اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
به خاطر دخترم یلدا
اینها همه جملاتی بود که زمان بارداریام و درست در زمانی که حال مساعدی نداشتم، مدام اطرافیان و خانوادهام کنار گوشم زمزمه میکردند، به اصطلاح خودشان نیتشان خیر بود و قصد کمک داشتند. این طور نسخه پیچیدنها کاری عادی شده بود.
در خانوادهای فقیر و پرجمعیت متولد شدم، پدر و مادرم بیسواد و هر دو معتاد بودند. شغل پدرم جمعآوری ضایعات و مادرم هم خانهدار بود. زندگیمان به سختی میگذشت، درآمد ناچیزی که پدرم داشت خرج مصرف مواد خود و مادرم میشد. با هزار خواهش و تمنا و التماس پدرم اجازه داد دیپلم بگیرم، اما به علت مشکلات مالی و بیتوجهی خانواده نتوانستم دانشگاه بروم. شرایط سخت و اسفناک زندگی و نگاههای تحقیرآمیز دوستان و فامیل آنقدر آزاردهنده بود که روزی هزار بار آرزوی مرگ میکردم. رهایی از این وضعیت برایم رویایی دستنیافتنی شده بود.
تا این که با پسری آشنا شدم که به ظاهر عاشق دلخستهام شده بود. تفاوتهای زیادی با هم داشتیم، نه از نظر فرهنگی بههم میخوردیم و نه از نظر خانوادگی و اقتصادی، با وجود تمام مشکلاتی که بود، نمیخواستم چنین موقعیت مناسبی را از دست بدهم. تا رسیدن به رویاهایم چند قدم بیشتر نمانده بود.
با وجود مخالفتهای شدید پدر و مادر فرزاد، پافشاریهای او و تهدیدهایش به خودکشی باعث کوتاه آمدن خانوادهاش و تن دادن آنها به این ازدواج شد. فرزاد بسیار احساساتی و وابسته به پدر و مادرش بود. به طوری که جدا شدن از آنها برایش دشوار بود به همین دلیل بعد از ازدواج در انتهای حیاط منزل پدرش در یک کانکس زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
نگاههای پر از کینه و نفرت خانواده فرزاد آنقدر آزاردهنده بود که خیلی زود شیرینی آغاز زندگی مشترکمان را به تلخی دخالتها و تحقیرهای آنان مبدل ساخت؛ تلخیای که مدام، نداشتن تکیه گاهی محکم را جلوی چشمانم به تصویر میکشید.
مشکلاتمان روز به روز بیشتر میشد، بیکاری و تنبلی فرزاد از یک طرف و مشکلات شدید مالی از طرف دیگر. بعد از مدتی متوجه شدم باردارم. شرایط خیلی سختی داشتم و از نظر روحی بهم ریخته بودم. هیچ وقت تا این حد احساس تنهایی نکرده بودم، این فشارهای عصبی و مشکلات جسمی باعث شدبه تحریک اطرافیان و خانوادهام برای فرار از این تنشها و بهبودی اوضاع جسمیام مصرف موادمخدر را شروع کنم. غافل از این که مصرف مواد در زمان بارداری چه تأثیراتی روی جنین میگذارد. از همان چیزی که میترسیدم اتفاق افتاد، یلدای کوچک و معصومم معتاد و وابسته به مواد مخدر به دنیا آمد. اوایل با استعمال مواد مخدر و قرار دادن او در معرض دود حاصل از مصرف مواد آرامش کاذب را به او هدیه میدادم، اما این روند همیشگی نبود چون نمیتوانستم هر جایی که میروم بساط کنم، مجبور شدم برای تسکین کودک ششماههام به او شربت متادون بدهم.
تحمل این وضع را نداشتم، یلدای معصومم جلوی چشمانم در حال پرپر شدن بود، تصمیم گرفتم او را مداوا کنم. چند جا سر زدم، اما نه پولی برای درمان داشتم و نه کسی از من حمایت میکرد. فرزاد هم بیخیالتر از گذشته مدام بر طبل بیکاری و بیعاری میکوبید و گذران روزگار میکرد.
برای تأمین مخارج مداوای فرزندم به هر دری زدم، اما فایده نداشت تا اینکه یکی از دوستانم آن پیشنهاد لعنتی را به من داد. او یکی از خردهفروشان مواد مخدر را معرفی کرد و گفت: اگر با او کار کنی خیلی زود به تمام خواستههایت میرسی، من هم که چارهای نداشتم قبول کردم.
در اولین دیدار با مرد خردهفروش، آنقدر ترس وجودم را فراگرفته بود که هرآن خود را در منجلابی از فساد و تباهی میدیدم. وقتی متوجه این همه اضطراب و استرس شد برای آرام کردن من پیشنهاد وسوسهکنندهای را مطرح کرد. پرداخت تمام هزینه مداوای فرزندم در برابر رساندن یک کیف دستی به بندرعباس. با این که میدانستم با انجام این کار چه عواقبی در انتظارم است، راهی جز پذیرش خواسته او نداشتم. کیف را از اوگرفتم، غافل از این که آن کیف حاوی ماده مخدر صنعتی آن هم از نوع هروئین است. برایم بلیت اتوبوس تهیه کرد و درکمال ناباوری عازم آن سفر بیبازگشت شدم.
در مسیر مدام به این سوال فکر میکردم که اگر دستگیر شوم چه عواقبی در انتظارم است که اتوبوس در ایستگاه بازرسی توقف کرد. یکی از مأموران برای بررسی اتوبوس بالا آمد و با نگاه به چهره پر از اضطرابم مشکوک شد و... .
باورکردنش خیلی سخت است. با پای خودم زندگیام را بر باد دادم. نهتنها باعث درمان درد دخترم نشدم، بلکه برای همیشه او را از داشتن مادر محروم کردم. حالا میفهمم هرچه بدبختی در زندگیام داشتم ریشه در مواد مخدر و اعتیاد داشت. هیچوقت فکر نمیکردم پایان زندگیام چوبه دار باشد. میدانم بهخاطر کشف مقدار زیادی مواد مخدر از من دادگاه به اعدام محکومم خواهد کرد.
حالا باید در زندان و به دور از دخترم روزهای خود را سپری کنم و منتظر برگه رای دادگاه باشم. امیدوارم حالا کسی باشد تا برای نجات دخترم تلاش کند من برای نجات او از وابستگی مواد مخدر مجبور شدم قاچاق مواد افیونی کنم و نمیدانستم با این کارم فرزندان مادرانی دیگر را مانند یلدای خودم در دام اعتیاد گرفتار خواهم کرد. همیشه در ذهنم جملاتی مانند کاش معتاد نمیشدم و... را تکرار میکنم، اما این کاشها دیگر سودی ندارند.
اخبار حوادث - جام جم
ویدیو مرتبط :
به خاطر دخترم
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
خودکشی دختر دانش آموز به خاطر تدریس کتاب شیطانی در مدرسه(!؟) / مدیر به دروغ گفته دخترم رفته تبریز + تصاویر
به گزارش میزان، صبح امروز مرد جوانی با چشمان گریان وارد شعبه سوم دادسرای امور جنایی شد و از مدیر و معلم مدرسه دخترش به اتهام تشویق به خودکشی و فریب دختران دانش آموز شکایت کرد.
مرد جوان به نام سعید در شکایتش مدعی شد: دخترم به نام آیسان 15 ساله در یک مدرسه غیر انتفاعی در شمال تهران درس می خواند. او را مثل یک فرشته بزرگ کرده بودم و به دلیل وضع مالی مناسبی که داشتم هیچ کمبودی نداشت. روح دخترم پاک بود، به همین خاطر او بسیار خوب بود و همه او را دوست داشتند.
وی ادامه داد: آیسان در رشته علوم انسانی درس می خواند به همین دلیل دو ماه قبل از مرگش به سراغم آمد و از من خواست برایش کتاب "د.س" را بخرم. وقتی پرسیدم کتاب را برای چه می خواهی ادعا کرد معلم مدرسه این کتاب را معرفی کرده و از بچه ها خواسته است این کتاب را بخرند تا او تدریس کند.
پدر دانش آموز 15 ساله اضافه کرد: ابتدا فکر کردم یک کتاب معمولی است به همین خاطر آن را برایش خریدم. چند صفحه اولش را خواندم و متوجه شدم این کتاب رمان است و دنیا، مرگ و روح را در قالب نامه یک دختر 15 ساله روایت می کند.
مرد جوان اشک هایش را پاک کرد و ادامه داد: دخترم بعد از چند روز از این کتاب تعریف کرد و تا زمان آن حادثه سه بار کتاب را کامل خوانده بود. در این کتاب از خواننده درخواست می شود نصف شب هم از خواب بیدار شود و شروع به خواندن کتاب کند. در این کتاب جمله ای آمده است "دنیا هیچ، همه هیچ بر هیچ مپیچ" که طبق این حرف فیلسوف مورد اشاره در داستان آب رنگی خورده و خرگوش سفید که همان روحش است دارد پرواز می دهد به امید روزی که روحش دوباره به این دنیا باز می گردد. این کتاب شیطانی است و اصلا برای تدریس در مدرسه که هیچ برای تدریس در دانشگاه نیز مناسب نیست.
وی گفت: بعد از خواندن این کتاب آیسان زیر و رو شد و سوال های عجیب و غریب می پرسید. یک هفته قبل از مرگ، دخترم از من پرسید یکی از فامیل های دوستش از طبقه پنجم خودکشی کرده و زنده مانده است. من در جوابش گفتم چنین چیزی امکان ندارد و بدون شک آن فرد خواهد مرد. دخترم بسیار شاد بود و اصلا به فکرم نمی رسید خودکشی کند. یک روز قبل از مرگش با هم به پارک رفته و کلی بازی و شوخی کردیم. شب وقتی به خانه آمدیم او از من خواست شطرنج بازی کنیم که من گفتم خسته هستم و فردا این کار را می کنیم.
پدر دختر دانش آموز اضافه کرد: ظهر روز بعد آیسان از مدرسه آمد و استراحت کرد. ساعت 4.30 عصر مادرش او را از خواب بیدار کرد و از او پذیرایی کرد. حدود ساعت پنج همسرم برای سیمی کردن کتاب های او از خانه خارج شد. ساعت 6 عصر همسایه ها با من تماس گرفتند که حال آیسان بد است چون محل کارم نزدیک خانه بود دو دقیقه بعد به خانه آمدم و متوجه سقوط دخترم از طبقه ششم شدم. آیسان هنوز زنده بود و وقتی با او حرف زدم سرش را تکان داد. دقایقی بعد اورژانس در محل حاضر شد و مرگ دخترم را تایید کرد.
سعید تصریح کرد: بعد از خودکشی دخترم کتاب را مطالعه کردم و متوجه حاشیه نویسی های آن شدم. دخترم با خواندن این کتاب هر روز از زندگی فاصله گرفته و به مرگ بیشتر نزدیک می شد. در صفحه اول کتاب دوست آیسان با نوشتن مطلبی او را از خواندن این کتاب منع کرده بود اما دخترم 15 ساله بود و فردی در این سن مستعد پذیرش گفته های کتاب است.
وی گفت: بعد از فوت دخترم من قصد شکایت از هیچ کس را نداشتم اما وقتی به مدرسه او رفتم متوجه شدم مدیر مدرسه به دروغ ادعا کرده آیسان با نقل مکان به تبریز رفته است. حتی معلم او که این کتاب را هنوز تدریس می کند از خودکشی دخترم به خاطر خواندن کتاب "د.س" اطلاع ندارد. آقای بازپرس بعد از متوجه شدن این موضوع خشمگین شدم چرا که می دانم امکان دارد دختران دیگری نیز بعد از خواندن این کتاب مثل آیسان خودکشی کنند. چرا باید یک کتاب شیطانی در مدارس تدریس شود. من از مدیر و معلم مدرسه شکایت دارم.
با شکایت پدر دختر دانش آموز قاضی سجاد منافی آذر بازپرس شعبه سوم دادسرای ویژه سرقت دستور پیگیری موضوع را صادر کرد.
گفتنی است این پرونده از سوی خبرگزاری میزان به صورت ویژه تا زمان رسیدن به نتیجه پیگیری می شود. همچنین اطلاعات مدرسه، مدیر و معلم نیز در اختیار خبرگزاری میزان است و در صورت نیاز، مسئولان وزارت آموزش و پرورش میتوانند در تماس با خبرگزاری و گرفتن اطلاعات این پرونده از جانب خود به پرونده رسیدگی کنند.
همچنین چند تن از فعالان حوزه کتاب در گفت و گو با خبرنگار میزان، کتاب مورد نظر در خبر را یکی از کتاب های فلسفی که مناسب سن نوجوانان نیست، معرفی کردند اما پدر دانش آموز دختر که اقدام به خودکشی کرده مدعی است، این کتاب شیطانی است و نباید به دانش آموزان معرفی و در مدرسه تدریس شود.
اخبار حوادث - میزان