اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

به یاد «احمد محمود»


از جمله مشکلاتی که همیشه داشته‌ام نوشتن زندگی‌نامه خودم بوده است. شاید علتش این باشد که وقتی به سال‌های پشت سرم نگاه می‌کنم می‌بینم چیزی برای گفتن ندارم. این است که درمی‌مانم. همچنان که حالا درمانده‌ام.»

خبرگزاری ایسنا: از جمله مشکلاتی که همیشه داشته‌ام نوشتن زندگی‌نامه خودم بوده است. شاید علتش این باشد که وقتی به سال‌های پشت سرم نگاه می‌کنم می‌بینم چیزی برای گفتن ندارم. این است که درمی‌مانم. همچنان که حالا درمانده‌ام.»

چهارم دی‌ماه زادروز احمد محمود است؛ نویسنده‌ای که اگرچه راوی قصه‌های بی‌شماری از خالد، باران، فرامرز و... بود، اما به گاهِ نوشتن از خود با فروتنی نوشت که درمانده است.

 احمد محمود دی‌ماه 1373 در نوشتار کوتاهی درباره خود نوشته است: «چهارم دی‌ماه 1310 در اهواز به دنیا آمده‌ام. حالا شصت‌وسه ساله هستم - عمری دراز و دستی کوتاه. در جوانی گرفتار امر سیاست شدم و بعد زندان و زندان و تبعید. سال 1336 که رها شدم شرایط دگرگون شده بود. با همه اشتیاقی که داشتم نشد - و نتوانستم - به تحصیل ادامه دهم.



پس نیمه‌درس‌خوانده باقی ماندم. بی‌قراری و ناسازگاری وجوه مشخص روزگار جوانی من بود، همین بود که در هیچ کاری نتوانستم پایدار باشم. اگر بنا باشد مشاغلی را که داشته‌ام تعداد کنم از بیست می‌گذرد.

بعد از انقلاب به اصرار خودم بازخرید شدم و خانه‌نشین تا شاید به درد درمان‌ناپذیری که همه عمر با من بود - و هست - سامان بدهم. دیر بود اما چاره نبود. نمی‌دانم این درد چه وقت و چگونه به جانم افتاد، اما می‌دانم که اولین نشانه بالینی آن در سال 1333 بروز کرد - وقتی که «داستانکی» نوشتم با نام «صُب می‌شه» و در یکی از مجلات پرتیراژ آن روزگار چاپ شد. و بعد - اگرچه در مشاغلی که لازمه تأمین هزینه زندگی بود ناپایدار بودم، ولی در اندیشیدن به نوشتن پایدار و حتا سمج! با این وصف شرمنده از شصت‌وسه سال عمر و این حجمِ کمِ کار - مجموعه داستان‌های «مول» و «بیهودگی» را خودم چاپ کردم - هرکدام پانصد نسخه. «دریا هنوز آرام است» را گوتنبرگ چاپ کرد - سه‌هزار نسخه. این‌ها همه قبل از سال 1340 بود. رمان «همسایه‌ها» را بهار سال 1345 در اهواز به پایان رساندم. بخش‌هایی از آن با عنوان «بخشی از رمان منتشرنشده همسایه‌ها» در سال‌های 46 به بعد در مجلات تهران چاپ شد تا سال 1353 که امیرکبیر چاپ و منتشرش کرد.

حاصل عمرم چیزی در حدود پنجاه - شصت داستان کوتاه، یک داستان بلند «بازگشت» و چهار رمان منتشرشده و نیز چند رمان تمام و نیمه‌تمام دیگر است.

چندتایی فیلمنامه هم نوشته‌ام. دیگر چه بگویم؟ از انبوه یادداشت‌های بایگانی‌شده؟ نه! حالا، پیر و خسته درگیر نوشتن رمان «درخت انجیر معابد» هستم که اگرچه از «بای» بسم‌الله تا «تای» تمتش را در اختیار دارم اما نمی‌دانم عاقبت کار - و حاصل کار - چه خواهد شد. از جمله مشکلاتی که همیشه داشته‌ام نوشتن زندگی‌نامه خودم بوده است. شاید علتش این باشد که وقتی به سال‌های پشت سرم نگاه می‌کنم می‌بینم چیزی برای گفتن ندارم. این است که درمی‌مانم. همچنان که حالا درمانده‌ام.» (بخش آغازین کتاب «حکایت حال» - گفت‌وگوی لیلی گلستان با احمد محمود)

احمد اعطا - با نام ادبی احمد محمود - دی‌ماه 1310 به دنیا آمد. او پس از سپری کردن دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش وارد سیاست شد. احمد محمود پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازداشت شد و به علت این‌که با حکومت پهلوی همکاری نکرد و توبه‌نامه هم امضا نکرد، مدت زیادی را در زندان به سر برد.

بسیاری احمد محمود را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی می‌دانند. معروف‌ترین رمانش «همسایه‌ها» نام دارد که در زمره مهم‌ترین آثار ادبیات معاصر ایران شمرده می‌شود. رمان‌ «داستان یک شهر» نیز به نوعی دنباله رمان «همسایه‌ها»ست. محمود در رمان «زمین سوخته» گزارشی از روز و سال‌های شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را روایت کرده است.

احمد محمود تا پایان عمر به نوشتن مشغول بود. او در اواخر عمر با بیماری تنگی نفس مواجه شد. اول مهرماه ۱۳۸۱ با وخامت حالش در بیمارستان بستری شد و 12 مهرماه همان سال از دنیا رفت. پیکر این نویسنده در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

مجموعه داستان‌های «مول»، «دریا هنوز آرام است»، «بیهودگی»، «زائری زیر باران»، «غریبه‌ها»، «پسرک بومی»، «دیدار»، «قصه آشنا»، و رمان‌های «همسایه‌ها»، «داستان یک شهر»، «زمین سوخته»، «مدار صفردرجه» و «درخت انجیر معابد» از جمله آثار احمد محمود هستند.


ویدیو مرتبط :
به یاد زنده یاد احمد رسول زاده صدای ماندگار دوبله ایران

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

به یاد همسایه های مشهور «احمد محمود»


همسایه ها را نمی توان قاطعانه رمانی سیاسی نام گذاشت گواینكه دو فصل عمده داستان در بند و انفرادی می گذرد اما با دقت در ساختار داستان وجه اجتماعی آن برای مخاطب پر رنگ تر می شود.

 
 
 
 
صبح بخیر: چهارم دی‌ماه زادروز احمد محمود است؛ نویسنده‌ای که اگرچه راوی قصه‌های بی‌شماری از خالد، باران، فرامرز و... بود، اما به گاهِ نوشتن از خود با فروتنی نوشت که درمانده است.

احمد اعطا - با نام ادبی احمد محمود - دی‌ماه 1310 به دنیا آمد. او پس از سپری کردن دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش وارد سیاست شد. احمد محمود پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازداشت شد و به علت این‌که با حکومت پهلوی همکاری نکرد و توبه‌نامه هم امضا نکرد، مدت زیادی را در زندان به سر برد.

بسیاری احمد محمود را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی می‌دانند. معروف‌ترین رمانش «همسایه‌ها» نام دارد که در زمره مهم‌ترین آثار ادبیات معاصر ایران شمرده می‌شود. رمان‌ «داستان یک شهر» نیز به نوعی دنباله رمان «همسایه‌ها»ست. محمود در رمان «زمین سوخته» گزارشی از روز و سال‌های شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را روایت کرده است.

احمد محمود تا پایان عمر به نوشتن مشغول بود. او در اواخر عمر با بیماری تنگی نفس مواجه شد. اول مهرماه ۱۳۸۱ با وخامت حالش در بیمارستان بستری شد و 12 مهرماه همان سال از دنیا رفت. پیکر این نویسنده در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

مجموعه داستان‌های «مول»، «دریا هنوز آرام است»، «بیهودگی»، «زائری زیر باران»، «غریبه‌ها»، «پسرک بومی»، «دیدار»، «قصه آشنا»، و رمان‌های «همسایه‌ها»، «داستان یک شهر»، «زمین سوخته»، «مدار صفردرجه» و «درخت انجیر معابد» از جمله آثار احمد محمود هستند.

در مطلبی کوتاه به بررسی مشهورترین اثر وی به نام «همسایه ها» پرداخته ایم.


همسایه ها را نمی توان قاطعانه رمانی سیاسی نام گذاشت گواینكه دو فصل عمده  داستان در بند و انفرادی می گذرد اما با دقت در ساختار داستان وجه اجتماعی آن برای مخاطب پر رنگ تر می شود.

داستان از از زبان نوجوانی به نام خالد روایت می شود حدودن 15 ساله و ساكن اهواز از خانه ای شروع میشود كه ساكنانش همه درگیر فقرند هم فرهنگی هم اقتصادی ،نویسنده در همان بخش اول چند قشر آشنای جامعه ی ایرانی را پیش روی مخاطب می گذارد با توصیفات واقعی (خواج توفیق تریاكی با زن قاچاقچی اش،بلور خانم ارضا نشده در روابط جنسی و همسر قهوه خانه دارش ،ناصر دوانی بیكار كه به كویت می رود و البته پدر راوی كه آهنگریست خرافاتی و...) احمد محمود  تا نیمه های بخش سوم داستان تیپ های مختلف همسایه ها را تصویر می كند ونسبت خالد (راوی داستان را با آنها مشخص می كند قاچاق را، اعتیاد را ،خیانت را ،خرافات را... در جامعه ی مشوش نشان می دهد.



از جایی به بعد راوی كه حالا جوانی بالغ است برای كمك به خانواده وارد فضای كسب و كار در قهوه خانه می شود دنیای آدمهای قهوه خانه درگیرش می كند و دست به توصیف نارضایتی های فضای عمومی میزند كارگران و راننده هایی كه تب ملی شدن صنعت نفت به شدت آنها را درگیر كرده: در اینجا هم احمد محمود سیاسی شدن طبقات پایین را كه غالبن بنا به احساسات هدف خوبی را از راه نه چندان هموار انتخاب می كنند تصویر می كند در همین خلال نقطه ی عطف رمان شكل می گیرد جایی كه شخصیت اصلی رمان بنا به یك شیطنت پایش به كلانتری باز میشودو ناخوداگاه وارد اعتراضات سیاسی می شود تا جایی كه حتی مجبور می شود قید دیدن معشوقه ی سیه چشمش را هم بزند و آنقدر آلوده میشود كه در زیر شكنجه ها ی انفرادی با فلاش بك های متعدد و سینمایی كه باظرافت نوشته شده  یادش می افتد كه چه كرده !!

دیالوگ نویسی ها در سرتا سر داستان غالبن واقعی بوده واز جملات نمایشی میان شخصیت ها خبری نیست فضای انفرادی آنقدر خوب تصویر شده كه بدون مراجعه به زندگینامه ی نویسنده  متوجه می شویم كه او این فضا را تجربه كرده به عنوان مثال :بازی با نوری كه از منفذ بالای سقف وارد انفرادی می شود گذر روز و شب نشان داده میشود یا تشنگی زندانی برای شنیدن صدا و دیدن آدمها وتوصیف فضای مالیخولیای انفرادی همه و همه از درخشانترین بخش های كتاب است و البته توصیفات مربوط به شكنجه كه درگیر رمانتیسم نمی شود.

احمد محمود با استفاده از تعبیرهای تكراری در توصیف شخصیت ها پیام های ظریفی به مخاطب می دهد (دندان های زرد ،صورتهای پر آبله ،گونه های استخوانی ..)بدین وسیله ضعف و درماندگی افراد جامعه را در صورت هایشان توصیف می كند  یا با تكرار المان منقلی بودن نظامیان، افراد نظام را فاسد نشان می دهد.

از جایی كه راوی ازانفرادی خارج و وارد بند عمومی می شود ،روایت از لحاظ ساختاری دوباره به بخش های آغازین كتاب پیوند می خورد فضای زندان شبیه سازی شده به فضای خانه وزندانیان نیز به همسایه ها منطبق میشوند دوباره بستر برای طرح معضلات اجتماعی فراهم میشود از قاتلی كه خود برای مقابله با بی ناموسی خواهرش را به قتل می رساند و به نوعی همان قانون گریزی قیصر كیمیایی را دارد یا بلم رانی كه بر سر اختلافی جزیی همكارش را می كشد و...اینجا هم طبقه ی هدف فرو دستان می باشند و به بهانه ی آنها معضلات جامعه روایت می شود.



 در تمامی طول روایت به شكلی ظریف و خارج از اراده همراه خالد شیطنت می كنیم عاشق می شویم و شكنجه می بینیم و سر می خوریم به دنیای سیاست.. بزرگترین نقطه ی قوت رمان همذات پنداری مخاطب با خالد است و شاید اگر شخصیت های فرعی كمتر تیپیكال بودند حتی فضای همذات پنداری با آنها نیز فراهم میشد ضمن اینكه احمد محمود در زمره ی نویسندگان شرجی نویس است كه با واژه ها وتوصیفاتی چون:(عرق دیوار ،سرما ی نموك ،غرشكارون ...)فضای جنوب را به خوبی توصیف می كند.

همسایه هاالگوی مناسب ریالیسم اجتماعی است  نوجوانی از بستر فساد درگیر با زن همسایه به بستر اعتراضات تحت سازماندهی حزب توده می افتد و در نهایت عمرش را از دست رفته می بیند،برای همسایه ها با این قابلیت نمایشی حسرت به تصویر كشیدنش می ماند كما اینكه با دقت در متن رمان و مقایسه آن با  فیلم ها و سریال های ساخته شده بعد انتشار كتاب متوجه می شویم كه خود آگاه و ناخودآگاه نثر احمد محمود یاری رسان بسیاری از اهالی سینما بوده است وافسوس دیگر اینكه بسیاری از معضلات طرح شده در داستان همچنان در روح و ذهن مردم و حكمرانان ما مانده است مثل دعانویسی و خرافه گری و....

در پایان چند جمله ی منتخب از متن كتاب:

* (خالد در انفرادی بعد از گرفتن رختخواب ارسالی مادر از پاسبان) :متكای مادرم است.گونه هام را تو متكا فرو می كنم وبو می كشم .بغض دارد خفه ام می كند .كافی است كسی صدام كند وبام حرف بزند كه گریه را سر بدهم .هیچوقت انقدر دلم نازك نبوده است .انگار گیس مادرم پخش شده است روی متكا .

* (از خلال دیالوگ های زندانیان در بند در نكوهش اعدام):هیچ رسم خوبی نیس كه آدمو جلو چشم غریبه و آشنا به صلابه بكشن.

* (از لحظه های شكنجه ):انگار لاشه گوسفندی را كه به نشپیل قصابی آویزان كرده باشی دست هایم آویزان می شوند.گردنم زود خسته میشود .حس می كنم كه خون دارد تو كاسه ی سرم جمع میشود باز سرم را بالا می گیرم باز گردنم خسته می شود .خون مثل دریا تو كاسه ی سرم موج می زند دارم خفه می شوم ناگهان مثل لوله ی آفتابه یكهو از سوراخ های دماغم خون بیرون می زند....

* (در توصیف خرافه گری):همینطور كه قرض بالا می آید ورد خوانی پدر هم بیشتر می شود.

با تشکر از «ایمان عبدلی» بابت تهیه و ارسال این مطلب