اخبار
2 دقیقه پیش | عکس: استهلال ماه مبارک رمضانهمزمان با آغاز ماه مبارک رمضان جمعی از کارشناسان حوزه نجوم همراه با نماینده دفتر استهلال مقام معظم رهبری عصر دوشنبه هفدهم خرداد برای رصد هلال شب اول ماه مبارک رمضان بوسیله ... |
2 دقیقه پیش | تا 20 سال آینده 16 میلیون بیکار داریموزیر کشور گفت: در نظام اداری فعلی که میتواند در ۱۰ روز کاری را انجام دهد، در ۱۰۰ روز انجام میشود و روند طولانی دارد که باید این روند اصلاح شود. خبرگزاری تسنیم: عبدالرضا ... |
آیندهای درخشان برای سیدحسن خمینی
پس از انتشار گفتوگوی حجتالاسلام دعایی با هفتهنامه صدا، آقای جاوید قربان اوغلی از دیپلماتهای باسابقه کشورمان توضیحاتی درباره مطالب مطرح شده در آن گفتوگو مرقوم کردند. بعد از مشورت با حجتالاسلام دعایی بنا بر این شد که توضیحات آقای قرباناوغلی به همراه متن کامل گفتوگو که توسط آقای دعایی در اختیار «شرق» قرار گرفته، همزمان منتشر شود. آنچه در پی میآید گفتوگوی مذکور و توضیح جاوید قرباناوغلی در این باره است:
سیدمحمود دعایی در سال ١٣٤٦ پس از اینکه تحت تعقیب حکومت پهلوی قرار گرفت، مخفیانه به عراق رفت و به اجبار در آنجا سکونت گزید. در آن ایام که امامخمینی به عراق تبعید شده بود، دعایی نیز از دوستان و همراهان امام و سیدمصطفی خمینی بود و در کنار امام و فرزندش در مبارزه و مباحثه حضور داشت. ارتباط او با این خانواده تا حدی بود که وقتی سیدمصطفی خمینی پس از استفاده از موج رادیویی رادیو بغداد، تصمیم گرفت رادیوی مستقلی بهنام صدای روحانیت مبارز ایران ایجاد کند، او را بهعنوان گوینده انتخاب کرد.
خانه سیدمحمود دعایی در نجف در صدمتری خانه سیدمصطفی خمینی قرار داشت. در روز درگذشت این فرزند امامخمینی، او که برای تهیه نان از خانه بیرون رفته بود، با فریادهای مستخدم خانه سیدمصطفی خمینی، متوجه واقعه شد و از اولین کسانی بود که پیکر بیجان او را که پشت میز مطالعهاش افتاده بود، دید و در تشییع و عزاداری در تبعید، در کنار خانواده امامخمینی و فرزند دیگر امام، سیداحمد خمینی، بود. پس از آن نیز او در کنار امامخمینی و فرزندش بود، مبارزه را تا پیروزی انقلاب ادامه داد و بعد از انقلاب هم ضمن برعهدهگرفتن مسئولیتهای گوناگون، یار و همراه امامخمینی و فرزندانش باقی ماند. دعایی در حال حاضر نیز ارتباط نزدیکی با سیدحسن خمینی، فرزند سیداحمد خمینی، دارد.
سیدحسن خمینی در مراسمی که اخیرا با حضور بیت امامخمینی برای بزرگداشت سیدمحمود دعایی برگزار شد، درباره او گفت: «تفاوت خوبیهای جناب آقای دعایی با سایرین در این نکته است که خوبیهای او هیچوقت شنیده نشد، اما احساس شد». و او را یک انقلابی توصیف کرد که «بیش از هر کسی انقلابی بود، اما انقلاب سکان و پلکان شخصی او نشده است، درحالیکه بیتردید هرکس جای دعایی با این سابقه بود ادعاهای فراوانی داشت؛ اما دعایی بیادعا زندگی کرده است». همزمان با سالروز ارتحال امامخمینی، در دفتر کار سیدمحمود دعایی در مؤسسه اطلاعات، با او به گفتوگو نشستیم. او هنگام سخنگفتن از فرزندان امامخمینی میگوید: «من به دلیل اعتقادی که به باطن پاک امام و به خلوص راه امام(ره) دارم، معتقدم یکی از تفضلات الهی برای امام این بود که یادگاران عزیز و ارجمندی را برای ایشان پدید آورد».
بهنظر شما بارزترین و مهمترین ویژگی خانواده سیاسی امامخمینی که فصل مشترک همه افراد این خانواده است، چیست؟
ابتدا از همسر امام شروع میکنیم؛ زمانیکه امام به خواستگاری ایشان رفتند، ایشان از معدود تحصیلکردههایی بودند که در خانواده یک روحانی تحصیلات جدید داشتند. ایشان تحصیلات دبیرستانی داشتند، با زبان فرانسه آشنا بودند و بهنوعی عضو جامعه فرهیخته و روشنفکر عصر خودشان بودند، البته با پایبندی به تقیدات آرمانی و مذهبی، چون از یک خانواده روحانی بودند، اما بههرحال، شرایط آزادی داشتند و خیلی راحت میتوانستند آنچه را به آن علاقه دارند، پیگیری کنند و در زندگی با امام هم شرایطی برای ایشان پیش آمد که ایشان تقریبا باوجود پیشبینیهایی که داشت، درباره اینکه مثلا در زندگی با یک روحانی و شخصیت حوزهای ممکن است تقیدات و محدودیتهایی باشد، از آزادی کامل برخوردار بود و احترام ویژهای داشت.
امام هیچگاه به ایشان فرمانی نمیداد و امری را به ایشان تحمیل نمیکرد و ایشان از هرگونه پیگیری در امر تحقیق و مطالعه منعی نداشت. در دورانی که ایشان زندگی امام را اداره میکردند، اوقاتشان طوری تقسیم شده بود که بخشی از آن به مطالعه و تحقیق مربوط میشد. در انتخاب آثار برای مطالعه هم منعی نداشتند و حتی معروف بود که رمانها و داستانهای روز را هم میخوانند؛ هم خود امام میخواندند و هم همسرشان. به طور کلی زندگی شیرینی داشتند. در پرتو همین زندگی هم بود که فرزندان خوبی را پروراندند. صبیههای امام تحصیلات متناسب خودشان را داشتند و آقازادههای امام، مرحوم حاجآقامصطفی و مرحوم حاجاحمدآقا، نیز تحصیلات دلخواه خودشان را داشتند. یعنی چیزی به آنها تحمیل نشده بود. مرحوم حاجآقامصطفی شخصا راه پدرش را انتخاب کرده بود، در همان مسیر هم حرکت میکرد و از آزادی کاملی هم برخوردار بود.
مرحوم حاجاحمدآقا هم در دوران دبیرستان برای فعالیتهای اجتماعیای که آن ایام متداول بود، هیچ منع و محدودیتی نداشت. بخشی از فعالیتهای جنبی او حضور در تیمها و تشکلهای ورزشی زمان خودش بود. حاجاحمدآقا بهعنوان یکی از برجستهترین فوتبالیستها و دوندههای قم معروف بود. در مسابقات دوومیدانی و دو سرعت حضور داشت و کاپیتان تیم دبیرستانهای قم بود. بعد از اتمام دوران دبیرستان، امام او را در انتخاب راه مخیر کردند. هزینه زندگی حاجاحمدآقا را امام تأمین میکردند؛ هزینههای او یا از درآمدهای شخصیای که ممکن بود امام داشته باشند، تأمین میشد که البته خیلی محدود بود یا از محل وجوهات شرعی که امام در اختیار داشتند و میتوانستند صرف هزینههای شخصی خودشان کنند.
وقتی حاجاحمدآقا دیپلم گرفت، امام در نجف در تبعید بودند. ابتدا توسط دامادشان، مرحوم آقای اشراقی، و بعد مسئول دفترشان، به حاجاحمدآقا پیغام دادند که شما به سن و مرحلهای از دانش و سواد رسیدهای که میتوانی راه خودت را در زندگی انتخاب کنی، اگر آمادگی داشتی طلبه شوی و بهعنوان عنصری در حوزه علمیه مشغول تحصیل شوی. من میتوانم از وجوهات شرعی هزینه زندگی تو را تأمین کنم، چون در مسیر فعالیتهای حوزهای قرار گرفتهای، اما اگر تمایل نداشتی، راه دیگری را انتخاب کن؛ میتوانی کارمند شوی یا شغل دیگری را انتخاب کنی. مرحوم حاجاحمدآقا هم به دنبال این آزادیای که به او داده شده بود، راه خودش را انتخاب کرد و به مسیر پدر و برادر پیوست.
صبیههای امام هم در انتخاب همسر آزاد بودند؛ وقتی کسی به خواستگاری یکی از آنها میآمد، امام این موضوع را که فردی با این مشخصات آمده است، طرح میکردند و میگفتند نظر شما ملاک است، اگر تمایل دارید، میتوانید انتخاب کنید. آنها هم بعد از تحقیقاتی که میکردند، شخصا راهشان را انتخاب میکردند و چیزی به آنها تحمیل نمیشد. باوجود حرمتی که خانواده امام داشتند و معمولا افراد بیگانه و نامحرم کمتر با آنها در تماس بودند و از نوعی رعایت منطقی و حسابشده شرعی پیروی میکردند، به دلایلی اتفاقی افتاد که من ساعاتی با برخی از صبیههای امام همصحبت شوم. ماجرا از این قرار بود که بعد از شهادت حاجآقامصطفی، همسر امام در عراق تنها و داغدیده بودند و ضرورت داشت مونسی در کنارشان باشد. امام پیشنهاد داده بودند که یکی از صبیههایشان بیاید و در کنار مادر باشد.
یکی از صبیههای امام، که همسر مرحوم آقای اعرابی - از بازاریها و روحانیزادههای معروف، متدین و اصیل قم- بود، به عراق آمده بود و بنا بود از نجف سفری به لبنان یا دمشق داشته باشد؛ چون صبیه ایشان، تنها فرزندشان که عروس مرحوم آیتالله سلطانی بود، به اتفاق همسرش در دانشگاه بیروت تحصیل میکرد. بنا بود من صبیه امام را به صبیهشان ملحق کنم. امام امر فرمودند من همراه صبیهشان به لبنان و سوریه بروم، ایشان را به فرزندشان متصل کنم و برگردم. این همراهی توفیقی بود که ما باهم صحبتهایی داشته باشیم. در آن صحبتها من احساس کردم ایشان چقدر اهل مطالعه و روشنفکر است. در آن دوره که تازه مرحوم شریعتی فعالیتهای تبلیغی خود را آغاز کرده بود، واکنشهایی در مجامع سنتی ایجاد شده بود؛ برخی از روحانیون و برخی مراکز سنتی مذهبی نوآوریهای مرحوم شریعتی را برنمیتابیدند و عکسالعملها، واکنشها و انتقاداتی نسبت به آرای او داشتند.
همینجا بگویم که خود حضرت امام تمامی آثار مرحوم شریعتی را مطالعه کرده بودند و یک دید واقعبینانه نسبت به او داشتند. اگر هم نقدی داشتند، نقدی بود که خود دکتر قبول داشت و به دنبال همان پذیرش نقد بود که پذیرفته بود در بعضی آرا و اندیشههایی که ارائه کرده بود، تجدیدنظر کند و بزرگانی را هم برای نظردهی و راهنمایی تعیین کرده بود. بههرحال، خود امام مخالف مرحوم شریعتی به حساب نمیآمدند و درعینحال سعی میکردند تحفظی داشته باشند، اما به عکس، مرحوم حاجآقامصطفی تحت تأثیر القائات محافل سنتی، برخورد متفاوتی داشتند و ما نگران بودیم. من در آن صحبتها دیدم که این صبیه حضرت امام، خواهر حاجآقامصطفی، متأسف بود که چرا داداش از مطالعات روز فاصله گرفته است و معلوماتش بهروز نیست.
یعنی مرحوم سیدمصطفی آثار مرحوم شریعتی را مطالعه نکرده بود و مخالفت داشت؟
بله، ایشان مطالعه نکرده بود. من دیدم که خود صبیه امام اهل مطالعه و تحقیق بود و تمامی آثار را مطالعه کرده و پیگیر بود. نوعی سمپاتی و علاقه داشت. بههرحال این امر نشاندهنده یک فضای باز و آزاد در زندگی خانواده امام بود. یک دختر ایشان میتوانست در این حد مطالعات بهروزی داشته باشد، یک پسرشان میتوانست طور دیگری فکر کند و یک فرزندشان هم میتوانست مثل مرحوم حاجاحمدآقا باشد که روابط صمیمانه و خوبی با جامعه روشنفکری ایجاد کرد؛ با مرحوم آلاحمد، مرحوم شریعتی، بزرگان دیگر و کانونهای فعال روشنفکری که در آن ایام حضور داشتند، در تماس بود. من تصور میکنم با این توضیحات، شما پاسخ سؤال خود را گرفته باشید.
منظور شما این است که وجه مشترک همه افراد این خانواده این بوده که هر کدام مسیرشان را با آزادی و اختیار خودشان انتخاب میکردند؟
بله. هیچ چیزی بر آنها تحمیل نمیشد.
حاجآقامصطفی در کنار امام چه نقشی داشت؟ آیا فعالیتهایش تنها در کنار امام و حمایت از ایشان بود یا علاوه بر این، خودش هم به صورت مستقل منشأ اثر بود؟
مرحوم حاجآقامصطفی استعداد فوقالعاده درخشانی داشت. کسی بود که در سنین نوجوانی به درجات عالی علمی حوزوی رسیده بود. در حالی که دروس بالا را میخواند، تدریس میکرد؛ هم مدرس بود و هم متدرس؛ هم تحصیل میکرد و هم تدریس. شرایط بسیار ایدهآلی هم برایش فراهم شد که بهترین بهرهها را از محضر پدرش برد. در شرایطی که در ترکیه در تبعید و فقط با پدر بود، بهرهگیریهای فراوانی از محضر پدر در مباحثه با ایشان و تحصیل در محضر پدر برد. در آنجا آنچه را تا آن زمان خوانده بود، بازخوانی و مجددا بر پدر عرضه کرد.
بعد هم که به نجف آمدند، این توفیق را داشت که هم از محضر پدر در درس عمومی استفاده میکرد و هم مطالعات شخصی داشت، خودش هم در حد یک مجتهد جامعالشرایط به الزامات اجتهاد خود عمل میکرد و آن تدریس درس خارج فقه و اصول بود. ایشان یک مدرس برجسته بود. در کنار اینها کار تفسیر هم انجام میداد. من به خاطر دارم که به مناسبتی من تفسیر «پرتوی از قرآن» مرحوم طالقانی را به محضر امام بردم. ایشان وقتی این تفسیر را خواندند، خیلی تحت تأثیر بینش و نوع برداشت مرحوم آقای طالقانی قرار گرفتند و به من توصیه کردند این تفسیر را در اختیار حاجآقامصطفی قرار دهم؛ چون حاجآقامصطفی روی تفسیر کار میکند و این تفسیر میتواند راهنمای او باشد و به شیوه تحقیق او کمک کند. البته بعدا علاقهمندان ایشان آثارشان را چاپ کردند که آثار قابل عرضهای هم هستند.
بااینحال، حاجآقامصطفی مطالعات روز را در آن حد نداشت و کتابهای جدیدی را که از ایران میآمد و حتی روزنامههایی را که از ایران میآمد، مطالعه نمیکرد به این دلیل که بر اثر درگیر شدنجدی در مباحث حوزوی و مطالعات و تحقیقات خودش، فراغتی برای این کار نداشت. به همین دلیل هم از برخی نوآوریهایی که در آن ایام بود، فاصله داشت. من یک بار در مراجعهای بهعنوان گله به ایشان گفتم امام وقتی در سنین نوجوانیشان بودند، کتابهایی مینوشتند که خوراک روشنفکران روز بود؛ «کشفالاسرار» را مینوشتند و به شبهات روز پاسخ میدادند، کاش شما هم این فراغت را میداشتید و با مطالعه آثاری که الان عرضه میشود، نیازهای روز جامعه ما را بررسی میکردید. ایشان گفتند اشتغالاتم اجازه نمیدهد، باشد برای فرصتهای آینده. یقینا اگر این فرصت برایشان پیش میآمد، ایشان هم مثل اخویشان، حاجاحمدآقا، در مسیر این نوآوریها قرار میگرفتند.
حاجآقامصطفی یکی از چهرههای برجسته درس پدر بود. درس امام در نجف با دروس متداول خارج که در نجف بود تفاوت داشت. معمولا مراجع برجسته نجف هنگام تدریس درس خارج، کمتر اجازه میدادند مستشکلی اشکال بگیرد، به عکس امام که وقتی درسشان را شروع کردند، اول احساس کردند کسی اشکال نمیگیرد، فرمودند ما روضه نمیخوانیم، آمدهایم مباحثه کنیم، قوامِ یک مباحثه به طرح سؤال و اشکال است و من از اشکال استقبال میکنم. به دنبال این تأکید بود که علاقهمندان تشویق شدند که با ایشان در مباحث علمی درگیر بحث شوند. جمع برجستهای بهعنوان مستشکلین درس امام مطرح شدند که از علمای مطرح نجف و فضلا و برجستگان مدرسین نجف بودند و در دانشِ بالا شهره بودند. یکی از آنها مرحوم آقاسیدعباس خاتم بود که از اصحاب استفتای امام شد، دیگری آقای آیتالله کریمیمازندرانی بود که الان در قم هستند، آقای اشرفیشاهرودی و مرحوم آقای قدیری بودند، آقای سیدمحمود شاهرودی که رئیس قوه قضائیه شد، مستشکلین دیگری هم بودند و پیشاپیش و سرآمد همه اینها، مرحوم حاجآقامصطفی بود که در درس پدر درگیر میشد و جدی هم مباحثه میکرد.
گاهی امام تعابیری میکردند که نشان میداد ایشان به علمیت فرزندشان اعتقاد دارند. مثلا در پاسخ به سؤالی که حاجآقامصطفی میپرسید، امام بعد از توضیح، میفرمودند مصطفی، از تو بعید است؛ یعنی تو باسوادی و مبانی را میدانی و نباید این حرف را بزنی. این نشاندهنده برداشتی بود که امام نسبت به حاجآقامصطفی داشت. در تعبیری هم که امام بعد از شهادت مرحوم حاجآقامصطفی کردند که «مصطفی امید آینده اسلام بود»، خیلی حرف هست. امام کسی را امید آینده اسلام میداند که از هر جهت سرآمد باشد؛ هم از نظر تقوا، هم از نظر دانش و هم از نظر صلاحیتهای اجتماعی و اخلاقی که باید وجود داشته باشد. مرحوم حاجآقامصطفی در این حد از کمالات بود.
فعالیتهای ایشان در امر مبارزه علاوه بر پشتیبانی از امام، به چه صورت بود؟
در امر مبارزه و در امر نهضت طبیعتا ایشان به راه پدر معتقد بود و بدون اجازه و مصلحت پدر اقدامی نمیکرد. البته ممکن بود در بعضی اقدامات مقدمتا از امام اجازه نگیرد، به امام اطلاع ندهد و درباره امری شخصا اقدام کند که البته آن هم به دلیل تشخیصی بود که داشت؛ چون به هر حال خود ایشان عنصر باصلاحیت و صاحبنظری بود که میتوانست تصمیمی بگیرد. اما آن تصمیم را طوری انتخاب میکرد که مطمئن باشد در راه و سلیقه و خطمشی پدر خدشهای وارد نمیکند. نمونهاش تصمیمگیری برای استفاده از موج رادیویی بود.
وقتی بنا شد از امکانات فرستندههای عراق برای تبلیغ استفاده شود، این یک حرکت ریسکمانند بود، امکان داشت تبعات منفی داشته باشد و عدهای بگویند ما داریم از امکانات بیگانه در تبلیغات خود استفاده میکنیم. در نتیجه ممکن بود این اقدام دامن امام را به این اتهام آلوده کند که ایشان به یک قدرت و جناح بیگانه وابسته شدهاند. اینجا بود که ایشان بدون اجازه پدر پیشنهاد دادند که بهرهگیری از موج رادیویی عراق آغاز شود. گفته شد که اگر این حرکت مورد استقبال واقع شد، جامعه ایرانی آن را پذیرفت و موفق بود، طبیعتا امام هم وقتی مطلع شد، از این حرکت موفق و تأثیرگذار حمایت خواهد کرد، اما اگر به دلایلی ناموفق بود و بنا بود بهعنوان یک حرکت غیرموجه متوقف شود، دامن امام آلوده نمیشود؛ چون این اقدام بحق بدون اطلاع ایشان صورت گرفته و بحق ایشان از این مسئله مطلع و آگاه نبودند.
ممکن بود گاهی مسائلی از این قبیل به وجود بیاید. در رابطه با فعالیتهای مبارزاتی انقلابی هم میدانیم که امام خطمشی مسلحانه را قبول نداشتند و با آن مخالف بودند. به همین دلیل ایشان هیچگاه جمعیت فداییان اسلام را تأیید نکردند یا حرکت سیدجمالالدین اسدآبادی را که امر کرده بود ناصرالدینشاه را ترور کنند و میرزا رضای کرمانی از ایشان اجازه گرفته بود، تأیید نمیکردند. در دورهای که نماینده ما در سفارت مصر آقای خسروشاهی بودند، اخوانالمسلمین و گروههای جهادی مصری از ایشان سؤال کرده بودند که اگر امام و مقامات بلندپایه انقلاب اسلامی ایران اجازه دهند، برای ما این امکان وجود دارد که ولیعهد و مادرش را که سالی یک مرتبه سر قبر محمدرضا پهلوی میآیند، در قاهره ترور کنیم.
آقای خسروشاهی خدمت امام رفته و گفته بودند چنین سؤالی را از ما پرسیدهاند، آیا شما اجازه میدهید؟ امام قویا منع کرده و گفته بودند به چه حقی این کار انجام شود؟ این نظر نشاندهنده مشی امام در مبارزه و روش ایشان در فعالیتهای سیاسی بود، اما حاجآقامصطفی گاهی متفاوت با این نظر امام، اجازه میداد ما دوستانی که در نجف بودیم، فعالیتهای مسلحانه داشته باشیم؛ یعنی حداقل آشنایی با سلاح و مواد انفجاری پیدا کنیم. همینطور ایشان گروههای جهادی را که آن موقع فعالیتهای مسلحانه داشتند، میپذیرفت و با آنها ارتباط داشت.
البته خود حاجآقامصطفی یک فقیه صاحبنظر و مجتهد مسلم بود و این مشی متفاوت را با پدرش داشت. ایشان ارتباطاتی با گروههای مختلف سیاسی داشت، رابط مطمئنی بین جناحهای مختلف داخل و خارج ایران با پدر بود و اطلاعات را در اختیار پدر قرار میداد. نکته دیگر اینکه امام در پرداخت هزینههایی که دوستان فعال و مبارزی که در عراق بودند نیاز داشتند، احتیاط میکردند، اما حاجآقامصطفی این نقیصه را جبران میکرد و با وجوهاتی که گاهی در اختیار داشت، نیازهای دوستان را تأمین میکرد.
به نظر شما با توجه به اینکه امامخمینی و سیدمصطفی خمینی هر دو فقهای صاحبنظری بودند، ریشه این اختلافنظر آنها در زمینه مبارزه مسلحانه چه بود؟
نمیخواهم بگویم حاجآقامصطفی در اقدامات مسلحانهای که ممکن بود صورت بگیرد، آمر بوده است. در فضایی که آن موقع برای اپوزیسیون داخل و خارج وجود داشت، ایشان نمیخواست یکسری تحرکات را که میتوانست رژیم را در بعضی نقشهها و برنامههایش ناکام کند، منع کند. من در این زمینه که ایشان آمر باشد یا حرکتی را دستور دهد، اطلاعی ندارم.
اختلافنظرهای دیگری در زمینه فعالیتهای مذهبی، سیاسی یا مبارزه بین ایشان و امام نبود؟
نخیر. چیزی غیر از این نبود.
پس از درگذشت حاجآقامصطفی سیداحمد خمینی چقدر توانست جای او را برای امامخمینی پر کند و نقش برادر را در مبارزه و انقلاب ادامه دهد؟
خیلی بهتر از مرحوم حاجآقامصطفی. این نقش را ایفا کرد. مرحوم حاجآقامصطفی از نظر علمی و موقعیتهای حوزوی و فقاهتی میتوانست بهعنوان یک چهره برجسته علمی، در کنار پدر بدرخشد و برای امام افتخاری بود که فرزند برجستهای از نظر موقعیتهای علمی و اجتهادی دارند که میتواند در آینده، بالقوه موقعیت خیلی بالایی داشته باشد.
با این حال در تحرکات بعدی امام از هجرتشان از نجف به کویت، بعد به پاریس و بعد به ایران، اگر مرحوم حاجآقامصطفی در حیات بود، چه بسا به دلیل اشتغالات و درگیریهای علمی، این قدرت تحرک را نمیداشت که آنطور عمل کند که مرحوم حاجاحمدآقا بهعنوان یک نیروی توانمند و یک سپر توانا در کنار امام قرار داشت. مرحوم حاجاحمدآقا در پرتو تجربیاتی که در ایران آموخته بود، ارتباطاتی که با محافل مختلف سیاسی و روشنفکری در ایران داشت، کادرسازیهایی که داشت، کانونهایی که ایجاد کرده بود و عناصری را بهعنوان یک تشکل زیرزمینی موفق در امر مبارزه در کنار یاران حضرت امام در ایران و بعد که به عراق آمد، در عراق ایجاد کرده بود، با مطالعاتی که در زمینههای مختلف داشت و آشنایی با نوآوریها، عنصر متفاوتی بود که در کنار پدر قرار گرفت.
البته او با یک تشنگی و علاقه فوقالعاده سعی میکرد در کنار امام، از امام فرابگیرد و راه انتخاب کند. بعد از شهادت مرحوم حاجآقامصطفی، به بیت امام هم نظم و نسقی داده بود. ایشان کانونی ایجاد کرد که دوستان با بینش جدید و متد نوینی سعی کنند در کنار امام و با اشتغال به فعالیتهای مبارزاتی و علمی در نجف حضور پیدا کنند. ایشان با تیزبینی و هوشمندی درباره گروههایی که مراجعه میکردند، قضاوت و سعی میکرد در قضاوت خود هم عجله نکند. هیچ گروهی را نمیرنجاند و با هیچ گروهی هم عقد برادری نمیبست. سعی میکرد همه را با یک شیوه منطقی و معقول نگه دارد، از همه پتانسیلها و توانمندیها استفاده میکرد، همه استعدادها را به کار میگرفت و به همین دلیل در جریان هجرت امام بهعنوان یک مشاور و یاور بسیار نیرومند در کنار امام درخشید.
در پاریس اجازه نداد امام برای یک جریان، گروه یا طیف مصادره شود و در عین حال سعی کرد از همه توانمندیها و استعدادهایی که در آنجا وجود داشت، در راه پیشبرد اهداف و آرمانهای پدر استفاده کند. مثل یک پروانه دور پدر میچرخید و واله و شیدای او بود. بهترین و زیباترین پاداشی که گرفت، تعبیراتی بود که امام درباره او به کار برد که بسیار زیبا و حقشناسانه بود. امام نگرانیهایی داشت که مخالفان امام از او انتقام بگیرند و پیشاپیش به او هشدار داده بود. او را تزکیه کرده بود؛ یعنی میتوان گفت مرحوم حاجاحمدآقا در کنار امام، یک دوران عرفان عملی و عرفان واقعی و حقیقی را آموخت و درک کرد. البته استعداد پذیرش عرفان نظری را هم داشت، چهبسا مطالعاتی هم در این زمینه داشت و با امام مباحثی را دنبال میکردند.
پس از انقلاب، زمانی که امام تشخیص داده بودند و بعد از انتخابات اول ریاستجمهوری و جریاناتی که در کشور اتفاق افتاد، دورانی را با بیطرفی کامل و با خیرخواهی نسبت به همه جریانها و طیفها نظر بدهند و عمل کنند. مرحوم حاجاحمدآقا هم دقیقا همین روش را داشت؛ سعی میکرد با همه گروهها و جریانها در ارتباط باشد و طوری رفتار کند که راز هیچکدام را به هیچکس منتقل نکند و با صداقت کامل، وفای به عهد کامل و امانتداری کامل با همه جریانها ارتباط برقرار کند، به نفع پدر عمل کند و در پیشبرد راه و آرمان پدر موفق باشد. امام هم این ویژگیها را در احمدآقا به زیبایی درک میکردند. ممکن بود طیفی در درون حزب جمهوری اسلامی ایران از موضعگیریهای حاجاحمدآقا نسبت به یک طیف آزرده باشند، طیف مقابل یا جریان بنیصدر یا جریان نهضت آزادی هم ممکن بود درباره برخورد حاجاحمدآقا با گروهها و طیفهای دیگر نظرات متفاوتی داشته باشند.
همه اینها را تحمل میکرد و همه تبعات منفی، آزردگیها، گلایهها و چهبسا طعنهها را به جان میخرید، ولی درنهایت آنچه برایش اهمیت داشت، رضایت پدر و عمل به تشخیص پدر بود، پدر تشخیص داده بود که باید بیطرف بود، بیطرف میماند، پدر تشخیص داده بود که باید فداکاری، ازخودگذشتگی و سکوت کرد، سکوت میکرد. بعد از رحلت امام نیز در جریان رحلت، حاجاحمدآقا زیباترین حرکت ممکن را در مسیر آرمان پدر انجام داد. دکترین پدر ولایت فقیه و حکومت اسلامی بود و او در تحکیم این دکترین و در تحقق تعیین شایسته ولیفقیه بعد از پدر بیشترین فداکاری را کرد و بعد از اینکه ولیفقیه تعیین شد، صادقانه خودش را عرضه کرد، خودش را بهعنوان یک خادم و پیرو مطرح کرد و آنچه را در اختیار داشت، در اختیار ولیفقیه بعدی قرار داد، حتی منزل موروثیای را که از پدر مانده بود. منزل امام در قم بهعنوان یک مرکز فرهنگی، یک مرکز بزرگ اجتماعی و یک مرکز بزرگ حکومتی مطرح بود. این منزل موروثی بود و به صورت ارث به احمدآقا و خواهرانش رسیده بود.
حاجاحمدآقا خواهران را راضی کرد که این منزل را در اختیار ولیفقیه زمان قرار دهند آن را به مقاممعظمرهبری منتقل کرد و با کمال پاکدستی و امانتداری زندگی کرد. امام در دوران مرجعیت و زعامتشان چهبسا در تمام تاریخ تشیع، از متمکنترین و صاحباختیارترین مراجع و از شخصیتهای بلندپایه مرجعیت بود. ایشان فقیهی جامعالشرایط و مرجعی بود علیالاطلاق. جهان تشیع قبولش کرده بود و سیل وجوهات به طرف امام جاری بود. در کنار آن، امکانات دیگری هم وجود داشت که امام میتوانست بهعنوان یک رهبر و پیشوای علیالاطلاق از آنها استفاده کند.
وقتی که امام از دنیا رفتند، آنچه در اختیار امام بود؛ شامل وجوهات، حسابهای بانکی مربوط به امام، نقدینگیها اعم از ریالی و ارزی، و اموال دیگری که مربوط به رهبری امام بود، در اختیار حاجاحمدآقا قرار گرفته بود. احمدآقا ظرف ٢٤ ساعت تمامی آنچه را در اختیار داشت، به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم واگذار کرد که رهبرشان آقای فاضللنکرانی و سایر بزرگانی بودند که در حد مرجعیت بودند. ایشان تمام وجوه را منتقل کرد؛ یعنی بعد از ٢٤ ساعت حاجاحمدآقا به طلبهای تبدیل شد که هیچچیز ندارد، میتواند از مسیر حوزه ارتزاق کند و برایش شهریه تعیین کنند. این برای ما بزرگترین درس است که جانشین پیشوایی که در آن حد از تمکن، اقتدار و توانایی مالی بوده، خودش را بهحق در این جایگاه قرار دهد. بعد از آن هم ایشان اوامری را که رهبری داشتند، میپذیرفت. به دستور آقا، ایشان تولیت آستان پدرش را پذیرفت و در مسیر بود.
حاجاحمدآقا در اواخر عمر، خودش را در شرایطی قرار داد که کاملا پالایش شد. سعی کرد خودش را از آنچه تصور میکرد آلودگیهای سیاسی و اجتماعی است، پالوده و پاک کند، دورانی را به ریاضت میگذراند، از اجتماعات فاصله میگرفت، به دهاتی در اطراف شهرستان قم میرفت و در منطقهای به صورت گمنام محل محقری را انتخاب و سعی میکرد در آنجا با حداقلها زندگیاش را بگذراند. عبادت و نیایش میکرد، شبها بیدار بود و با خدا راز و نیاز داشت و سعی میکرد آنچه را فکر میکند بهعنوان ناشایستگیهای اخلاقی و رفتاری در وجودش بوده پاک کند، خودش را پالوده کند و خودش را آماده ملاقات با حضرت حق کند. سعادتی که حاجاحمدآقا در زندگیاش داشت این بود که در سفری که با مرحوم اخویاش به سوریه و لبنان رفته بودند، با شخصیتی مواجه شدند که به او الهاماتی میشده است.
در نشستی که مرحوم حاجآقامصطفی، مرحوم حاجاحمدآقا و آقای سیدمحمد بجنوردی بودند، این شخصیت به آنها نزدیک شده، ابتدا به حاج آقا مصطفی رو کرده، از ایشان مشخصاتی پرسیده، ظاهرا دست او را نگاه کرده و به او گفته بوده شما به هدفی که دارید نمیرسید و تا چند ماه دیگر از دنیا خواهید رفت. این برای حاجآقامصطفی خیلی گران بوده که یک نفر مرگ و ناکامیاش را در اهدافش پیشگویی کند. آن شخص درباره آقای بجنوردی هم پیشبینیای کرده که پیشبینی بدی نبوده است و وقتی به حاجاحمدآقا رسیده، به او گفته بوده تو به همه اهدافت میرسی و موفق خواهی شد؛ درواقع او همه موفقیتها و پیروزیهای بعدی او را در کنار امام پیشبینی کرده است.
آنها اعتنایی نمیکنند، اما وقتی ماجرای رحلت حاجآقامصطفی رخ میدهد، حاجاحمدآقا به فکر فرو میرود که این شخص که بود که چنین پیشبینیای کرد. خیلی هم دلش میخواست او را دوباره ببیند، اما دیگر نمیتوانست. تا اینکه بعد از رحلت امام، حاجاحمدآقا در سال پایانی حیاتش باخبر میشود که این شخص در جماران است. سراسیمه به تنهایی، بدون محافظ و راننده، خودش به سراغ این شخص میآید، لحظاتی با هم مینشینند و او به حاجاحمدآقا میگوید تو عید امسال را درک نمیکنی؛ یعنی ایشان پنج، شش ماه قبل از رحلتش این پیشبینی را شنیده بود. این برای انسان موفقی که در زندگی یار و یاور پدرش بود، سعادتی بود. پدر از او راضی بوده، عاشقانه خدمت کرده و بهدور از هر آلودگی مادی و بهدور از طمعورزی به هر مال و منال و موقعیتی، خودش را به مقطعی رسانده که داشته خودش را پاک میکرده، بعد هم به او خبر دادهاند که چند ماه دیگر از دنیا خواهی رفت تا کاملا خودش را برای آن روز آماده کند. درواقع خداوند این توفیق را به او داد که با آمادگی کامل به دیدار حق برود.
بعد از انقلاب، نقش سیداحمد خمینی در بیت امام، به چه صورت و در چه حد بود؟ گفته میشود بعضی تصمیمات را او میگرفته ولی تلقی و تصور این بوده که اینها تصمیمات امام است.
اینها دروغ است. وقتی شما نامههای امامخمینی را درباره ایشان بخوانید، میبینید که پاسخ همه اینها داده شده است.
مثلا اعضای نهضت آزادی میگویند نامه امام درباره نهضت آزادی را سیداحمد خمینی نوشته است.
من از این موضوع اطلاع ندارم.
نمونه دیگر این است که گفته میشود او در عزل آقای منتظری نقش داشته است. این موضوع تا چه حد درست است؟
کاملا عکس است. حاجاحمدآقا در حل مسئله امام و آقای منتظری خیلی تلاش میکرد تا موضوع به یک سامانی برسد که آقای منتظری امام را درک کنند، ولی متأسفانه موضوع به نتایج دیگری انجامید. تا قبل از تصمیم امام و قبل از اعلام نظر نهایی حضرت امام، مرحوم حاجاحمدآقا خیلی اصرار داشت آقای منتظری را متقاعد کند که نظر امام را بپذیرند و شرایطی پیش نیاید که عکسالعمل و حساسیتی برانگیخته شود، ولی متأسفانه موضوع به جایی رسید که امام ناگزیر از تصمیمگیری شدند و تصمیمی اتخاذ کردند که به جریان انزوای آقای منتظری انجامید.
البته امام در پایان مایل بودند آقای منتظری بهعنوان یک شخصیت علمی و آکادمیک در حوزه منشأ اثر باشند، تدریس کنند و از وجودشان استفاده شود، اما شرایط دیگری پیش آمد. بههرحال بعد از اینکه امام اعلام نظر کردند، حاجاحمدآقا در کنار پدر قرار گرفت. ایشان برای تثبیت نظر امام و نتیجهای که امام مایل بودند گرفته شود، همت و تلاش کرد، البته با رعایت خیلی از موازین اخلاقی؛ ایشان اهانت به آقای منتظری را لازم، واجب و ضروری نمیدانست، بلکه جایز نمیدانست. دلش میخواست همانطور که امام نهایتا نظرشان این بود که از شخصیت آقای منتظری بهعنوان یک شخصیت علمی و حوزوی استفاده شود، این فضا به وجود بیاید.
در رابطه با نهضت آزادی هم مطمئنم حاجاحمدآقا بدون نظر و اجازه امام هیچ تصمیمی نگرفته و هیچ اقدامی نکرده است. من شرعا نمیتوانم چنین چیزی را قبول کنم که ایشان را متهم کنند نظری را تحمیل کرده یا نظری را از طرف امام ابراز کرده است. البته درباره این موضوع دو مقوله وجود دارد؛ یک مقوله احترام و حرمت به بنیانگذاران نهضت آزادی است؛ مثل مرحوم آقای طالقانی، مرحوم آقای بازرگان، مرحوم آقای سحابی و کسانی که در این ردیف بودند و یک موضوع خط مشی یک جریان سیاسی به صورت حزب و تشکیلات نهضت آزادی است.
مطمئنا هم امام و هم مرحوم حاجاحمدآقا نسبت به شخصیت این افراد حرمتگذار بودند. حتی من یادم هست اواخر حیات حضرت امام، روزی در بیت ایشان بودم که مرحوم آقای بازرگان، مرحوم آقای سحابی و مرحوم آقای صدر حاجسیدجوادی خدمت امام رسیدند و با حرمت و ادای احترام با آنها رفتار میشد. هم حاجاحمدآقا آنجا حضور داشتند، هم اصحاب دفتر بودند، هم خود حضرت امام هم لطف داشتند و آنها را پذیرفته بودند. طبیعتا آقایان اگر نظر یا انتقادی هم داشتند، خیلی راحت مطرح میکردند و پاسخ هم میشنیدند.
یا مثلا تسلیتی که مقاممعظمرهبری بعد از رحلت مرحوم آقای بازرگان، به آقای سحابی فرستادند، نظر و احترام ایشان به شخصیت معنوی و شخصیت تأثیرگذار چنین بزرگانی در زمان حیاتشان را هم نشان میدهد. ممکن است از نظر مشی سیاسی و تلقی آنها از مسائل اجتماعی و سیاسی زاویهای وجود داشته باشد که به جای خودش محفوظ است، ولی حرمت و شخصیت این افراد همیشه محفوظ بوده است. من یادم هست که بعد از رحلت حضرت امام، روزی مرحوم حاجاحمدآقا به عیادت بیماری در بیمارستان دی رفته بودند و آنجا میشنوند که آقای بازرگان هم بستری هستند، به عیادت ایشان میروند، احوالشان را میپرسند و خیلی با صفا و لطف و صمیمیت با یکدیگر برخورد میکنند.
جریان حلالیتخواهی سیداحمد خمینی از مهندس بازرگان هم همان موقع بوده است؟
شاید. البته حلالیتخواهی را نمیدانم. بههرحال در دلجویی ممکن است تعابیری باشد که مثلا معذرتخواهی هم بشود. من دقیقا مضامینی را که ردوبدل شده، نمیدانم، ولی میدانم برخورد بسیار صمیمی و خیلی مغتنمی بود که آنجا برای ایشان به وجود آمد و لحظات طولانی هم نزد آقای بازرگان نشستند و درددل کردند. طبیعتا در این مجالها تعابیر خوشایندی وجود دارد. یکی از این تعابیر ممکن است این باشد که اگر در گذشته چیزی بوده، بگذریم.
درباره رابطه سیداحمد خمینی با مجمع روحانیون مبارز هم بحثهایی بوده مبنیبر اینکه ممکن است این مشی ایشان باعث شود بیت امام از بیطرفی در مسائل دور شود.
البته امام در مقاطعی تشخیص میدادند که در برخی جریانها تندرویهایی وجود دارد و برای کنترل آنها تدابیری میاندیشیدند. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که جریان حزب جمهوری اسلامی ایران دارد به مسیری میرود که شاید اگر بزرگان و شخصیتهای منزه و پاکسرشت در جریان حزب جمهوری اسلامی آسیب نبینند، بهتر باشد و برای مصونماندن آن شخصیتها و آن بزرگان تشخیص دادند که میان آن بزرگان و حزب فاصلهای گرفته شود، طبیعتا حزب رو به افول رفت و تعلیق شد.
در جریان جامعه روحانیت مبارز هم امام با گلایههایی مواجه شدند که بعضی از دوستان عضو جامعه روحانیت مبارز به محضرشان رساندند و پیشنهاد آنها را شنیدند که برای مصونماندن از تبعات خط سیر یک جریان، خوب است تشکل دیگری به وجود بیاید که این تشکل نوعی کنترلکننده یا دربرگیرنده جریاناتی باشد که الان از جامعه روحانیت مبارز فاصله گرفتهاند. وقتی این مسائل مطرح میشود، امام هم با منطق روبهرو میشوند و میپذیرند تشکل جدیدی هم در کنار جامعه روحانیت باشد، بدون اینکه بخواهند جامعه روحانیت را تخطئه کنند، بلکه مکمل هم باشند و به این ترتیب حاجاحمدآقا که همیشه رابط بین همه جریانات با امام بوده، در مسیر این جریان هم قرار میگیرد.
یعنی ارتباط بیشتری بین سیداحمد خمینی و مجمع روحانیون مبارز وجود نداشت؟
با بعضی از اعضایش چرا، اما این به آن معنا نبود که ایشان نسبت به عناصر دیگری در جامعه روحانیت بیحرمتی کند یا با آنها فاصله داشته باشد.
در جامعه روحانیت مبارز هم شخصیتهای ارجمندی مثل مقاممعظمرهبری، آیتالله هاشمی رفسنجانی و مرحوم آیتالله مهدویکنی حضور داشتند که اشخاص محترمی بودند و مرحوم حاجاحمدآقا با آنها روابطی خیلی گرم و صمیمی داشت، اما ممکن بود در بدنه جامعه روحانیت، تفکرات و سلیقههایی وجود داشته باشد که عامل دفع برخی از نیروهای وفادار به انقلاب و نظام باشد. به همین دلیل تشخیص داده شد این حرکت صورت بگیرد وگرنه مرحوم حاجاحمدآقا همان علاقهای را که به آقای خویینیها داشت، به مقاممعظمرهبری هم داشت، همان علاقهای را که به آقای خاتمی داشت، نسبت به آقای هاشمیرفسنجانی هم داشت، همان اعتقاد و علاقهای که آن موقع به آقای کروبی داشت، نسبت به آیتالله مهدویکنی یا آیتالله امامیکاشانی هم داشت. بههرحال اینها نشان نمیدهد که حاجاحمدآقا جریانی را طرد کرده یا به جریانی پیوسته و آن را جذب کرده است. اما موضوع این بود که چه اشکالی دارد در مسیر تشخیص امام و برای اینکه عناصر درون نهضت و درون انقلاب امکان بالندگی و فعالیت سیاسی داشته باشند، تشکلهای مختلفی باشد؟ اینها میتوانند مکمل یکدیگر باشند.
از نظر شما میتوانیم این تعبیر را درست بدانیم که سیداحمد خمینی با خط امامیها ارتباط داشتند و میتوان گفت پدرخوانده آنها محسوب میشدند؟
ایشان خدمت به پدرش را در این میدانست که همه را در خط پدرش تلقی کند و این تصور به جامعه القا نشود که عدهای در خط امام هستند و عدهای نیستند. او میخواست همه را در مسیر امام قرار دهد و همه را علاقهمند به امام میدانست، اما ممکن است جریانی را صمیمیتر، متعصبتر و حاضرتر در صحنه در کنار امام ببیند و جریانی آنطور باشند که اگر حادثهای اتفاق افتاد، نشان بدهند که وفادار هستند و خواهند بود. بههرحال اینها واقعیاتی است و نمیخواهیم خداییناکرده بگوییم ایشان یک جریان را خط امامیتر و جریانی را ضد امام میدانست. نه، اینطور نبود. ایشان همه را علاقهمند به امام میدانست و رسالتش این بود که همه را در کنار امام نگه دارد و عواطف همه را نسبت به امام جذب کند. ایشان میدانست که امام نسبت به همه علاقه دارد و خیرخواه همه است.
درحالحاضر سیدحسن خمینی، فرزند سیداحمد خمینی، در معادلات سیاسی چه نقش و جایگاهی دارد؟ آیا میتوان گفت ایشان بهطور کامل در اردوگاه اصلاحطلبان قرار دارند؟
من بهدلیل اعتقادی که به باطن پاک امام و به خلوص راه امام دارم، معتقدم از تفضلات الهی برای امام این بود که یادگاران عزیز و ارجمندی را برای ایشان پدید آورد. مرحوم حاجاحمدآقا به زیبایی راه پدر را ادامه داد، اعتبار راه و مسیر پدر را حفظ کرد و حتی آن را اعتلا بخشید با شیوه تعاملش در جامعه، وفاداریاش به دکترین امام که ولایت فقیه بود و او واقعا به این دکترین وفادار بود و از تقویتکنندگان جدی ولایت بعد از پدر بود.
سرنوشت حاجاحمدآقا این بود که از دنیا بروند. خداوند فرزندانی به ایشان داده بود؛ سه فرزند که یکی از دیگری بهتر. همهشان شایسته، پاکنهاد، بااستعداد و برخوردار از سلامت نفس و سلامت جسم هستند. همه این فرزندان از نجابت و صفای واقعی و از ادب و طمأنینه عجیبی نسبت به یکدیگر برخوردارند؛ برادرها حرمت حاجحسنآقا را خیلیخوب نگه میدارند. برادرها میتوانند از نظر مطالعات در بعضی مسائل در ردیف ایشان باشند، ولی خودشان را شاگرد برادر میدانند، از تقویتکنندگان و تقریرکنندگان درس برادر هستند.
با اصراری که حاجاحمدآقا در تربیت درست و آزاد و شاداب بارآوردن فرزند داشت و همانطور که خودش در دوران زندگیاش شاداب بود؛ ورزش و تلاش میکرد، تحرک داشت و در برخوردهایش صمیمیت خاصی داشت، دلش میخواست بچههایش هم همینطور باشند و انصافا هم همینطور شدند. بهویژه حسنآقا که فرزند رشید دوران خودش بود. ایشان در جشن عمامهگذاری فرزندش حالت ویژهای داشت؛ یک حالت شادابی و شیدایی داشت. من این افتخار را داشتم که در آن جشن حضور داشتم و افتخار عمامهگذاری ایشان را هم آیتالله سلطانیطباطبایی (پدربزرگ مادری سیدحسن خمینی) داشت.
آیتالله سلطانیطباطبایی شخصیت وارسته و ارجمندی بود که قدرش دانسته نشد، قدر ایشان را فقط امام میدانست. بعضی متوجه شده بودند که امام به ایشان فوقالعاده احترام میگذارد، بعد نه اینکه رشک و حسادتی باشد، بلکه بیشتر از روی تعجب در اینباره سؤال کرده بودند و ایشان پاسخ گفته بودند «و ما ادراک ماالسلطانی؟ » یعنی شما نمیدانید سلطانی کیست؛ گوهری است ناشناخته. بعد از پیروزی انقلاب که امام بهعنوان رهبر انقلاب تلقی شدند و زمام امر انقلاب و اداره کشور بر عهده ایشان قرار گرفت، ایشان بهعنوان یک ولی فقیه میباید در امور تصرف میکرد. در این زمان امام بهعنوان احتیاط برای آقای سلطانی پیغام میفرستند که شما به من اجازه امر ولایی بدهید. یعنی در ذهن امام این میآید که ممکن است آقای سلطانی اعلم باشد و شرط احتیاط این است که امام از یک ولی فقیه مطمئن و مرجعی که فقیه علیالاطلاق جامعالشرایط است، اجازه داشته باشد. پس با اینکه خودش هم در همان مقام است و بهعنوان یک ولی فقیه جامعالشرایط مطرح است، معذلک برای احتیاط به آقای سلطانی پیغام میدهد که شما به من اجازه تصرف ولایی بدهید تا من از طرف فقیهی که به او اعتماد دارم، اجازه تصرف داشته باشم.
آقای سلطانی امام را میشناخت و قبول داشت، علم و اجتهاد امام را قبول داشت، شاید اعلمیت امام را هم قبول داشت و با آن تواضع و فروتنیای که ایشان داشت، برایش گران بود چنین خواستهای را اجابت کند و بپذیرد. ایشان به حرمت امام امتناع میکند و با تأکید و اصرار دوباره امام، ناگزیر اجازه میدهد. میخواهم بگویم آیتالله سلطانی در کنار امام و در حضور امام در این حد از اهمیت بود. آقای سلطانی فرزندان برجستهای داشت که همه در رشتههای مختلفی صاحبنظر بودند و شایستگیهایی داشتند، اما هیچکدام از آنها روحانی نشدند؛ گرچه شایستگیهایی داشتند، معمم نشدند. ایشان آرزو داشت از تبارشان یک روحانی وجود داشته باشد و به هر حال راهشان را ادامه دهد. وقتی ا
ویدیو مرتبط :
سیدحسن خمینی استقلالی است یا پرسپولیسی؟
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
سیدحسن خمینی: سینهها را از کینهها بشوییم/باید به پیش رو و جلو نگاه کنیم و به آینده امید داشته باشیم
اخبار سیاسی - سیدحسن خمینی: سینهها را از کینهها بشوییم/باید به پیش رو و جلو نگاه کنیم و به آینده امید داشته باشیم
به گزارش «انتخاب»، نوه امام خمینی(ره) پیش از ظهر امروز (چهارشنبه) در مراسم بیست و پنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) تاکید کرد: امروز اگر بخواهیم به پشت سر نگاه کنیم، جز مشکلات، سختیها و کینهها نمیبینیم پس باید به جلو نگاه کنیم و به آینده امید داشته باشیم.
وی در سخنرانی خود در جوار حرم مطهر بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی گفت: امروز خوشحالیم که پس گذشت از 25 سال از رحلت امام، خدمت ایشان عرض کنیم که راه، یاد و نام شما را در جمهوری اسلامی ایران ادامه میدهیم.امروز باید یاد امام را بیش از هر زمان دیگری گرامی بداریم.
سیدحسن خمینی، ضرورت محرومیتزدایی را یکی از اهداف بلند امام در انقلاب اسلامی عنوان کرد و افزود: یکی از ویژگیهای بزرگ امام و انقلاب که متناسب با نامگذاری امسال است، رفع محرومیت از جمهوری اسلامی در گام اول، رفع محرومیت از میان مسلمان در گام دوم و رفع محرومت از اقصی نقاط جهان در گام سوم بوده است که در آغازین روزهای انقلاب، با تعبیر "مستضعفین" مورد توجه قرار میگرفت.
یادگار امام با بیان اینکه "بعدها این مسأله با تعبیر "جنگ فقر و غنا" مورد توجه امام قرار گرفت و این عبارت به یک کلید واژه مهم در بیانات ایشان تبدیل شد"، تصریح کرد: جنگ فقر و غنا به معنای جنگ فقیر و غنی نیست بلکه به معنای جنگ با سیستمی است که موجب پیدایش فقیر در جامعه میشود و دو قطبی فقیر و غنی بوجود میآورد.
وی ادامه داد: در نگاه امام، فقر محترم نیست بلکه فقیر محترم است؛ استضعاف محروم است ولی مستضعفین به عنوان وارثین زمین، محترم و محبوب هستند. نگاه و حرکت ما باید به گونهای باشد که جامعه در نهایت با محرومیت مواجه نشود. چنانکه در آغازین روزهای انقلاب نیز بیشترین نهادهای که شکل گرفت برای همین منظور بود. بنیاد مستعضفان، بنیاد مسکن،بنیاد 15 خرداد و نهادهای از این دست تاسیس شدند تا به ضعفا کمک کنند و فقر را ریشهکن سازند.
سیدحسن خمینی با اشاره به دیدگاههای اقتصادی موجود در دنیا در زمان پیروزی انقلاب اسلامی خاطر نشان کرد: نکته مهم این است که ببینیم انقلاب با چنین شعاری در روزگاری اتفاق افتاد که دو نظام اقتصادی در جهان حاکم بود؛ نظام کاپیتالیستی غرب و نظام سوسیالیستی که به گونهای بود که به تعبیری، دیکتاتوری کارگری را بوجود آورد.
نوه امام راحل اضافه کرد: اتکاء امام به نیروی لایزال الهی، امید به قدرت خداوند و امید و همدلی راسخ ملی در پیوند با راه امام، یک نیروی عظیم در کشور بوجود آورد مبنی بر اینکه "ما میتوانیم"؛ این توانستن، هم به نیروی فکری مردم و هم به بازوان مردم متکی است و هم به فضای بیرونی و درونی کشور نظر دارد.
وی با بیان اینکه "در نگاه امام، اسلام هم راهگشاست و مردم میتوانند این راهگشایی را مشاهده کنند"، یادآور شد: امام همواره به مسئولان گوشزد میکردند که همراه محرومین باشید و آنها را از یاد نبرید، چراکه خیر دنیا و آخرت در خدمت به این افراد است و شکلگیری انقلاب نیز به گوش مستضعفان بوده است و امام همواره این مسأله را گوشزد میکردند.
سیدحسن خمینی خاطرنشان کرد: رهبری معظم انقلاب نیز همواره بر این پیام امام(ره) تاکید ویژه داشتهاند و شاهد بودهایم که این نکته همیشه مورد توجه ایشان بوده است و این یک درس برای همه ماست.
یادگار امام با تاکید بر اینکه "این شعار بزرگ، یک نقشه راه دارد"، تصریح کرد: یکی از ضرورتهای تحقق این مسأله، دوری از شعارزدگی و احساسات است. قواعد اقتصادی محتاج تدبیر و عقلانیت است و باید با تدبیر، فکر، اندیشه و به دور از شعارزدگیهایی که با نیتهای مختلف صورت میگیرد، به فکر تحقق این شعار بزرگ باشیم.
وی بر اهمیت و نقش مؤثر وحدت برای تحقق آرمان محرومیتزدایی در کشور تاکید کرد و گفت: رمز پیروزی، وحدت،اتحاد، همدلی و دوری از کینههاست و سینهها را باید واقعا از کینهها بشوییم تا محرومیت را در جامعه ریشهکن کنیم. امام تاکید میکردند که علت ایجاد انقلاب، علت حفظ و ادامه آن هم هست و این دو علت چیزی نیست جز اتکا به خدا و وحدت کلمه و این وحدت کلمه همان "همه با هم" است.
سیدحسن خمینی با اشاره به نامگذاری امسال با عنوان اقتصاد و فرهنگ، اظهار کرد: این نامگذاری یعنی باید اقتصاد را با فرهنگی در جهت رفع محرومیت است، عجین کنیم. اقتصاد و مشکلات آن، چیزی است که مردم را آزار میدهد ولی مسأله مهمتر، فرهنگی است که باید بر اقتصاد اثرگذار باشد و محرومیت را ریشهکن کند. اگر قطاعی از مردم کنار بگذاریم دیرتر به هدف میرسیم.
نوه امام خمینی(ره) با بیان اینکه "توانایی مالی فراوان، اقتصاد مقاومتی را میطلبد"، تاکید کرد: اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه همت و جهت ما در اقتصاد، رفع محرومیت باشد. البته که ارتقاء تمام شاخصهای اقتصادی مسألهای مهم است اما اولویت باید با محرومیتزدایی و توزیع برابر امکانات باشد.
وی افزود: راهحل این مسأله تنها و تنها با دولت نیست بلکه مجلس را هم لازم دارد و به قوه قضائیه نیز احتیاج دارد. برای مثال برخی از مستعضفان و محرومان ممکن است درگیر پروندههای قضایی باشند و در نتیجه باید بیشترین کمک در این زمینه توسط قضات و دستگاه قضایی صورت بگیرد.
سیدحسن خمینی با تاکید بر ضرورت وجود همت عالی برای رفع محرومیت در جامعه، اظهار کرد: همت عالی، عزم ملی میطلبد و عزم ملی، وحدت ملی نیاز دارد و وحدت نیز به معنی همت یکایک من و شماست. امروز اگر یک جمله را به عنوان انتظار امام از خودمان بخواهیم مطرح کنیم، این است که خاک پای محرومین این کشور را مانند اول انقلاب، توتیای چشم خود کنیم و نگاهمان به حل مشکلات آنها باشد. این مسأله به سه مؤلفه مهم یعنی همت عالی، وحدت ملی و تدبیر و عقلانیت نیاز دارد.
یادگار امام(ره) با بیان اینکه "ممکن است کسانی با نیات خیر رفتارهایی داشته باشند که ما را از هدف دور کند"، در پایان یاد امام و شهدا را گرامی داشت و گفت: امروز جامعه اسلامی بالنده و شاداب به پیش میرود. روزهای سختی را پشت سر گذاشتهایم اما اگر بخواهیم به پشت سر نگاه کنیم، جز مشکلات و کینهها نمیبینیم، پس از به جلو نگاه کنیم و به آینده امید داشته باشیم.
اخبار سیاسی - انتخاب