اخبار


2 دقیقه پیش

عکس: استهلال ماه مبارک رمضان

همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ...
2 دقیقه پیش

تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریم

وزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که می‌تواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام می‌شود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ...

ازدواج زوج نیویورکی در قطار


یک زوج نیویورکی مراسم ازدواج خود را در واگن قطار و در مقابل چشمان مسافران شوکه شده برگزار کردند.

خبرگزاری ایسنا: یک زوج نیویورکی مراسم ازدواج خود را در واگن قطار و در مقابل چشمان مسافران شوکه شده برگزار کردند.

این زوج نیویورکی اظهار داشتند: مهمترین لحظات زندگی‌شان در مترو اتفاق افتاده و به همین دلیل مراسم ازدواج خود را در برابر چشمان مسافران قطار برگزار می‌کنند.

به گزارش ایسنا به نقل از خبرگزاری یونایتدپرس، این زوج جوان در حالیکه لباس رسمی عروسی به تن داشتند در لحظه عبور قطار از پل منهتن از بروکلین مراسم ازدواجشان را برگزار کردند.


ویدیو مرتبط :
ازدواج زوج دوقلو

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

راز زوج خوشبخت در سالگرد ازدواج



 

 

راز زوج خوشبخت در سالگرد ازدواج

 

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو) بفهمن.


سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟


مرد روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم. اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.


سر راهمون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت : " این بار دومته "‌و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم.


وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت؛ همسرم خیلی با آرامش تفنگشو از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم : " چیکار کردی روانی؟دیوونه شدی؟ حیوون بیچاره رو چرا کشتی؟"


همسرم یه نگاهی به من کرد و گفت: " این بار اولته"!


منبع:asriran