بحث روز: چرا «اعظم» شکنجه شد؟

صبح بخیر: چرا با «اعظم» این گونه شد؟ اعظم معلول کدام علت است؟ این همه خشونت و قساوت از کجا می آید؟ همسر «اعظم» با چه استدلالی به این ارتکاب رسیده؟ نقش نهادهای آموزشی در این میان چیست؟ نظام آموزشی چگونه می تواند از وقوع این قسم اتفاقات جلوگیری کند؟

نقش خانواده ها در این میان چیست؟ آیا ضعیف شدن نهاد خانواده تاثیر مستقیم در وقوع این اتفاقات دارد؟ رسانه ها در این میان چه کاره اند؟ فروش بالای فیلم هایی که پر از خشونت است، چقدر به گسترش این فضا دامن زده؟ این کلیپ های وحشتناک نظیر سر بریدن های داعش هم می تواند نقش داشته باشد؟

آیا «اعظم» از فشار فقر و مشکلاتی نظیر اعتیاد قربانی شده؟ اگر همسر او معتاد نبود، اگر فقیر نبود؟ باز هم این اتفاق می افتاد؟ آیا خشونت فقط شکنجه و کتک کاری است؟ آیا این یک پدیده فرهنگی است، این همه الفاظ رکیک در جامعه ایرانی نشانه چیست؟ این همه قضاوت کردن درمورد دیگران مشمول خشونت است؟

آیا تحمل دیگران (مذهب، اندیشه سیاسی، رفتار روزمره) از میزان خشونت ها کم خواهد کرد؟ یا این فقط یک اختلال روانی است؟ گسترش فرهنگ «گفت و گو» خشونت را کمتر خواهد کرد؟ آیا در جامعه ای که پر از مرزبندی است ، خشونت بیشتر است؟ قانون تا چه حد می تواند از خشونت های خانگی کم کند؟ آیا نیاز نیست زنان و کودکان چتر حمایتی قدرتمندتری داشته باشند؟

مشارکت کنید و نظر بدهید، همین نظرات شما از خشونت کم می کند.

خبرگزاری ایسنا: اعظم زنده است. اعظم پس از 21 روز شکنجه توسط شوهرش، هنوز زنده است؛ او و دخترانش 21 روز غذا نخوردند اما هنوز زنده‌اند. هدیه و هانیه دختران 5 و 7 ساله او هنوز زنده‌اند اما دیگر هیچوقت از صدای زنگ خانه خوشحال نمی‌شوند.

اعظم هر شب همه‌ی 21 روز شکنجه را در خاطراتش مرور می‌کند، مرور می‌کند که چگونه شوهر معتادش توانست او را با چاقو آزار دهد، مرور می‌کند آن زمان که آب را به زور در دهانش می‌ریخته و دیگر می‌توانسته نفس بکشد.

 او هر شب که می‌خوابد به یاد شب‌هایی می‌افتد که درون یک صندوق فلزی دربسته و بدون اکسیژن و پاهایش می‌سوخته چون شوهرش زیر صندوق آتش روشن می‌کرده است. اعظم می‌خواهد بخوابد اما خیال دخترانش نمی‌گذارد.

او هنگام نفس کشیدن به یاد لحظه می افتد که شوهرش در حال خفه کردن دخترش بود. به یاد شکسته شدن فک هانیه با ضربات وحشیانه شوهرش.