سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

مگر مادرها دل ندارند؟


رابطه دوستی معمولا زمانی شکل می گیرد که ما کسی را ملاقات می کنیم و حس می کنیم در رفتارهایی با ما اشتراک دارد. اما وقتی ویژگی های مشترک بنا به شرایط تغییر می کنند و وقتی خود را در شرایطی می بینیم که به کل با زندگی دوست مان متفاوت است، سرانجام این دوستی چه می شود؟ آیا در این شرایط ادامه دوستی ممکن است؟

مجله روشن: رابطه دوستی معمولا زمانی شکل می گیرد که ما کسی را ملاقات می کنیم و حس می کنیم در رفتارهایی با ما اشتراک دارد. اما وقتی ویژگی های مشترک بنا به شرایط تغییر می کنند و وقتی خود را در شرایطی می بینیم که به کل با زندگی دوست مان متفاوت است، سرانجام این دوستی چه می شود؟ آیا در این شرایط ادامه دوستی ممکن است؟

1- در کل پاسخ به این سوال که آیا می توان با کسی که در شرایط متفاوتی از زندگی نسبت به ما قرار دارد رفاقت کرد، این است: چرا که نه! اگرچه شانس باقی ماندن یک رابطه بعد از تغییر شرایط زندگی به این بستگی دارد که اساسا از اول چگونه شکل گرفته است. اینکه آیا شما میهمانی رفتن با دوست تان را دوست دارید؟ یا خرید کردن و درست کردن ناخن های تان را چه طور؟ یا اصلا زندگی آن آدم برای شما اهمیت دارد؟

احساس و تفکراتش چه؟ به راستی دلیل دوستی تان چیست؟ آیا رفاقت شما با چنین فردی به این خاطر است که او در همه چیز با شما همراه است یا شخص او و زندگی اش است که برای تان اهمیت دارد؟ اگر او به اصطلاح «رفیق پایه» شما در هر شرایطی است، وقتی که این همراه بودن کم رنگ شود، رابطه تان به راحتی از بین می رود، چون او دیگر نمی تواند مثل گذشته در همه کارها کنار شما باشد.

مگر مادرها دل ندارند؟

2- دوستی حاصل یک تلاش دوطرفه است؛ درست مثل یک خیابان دوطرفه. اگر در یک رابطه دوستانه فقط یک طرف آن برای حفظ دوستی تلاش کند همیشه یک حس دافعه و ناامنی در رابطه وجود خواهد داشت. البته که به نظر نمی آید اسم این رابطه را بتوان دوستی گذاشت. این طور نیست؟

3- دوستی، شکیبایی می خواهد.اغلب اوقات، وقتی تحول بزرگی مثل بچه دار شدن در زندگی کسی رخ می دهد تقریبا همه چیز در زندگی او تحت تاثیر آن واقعه قرار می گیرد. خستگی، اضطراب و استرس و تمرکز روی مسیر جدیدی از زندگی بیش از هر زمان دیگری برای او وجود دارد. اگر شما با چنین شخصی در زندگی دوست هستید، صبور باشید شاید درک نکنید اما او دارد برای بقا می جنگند! و شاید نتواند مثل شما روی رابطه انرژی و وقت بگذارد اما این را بدانید که این موضوع گذرا و موقتی است. صبر کنید و او را حتی بیش تر از گذشته دوست داشته باشید. اگر زمان گذشت و رابطه درست نشد، آن وقت بروید و با او درباره این مساله صحبت کنید و اگر بعد از صحبت، شرایط بهتر نشد آن وقت شاید بتوانید بگویید که این دوستی دیگر مثل گذشته نیست و از بین رفته است.

4- رفاقت به درک و همدلی احتیاج دارد. وقتی کسی در شرایط متفاوتی قرار می گیرد، درک احساس و نیازهای او شاید بالقوه وجود نداشته باشد. برای این که پیش از آن شما هیچ تجربه ای از مسائلی مثل بچه دار شدن، ازدواج یا حتی زندگی در شهر دیگر نداشته اید. پس تصور خود را به کار بیندازید و به این فکر کنید اگر شما جای او بودید، در این شرایط چه می کردید و مهم تر از همه سعی کنید که برای او در چنین شرایطی مفید باشید. حتی اگر او احساس شما را پس می زند، به این فکر کنید که شاید کار او غیرعمدی است. مثلا اگر جواب مسیج های شما را نمی دهد به این فکر کنید که احتمالا در شرایط جواب دادن نیست و بعد از آن هم به خاطر شرایط نامتعادلش فراموش کرده که پاسخی به شما بدهد.

5- دوستی «از خود گذشتگی» می خواهد. اگر واقعا درک کنید که دوست تان در چه شرایطی است، آن وقت شاید برای او فداکاری هم بکنید. شاید اگر درک کند که او واقعا نمی تواند بعدازظهرها از خانه خارج شود چون مثلا بچه اش در آن ساعت خواب است، آن قوت مثلا به جای بیرون رفتن، برای دیدنش به خانه او می روید. یا حتی اگر برای نگه داری بچه اش به کمک نیاز داشته باشد، مثل یک پرستار به کمک او می روید. یا برعکس، اگر شما آن فردی هستید که بچه دارد و از دوست تان می خواهید که به خانه تان بیاید چون نمی توانید بیرون بروید، حواس تان هست که او ممکن است کار داشته باشد و زندگی بقیه آدم ها و دوستان تان شکل های دیگری هم جز خواباندن بچه و غذادادن به او دارد؟

مگر مادرها دل ندارند؟

6- رفاقت نیازمند ارتباط است. بالاخره، مثل همه روابط، ارتباط کلید اصلی دوستی است. اگر بچه دارید، از این که به دوستان تان بگویید زیر چه فشار و اضطرابی هستید، نترسید. به آن ها بگویید که هنوز آن ها را دوست دارید و دل تان برای شان تنگ شده. از آن ها بخواهید که اگر امکان دارد به تان را هم برای دیدن آن ها همراه تان ببرید.

بدون شک دوستان واقعی شما، بچه شما را هم دوست دارند و برعکس اگر شما آن فردی هستید که بچه ندارد و حوصله بچه را هم ندارد، به دوست تان بگویید که در ساعت خواب بچه اش به دیدن او می روید. یا اگر اصرار دارید دوست تان با شما بیرون بیاید، به او هزینه یک روز گرفتن پرستار برای بچه هدیه بدهید. ولی مدام از او نخواهید که بدون بچه اش با شما بیرون بیاید. بچه او، زندگی او است! اگر شما هم می خواهید هم چنان بخشی از زندگی او باشید، بچه اش را هم قبول کنید و او را دوست داشته باشید.

7- و در آخر... شوخی و سرگرمی را فراموش نکنید. دوست بودن با کسی که در شرایط متفاوتی از زندگی شما قرار گرفته است می تواند به طرز شگفت انگیزی بامزه باشد. اول از همه، این که می توانید درباره این تفاوت ها حرف بزنید. کسی که تازه مادر شده می تواند به تجربیات تازه شما از زندگی مجردی و قرارهای تان مثل خاطراتی که حالا برای او دور از دسترس به نظر می آیند، گوش بدهد و شما هم می توانید با تجربیات ناشناخته ای از مثلا دوران بارداری آشنا شوید. همراه هم باشید و با هم وقت گذرانی کنید؛ چه بچه باشد، چه نباشد. برای این که دوستی واقعی همین است که عوض شدن شرایط نتواند خدشه ای به آن وارد کند. شاید متفاوت باشد، شاید تلاش بیش تری بخواهد اما هنوز خوب است و واقعی.

*جودی بروسکی، ترجمه: شادی صفوی- کارشناس حوزه سلامت


ویدیو مرتبط :
امان ای دل ای دل ای دل ای دل حسین جان ، فغان ای دل ...

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

درد دل دختری با مادرش



مطالب خنده دار

دختری با مادرش در رختخواب

درددل می کرد با چشمی پر آب

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟

روی دستت باد کردم مادرم!

سن من از بیست وشش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته!

مادرش چون حرف دختش را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:

دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود


غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهر یکی را تور کن!

گفت دختر ،مادر محبوب من!

ای رفیق مهربان و خوب من!

گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها

سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعیدو یاسر و ایضا صفر

با سه تاشان رفته بودم سینما

بگذریم از مابقی ماجرا!

یک سری هم صحبت صادق شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج علی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد،بله

بعد جعفر یار من عباس بود

البته وسواسی وحساس بود

بعد ازآن وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم

بعدهانی عاشق نادر شدم

بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!

گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آن که تو را باشد پدر

دل نمی دادم به هرکس اینقدر

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی