اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
اگر دخالت مستقیم رهبری نبود
مصطفی پورمحمدی، رئیس کنونی سازمان بازرسی کشور و وزیر کشور دولت نهم، در گفتوگوی اختصاصی خود با پنجره پیرامون موضوعات گوناگون از جمله نحوه انتخاب خود به عنوان وزیر کشور، چرایی کنار گذاشته شدن خود از این پست حساس و نیز رخدادهای پیش آمده پس از انتخابات ریاست جمهوری سخن گفته است.
ساختمان شش طبقه سازمان بازرسی كل كشور، در تقاطع دو نام مهم در مركز پایتخت (خیابانهای شهید سپهبد قرنی و آیتالله طالقانی) حالا شش هفت ماهی است كه دستخوش تغییراتی شده تا بر بالای آن طبقاتی تازه ساخته شود؛ صدای پتكها و چكشها، مانع از انجام مصاحبه در دفتر كار مصطفی پورمحمدی، وزیر كشور سابق و رئیس فعلی بازرسی كل است و او میگوید: «این صدا روزی دو سه ساعتی هست؛ چون میخواهیم سریعتر كار ساختمان تمام شود، تا به دیگران بگوییم میشود كارها را زودتر هم انجام داد.»
نام پورمحمدی اگر چه تا قبل از انتخاب شدنش بهعنوان وزیر كشور دولت اول محمود احمدینژاد، چندان برای عموم شناخته شده نبود، اما جانشینی وزارت اطلاعات (پستی كه او پس از روی كار آمدن دولت دوم خرداد از آن استعفا كرد) و فعال شدنش در كسوت یكی از چهرههای موثر بر شكلگیری اصلیترین ساز و كار تشكیلاتی درون جبهه اصولگرایان (یعنی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب)، وی را به چهرهای شناخته شده در میان اهل سیاست مبدل كرد؛ جبهههایی كه احمدینژاد را با فعالیت منظم در انتخابات شوراها و تشكیل آبادگران، به شهرداری تهران و پس از آن ریاستجمهوری ایران رساند؛ هر چند كه بعدها برخی میثاقهای نوشته شده و توافقهای انجام شده، نادیده گرفته شد.
پورمحمدی گرچه ترجیح میدهد تا درباره این ماجراهای قدیمی و انتخابات اخیر سخن نگوید، اما به ناگزیر در طی مسیر سوالات، نكاتی تازه را درباره رویدادهای سیاسی یك دهه اخیر ایران بازگو كرده است.
آنچه میخوانید ماحصل بیش از دو ساعت گفتوگوی خواندنی با یكی از جوانترین اعضای شورای مركزی جامعه روحانیت مبارز است. گفتوگویی كه در آن تحولات بعد از دوم خرداد و ماجرای قتلهای زنجیرهای، نحوه تشكیل شورای هماهنگی نیروهای انقلاب، انتخابات سال ۸۴ و رقابتهای سیاسی فشرده پیش از آن، رویدادهای وزارت كشور دولت نهم، موضع جامعه روحانیت در انتخابات اخیر و گزارش سازمان بازرسی درباره بازداشتگاه كهریزك بازخوانی شدهاند.
آقای پورمحمدی، نخستینباری كه نام شما در فضای سیاسی كشور مطرح شد، مربوط به زمانی میشود كه بعد از دوم خرداد عمادالدین باقی و مجموعهای كه با وی همراه بودند، شروع به فضاسازی علیه مدیران وزارت اطلاعات كردند و كسی تا آن موقع شما را به صورت آشكار نمیشناخت. با توجه به اینكه در آن برهه در متن قضایا بودید، فكر میكنید چه اتفاقاتی در فضای سیاسی آن روز در حال رخ دادن بود؟
متأسفانه در فضای سیاسی كشور ما، جریانی در آن زمان با طرح شعارهای مبهم، ایجاد جنجال، فضاسازی روانی و تبلیغی در پی این بود كه سیاستهای خود را به پیش ببرد و به نظرم این بدترین حركتی بود كه در آن زمان جریان دوم خرداد از خود بروز داد. به این معنا كه جریان چپ در فضای سیاسی كشور براساس جوسازی و تقویت فضای احساسی، طرح ایراد اتهامات، فضاسازی و مظلومنمایی جایگاه خود را در نزد افكار عمومی بالا برد و سبب بهوجود آمدن حادثه دوم خرداد شد. بعد هم توانست پیروز انتخابات شود و هنرش هم فضاسازی رسانهای و روانی بود و برجستگی دیگری از قبیل طراحی و برنامهریزی توسعهای در كشور نداشت. دیدیم كه به سرعت این تفكر در حوزههای گوناگون خود را نشان داد و برای هر مسألهای پروندهای تبلیغاتی، روانی و جنجالی ایجاد میكرد تا از این طریق بتوانند رقبای خود را از میدان خارج كند. بهطور طبیعی هدف یكی از این پروندهها، بنده و دوستانمان بودیم و چون تلقیشان این بود كه ما در وزارت اطلاعات هستیم و تیم حاكم را قبول نداریم و با آنان همفكر نیستیم، پس بنابراین باید با ما برخورد شود. زیرا بخشی از افرادی كه در دایره قدرت سیاسی حضور یافته بودند، دارای سوابق امنیتی بودند و از قبل نسبت به همدیگر شناخت داشتیم و همین موضوع سبب میشد كه آنان ما را به عنوان رقیب خود محسوب كنند.
در آن زمان حوزه فعالیت شما در وزارت اطلاعات بخش خارجی بود و طبیعتا این حوزه كاری نباید زیاد برای شما در فضای سیاسی آن زمان مشكل ایجاد میكرد؛ لطفا كمی در این باره توضیح دهید؟
در آن مقطع زمانی بنده در حوزه خارجی مشغول فعالیت بودم و همزمان سمت جانشینی وزیر اطلاعات را نیز داشتم و خواه ناخواه بهعنوان یك مدیر ارشد وزارت اطلاعات مطرح بودم و طبیعی بود كه آنان میخواستند بدنه اجتماعی و مدیریتی را كه گرایش حزباللهی و انقلابی داشت را بزنند و بخشی از این بدنه در سپاه، وزارت اطلاعات، نهادهای انقلابی و رسانهها حضور داشتند و جریان دوم خرداد این فكر انقلابی را معارض جدی و رقیب خود میدانست و در سالهای بعد نیز این جریان انقلابی به اصولگرایان معروف شدند.
آنان در آن زمان جریانسازی و فضاسازی علیه جریان انقلابی را به جد تعقیب میكردند و پس از آن نیز داستان قتلهای زنجیرهای مطرح شد و چون اساسا این مسأله به مصلحت كشور نبود، ما درباره آن سكوت كردیم. زیرا فكر میكردیم كه ورود به این مسأله به نوعی بازی كردن در زمین دشمن است و هر چقدر درخصوص آن بیشتر صحبت كنیم، به نفع دشمن میشود و در این راستا نیز شاید برخی از مسائل كه مربوط به دفاع از حقوق شخصی ما نیز میشد، به سبب جلوگیری از ایجاد تنش و اختلاف، در آن باره سكوت كردیم. واقع مطلب این بود كه در قتلهای زنجیرهای اغلب عوامل اصلی در آن از لحاظ ذهنی طرفدار جریان دوم خرداد بودند و در آن مقطع نیز این موضوع مطرح شد.
به هر حال پرونده قتلهای زنجیرهای، پروندهای پیچیده و سخت بود و اینكه ما بگوییم این پرونده متهم اصلیاش جریان دوم خرداد بوده و طرف دیگر مسأله دیگری را طرح كند و اختلافات تشدید شود به نفع دشمنان نظام بود و اساسا دشمنان دوست دارند كه به آن بپردازند.
به هر حال موضوعی بود كه مخالف همه ارزشها، اعتقادات و اصول دینی و قانون اتفاق افتاده بود و باید با قدرت با آن مبارزه میشد كه دیگر تكرار هم نشود، اما نباید تبدیل به یك جنجال و مسألهای تضعیف كننده و ضد امنیت ملی تبدیل میشد كه از این جهت بنده خیلی دقت كردم تا وارد این بازیها نشوم.
در آن برهه چه اتهاماتی علیه شما از سوی آنان طرح شد؟
با وجود این، اتهامات زیادی نیز علیه بنده طرح شد و خودشان نیز میدانستند تخلفات صورت گرفته در حوزه كاریم نبوده و اساسا در این جهت بنده دخیل و مطلع نبودهام. ولی آنها قصد داشتند بنده را در حواشی این موضوع وارد كنند و با اتهامزنی، یك حادثه شخصی و خیلی ناگوار را كه در خانواده ما بهوقوع پیوسته بود و خانم عفیف و نجیبی به شدیدترین شكل به قتل رسیده بود را سوژه خوبی برای اهداف خود یافتند و این موضوع را بردند جزو پرونده قتلهای زنجیرهای و پس از مدتی بنده را هم شریك این پرونده كردند و این خود جزو هنرمندیهای ژورنالیستی و جنگ روانیای بود كه در آن زمان از سوی جریان دوم خرداد اجرا شد و باید گفت كه آنقدر قضیه لوث و رسوا بود كه آقای خاتمی نیز در نامهای اعلام كرد كه اتهاماتی كه به فلانی نسبت دادهاند، ناروا و محكوم است.
پس با این اوصاف در آن مقطع فشار روانی زیادی روی شما بوده است؟
بله، جنگ روانی علیه بنده و دیگر نیروهای ارزشی فوقالعاده بود و برای بیان این مسأله، آن را باید درك كرد. هركسی در آن زمان اگر كلمهای میگفت، مورد هجوم رسانههای دوم خردادی و همپیالههای آنان قرار میگرفت كه هنوز هم این روابط بین آنان وجود دارد، اینكه برخی از دوم خردادیها ادعای این را دارند كه از جهت مبانی نظری با همپیالههای خود همگرا نیستند، باید گفت كه تاكنون آنها با هم بودهاند و این یكی از مشكلاتی است كه فضای سیاسی جامعه را به نحوی آلوده كرده و هنوز نیز این واقعیت تلخ نه فقط وجود دارد، بلكه تشدید هم شده است، ولی در ظاهر ادعاهایی مطرح میكنند كه با رفتار آنان تطبیق ندارد.
تقریبا میتوان گفت كه جنگ عناصر اطلاعاتی بوده است؟
خیر، جنگ اطلاعاتی نبوده. البته در این حوزه عناصر اطلاعاتی بودند، ولی بخش بزرگی از آنها در فضای سیاسی و رسانهای فعال شده بودند و دولت را نیز در اختیار داشتند كه به هر حال فضای حاكم در آن زمان اینچنین بود.
بعد از طرح اتهامات علیه شما، چه شد كه در دادگاه طرح شكایت كردید؟
وقتی كه اتهامات علیه بنده با كدهای ریز و شبههبرانگیز طرح شد، دیدم كه دیگر جای سكوت نیست و باید نسبت به آن واكنش نشان دهم. از اینرو علیه آقای گنجی و باقی شكایت كردم و در دادگاه نیز شخصا شركت كردم و وكیل هم نگرفتم و درنهایت هر دو نفر در دادگاه محكوم شدند. البته بنده اصلا تمایل ندارم كشمكشها و مسائل شخصی را مطرح و تعقیب كنم، ولی در این قضیه دیدم كه این موضوع، شخصی نیست و درواقع ترور شخصیت و اتهامزنی ناروا برای مقاصد پلید و غیرانسانی است كه در جامعه دارد اتفاق میافتد و اگر در اینجا كوتاهی شود، این موضوع تبدیل به فرهنگ و سنت میشود و به هر دلیلی كسی را كه بخواهند از صحنه حذف كنند، از این روش استفاده خواهند كرد. به همین علت در دادگاه طرح دعوا كردم.
در آن سالها نیروهای ارزشی و انقلابی تشكلی به نام شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را تشكیل دادند و حضرتعالی نیز در آن حضوری فعال داشتید. لطفا كمی درخصوص روند تشكیل این شورا توضیح دهید؟
بعد از داستان دوم خرداد، شوك جدی به نیروهای حزباللهی و كسانی كه روی مسائل انقلابی و ارزشی حساسیت و تأكید ویژه داشتند، وارد شد و آنان را بیش از یك سال زمینگیر كرد. بنده نیز تا یك سال پس از جریان دوم خرداد در وزارت اطلاعات بودم و امكان فعالیت سیاسی برایم وجود نداشت. پس از یك سال و نیم و عزل از مسئولیتم، از آنجا استعفا دادم و وقتی كه بیرون آمدم با توجه به شرایط و موقعیتها ترجیح دادم كه بیشتر، فعالیتهای فرهنگی ـ سیاسی انجام دهم و به مباحث علمی و كارهای حوزوی روی آوردم. پس از مشورت با دوستان به این نتیجه رسیدیم كه كار مشتركی را به صورت جمعی باید تعقیب كنیم تا بتوانیم از این مرحله عبور كنیم و تقریبا در تشكیل این شورا همه فعالان عرصه سیاسی حضور داشتند. عدهای از تشكلها مانند جبهه پیروان خط امام و رهبری و برخی از شخصیتها مانند آقایان ناطق نوری و لاریجانی و دوستان دیگر حضور داشتند و همه همفكر بودند و البته در آن مقطع بنده برای كارهای تشكیلاتی خاص كمی فعال شدم و یك مقدار هم جلو رفتم.
یعنی قصد تأسیس حزب داشتید؟
بله، حزب یا شبهحزب. ولی به دلایلی ادامه پیدا نكرد تا بحث شورای هماهنگی نیروهای انقلاب پا گرفت و بنده شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را بهترین و مناسبترین مدل برای آن لحظه تاریخی جریان ارزشی و انقلابی دیدم، برای همین نیز همه در این جهت بسیج شدند و بنده نیز چون فراغت بیشتری داشتم، در شهرهای مختلف سخنرانی میكردم و تقریبا از اواسط سال ١٣٧٨ شورای هماهنگی بهصورت جدی كار خود را آغاز كرد.
بعد از حادثه ١٨ تیر ۱۳۷۸ و گروه وفاق، شورای هماهنگی فعال شد؟
گروه وفاق تحرك زیادی نداشت، ولی تشكیل شورای هماهنگی با یك فاصله انجام شد و نخستین تجربه كاری این شورا نیز در انتخابات شوراهای شهر و روستا بود.
نسبت شما با ایده آبادگران چه بود؟
آبادگران عنوانی بود كه در شورای هماهنگی برای تیم شورای شهر تهران در نظر گرفته شد و هویتی مستقل نداشت.
چگونه شد كه آبادگران دارای هویت مستقل شد؟
در آن مقطع آقای احمدینژاد از سوی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب، مسئول كار ساماندهی در تهران برای انتخابات شوراها بود و ما نیز در انتخابات شوراهای مابقی استانها فعالیت میكردیم. گروه تهران به نام آبادگران آمد و تابلوی تبلیغاتی آنها به این نام بود و عملا آبادگران هویت مستقل نداشت. البته بعد از پیروزی دوستان، عدهای تصمیم گرفتند آن را به عنوان هویت سیاسی مطرح كنند كه میشود گفت بهرهبرداری برخی از این آقایان از موقعیت پیش آمده بود، در حالیكه آن مجموعهای از شورای هماهنگی بود كه برای انتخابات شورای شهر تهران شكل گرفته بود.
بعد از انتخابات شوراها، آیا در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری نیز همچنان در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب فعالیت میكردید؟
بله، تا آخر فعالیت میكردم.
در انتخابات ریاستجمهوری بحث میثاق و تعهد آقایان در میان بود و در آن زمان كدامیك از آقایان برخلاف قول خود كه به نظرسنجی وفادار باشد، درنهایت وفادار نماند؟
به نظر بنده در آن مرحله تجربه خوبی را در شورای هماهنگی نداشتیم، زیرا نتوانستیم به یك حركت مشترك برسیم، چون دوستان دیدگاههای متفاوتی داشتند و برخی از كاندیداها نیز اصرار جدی بر حضور و بقا داشتند و درنهایت این مسائل سبب شد كه مجموعه نیروهای شورای هماهنگی به جمعبندی نهایی نرسند و عملا شورای هماهنگی نیروهای انقلاب نتوانست ظرفیت جریان اصولگرا را روی كاندیدای واحد متمركز كند.
آن میثاق و ایده نظرسنجی به چه علت موفق نشد؟
چون افرادی كه كاندیدا بودند، خود را نسبت به آن ملتزم ندانستند.
مگر وعده و امضا نكرده بودند؟
چرا، ولی دلیل میآوردند كه فلان كس موردی را نقض كرده یا فلان كس چنین حرفی را زده و همین مسائل سبب شد به آن عمل نكنند.
به نظر شما چرا فردیت افراد توانست این تجربه گروهی را متلاشی كند؟
ما در كشور تجربه كار تشكیلاتی قدرتمند و موفق نداریم و دوستانی كه بیشترین بهرهبرداری را از فضای سیاسی و مجموعه شورای هماهنگی كردند، بعد آمدند و خود، تئوری ضدتشكیلاتی و حزبی را در كشور تبلیغ كردند و یكی از آنها آقای احمدینژاد است كه خیلی با رفتار تشكیلاتی و سازمانیافته سیاسی، دست کم در حال حاضر موافق نیست و آن را نمیپسندد. ولی ایشان تمام مسیر رشد خود را به این وسیله طی كرده است. ظاهرا ایشان با كار تشكیلاتی تا جایی همراهی داشت كه به آن باور داشت و جایی كه با عقیدهاش متعارض بود، آن را رها كرد. چون التزام قانونی و یا تشكیلاتی قوی به این موضوع وجود ندارد، از این جهت شورای هماهنگی نیز كه متشكل از افراد حقیقی و مستقل بود نمیتوانست برای اعمال نظر اعضا را تحت فشار قرار دهد.
آیا پیش از انتخابات ١٣٨٤ شایعهای مربوط به اینكه آقای لاریجانی قصد كنارهگیری دارد، مطرح بود؟
بله، حتی مرحلهای پیشنهاد شد كه با وجود تفرقهای كه ایجاد شده، آقای لاریجانی ادامه ندهد. ولی برخی از دوستان و آقای لاریجانی گفتند كه خیلیها به اتكای ما وارد صحنه شدند و این خود بدعهدی و بدقولی است كه در این زمان انصراف دهیم و درنهایت تا آخر ادامه دادند.
بعد از انتخابات ریاستجمهوری نهم، شما و آقای جهرمی تنها كسانی بودید كه از شورای هماهنگی نیروهای انقلاب وارد مجموعه دولت به عنوان وزیر شدید، این موضوع به چه علت بود؟
خیر، ما تنها نبودیم؛ افراد متعددی در دولت حضور داشتند.
بقیه افرادی كه در دولت حضور پیدا كردند، افرادی را شامل میشدند كه در ستاد آقای احمدینژاد كار كردند و یا از ایثارگران جدا شده و به ستاد ایشان رفته بودند، اما بهطور مشخص شما و آقای جهرمی در ستاد آقای لاریجانی كار كردید و بهعنوان وزیر در كابینه حضور یافتید.
این بخش از افراد بین هفته اول و دوم و تقریبا در فاصله بین دو هفته جابهجا شدند و اتفاقا آقای جهرمی با آقای احمدینژاد همفكری میكرد و مشورت میداد. زیرا آقای جهرمی ارزیابیشان این بود كه احمدینژاد میتواند موفقیت پیدا كند، ولی در آن زمان نظرسنجیهایی كه در اختیار ما بود این موضوع را نشان نمیداد. از این جهت آقای جهرمی به آقای احمدینژاد نیز كمك میكرد و بنده نیز طبق روال شورای هماهنگی به علت فكر تشكیلاتیام، مشغول فعالیت بودم و آقای احمدینژاد نیز بعد از اینكه رأی آورد اظهار داشت كه از همه نیروهای اصولگرا استفاده خواهد كرد كه تا حدودی این موضوع انجام شد.
لطفا یك مقدار راجع به نحوه ورودتان به دولت توضیح دهید؟
بنده در این قضایا داستان دیگری داشتم، كه از این قرار بود؛ عدهای از افراد برای وزارت اطلاعات پیشنهاد شده بودند و آقای احمدینژاد با آن دوستان صحبت كرده بود و همه آنها آدرس بنده را داده بودند. این موضوع سبب شد كه آقای احمدینژاد با بنده نیز صحبت كند. در ابتدا من استنكاف كردم، اما ایشان گفت كه برنامهای برای این وزارتخانه تهیه كنید تا هركسی میخواهد مسئولیت آن را برعهده بگیرد، استفاده كند. پس از چند روز آقای احمدینژاد بنده را دوباره خواست و گفت كه موضوع وزارت شما را با مقام معظم رهبری در میان گذاشتم و ایشان نظر موافق داشتند و بنده نیز گفتم اگر نظر ایشان است، حرفی ندارم و این سبب شد كه وارد كابینه شوم.
این موضوع برای زمانی است كه گزینه وزارت اطلاعات بودید؟
بله، بنده و آقای صفارهرندی اولین كاندیدای دو وزارتخانهای بودیم كه توسط آقای احمدینژاد انتخاب شدیم و ایشان در جلسهای به ما دو نفر گفت كه شما بهعنوان وزیر قطعی شدهاید و بعد ایشان به بنده، آقای جهرمی و آقای صفارهرندی گفتند كه شما با كاندیداهای پیشنهادی مصاحبه كنید كه مسئولیت مصاحبه با اعضای سیاسی، امنیتی و فرهنگی كابینه با ما بود.
آقایان الهام، رهبر و دانشجعفری هم ظاهرا كار مصاحبه از اعضای كابینه را انجام دادند؟
بله، آقایان رهبر و دانشجعفری با وزرای اقتصادی مصاحبه میكردند. چند روز بعد از آن نیز آقای رهبر و دانشجعفری حضورشان در كابینه قطعی شد و فقط جایشان مشخص نبود كه وزیر اقتصاد یا معاونت رییسجمهور شوند.
به چه صورت كاندیدای وزارت كشور شدید؟
نهایتا برای وزارت كشور هم چند نفر كاندیدا شدند و كمیته ما پس از مصاحبه با آنها گزارش آن را به آقای احمدینژاد داد كه مورد قبولشان واقع نشد.
چه كسانی بودند؟
حالا دیگر از این موضوع گذشته و بازگو كردن نام آنها لزومی ندارد.
مرحوم كردان هم مطرح بودند؟
خیر.
آقای سیدمهدی هاشمی چطور؟
خیر، ایشان هم مطرح نبودند.
یعنی وزرایی كه بعد از شما در وزارت كشور آمدند، اصلا در ابتدا مطرح نبودند؟
خیر، هیچكدام از آنها در ابتدا مطرح نبودند.
داشتید در مورد كاندیدا شدن خودتان در وزارت كشور توضیح میدادید؟
بله، در روزهای آخر یكی دو بار آقای احمدینژاد به دوستانی كه در جلسه لیست افراد را تهیه میكردند، گفت كه اسم آقای پورمحمدی را هم برای وزارت كشور بنویسید. بنده هم به شوخی به آقای احمدینژاد گفتم كه نه آقا، حالا كه قرار شده ما به شما كمك بدهیم، ما را از این قضیه محروم نكنید و همان وزارت اطلاعات برای ما بس است، چون دو تا پست كه بخواهید به ما بدهید، در نهایت از ده مانده و از شهر رانده میشویم. قرار بود روز یكشنبه اعضای كابینه به مجلس معرفی شوند كه بنده جمعه قبل از آن در مسافرت بودم و ساعت ١١ شب ظاهرا آقای زریبافان تماس گرفتند و گفتند كه آقای احمدینژاد شما را برای وزارت كشور در نظر گرفته و برنامهتان را برای این وزارتخانه تهیه كنید. بنده گفتم كه در این شرایط آمادگی برای تهیه برنامه ندارم كه آقای زریبافان گفت كه به هر حال آقای احمدینژاد تصمیم خود را گرفته است و خدمت مقام معظم رهبری نیز مطرح شده و مورد موافقت ایشان نیز قرار گرفته است. در آن مقطع با وزارت كشور آشنا نبودم. فردا صبح سریعا به تهران آمدم و با وزارتخانه تماس گرفتم و برنامههای وزرای سابق را درخواست كردم كه برایم بفرستند. همان روز با آقای محسنیاژهای برای وزارت اطلاعات صحبت شده بود كه ظاهرا ایشان تردیدی داشتند كه خدمت مقام معظم رهبری میرسند و با تأكیدی كه رهبری میكنند، همان روز یعنی شنبه آقای محسنیاژهای برای وزارت اطلاعات و بنده برای وزارت كشور قطعی شدیم و البته برنامهام را روز سهشنبه ارایه كردم.
شما زمانی كه برای كسب رأی اعتماد به مجلس رفتید، جزو وزرایی بودید كه مخالفین زیادی داشتند. ولی بعد از سه سال كه از وزارت كشور میخواستید كنار بروید، برخی از آن افرادی كه جزو مخالفین شما بودند، تبدیل به موافق شده و نسبت به كنارهگیریتان از وزارت كشور مخالفت میكردند، علت مخالفتهای اولیه و موافقتهای بعدی را چه میدانید؟
جریان چپ در مجلس با بنده مخالف بود و بعد از آن چند نفر از آنها میگفتند كه ما به تو رأی دادیم، ولی بنده این قضیه را باور نداشتم، چون ٩٠ رأی مخالف و ٤٠ رأی ممتنع داشتم كه تقریبا جزو سنگینترین رأیهای منفی بود. تمام دوم خردادیهای مجلس به بنده رأی منفی دادند و یك جمع متشكل از جریان اصولگرا نیز به بنده رأی منفی دادند و حرف این دوستان نیز این بود كه پورمحمدی چهرهای امنیتی است و اگر در وزارت كشور حضور یابد، این وزارتخانه را امنیتی میكند كه برای كشور مناسب نیست. بنده نیز در جواب این شبهه گفتم كه وقتی یك طلبه با لباس روحانیت وارد دستگاهی امنیتی میشود، نشان از این دارد كه براساس تكلیف و نه میل خود بوده، چون طلبه اساسا لباسش گویای این موضوع است كه عنصری فرهنگی است و بهدنبال كار فكری بوده است. در مجلس گفتم كه در وزارت اطلاعات هم بیشتر كارهای غیرامنیتی انجام دادهام.
پس از رأی اعتماد و وقتی كه در وزارت كشور حضور یافتم، مجال عملی برای بروز آنچه كه حرفش را زده بودم فراهم شد و در مدت ٣٣ ماه حضورم در وزارت كشور، شاید قویترین كاركردهای سیاسی و اجتماعی و حتی عمرانی را داشتم و به بیانی، به دلیل تجربههای مختلف و ازجمله امنیتی، علاوه بر موفقیت در بخش امنیت، در سایر بخشها نیز طبق اظهار بسیاری از افراد مطلع موفق بودیم كه خداوند را بینهایت شاكرم.
یكی از موارد جدی در وزارت كشور شما كه سبب اعتراض نمایندگان مجلس شد، بحث تغییر استاندارها بود. در این خصوص مقداری توضیح دهید؟
خیر، به این شكل نبود. وقتی دولتی جدید روی كار میآید و مردم با انتخاب تمایلات خود را بروز میدهند، طبعا كابینه حالتی جدید پیدا میكند و استانداران نیز جزو مقامات بالای هر دولتی هستند و تغییر استانداران كاری طبیعی است.
منظورم تغییراتی بود كه در حین كار دادید؟
ما در جابهجایی اول استانداران تا جایی كه امكان داشت، نظرات نمایندگان را گرفتیم و تعامل قابل قبولی نیز بین وزارت كشور و نمایندگان ایجاد شد و در باره دیگر تغییرات نیز دو ـ سه تغییر بیشتر در زمان بنده صورت نگرفت. ولیكن بنا بود تغییراتی ایجاد شود كه بنده با آن موافق نبودم و علت هم این بود كه اعتقاد داشتم نظام اجرایی و مدیریتی كشور متزلزل میشود و به مصلحت نیست و تغییرات سبب لطمه به كشور میشود، زیرا در هر استان ٧٠ اداره كل و سازمان و مؤسسه وجود دارد كه تغییر یك استاندار، سبب تغییر مسئولان ادارات كل، فرمانداران و بخشداران میشود كه پیامدهایی بهدنبال خود دارد. این خود یكی از موضوعاتی بود كه سبب اختلاف دیدگاههای بنده با آقای احمدینژاد شد. در وزارت كشور سعی كردم افرادی همگرا و همفكر با دولت انتخاب شوند و نتیجه آن را تقریبا میشد در انتخابات مجلس و بعد از آن در انتخابات ریاستجمهوری دهم دید و اگر اساسا تیم همكار بنده ناموفق بودند، نباید آقای احمدینژاد این مقدار رأی میآورد و رأی ایشان محصول تلاش مجموعه بزرگ اجرایی كشور بود كه بار سنگین آن بر دوش وزارت كشور است.
درباره نحوه كنار رفتن شما از وزارت كشور لطفا مقداری توضیح دهید؟
در هفته اول سال، بعد از تعطیلات چند روز اول، یعنی در هشتم فروردین ماه ٨٧ در جلسه شورایعالی امنیت ملی آقای احمدینژاد را دیدم و ایشان پرسید: «كجایید؟» گفتم: «هفته اول بعد از انتخابات، خسته و مریض بودم و مقداری استراحت كردم. اگر بشود دو ـ سه روزی را میخواهم به سفر بروم.» كه آقای احمدینژاد گفت: «چه زمانی برمیگردید؟» در جواب ایشان گفتم كه روز چهاردهم فروردین وقتی ادارات باز میشوند، برمیگردم. گفت: «در این روز شما را ببینم.» پس از آن جلسه، آقای لاریجانی گفت: «خبرهایی شنیدم كه احتمال جابهجایی شما وجود دارد.» در روز سیزده فروردین از دفتر آقای رییسجمهور تماس گرفته شد كه برای روز چهاردهم فروردین وقت ملاقاتی برای بنده گذاشته شده و بعد از یك ساعت دوباره از دفتر رئیسجمهور تماس گرفته شد و گفتند كه وقت ملاقات نیم ساعت جابهجا شده. بنده كه دیدم دفتر رئیسجمهور اینقدر نسبت به این دیدار حساس است، آقای لاریجانی نیز آن سخنان را در جلسه شورای امنیت به بنده گفته بود و آقای احمدینژاد هم خواستار دیدار با بنده است، فهمیدم كه مسألهای درباره رفتنم از وزارت كشور مطرح شده.
در دیدار با آقای احمدینژاد چه گذشت؟
چهارشنبه، مصادف با چهاردهم فروردین پیش آقای احمدینژاد رفتم و ایشان گفت كه میخواهد در وزارت كشور جابهجایی صورت دهد. بنده نیز گفتم كه اختیار با شماست و از اینكه امكان خدمت در این مدت را به من دادهاید تشكر میكنم. ایشان گفت: «شما باید به جای دیگری بروید.» در پاسخ گفتم: «اینكه به كجا بروم مهم نیست، وزارت كشور مهم است.» همچنین به آقای احمدینژاد گفتم: «كسی را برای وزارت كشور در نظر دارید؟» ایشان گفت: «خیر.» گفتم: «اگر كسی را در نظر دارید عنوان كنید تا برایش در مجلس رأی بگیرم و اگر هم میخواهید سرپرست بگذارید، توجیهش كنم.» ایشان در این ملاقات اظهار داشت كه موضوع خودتان مهم است كه من باز هم گفتم كه وزارت كشور مهمتر است و بعد از آن هم ٢٠ روز دیگر مرحله دوم انتخابات را داریم و شرایط خیلی سختی برای ماست. فردای آن روز، سمینار مشترك استانداران و وزرا بود و به آقای احمدینژاد گفتم: «میخواهید این موضوع را فردا اعلام كنیم؟» كه ایشان در جواب گفتند: «هیچكس نفهمد.» در سمینار به علت اینكه ما میزبان بودیم در جلسه یك مقدار جدیتر كارها را پیگیری كردم تا كسی متوجه این موضوع نشود و حتی یكی ـ دو بار به آقای احمدینژاد انتقاد كردم و نظر دادم كه آقای احمدینژاد نیز موضوع را فهمید كه ایشان نیز یك مقدار جدیتر و گرمتر، مثل كسی كه تا حالا هیچ مسألهای با هم ندارند برخورد كرد و بعد هم كه خبرنگارها از سخنگوی دولت موضوع بركناری من را سوال كردند كه ایشان گفت دروغ سیزده است، تحلیل من این بود كه آقای الهام از گرمی رفتار بنده و آقای احمدینژاد اصلا فكر نمیكرد كه قضیه كنار رفتن من از وزارت كشور جدی باشد. پس از این قضایا، یك بار آقای احمدینژاد در دولت به من گفت: «چه كار كردید؟» گفتم: «شما برای وزارت كشور چه كار كردید؟» و ایشان دو ـ سه پیشنهاد برای سفارت و فعالیتهای خارجی دادند كه بنده گفتم: «تمایل به رفتن به خارج از كشور ندارم.»
علت طولانی شدن این موضوع چه بود؟
به آقای احمدینژاد گفتم كه درخواستی از شما ندارم، ولی از شما یك مطلب را میخواهم كه به آن فكر كنید و آن این است كه ٢٠ روز بیشتر به انتخابات مرحله دوم مجلس هشتم نمانده است و شاید جابهجایی من مشكلی برای این موضوع پیش بیاورد. تودیع بعد از مرحله دوم باشد بهتر است كه یكی از دوستان درنهایت به من گفت كه آقای احمدینژاد گفته كه برنامه جابهجایی بعد از مرحله دوم انتخابات صورت میگیرد كه ما نیز كارها را جدی دنبال كردیم و پس از مدتی كه از انتخابات گذشت، شنیدیم كه مقام معظم رهبری با آقای احمدینژاد صحبتی داشته و گفتهاند كه خوب است گزارش انتخابات را وزیر كشور به مجلس ارائه كند و ما نیز در حال تهیه گزارش انتخابات بودیم كه در روزهای آخر اردیبهشت و ۱۰ روز قبل از تشكیل مجلس، حكم پایان مسئولیت من صادر شد.
آیا مقام معظم رهبری با جابهجایی شما موافقت كردند؟
در مورد جابهجایی بنده نیز ظاهرا نظر رهبری گرفته نشده بود و چون قضیه علنی شده بود، حضرت آقا نیز در این رابطه اظهار نظری نكردند.
در مورد انتخاب سرپرست یا وزیر بعدی با شما مشورتی شد؟
خیر، بنده رفته بودم برای افتتاح حسابداری عملیاتی یكی از مناطق شهرداری تهران و سخنرانی در آنجا، بعد هم در مسیر رفتن به اجلاس دادستانهای سراسر كشور در سالن كنفرانس اسلامی بودم كه در بین راه از دفتر رئیسجمهور تماس گرفتند و گفتند نامهای حاوی تقدیر و تشكر و معرفی سرپرست وزارتخانه برای شما ارسال شده كه در آنجا به آیتالله هاشمی شاهرودی گفتم كه این آخرین نطق بنده بهعنوان وزیر كشور است.
بعد از این ماجراها، میرسیم به انتخابات امسال؛ شما عضو جامعه روحانیت مبارز هستید، چرا جامعه روحانیت مبارز برای حمایت از نامزد واحد در انتخابات به توافق نرسید؟
در جامعه روحانیت بحثهای زیادی مطرح شد. شاخصهایی در آنجا مطرح بود و آقایان براساس آن شاخصها كه از كاندیدا مطرح میكردند، یك سری انتقاداتی نیز داشتند. بهخاطر این قضایا این سوال مطرح شد كه آیا جامعه روحانیت باید در انتخابات كاندیدایی معرفی كند یا اینكه تنها دعوت به مشاركت و انتخاب اصلح كند؟ بحث بر سر این مسأله بود كه كاندیدایی اگر بخواهد معرفی شود، فقط آقای احمدینژاد است و نه كاندیدای دیگر؛ از طرفی خود آقای احمدینژاد نیز بیان میكرد كه وابسته به هیچ تشكیلاتی نیست و حالا اگر دوستانی میخواهند از وی حمایت كنند، معنی این را نمیدهد كه كسی كه وی را تأیید كند، فردا اگر دیدگاهی داشته باشد، ایشان ملتزم به اجرای آن هستند و از طرفی هم جامعه روحانیت، جایگاه آقای احمدینژاد را خیلی متزلزل نمیدید كه احتیاج به حمایت جدی داشته باشد.
ولی افرادی مانند آقای ناطق در جلسه جامعه روحانیت ظاهرا نظرشان روی آقای موسوی بوده؟
در جلسه جامعه روحانیت به این عنوان كه از آقای موسوی برای كاندیداتوری حمایت شود، صحبتی نشد. ولی مثلا برای دفاع از آقای احمدینژاد الزاما باید علیه آقای موسوی موضع بگیرند، مورد مخالفت برخی از افراد قرار گرفت و ضرورت آن را رد كردند و این موضوع به این معنا نبود كه از موسوی حمایت كنند.
یعنی این شائبه كه جامعه روحانیت بعضی از اعضایش از موسوی حمایت میكردند، درست نبود؟
یكی دو نفر نظرشان به آقای موسوی بود و در برخی جاها هم اعلام كرده بودند، ولی هیچ ظهور و بروزی در جلسات نبود و تنها كاندیدای مطرح در جامعه روحانیت، احمدینژاد بود و برای وی نیز رأیگیری شد و تعداد آرای آقای احمدینژاد، دو - سه نفر بیشتر از عدمرأی بود، اما به حد نصاب نرسید و اگر رأیها به حد نصاب میرسید، جامعه روحانیت ایشان را معرفی میكرد و این عدم حد نصاب سبب سكوت جامعه روحانیت در این خصوص شد.
آیا با تصوری كه آن موقع از آقای موسوی داشتید، اصلا فكر میكردید كه ایشان بعد از انتخابات چنین فضایی را بهوجود بیاورند؟
خیر، یكی از ابهامات و نقاط كور ذهنی ما در آن موقع این بود كه اصلا چنین تلقیای نداشتیم و در این راستا باید گفت كه ادعایی كه آقای موسوی درباره خود دارد، در زمان دوم خرداد علیه كاندیدای اصولگرا به بدترین شكل انجام شد و اصولگرایان سكوت كردند و به رأی مردم احترام گذاشتند. سوال خیلی بزرگ اینجاست كه چطور آنها به رأی مردم احترام نمیگذارند و چنین غیرمدنی برخورد میكنند؟
شما با آقای موسوی دیداری هم داشتید؟
فقط پارسال در مجمع تشخیص مصلحت نظام، زمانی كه برای قانون انتخابات یكی ـ دو بار رفته بودم با آقای موسوی دیدار داشتم، ولی قبل از انتخابات با برخی افراد كه مرتبط با آقای موسوی بودند، صحبت و به سوالات آنها درباره نظارت سازمان بازرسی پاسخ گفته بودم، همچنین در آن زمان به آنها این توصیه را نیز كرده بودم كه آقای موسوی دارای سوابق انقلابی است، ولی برخی از افرادی كه از ایشان حمایت میكنند خطشان با آقای موسوی نمیخواند و آقای موسوی نیز دو ـ سه بار پیغام یا تلفنی راجع به شرایط انتخابات سوال كرده بودند كه بنده گفتم نظارتها برابر قانون و روند انتخابات صورت میگیرد.
آیا پس از انتخابات با آقای موسوی صحبتی هم داشتید؟
بله، روز بیست و چهارم خرداد زمانی كه آقای احمدینژاد در میدان ولیعصر برنامه داشت، زمانی كه جمعیت از میدان ولیعصر بازمیگشت و بنده نیز از ساختمان سازمان بازرسی در خیابان طالقانی جمعیت را نظاره میكردم، دیدم كه از دور دود آتش بلند شده است.
در این رابطه از همكارانم سوال كردم كه گفتند بین طرفداران آقای موسوی و پلیس درگیری شده و چند اتوبوس آتش گرفته است، در دو - سه نقطه دیگر تهران نیز اتفاقاتی رخ داده و در چند نقطه دیگر كشور نیز این اتفاقات بهوقوع پیوسته است. در این زمان بنده تلفنی با آقای موسوی صحبت كردم و به ایشان گفتم كه در حال حاضر بنده دود آتش را در خیابان میبینم و این علائم خطر است و اتفاقاتی در كشور در حال رخ دادن است كه به نام شما خواهد بود و شما نمیتوانید خود را مبرا كنید.
بنده هم چون تجربه امنیتی دارم، فوقالعاده نگران هستم و بهتر این است كه این صحنه را تغییر دهید، زیرا با این روش به جایی نمیرسید، همچنین به آقای موسوی توصیه كردم اگر موردی است از طریق مجاری قانونی پیگیری و شكایت كند. كه متأسفانه در درگیری فردای آن روز نیز چند نفر كشته شدند كه بنده روز پنجشنبه نامهای برای ایشان نوشتم و در آن نامه این نكته را نیز دوباره یادآوری كردم.
در زمان انتخابات سازمان بازرسی به صدا و سیما تذكر داد و تذكر سازمان بازرسی این شائبه را ایجاد كرد كه سازمان از كاندیدایی خاص حمایت میكند، در این خصوص نظرتان چیست؟
كسی كه در رأس قدرت اجرایی قرار دارد، طبیعی است كه از امكانات بیشتری میتواند استفاده كند و در این جهت مخاطب تذكرات ما دستگاههای دولتی بود و البته از سوی دیگر به سایتهای جناح مقابل كه رعایت نمیكردند نیز تذكراتی دادیم.
نامه شما حاوی نكتهای بود كه اگر آقای موسوی شكایتی دارد باید به قوه قضاییه مراجعه كند، چرا آنها از هیچكدام از این روشها استفاده نكردند؟
یك تلقی اشتباهی برای آنها ایجاد شد و آن تلقی هر روز بزرگتر میشد. دشمنان هم بر آن دمیدند و عدهای نیز با فتنهگری سبب گسترش آن شدند. به نظرم این آقایان در دام فتنهها گرفتار شدند و فضا را در اختیار فتنهگران گذاشتند و در مواردی نیز با آنان همراهی كردند.
دلایل سكوتتان در ماههای گذشته چه بود؟
چون بنده در گذشته مسئولیت برگزاری انتخابات كشور را داشتم، اگر میخواستم در این زمینه اظهار نظری كنم، آسیبزا بود، زیرا اگر در سخنان خود ١٠ نكته مثبت را بیان و نكتهای منفی را نیز طرح میكردم، شاید عدهای با برجستهسازی نكته منفی، سبب ایجاد ابهام در جامعه میشدند؛ از این رو سكوت كردم.
ولی اینكه آقای احمدینژاد رأی اكثریت قاطع را آورده، واقعیتی انكارناپذیر است و واقعا طرح مسأله تقلب در انتخابات اتهامی ناروا بود كه در این رابطه چندین مرتبه سخنرانی كردم ولی وارد جزییات نشدم و از طرفی به دلیل مسئولیت در سازمان بازرسی و حیثیت قضایی، ناچار از رعایت و احتیاط بیشتر از اظهار نظرها و قضاوتها هستم.
سازمان بازرسی كل كشور گزارشی درباره بازداشتگاه كهریزك تهیه كرده بود، لطفا كمی هم در این زمینه توضیح دهید؟
سازمان بازرسی از دو سال قبل نسبت به رفتاری كه در بازداشتگاه كهریزك صورت میگرفت، گزارشهایی را دریافت كرده بود، نسبت به این موضوع حساسیت خود را هم نشان داده بود و قصد بازرسی از آن را داشت كه با موانعی از جانب مسئولین مربوطه رو به رو شده بود. به هر حال، این موضوع به تعویق افتاد تا اینكه در حوادث بعد از انتخابات، برخی اخبار به دست ما رسید و در جلساتی كه ما در قوه قضاییه داشتیم و بنده، دادستان كل كشور و معاون اول رئیس قوه قضاییه نیز حضور داشتیم، دو خبر در مورد برخی بازداشتیهایی كه به كهریزك برده شدهاند را طرح كردیم و آقای محسنیاژهای، وزیر اطلاعات وقت از مسئولان خواهش كرد كه با توجه به سوابق بازداشتگاه كهریزك، لطفا كسی به آنجا اعزام نشود.
آقای مرتضوی هم در جلسه حضور داشت؟
آقای مرتضوی یكی، دو جلسه حضور داشت، ولی در آن جلسه در خاطرم نیست كه حضور داشته باشند. ولی در دو، سه جلسهای كه حضور داشت، به ایشان تأكید كردیم كه پروندهها زودتر تشكیل و كسانی كه میتوانند آزاد شوند، زودتر آزاد شوند و تعیین تكلیف متهمین نیز در اسرع وقت صورت گیرد. بعد از این قضایا ما مصر شدیم كه از بازداشتگاه كهریزك بازرسی كنیم و چون خبر فوت یكی از بازداشتیها به ما رسیده بود، با حضور در پزشكی قانونی، مشخص شد فردی فوت كرده است. از این رو از آیتالله هاشمی شاهرودی درخواست بازرسی ویژه كردیم و سرانجام رفتیم و گزارشی از اتفاقات آنجا تهیه كردیم.
در این بازداشتگاه گاه حتی با بازداشتیهای مواد مخدر و اراذل و اوباش نیز برخوردهای بدی صورت گرفته بود. هیأتی كه از شورای عالی امنیت ملی گزارشی را به مقام معظم رهبری ارایه كرد، سبب شد كه ایشان سریع دستور تعطیلی بازداشتگاه را صادر كنند و اگر اقدام حضرت آقا نبود، دیگر تحركات موجب تعطیلی بازداشتگاه نمیشد، چون به هر حال برخی میگفتند این بازداشتگاه برای اشرار نیاز است و ما در پایان گزارش خود را به دادسرای انتظامی قضات و سازمان قضایی نیروهای مسلح ارسال كردیم.
اطلاعاتی از روند رسیدگی به دو پرونده فوق دارید؟
هر دو پرونده در حال پیگیری است و شعب مربوطه فعال هستند و ظاهرا پرونده سازمان قضایی نیروهای مسلح جلوتر از پرونده دادسرای انتظامی قضات است.
ویدیو مرتبط :
اعلام رسمی دخالت مستقیم آمریکا در سوریه ۰۸ شهریور ۱۳۹۲
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مرگ امیر المومنین طالبان با دستور مستقیم اوباما/ آغاز بحرانی جدید در کادر رهبری طالبان
این مسئله بیش از همه ریاست جمهوری افغانستان را خوشحال کرده است. آن هم درست بعد از وقوع چند حمله تروریتس مهم طالبان که درآن ارگ حکومتی و مراکز امنیتی دولت در کابل هدف قرار گرفته بود. دولت افغانستان در بیانیه ای اعلام کرد: حمله به ملا اختر محمد منصور، رهبر گروه طالبان توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا را تایید میکند اما در مورد مرگ او گفته است دولت تلاش دارد تا جزئیات بیشتر در مورد این حمله را به دست بیاورد و با مردم شریک سازد.
دفتر ریاست جمهوری افزوده که در صورت کشته شدن ملا منصور، فرصت جدیدی برای آن گروههای طالبان است که میخواهند از جنگ و خون ریزی دست کشیده، از خاک بیگانه گان به وطن برگشته و به روند صلح بپیوندند که از جانب خود افغانها پیش برده میشود.
ارگ ریاست جمهوری از تمامی گروههای طالبان خواسته که "از داعیه مردم و دولت افغانستان برای تامین صلح استقبال نموده و به زندگی صلح آمیز بپیوندند."
درخبرنامه امروز دفتر ریاست جمهوری افغانستان آمده که "او (ملا اختر منصور) با پناه گرفتن در خاک بیگانه همچنان به تزویر، کتمان حقایق، کشتار مردم بیگناه، ترور، وحشت، قاچاق مواد مخدر و جلوگیری از پیشرفت و توسعه افغانستان دست میزد و در تداوم جنگ لجوجانه تاکید میکرد."
ریاست جمهوری افغانستان افراد وابسته به او را به قساوت علیه مردم متهم کرده است.
در این خبرنامه آمده که این عملیات بار دیگر نشان میدهد که "تروریستان و آنانی که جنگ و خشونت پیشۀشان است، در هیچ جای مصون نخواهند بود."
عبدالله عبدالله رئیس اجرائی دولت وحدت ملی افغانستان نیز با تایید حمله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خودرو (موتر) حامل ملا اختر منصور گفت که این هواپیماها " خودروی حامل منصور را در بیرون از سرحدات (مرزهای) افغانستان هدف قرار داده و احتمال بیشتر میرود که او کشته شده باشد."
وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون طی بیانیهای اعلام کرده طی یک حمله هوایی ملا منصور، جانشین ملا محمد عمر، رهبر سابق طالبان را هدف قرار داده است.
به گفته پنتاگون، باراک اوباما، رئیس جمهوری، شخصا دستور این حمله هوایی را صادر کرده است.
هنوز از کشته شدن قطعی ملا منصور در جریان این حمله هوایی گزارشی منتشر نشده است.
آن طور که مقامهای آمریکایی میگویند این حمله توسط پهپادهای آمریکایی در یک منطقه دور افتاده پاکستان در نزدیکی مرز افغانستان صورت گرفته و طی آن ملا منصور و یک طالب دیگر مورد هدف قرار گرفتهاند.
پنتاگون ملا منصور را مسئول حملات گسترده اخیر در کابل و دیگر نقاط افغانستان معرفی کرده و در بیانیه خود نوشته "از زمان مرگ ملا محمد عمر و رهبری احتمالی ملا منصور، طالبان حملات بسیاری را صورت داده که به مرگ دهها هزار نفر از شهروندان افغان و بسیاری از ماموران امنیتی افغانستان در کنار نظامیان آمریکایی و سایر سربازان ائتلاف در این کشور انجامیده است.
با وجود این که رسانههای آمریکایی از احتمال مرگ ملا منصور در جریان این حمله هوایی سخن میگویند، پنتاگون اعلام کرده در حالی که تقریبا مطمئن است خودرو حامل ملا منصور را هدف قرار داده اما هنوز در حال بررسی نتایج این حمله هوایی است و نتایج قطعی آن را متعاقبا اعلام خواهد کرد.
همزمان، یک مقام آمریکایی گفته رهبران پاکستان و افغانستان هر دو در جریان این حمله قرار گرفتهاند؛ هر چند این مقام آمریکایی مشخص نکرده آیا تماس با رهبران این دو کشور پیش از حمله پهپادها صورت گرفته و یا پس از آن.
اختر منصور چگونه 'امیرالمؤمنین طالبان' شد؟
به گزارش بی بی سی در ماههای گذشته و پس از مرگ ملا محمد عمر، بنیانگذار و رهبر طالبان که تابستان گذشته علنی شد اما زمان آن به سال ۲۰۱۳ نسبت داده شد، گزارش های متعددی از بالا گرفتن اختلاف بر سر "اجماع و بیعت" میان فرماندهان طالبان با رهبری ملا اختر محمد منصور منتشر شده بود.
ملا منصور ۵۶ ساله، از تبار اسحاقزی از قوم پشتون قندهار است. او هم همچون بسیاری از اعضای طالبان در مدرسه حقانیه در پاکستان آموزش دیده است.
در دوران حاکمیت طالبان، ملا منصور به عنوان وزیر هوانوردی 'امارات اسلامی طالبان' کار کرد و با حمله آمریکا و سرنگون شدن دولت طالبان او هم مانند ملا محمد عمر فراری شد.
ملا منصور سپس به عضویت شورای کویته درآمد و در سالهای اخیر که ملا برادر به زندان پاکستان افتاده بود، بهعنوان فرد شماره دوم طالبان فعالیت داشت.
ملا منصور در غیاب ملا محمد عمر، سرپرستی تمام فعالیتهای سیاسی، نظامی و تبلیغاتی طالبان را بر عهده داشت و خط مشی طالبان را تعیین میکرد.
اما ظاهرا برای نگهداشتن اتحاد طالبان، مرتب از نام ملا عمر بهره میگرفته است.
دفتر سیاسی قطر طالبان هم به اجازه شورای کویته که در رهبری آن منصور قرار داشت، شکل گرفت.
با وجود این، پنتاگون دربیانیه (شنبه) خود از ملا منصور به عنوان مانعی جدی بر سر مذاکرات صلح میان دولت افغانستان و نمایندگان طالبان یاد کرده است.
مکان جغرافیایی این حمله آن طور که گزارش شده در حوالی شهر احمد وال در منطقه مرزی میان پاکستان و افغانستان بوده و خودرویی که گزارش شده حامل ملا منصور بوده در خاک پاکستان مورد هدف قرار گرفته است؛ موضوعی که میتواند دوباره موضوع همکاری اسلام آباد و واشنگتن در مبارزه با طالبان را به بحثی داغ تبدیل کند.
پنج سال پیش، وقتی در روز اول ماه مه (۲۰۱۱) باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، شخصا خبر کشته شدن اسامه بن لادن، رهبر القاعده را اعلام کرد، خیلی زود جزئیات حمله سری تفنگداران دریایی آمریکا به مجموعه مسکونی بن لادن در ابیت آباد پاکستان، به تنش جدی میان دولت پاکستان و کاخسفید بدل شد.
اخبار بین الملل - ایران آنلاین