سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

پای صحبت یک نوکیسه تمام عیار ایرانی


پدیده نوکیسگی به پدیده ای گفته می شود که در آن افراد براثر شرایط اجتماعی، به شکل ناگهانی از نظر اقتصادی و دسترسی به امکانات و مواهب رفاهی به موقعیت بالاتری دست می یابند و تلاش می کنند این وضعیت را با تفاخر به دیگران نشان دهند.

ماهنامه جامعه پویا: «پدیده نوکیسگی به پدیده ای گفته می شود که در آن افراد براثر شرایط اجتماعی، به شکل ناگهانی از نظر اقتصادی و دسترسی به امکانات و مواهب رفاهی به موقعیت بالاتری دست می یابند و تلاش می کنند این وضعیت را با تفاخر به دیگران نشان دهند.» (فرید براتی سده- روان شناس و استاد دانشگاه)

«طلا بالا و پایین دارد، باید حواست باشد». این را رضا می گوید. سر تا پایش برق می زند، ساعت، دستبند و گردنبند و حتی دندان طلا. خودش هم در کار سکه است و شمش و طلای دست دوم. «پنج، شش سال پیش بود که افتادم تو این کار». وقتی ارثیه به دستش رسید، ترجیح داد وارد کار طلا شود، اما نه مثل بقیه.

می گوید: «اون مدل زرگری مثل بقالیه. کار من فرق می کنه». عمده می خرد و می فروشد. گاهی حتی رنگ قطعه های زرد را هم نمی بیند. کارها معمولا با یک تلفن انجام می شود. زنگ می زند، می گوید بخر و برایش می خرند و می گوید، بفروش و برایش می فروشند. این تلفن های طلایی در روزگار طلایی طلا و سکه آغاز شد، اما چند وقتی است کارش از سکه افتاده است.

پای صحبت یک نوکیسه تمام عیار ایرانی

با این حال غمی ندارد. «وضعیت مالی ام بد بود و خرجم بالا. هر چه پول دستم می رسید به آخر ماه نکشیده تمامش می کردم. حتی یک دوره رفتم عسلویه و چند ماهی ماندم. اما آدم آن کار نبودم. از طرفی نمی خواستم پولی را که به ارث برده ام تمام کنم و بعد کاسه چه کنم چه کنم دستم بگیرم. گفتم بروم طلا بخرم که راحت قابل خرج کردن نباشد. حتی طلایی را که خردم نیاوردم خانه. اصلا دو تا شمش اول را ندیدم. از دوست طلافروشی خریدم؛ یعنی پولش را دادم و او گفت خریدی و چند روز بعد گفت طلا ترقی کرده».

آن طور که رضا تعریف می کند در مدت یک سال از طریق خرید و فروش های تلفنی به مال و منالی رسیده که دیگر دستش موقع خرج کردن نمی لرزد. برای همین هم دانش را طلا کرده: «این روکش است. زیر آن دندان واقعی است. برای این کار سال گذشته چیزی نزدیک 100 میلیون تومان هزینه کردم. ساختن این قالب کار سختی بود. هیچ دندان پزشکی نمی توانست به آن شکلی که من می خواهم و بدون کشیدن دندان این کار را انجام دهد. به دوبی رفتم و آنجا فردی این کار را برایم انجام داد. پول زیادی گرفت».

طوری حرف می زند که روکش پیدا باشد. عاشق این است که مردم تماشایش کنند. خودش را، «بی.ام.و» آخرین مدلش را و ساعت چند میلیونی اش را. «فخرفروشی» نه معضل دیروز و امروز که آفتی ریشه دار است، آفتی که سعدی را بر آن داشت به «لباس زیبا» طعنه بزند و آن را «نشان آدمیت» نداند. نه تاریخ و نه جغرافیا، نمی تواند این معضل را تجدید کند و در چارچوبی مشخص بگنجاند.

واژه «اسنوبیسم» در زبان انگلیسی همان کارایی فخرفروشی را در زبان فارسی دارد. «اسنوب ها» در فرهنگ غرب افرادی هستند که سعی می کنند با توسل به نمایه های ظاهری جلوه گری کنند و نگاه ها را به سوی خود بچرخانند. این اشخاص اگرچه از درون تهی هستند، اما ظاهری باابهت دارند. فرهنگ لغت «آکسفورد» واژه «اسنوبیسم» را این گونه تعریف کرده است: «فردی که افکار و رفتارش ناشی از تمجید پیش پا افتاده ثروت و موقعیت اجتماعی دیگران است».

پای صحبت یک نوکیسه تمام عیار ایرانی

این گروه از افراد به شدت در تلاش هستند تا خود را به طبقه مطلوب شان گره بزنند و به همین سبب از آداب و رفتارهای آنان الگوبرداری می کنند. این همان معضلی است که در جامعه امروز ما هم خودنمای می کند. همان آسیبی که در «دریفت» کشیدن ها و «دور دور»های خودروهای مدل بالا در خیابان های بالای شهر متبلور می شود.

این افراد غالبا کسانی هستند که به پول بادآورده دست یافته اند. این ثروت یا از طریق ارث به آنها رسیده یا محصول دلالی و زد و بندهای ناسالم اقتصادی، اوج و فرود قیمت دلار و سکه در سال های گذشته و گشوده شدن دروازه های کشور به روی محصولات خارجی، به ویژه کالاهای نامرغوب چینی است. این قشر که برای دارایی یک شبه به دست آمده خود کیسه های نو دوخته اند، به شکل افراطی سعی دارند ثروت خود را به رخ دیگران بکشند. علاوه بر این آنها هنوز فرهنگ ثروت را کسب نکرده اند و به همین دلیل به مصرف گرایی افراطی روی می آورند.

رضا می گوید: «هزینه زندگی من بالای ماهی 10 میلیون تومان است. هر روز به آرایشگاه محل که خیلی هم معروف و گران است می روم و صورتم را تمیز می کنم. موهایم را هم باید مرتب گِلَد (صاف) کنم. باید هفته ای سه بار به سولاریوم و باشگاه بروم که ماهانه کم کم دو میلیون آب می خورد. یک روز در میان هم به کارواش می روم که حداقل صد تومان با توشویی و روشویی و کافی شاپ تمام می شود. حداقل روزی 200 هزار تومان هم هزینه خورد و خوراک خودم و همسرم است که ماهانه در حدود 6 میلیون تومان می شود. تازه این هزینه های جاری و عادی و سوای مخارج خرید پوشاک و لوازم منزل و مهمانی و مسافرت های ماست که در کل در بهترین حالت بین 12 تا 15 میلیون تومان خرج بر می دارد.»

رضا علاقه عجیبی به خودروهای مدل بالا دارد: «هر سال ماشینم را عوض می کنم؛ چون باید مدل همان سال باشد». همسر رضا که شاهد این گفت و گوست به حرف می آید: «این را هم بگو که هر ماه تصادف می کنی و چون خودروهای صفر کیلومتر را داغان می کنی آخر مجبوری آنها را زیر قیمت بفروشی». رضا می خندد و می گوید: «دست فرمان من عالی است، اما چون بقیه بد رانندگی می کنند، من مجبورم به آنها تذکر بدهم و این تذکر برخی مواقع عملی است».

مائده، همسر رضا، می گوید: «فقط کافی است یک ماشین در حین رانندگی جلو رضا بپیچد یا از او سبقت بگیرد، دیگر هیچ کس نمی تواند رضا را کنترل کند آن قدر آن ماشین را دنبال می کند تا یا به او بزند یا خودش به مانعی برخورد کند و به همین دلیل من اصلا حین رانندگی کنار او نمی نشینم».

عصرهای پنجشنبه خیابان های بالای شهر، جردن، پاسداران، ایران زمین، اندرزگو و... آتلیه خودروهای مدل بالاست. جوانانی با سر و وضع های نامتعارف که به قصد دیده شدن پشت فرمان می نشینند و خیابان ها را آرام و خرامان بالا و پایین می روند. آنها حتی در فضای مجازی هم حضوری گسترده دارند و انواع گروه ها و صفحات را با عناوینی، مانند «بچه میلیاردرها»، «بچه پول دارهای تهران» و... راه انداخته و عکس هایی از خود، خودرو و خانه و ویلایشان را به اشتراک گذاشته اند. کسانی که اگرچه ظاهری بی غم دارند، اما خیلی از کارشناسان معتقدند درون شان آکنده از اندوه و اضطراب است. اضطراب اینکه روزی بادآورده را باد ببرد.


ویدیو مرتبط :
همسران پولدار و نوکیسه امروزی در ایران

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

طنز؛ پای صحبت یک زن فمینیست ایرانی!


من به عنوان یک زن فمینیست می خواستم برای اولین بار از صحبت های یک مذکر ابراز رضایت کنم و بگویم که از حرف آقای اکبر ترکان که گفته اند: «جز در پخت آبگوشت و قرمه سبزی در هیچ صنعتی تبحر نداریم.» بسیار رضایت دارم. من بسیار خوشحالم که شما آقایان بالاخره اعتراف کردید که بهترین صنعتگران این مملکت ما زن ها هستیم که با همین آبگوشت ها و قرمه سبزی هایمان نسبت به باقی صنعت های شما برتری یافتیم.




مجله خط خطی - حسن غلامعلی فرد: من به عنوان یک زن فمینیست می خواستم برای اولین بار از صحبت های یک مذکر ابراز رضایت کنم و بگویم که از حرف آقای اکبر ترکان که گفته اند: «جز در پخت آبگوشت و قرمه سبزی در هیچ صنعتی تبحر نداریم.» بسیار رضایت دارم. من بسیار خوشحالم که شما آقایان بالاخره اعتراف کردید که بهترین صنعتگران این مملکت ما زن ها هستیم که با همین آبگوشت ها و قرمه سبزی هایمان نسبت به باقی صنعت های شما برتری یافتیم.

من به عنوان یک زن فمینیست واقعی می خواستم نسبت به حرف های خانم فمینیست نمایی که یک پاراگراف بالاتر، از حرف های آقای ترکان ابراز رضایت کرده اند، واکنش نشان دهم. (مشترک مورد نظر در حال واکنش نشان دادن می باشد.)

برخوردهای خشن!

اینجانب بسیار راضی و خشنودم که آقای صفار هرندی ابراز داشته اند که «بر سینه زدن مجلس به نفع رییس جمهور نیست.» من هم با آقای صفار هرندی خیلی موافقم، منتهی اینجانب یک سوال اساسی برایم پیش آمده و آن هم این است که جناب رییس جمهور محترم به کجای مجلس بزنند بهتر است؟!

آقا ما می خواستیم بگیم که خیلی خیلی راضی ایم. آخه شنیدیم که آقای مسجد جامعی گفته «اعتماد عمومی به جامعه بازگشته.» اگر مسئولان لطف کنن تکلیف این حمام عمومی ها رو هم مشخص کنن و اونا رو هم به جامعه برگردونن که نور علی نور می شه. ما خودمون وقتی بچه بودیم خیلی از این حمام ها خاطره داشتیم، البته خاطره های خوب. خیلی ممنون، اژدر هستم از حمام نمره کوچه پشتی.

اینجانب خواستم بگویم که از صبح تا حالا یک جور عجیبی حالت رضایت دارم. یعنی اگر بخوام دقیق تر بگویم از وقتی که در خبرها خواندم آقای احمدی نژاد از زحمات آقای ضرغامی تقدیر کرده، این حالت به من دست داده چون به نظرم آقای ضرغامی خیلی حق گردن آقای احمدی نژاد دارد و اگر کسی قرار باشد از زحمات آقای ضرغامی تشکر کند، همین آقای احمدی نژاد است. به هر حال ما همه می دانیم که آقای ضرغامی چقدر برای ایشان زحمت کشید!

آقا اجازه! ما می خواستیم بگیم که خیلی از رییس سازمان تامین اجتماعی راضی هستیم که گفته: «آسیب های اجتماعی کاهش یافته.» چون قبلا که می اومدیم مدرسه آقا معلم شیلنگ رو خیس می کرد و می کوبیدش روی کف دست ما اما الان چند وقتیه که شیلنگ رو خیس نمی کنه و همین موضوع آسیب ها رو یکم کمتر کرده، دست شما درد نکنه!

شنیده ام که وزیر بهداشت فرموده «برنامه ای برای رییس جمهور شدن ندارم.» اولا خواستم بگویم که من از ایشان خیلی رضایت دارم. ثانیا خواستم به ایشان گوشزد کنم که اینقدر سخت نگیرند چون تجربه ثابت کرده رییس جمهور شدن برنامه خاصی لازم ندارد و اصلا هستس ال (!) آنقدر زمان کوتاهی است که جای این حرف ها و سوسول بازی ها را ندارد!

بنده کاملا رضایت دارم که رییس دانشگاه آزاد فرموده اند: «دستور داده ام کسنانی که غیرقانونی دکترا می خوانند را سر کلاس راه ندهند.» چون اینطوری وقت ارزشمند این دوستانی که غیرقانونی دکترا می خوانند با سر کلاس رفتن گرفته نمی شود و به امورات مهمترشان می رسند و آخر ترم مدرک دکترای خود را همینطوری می گیرند و می روند دنبال گرفتن دکترای افتخاری از دانشگاه های خارج!

البته من یک سوال هم از رییس دانشگاه آزاد دارم و آن هم این است که واقعا شدیدترین برخورد شما با اینگونه افراد همین است که فرمودید؟! به نظرتان خیلی خشن نیست؟!

من «ق.ش.ر ضعیف» هستم، خواست بگویم که بنده به شخصه به شدت از آقای وزیر جهاد کشاورزی رضایت دارم که فرمودند: «بازارهای جدیدی برای صادرات میگو باید تعریف شود.»
به نظر من آقای وزیر کار خوبی می کند که دنبال بازار جدید می گردد چون ما بدبخت بیچاره ها پولمان به خرید میگو که نمی رسد هیچ، حتی همین پای مرغ را هم با هزار بدبختی تهیه می کنیم.

به هر حال بنده از همینجا اعلام می کنم که آقای وزیر حتما دنبال بازارهای جدید بروند و هیچ رقمه روی ما حساب باز نکنند! با تشکر.

سلام عرض می کنم. من «ه.خ.ا» هستم. می خواستم بگم خیلی از حرفی که آقای سرپرست فرودگاه های کشور زده، راضی هستم. ایشون گفته: «51 فرودگاه در کشور داریم که 48 تای آنها زیان ده هستند.» واقعا به نظر من باید روی اون سه تا فرودگاهی که زیان ده نیستند تحقیق و تفحص کنن ببینن دردشون چیه که هنوز زیان ده نشدن، امیدوارم مسئولانهر چه زودتر مشکلات اون سه تای باقی مونده رو هم حل کنن که به قول قدیمی ها «نه خانی اومده باشه، نه خانی رفته باشه». دم شما گرم.