گوید: «به او گفتم کارت اعتباری، کیف پول، و ماشین من را بردار و برو، ولی او گفت پول مرا نمی‌خواهد… و آن موقع بود که فهمیدم چه اتفاقی قرار است بیفتد…»

تجاوز جنسی به دختر جوان دانشجو

جنیفر با خودش قسم خورد که اگر از آن مهلکه جان سالم به در ببرد، انتقام خود را از مرد متجاوز بگیرد: او باید می‌توانست او را به پلیس معرفی کند، باید به هر قیمتی او را به دست قانون بسپرد و به سزای عمل پلیدش برساند، او باید آنقدر در زندان بماند تا بپوسد. اینها افکاری بود که در آن سی دقیقه جهنمی در سر جنیفر می‌چرخید. او تمام تلاش خود را کرد تا شکل و شمایل، خطوط صورت و تُن صدای مرد را به خاطر بسپارد تا بعدا بتواند هرچه دقیق‌تر به پلیس گزارش بدهد. 

خوشبختانه جنیفر زنده ماند. او مدعی بود که چهره جنایتکار را خوب به خاطر دارد و هرجا او را ببیند، می‌تواند شناسایی‌اش کند. در جریان چهره‌ نگاری، عکس فرضی متهم با استفاده از توصیفات او بازسازی گردید و چند نفر مظنون دستگیر شدند. سه روز بعد از حادثه، جنیفر به اداره تشخیص هویت فراخوانده شد تا از بین عکس‌های شش مظنون، مجرم اصلی را شناسایی کند. او عکس‌ها را با دقت بسیار نگاه کرد و بعد از پنج دقیقه یک عکس را نشان داد: رانـِلد کاتِـن.

تجاوز جنسی به دختر جوان دانشجو

همه متهمان به اداره پلیس احضار شدند. آنها را در یک اتاق به صف کردند تا این بار بطور فیزیکی توسط شاهد، تعیین هویت شوند.به گزارش پارس ناز جنیفر این بار هم انگشت اتهام خود را به سمت رانلد نشانه رفت. او می‌گوید: «به من گفتند این همان فردی است که قبلا هم عکسش را شناسایی کردم، و من خیلی خوشحال شدم… پس او دیگر خودش بود و من اشتباه نکرده بودم.»

دادگاه تشکیل شد، جنیفر دستش را بر روی کتاب مقدس گذاشت و قسم خورد که جز حقیقت چیزی نگوید. او علیه رانلد شهادت داد و هیئت منصفه ظرف تنها چهل دقیقه، رأی خود را صادر کرد: حبس ابد باضافه ۵۰ سال. جنیفر می‌گوید: «آن روز بهترین روز زندگی من بود. در آن لحظه حس کردم عدالت اجرا شده، من یک قربانی بودم و او یک جنایتکار وحشتناک که دیگر هرگز قرار نبود از زندان بیرون بیاید.» 

تجاوز جنسی به دختر جوان دانشجو

در دوره‌ای که رانلد سال سوم محکومیت خود را می‌گذراند، اتفاق عجیبی افتاد. او می‌گوید: «یک روز وقتی در زندان بودم، یک مجرم دیگر را که متهم به تجاوز بود، به آنجا آوردند. من احساس بسیار عجیبی داشتم. او خیلی به تصویر بازسازی شده من در اداره پلیس شباهت داشت. اسمش بابی پول بود و اهل همان محله‌ای بود که من ساکن بودم. او هم مثل من در آشپزخانه زندان مشغول به کار شد. نگهبان‌ها و زندانی‌های دیگر ما را با هم اشتباه می‌گرفتند و حتی گاهی اوقات من را بابی صدا می‌کردند.»

در زندان شایع شده بود که یک نفر از بابی پول شنیده که جنایت آن شب را او مرتکب شده است. رانلد به وکیلش در این مورد نامه نوشت و درخواست کرد که پرونده مجددا بررسی شود. رانلد یک بار دیگر، و این بار به همراه بابی پول در دادگاه حاضر شد. او به این جلسه امید بسیار بسته بود: اگر جنیفر چهره مجرم اصلی را می‌دید، حتما او را به یاد می‌آورد… هر دو متهم در مقابل جنیفر قرار گرفتند، لحظه‌ای بسیار تعیین‌کننده در پیش بود. جنیفر اما در کمال ناباوری مدعی شد که بابی پول را هرگز در زندگی‌اش ندیده و کسی که به او تجاوز کرده، رانلد کاتن بوده است! همه امیدها درهم ریخت.

تجاوز جنسی به دختر جوان دانشجو

همانند محاکمه قبلی، گفته‌های جنیفر به عنوان شاهد عینی واقعه، و اطمینان خاطر او در معرفی مجرم، برای اقناع هیئت منصفه کفایت کرد. رانلد دوباره مجرم شناخته شد و این دفعه به دو بار حبس ابد محکوم گردید. جنیفر می‌گوید: «من خیلی عصبانی بودم. چطور به خودشان جرئت داده بودند که شهادت من را زیر سؤال ببرند؟! چطور می‌توانستند فکر کنند که من ممکن است قیافه آن جنایتکار را، آن قیافه‌ای که هرگز از خاطرم محو نمی‌شد را فراموش کرده باشم؟!»

بدین‌ترتیب رانلد هفت سال دیگر در زندان ماند تا آنکه یک روز، در حالی که داشت از طریق رادیوی کوچکش جلسه دادگاه یک متهم دیگر را پیگیری می‌کرد، چیزی به گوشش خورد که تا آن روز نشنیده بود: DNA. او دوباره به وکیلش نامه نوشت. در اداره پلیس برلینگتون تنها دو بسته قدیمی ده ساله، حاوی مدارک باقیمانده از واقعه آن شب موجود بود و خوشبختانه در یکی از آنها قسمتی از تنها یک عدد اسپرم که حاوی DNA بود، یافت شد! و همان زندگی رانلد را نجات داد. از او رفع اتهام شد و بابی پول به جرم ارتکاب تجاوز به حبس ابد محکوم گردید.

پارس ناز:جنیفر تماماً در هم شکست… ضربه تحمل‌ناپذیری بود. نمی‌توانست باور کند که زندگی یک انسان بی‌گناه به خاطر اشتباه او تباه شده: «مثل آن بود که یک نفر زندگی من را گرفته باشد و سر و ته کرده باشد. مردی که اطمینان داشتم هرگز در زندگیم ندیده‌ام، همان کسی بود که تنها به فاصله چند سانتیمتر از من چاقویش را زیر گلویم گذاشته بود و تهدید به مرگم کرده بود، همان کسی که مرا آزار داده بود و روح مرا نابود کرده بود؛ و مردی که من چندین و چند بار و با چنان اعتقاد راسخی متهم کرده بودم، مردی که شبانه‌روز آرزوی مرگش را کرده بودم، پاک و بی‌گناه بود. عذاب وجدان و شرمساری داشت مرا خفه می‌کرد…» او از رانلد درخواست کرد که در یک کلیسای محلی همدیگر را ملاقات کنند.

جنیفر می‌گوید: «نمی‌توانستم درست روی پاهای خودم بایستم، وقتی او را دیدم که وارد کلیسا شد، به گریه افتادم… به او گفتم که اگر من هر یک ساعت باقیمانده از روزهای عمرم را، و هر دقیقه از هر ساعت آن را، و هر ثانیه از هر دقیقه آنرا صرف عذرخواهی و اظهار تاسف کردن کنم، باز هم نخواهم توانست، هرگز نخواهم توانست، آن ندامت عمیقی را که در قلبم احساس می‌کنم، به زبان بیاورم… و… رانلد فقط خم شد، دستهای من را در دست گرفت، و گفت: جنیفر! من تو را می‌بخشم….»

سرنوشت عجیب این دو انسان پیوندی پر فراز و نشیب و ناگسستنی برایشان رقم زده بود. از آن پس آنها با یکدیگر دوست شدند و تا امروز هم رابطه دوستی‌شان پابرجا مانده است. رانلد که امروز در آستانه ۵۰ سالگی خود قرار دارد، تلاش بسیار کرد تا زندگی خود را از نو بنا کند. او پس از آزادی سخت مشغول به کار شد، ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. اکنون به همراه خانواده‌اش در خانه‌ای زندگی می‌کند که پول آن را دولت، بعنوان جبران خسارت به او پرداخت کرده: ۱۰ هزار دلار به ازای هر یک از سالهایی که او در زندان سپری کرده است. 

از آن تاریخ به بعد رانلد و جنیفر در بسیاری از محافل عمومی در کنار یکدیگر حاضر شدند تا پیام خود را به دیگران برسانند، با این امید که داستان زندگی‌شان نجات‌بخش زندانیان بی‌گناه دیگر شود و مسئولان دست‌اندرکار را به بازنگری در قوانین موجود ترغیب کند. آنها همچنین تصمیم گرفتند تجربه‌های الهام‌بخش و منحصر به فرد خود را به رشته تحریر درآورند. در سال ۲۰۰۹ مشترکاً کتابی با عنوان Picking Cotton را به چاپ رساندند که در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار گرفت و جوایزی را از آن خود کرد. این کتاب تصویرگر داستانی حیرت‌آور درباره بی‌عدالتی و بخشش است.

بسیاری از مسائل اجتماعی از قبیل حقوق قربانیان تجاوز، نقش تعصبات نژادی در صدور حکم دادگاهها، کارکرد زندان‌ها در جوامع، اصلاح قوانین کیفری، و خطاهای سهوی شاهدان عینی در این کتاب خواندنی مطرح شده است. شیوه نگارش آن به نحوی است که هر کدام به طور جداگانه داستان خود را از دریچه چشم خود روایت می‌کنند و بدین ترتیب خواننده از دو زاویه مختلف با آنها همگام می‌شود و در جریان جزئیات افکار و اتفاقاتی که بر آنها گذشته، قرار می‌گیرد.

مطالعه این کتاب برای تمام علاقمندان، و به طور خاص برای هر کسی که به نحوی با مسائل قضایی و حقوقی سروکار دارد، مفید و روشنگر خواهد بود.داستان تکان‌دهنده جنیفر تامپسون و رانلد کاتن در بسیاری از شبکه‌های تلویزیونی، وب‌سایت‌ها و کتاب‌های روانشناسی و دانشگاهی منعکس گردید. سؤال بزرگ و گیج‌کننده برای همه این بود که چرا جنیفر با آنکه آگاهانه سعی کرده بود از آن فاصله نزدیک خصوصیات ظاهری مجرم را به حافظه بسپرد تا بعدا بتواند او را به پلیس معرفی کند، چنین اشتباه بزرگی مرتکب شد؟ و از آن بدتر، چرا سه سال بعد زمانی که در اتاق دادگاه با چهره فرد اصلی روبرو شد، نتوانست او را به یاد بیاورد؟!

به دنبال این ماجرا، بیش از ۲۳۰ زندانی دیگر نیز در سراسر امریکا یکی پس از دیگری از طریق آزمون DNA تبرئه شدند! بیشتر آنها درگیر پرونده‌های جدی و مهمی مثل قتل و تجاوز بودند. این روند باورنکردنی، جرم‌شناسان و روانشناسان کیفری و اجتماعی را به بررسی دقیق و موشکافانه مسئله سوق داد. آنها دریافتند که بیش از ۷۵ درصد این «محکومان بی‌گناه» به دلیل آنکه یک شاهد عینی اشتباها علیه آنها شهادت داده، به زندان افتاده‌اند.