سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

هوش معنوی (SQ) چیست؟


این هوش برخلاف هوش عقلانی که کامپیوترها هم از آن بهره مندند و نیز هوش عاطفی که در برخی از پستانداران رده بالا دیده می شود، خاص انسان است.

موفقیت: هوش به عنوان یک توانایی شناختی در سال 1905 میلادی توسط آلفرد بینه و تئودور سیمون مطرح شد. با وجودی که درخصوص این پدیده بررسی های متعددی انجام گرفته و نظریه های متفاوتی ارایه شده اما هنوز صاحبنظران به همسویی کلی در مورد ابعاد گوناگون هوش دست نیافته اند. در بین نظریات مطرح شده دو نظریه از مقبولیت بیشتری برخوردار هستند.

نظریه هوش چندگانه هوارد گاردنر شامل:

هوش کلامی: توانایی تفکر کلامی و استفاده از زبان برای بیان منظورها
هوش منطقی – ریاضی: توانایی انجام عملیات ریاضی
هوش فضایی: توانایی تفکر سه بعدی
هوش بدنی – جنبشی: توانایی دستکاری اشیا و تبحر جسمی
هوش موسیقیایی: حساس بودن نسبت به زیر و بم آهنگ، ریتم و تن صدا
هوش بین فردی: توانایی درک دیگران و تعامل موثر با آنها
هوش درون فردی: توانایی فهم خود
هوش طبیعی: مشاهده الگوهای طبیعت و فهم نظام های طبیعی و مصنوعی ساخت انسان
هوش وجودی: ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی



نظریه هوش سه گانه دانا زوهار و یان مارشال


این هوش ها با هوش جسمانی (PQ) یعنی توانایی کنترل ماهرانه بدن و استفاده از اشیا آغاز می شوند و بر اساس سیستم های عصبی مغز مشخص می گردند. زوهار و مارشال معتقدند هوش های دیگر زیرمجموعه های این سه هوش هستند.

هوش عقلانی (IQ): این هوش مربوط به مهارت های منطقی و زبانشناسی ماست که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها به عنوان ملاک موفقیت آموزشی محسوب می شود و مناسب حل مساله ریاضی و منطقی است.

هوش عاطفی یا هیجانی (EQ): به افراد کمک می کند عواطف خود و دیگران را مدیریت کنند. این هوش در موفقیت حرفه ای و شخصی فرد بسیار موثر است و آنها را در برقراری ارتباط یاری می دهد و تا حدی از قابلیت پیشگویی نیز برخوردار است.

هوش معنوی (SQ): این هوش برخلاف هوش عقلانی که کامپیوترها هم از آن بهره مندند و نیز هوش عاطفی که در برخی از پستانداران رده بالا دیده می شود، خاص انسان است. زوهار و مارشال هوش معنوی را یک بعد جدید از هوش انسانی معرفی کردند و به نظر آنها هوشنهایی است و برای حل مسائل مفهومی و ارزشی استفاده می شود. هوش معنوی زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها اعتقاد و باور داریم. سوال های جدی در مورد اینکه از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی است.

این هوش برای کارکرد اثربخش هوش عقلانی و هوش عاطفی ضرورت دارد. در واقع هوش عقلانی دروازه ورود فرد برای کسب موفقیت در رشته تحصیلی مورد علاقه اش است، اما آنچه او را در زمره بهترین ها در شغل و حرفه او قرار می دهد، هوش عاطفی است.

بهره مندی از حداقل هوش عاطفی آغاز راه سفر به سوی معنویت، خودآگاهی و هوش معنوی است که خود موجب تقویت هوش عاطفی می شود. از طرف دیگر هوش عاطفی نیز می تواند در رشد و ارتقای هوش معنوی موثر باشد. دو هوش عاطفی و هوش معنوی تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند. رشد و توسعه هر یک باعث پرورش و توسعه دیگری می شود.





رابطه هوش ها (سیندی ویگلورث)

هوش معنوی جنبه های مختلفی از آگاهی و زندگی ذهنی و روحی درونی فرد را با زندگی و کار بیرونی متصل و یکپارچه می کند و نوعی آگاهی درباره تمامیت جهان به شکلی کلی به فرد می دهد.

سیندی ویگلورث معتقد است که هوش معنوی توانایی رفتار کردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی، صرفنظر از پیشامدها و رویدادهاست. افراد با هوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه و دلسوزانه رفتار کردن را دارند.

هوش معنوی ما را قادر می سازد همه چیز را آنطور که هستند ببینیم. این هوش همان هوشی است که رهبران مشهور و محبوب جهان را هدایت کرده است. رهبران معنوی با داشتن این هوش می توانند بزرگترین فشارها را تحمل کنند.

رابرت ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش معنوی مطرح کند. وی معتقد است که هوش معنوی مجموعه ای از توانایی ها برای بهره گیری از منابع دینی و معنوی است. به نظر ایمونز پنج توانایی معرف این هوش است:

قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: افراد با هوش معنوی، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند.

توانایی ورود به سطح معنوی بالاتر: از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت می کند، آگاهی دارند.

توانایی یافتن تقدس در فعالیت ها، رویدادها و روابط روزمره: حضور الهی را در فعالیت های عادی تشخیص می دهند.




توانایی به کارگیری منابع معنوی برای حل مسائل زندگی: افرادی که ذاتا مذهبی هستند راحت تر می توانند با استرس ها برخورد کنند و بیش از سایرین بر بحران های روحی و مشکلات غلبه کنند.

توانایی انجام رفتار فاضلانه و ظرفیت پرهیزگاری بالا.

مولفه های متعدد دیگری نیز برای هوش معنوی ذکر می شود، نظیر: عقل شهودی؛ ادراک مستدل؛ آگاهی بر خواست و نیت؛ قدرت و عدالت متمرکز؛ عملکرد همراه با بصیرت؛ آگاهی و توان دوراندیشی؛ حس ماوراء الطبیعه و تقدس؛ آرامش درونی و بیرونی؛ دیدن وحدت در کثرت؛ پیوند و خدمت خلاق؛ خیرخواهی عملی و معنوی؛ خردمندی؛ فضیلت و انسانیت؛ دلسوزی، شفا و بخشش؛ وقار و تعهد؛ زندگی با شوق؛ عشق، فداکاری و شفقت؛ ایمان و ایثار؛ و راحت بودن در تنهایی بدون احساس تنهایی.

روانشناسان همچنین صفات زیر را برای افرادی که از این هوش برخوردارند نام می برند:

* خودآگاهی
* کل نگر بودن
* مستقل بودن (شهامت)
* استقلال از محیط: شجاعت کلی برای انجام عمل برخلاف عرف رایج
* گفتن «چرا؟»
* قابلیت مواجهه با مشکلات و ناملایمات و حتی به فرصت تبدیل کردن آنها
* خودکنترلی: توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
* انعطاف پذیری
* پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها
* درس گرفتن از تجربیات و شکست ها
* خودجوش بودن
* درست اندیشیدن
* عدم فرار از میدان حوادث
* رهایی از لغزش ها و دام های شیطانی
* حسی که افراد را هدایت درونی می کند
* برونز کامل عشق در شخصیت فرد، توانایی برای شاد زیستن



افراد با هوش معنوی کسانی هستند که می دانند «چرا» انجام می دهند و «چه چیزی» را انجام می دهند. همیشه بر اساس یک رسالت مشابه عمل می کنند. آنها بر اساس خدمت رسانی به دیگران زندگی می کنند. آنها دیگران را به خاطر چیزی سرزنش نمی کنند و همواره مسوولیت بخشش خود و عملکردهایشان را می پذیرند.

برای رضایت داشتن از خودشان نیازی به تصدیق دیگران ندارند. از وابستگی به دیگران برای کسب ایمنی رها هستند، چون اعتقاد دارند ایمنی از خودشان است نه از بیرون. آنها کار را مکانی برای خلاقیت، اعتماد به نفس و یادگیری، جایی که پول و پاداش، ثانویه است، می دانند. آنها افراد محیط کار را به عنوان انسان هایی با قوت، ضعف، نگرانی، نیازها و خواسته های خودشان در نظر می گیرند، برای آنها روابط، همواره قبل از کار است.

آنها از زندگی مادی دست نمی کشند بلکه خواهان ایجاد تعادلی در زندگی مادی همسو با اهداف متعالی و معنوی خود هستند.

مدیر معنوی در برخورد با موقعیت ها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت می پردازد؛ به جای کنترل، اعتماد می کند و به جای مطرح کردن خود، فروتنی نشان می دهد.



هوش معنوی و مدیریت


تاثیر فوق العاده هوش معنوی بر متغیرهای مهم مدیریت همچون رهبری، انگیزش، خودکنترلی، قابلیت تغییر، ارتباطات، عملکرد و ... و نیز ارتباطش با دیگر انواع هوش سبب می شود معنویت و هوش معنوی به یک موضوع مهم در حوزه مدیریت و سازمان تبدیل شود.

مدیرانی که دیدگاه معنوی دارند، نسبت به تغییر، پذیراتر و به دنبال هدف و معنا برای سازمان خود هستند. اهمیت اتصال به یک کل بزرگتر را می فهمند، ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند. این افراد از ذهنیت وفور برخوردارند یعنی باور دارند که منابع کافی برای همه وجود دارد و نیاز به رقابت نیست.

در نتیجه افراد راحت تر به یکدیگر اعتماد می کنند، اطلاعات و کارشان را به مشارکت می گذارند و با همکاران و اعضای گروهشان هماهنگ می شوند تا به اهداف نهایی خود برسند. افراد در سلسله مراتب سازمان هایی که گرایش معنوی دارند، برای توانمندسازی یکدیگر تلاش می کنند. در موقعیت های تعارض از راهبردهای همکاری برد – برد استفاده می کنند.



مدیر معنوی در برخورد با موقعیت ها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت می پردازد؛ به جای کنترل، اعتماد می کند و به جای مطرح کردن خود، فروتنی نشان می دهد. مدیر معنوی بر ارزش های اخلاقی مثل صداقت، درستی، آزادی و عدالت تاکید دارد. او هویت اخلاقی کارکنان خود را بهبود داده و تعهد عمیقی در آنان ایجاد می کند و بین آنها روابط سازنده را حاکم می سازد.

مدیر معنوی بر توسعه فردی، تصمیم گیری مشترک، و کمک به خودشکوفایی تاکید دارد. اگر ارزش های اصلی اش مورد تهدید قرار گیرد، به جای تطبیق با عقاید و افکار دیگران، آنها را به چالش می کشد تا به نتیجه والا برسد. مدیر معنوی اجازه نمی دهد مقام و موقعیت ذهن او را درگیر سازد، زیرا ذهن همواره با این تهدید روبرو است که توسط موقعیت ها و حاشیه های به ظاهر مهم به گروگان گرفته شود.مدیر معنوی به جای هدایت شدن توسط موقعیت، خودش موقعیت را خلق و هدایت می کند.

امروزه روانشناسان بر این باورند که موفقیت نهایی یک سازمان بزرگ به هوش معنوی مدیران و کارکنان آن بستگی دارد هر چند که هوش عقلانی و هوش عاطفی نیز تا حدی این موفقیت را تضمین می کند. آنها معتقدند تشویق معنویت در محیط کار می تواند منجر به افزایش خلاقیت، صداقت و اعتماد، حس تکامل شخصی، تعهد سازمانی، رضایت شغلی، مشارکت شغلی، اخلاق و وجدان کاری، انگیزش، عملکرد و بهره وری بالا شود. یک مدیر معنوی قادر می شود طوری سازمان خود را به موفقیت برساند که همه مشتریان، کارکنان و افراد جامعه از آن منتفع شوند.


ویدیو مرتبط :
پایان نامه ارشد : بررسی رابطه هوش هیجانی و هوش معنوی با رضایت از زندگی در زوج ها

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

چگونه كودكی با هوش هيجانی بپرورانيم؟



هوش کودک

در یک لحظه کودک شما بسیار شاد و خوشحال است اما در چند لحظه ی بعد ، بسیار عصبانی شده ، گریه و داد می کند . چرا چنین اتفاقی رخ می دهد ؟

یك لحظه كودك شما پادشاه جهان است و با شادی و خوشحالی به این سو و آن سو می دود؛ كمی بعد خشمگین شده است، از روی نا امیدی مطلق گریه می كند و اسباب بازیهایش را به این سو و آن سوی اتاق پرتاب می كند.مانند بسیاری دیگر از والدین ممكن است برای شما هم پیدا كردن راهی برای پاسخ دادن به احساسات و رفتارهای كودك در این لحظات سخت و دشوار، مشكل باشد.

متخصصان بر این باورند كه این لحظات در اوایل دوران كودكی (زمانی كه او محدودیتهای خود را در فرآیند رشد عاطفی اش تجربه می كند) بهترین فرصتهایی هستند كه شما می توانید از آنها استفاده كرده و به كودك خود آموزش دهید كه چگونه احساسات قدرتمند خود را مدیریت كرده و خود را آرام كند. محیط امن خانواده بهترین جایی است كه می توان در آن این درسهای مهم زندگی را یاد داد و یاد گرفت.

هنگامی كه شما به كودك خود كمك می كنید تا احساسات تند و تیز خود مانند عصبانیت نا امیدی یا آشفتگی ذهنی را درك كرده و آنها را مدیریت كند در واقع به او كمك می كنید تا بهره هوش عاطفی یا هوش هیجانی در او افزایش پیدا كند.

كودكی كه بهره هوش عاطفی او بالاتر باشد قادر است ارتباط بهتری با احساسات خود برقرار كند؛ در هنگام اوج هیجانهای عاطفی خود را آرامتر كند؛ دیگران را بهتر درك كرده و با آنها بهتر ارتباط برقرار كند؛ و ایجاد روابط دوستانه محكمتر برای او آسان تر است.

متخصصان بر اهمیت بهره هوش هیجانی و نقش آن در كمك به كودكان برای افزایش سطح اعتماد به نفس و مسوولیت پذیری و نهایتا تبدیل شدن به بزرگسالانی كه بتوانند با مهارت با دیگر افراد جامعه ارتباط برقرار كنند تاكید می كنند.

شماچگونه می توانیدبه كودك خودكمك كنیدتابهره هوش عاطفی اش افزایش پیدا كند؟


تكنیك هایی وجود دارند كه "هدایت عاطفی" نامیده می شوند و در واقع یك دستورالعمل گام به گام است كه شما می توانید با استفاده از آن به كودك خود آموزش دهید كه احساساتش را تجزیه و تحلیل كرده و در هنگام برخورد با مشكلات روحی و عاطفی آنها را مدیریت كند. یك تكنیك در اینجا شرح داده شده است.

با توجه و ابراز احساسات به حرفهای او گوش بدهید


هنگامی كه كودك از احساسات خودش برای شما می گوید با دقت به حرفهای او گوش بدهید سپس همه آنچه را با شما در میان گذاشته است مجددا برایش بازگو كنید. مثلا اگر فكر می كنید كه بواسطه اینكه شما زمان زیادی را به مراقبت از نوزاد جدید خود اختصاص می دهید كودك شما احساس می كند ترك و رها شده است همین مطلب را با او در میان گذاشته و بپرسید كه آیا واقعا چنین احساسی دارد؟ در صورتی كه پاسخ او مثبت بود می توانید بگویید: «درسته. مامان باید وقت زیادی برای كوچولو می گذاشت».

آنگاه مثالهایی از زندگی خودتان را برای او بگویید تا به او نشان دهید كه حرفهای او را می فهمید. به او بگویید كه زمانی كه برادر یا خواهرتان با پدرتان به شهر بازی می رفتند و شما نمی توانستید بروید چه احساسی داشتید؛ بگویید كه مادر یا پدرتان چگونه به شما كمك می كردند تا احساس بهتری پیدا كنید. این كار موجب می شود كودك شما بفهمد كه همه افراد اینگونه احساسات را تجربه می كنند و نهایتا هم از این مرحله عبور می كنند.

به كودك خود كمك كنید تا احساسات خود را نامگذاری كند


دامنه لغات كودك شما ضعیف بوده و درك او نیز از علت و معلولها بسیار ابتدایی و اولیه است؛ در نتیجه او برای تشریح احساسات خودش با مشكل مواجه می شود. شما می توانید به او كمك كنید تا نامهایی را برای احساسات مختلف خودش انتخاب كند و در نتیجه یك لغتنامه برای احساساتش ایجاد كند. اگر او به خاطر اینكه نمی تواند به پارك برود احساس ناامیدی یا ناكامی می كند شما می توانید بگویید: «احساس می كنی ناراحت هستی؟».

همچنین می توانید به او كمك كنید تا بفهمد كه داشتن احساسات متضاد یا متعارض پیرامون یك چیز طبیعی است. مثلا او می تواند در هفته اولی كه به مهدكودك می رود هم هیجان زده باشد و هم كمی بترسد.

اگر به نظر می رسد كه كودك شما بدون دلیل مشخصی ناراحت یا آشفته است سعی كنید به اتفاقات اخیر فكر كنید و علت احتمالی مشكل او را پیدا كنید. آیا اخیرا خانه خود را عوض كرده اید؟ آیا شما و همسرتان در حضور كودك دعوا كرده اید؟

اگر مطمئن نیستید كه عامل ناراحتی او چیست هنگام بازی كردن حركات او را نگاه كرده و به حرفهایی كه می زند گوش دهید. اگر او در هنگام بازی با عروسكهایش عروسك مادر را مرتب در حال داد و بیداد كردن بازی می دهد مطمئنا می توانید بفهمید كه علت ناراحتی او چیست!

احساسات كودك خود را با ارزش شمرده و آنها را تائید كنید


هنگامی كه كودك شما نمی تواند پازل را كامل كند و در نتیجه عصبانی می شود و كج خلقی می كند به جای اینكه به او بگویید: «دلیلی وجود ندارد كه اینقدر ناراحت باشی» بهتر است تصدیق كنید كه واكنش او كاملا طبیعی است. بگویید: «وقتی آدم نمی تونه پازل را كامل كنه واقعا حوصله اش سر می ره. مگه نه؟». اگر به او بگویید كه واكنشهایش بی مورد یا بیش از حد هستند او احساس می كند كه گویی باید جلوی بروز احساسات خودش را بگیرد.

كج خلقی ها و بد اخلاقی های او را به یك ابزار آموزشی مفید تبدیل كنید


اگر كودك شما پس از اینكه می فهمد باید توسط دندانپزشك معاینه شود، ناراحت و آشفته می شود با آماده شدن برای ویزیت دكتر به او كمك كنید تا كنترل خودش را به دست بیاورد. درباره اینكه چرا از معاینه توسط دندانپزشك می ترسد، اینكه انتظار دارد یا پیش بینی می كند كه در زمان معاینه چه اتفاقاتی بیفتد و اینكه چرا او باید توسط دندانپزشك معاینه شود با او صحبت كنید. درباره زمانی كه می خواسته اید با گروه سرود روی صحنه بروید و سرود بخوانید و ترسیده بودید یا زمانی كه می خواستید یك كار جدید را شروع كنید و از آن می ترسیدید و یكی از دوستانتان به شما كمك كرد تا احساس بهتری پیدا كرده و ترس خود را كنار بگذارید با او صحبت كنید.

صحبتهای عاطفی و صحبت كردن پیرامون احساسات برای كودكان (همانند بزرگسالان) بسیار مفید است.

هوش کودک

از مشكلات عاطفی برای آموزش نحوه حل مشكلات استفاده كنید


هنگامی كه كودك با شما یا یك بچه دیگر مشكل پیدا می كند محدودیتهای او را به وضوح برایش توضیح دهید سپس او را به سمت پیدا كردن راه حل مناسب راهنمایی كنید.

مثلا شما می توانید بگویید: «می دانم از اینكه خواهرت ساختمانی را كه با آجرهای اسباب بازی ساخته بود خراب كرد عصبانی هستی. اما نباید او را بزنی. پس وقتی عصبانی می شوی چه كار دیگری می توانی بكنی؟».

اگر كودك شما ایده ای در مورد راه حل مناسب ندارد چند گزینه در اختیار او قرار دهید.


متخصصین در زمینه مدیریت عصبانیت توصیه می كنند كه در چنین شرایطی به كودك خود بگویید اول شكم، آرواره و مُچ دستهایش را چك كند و ببیند كه آیا آنها سالم هستند، سپس یك نفس عمیق بكشد تا عصبانیت را از بدن خود بیرون كند و همچنین احساس بهتری از به دست آوردن مجدد كنترل خودش پیدا كند. آنگاه به كودك خود كمك كنید تا با صدای بلند و محكم درباره عصبانیتش حرف بزند؛ او می تواند با یك جمله شبیه به این حرفش را آغاز كند: «وقتی داد می زنی من عصبانی می شوم». كودكان باید بدانند كه عصبانی شدن طبیعی است اما فقط تا جایی كه به دیگران به این خاطر آزار و آسیب نرسانند.

با حفظ آرامش خودتان یك الگوی مناسب برای كودك باشید


همچنین شما می خواهید بدانید كه در برابر ابراز احساسات كودك خودتان چگونه واكنش نشان می دهید. بسیار مهم است كه در زمان عصبانیت جملات و حرفهای نامناسب، تند و زننده به كار نبرید.

بهتر است به جای گفتن اینكه «تو من رو دیوونه می كنی» بگویید: «وقتی این كار را می كنی من عصبانی می شوم»؛ در این صورت كودك شما می فهمد كه مشكل به رفتار او بر می گردد نه به خود او. از انتقاد بیش از حد خودداری كنید زیرا موجب می شود كه كودك اعتماد به نفس خود را از دست بدهد.

بیشتر و پیشتر از هر چیز دیگر سعی كنید احساسات خودتان را نیز در نظر بگیرید. برخی از والدین احساسات منفی خودشان را در نظر نمی گیرند تا شاید بتوانند ناراحتی یا مشكلات كودكشان را كاهش دهند. اما پنهان كردن احساسات واقعی خودتان تنها موجب گیج شدن كودك می شود.

مثلا در صورتی كه به كودك بگویید كه ناراحت هستید اما رفتار نامناسبی از خودتان بروز ندهید به كودك نشان داده اید كه می توان شدیدترین احساسات را نیز به خوبی سركوب كرد.