سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

مدیریت کسب‌وکار با الکس فرگوسن (2)


کتاب زندگی‌نامه الکس‌فرگوسن سراسر نکات آموزنده، برای فعالان دنیای کسب‌وکار دارد، اما من سعی می‌کنم در این یاداشت به صورت خلاصه به تعدادی از آنها (همراه با ربط‌دادن به فضای کسب‌و‌کار) بپردازم.

مجله درگی:

8- فرگوسن به ما می‌آموزد که اگر نیروی انسانی ارزشمندی دارید که خودش تمایل به جداشدن از سازمان را دارد  تمام پل‌های پشت‌سرش را خراب نکنید (او یا بخاطر شهرت می‌رود یا بخاطر پول) و همیشه یک پل محکم برای بازگشت او باقی بگذارید. این رفتار او را در هنگام مواجه‌شدن کارلوس کی‌روش با پیشنهاد سر‌مربیگری‌ رئال‌مادرید می‌بینیم که او به کی‌روش می‌گوید: "می‌خواهم دو چیز را به تو بگویم یک، نمی‌توانی آن را نادیده بگیری. دو، یک باشگاه واقعاً خوب را ترک می‌کنی. ممکن است بیش از یک سال در رئال مادرید دوام نیاوری، اما تو می‌توانی برای همه عمر با من در منچستر بمانی."

و کارلوس می‌گوید: "می‌دانم. دقیقاً بزرگی این چالش را حس می‌کنم. کی‌روش می‌رود، اما سه ماه بعد خواهان ترک مادرید است، او پشیمان شده است. فرگوسن به اسپانیا می‌رود، در آپارتمان بهترین یار تمام دوران سر‌مربی‌گری‌اش با هم ناهار می‌خورند و به او می‌گوید:" تو نمی‌توانی کار را رها کنی، آن را تا آخر طی کن و سال آینده دوباره به من ملحق شو" رفتار فرگوسن چند نکته را با هم به ما می‌آموزد. یکی قدر‌دان بودن از زحمات کی‌روش، دوم حق معلمی را برای او بجا آوردن و مواظبت‌کردن از اینکه برند کی‌روش بخاطر رها کردن کار قبل‌ از اتمام قرارداد با رئال‌مادرید خراب نشود و سپس جای او را خالی نگه می‌دارد و برای کسی حکم نمی‌زند تا او بر‌گردد.

منبع مرتبط:

مدیریت کسب‌وکار با الکس فرگوسن (1)




من قبلاً اعتقاد داشتم که کسی که از سازمان جدا می‌شود دیگر نباید هیچ‌گاه او را برگرداند. اعتراف می‌کنم اشتباه می‌کردم. توصیه می‌کنم کتاب استخدام بهترین‌ها را بخوانید. استاد و دوست عزیزم دکتر بهزاد ابوالعلایی این کتاب را نوشته‌اند، من آن کتاب را خواندم و نظرم عوض شد. پیشنهاد می‌کنم شما هم کتاب را بخوانید. همچنین بر اساس آموزه‌های فرگوسن پیشنهاد می‌کنم یاوران ارزشمند‌مان را که به هر دلیل نخواسته‌اند با ما کار کنند را رها نکنیم. با ایشان رابطه داشته باشیم، شاید آنها هم به نتیجه برسند که به خانه بازگردند. سازمان زنده است و مانند هر موجود زنده‌ای ورودی و خروجی دارد. عده‌ای به سازمان شما وارد می‌شوند و تا آخر می‌مانند، عده‌ای می‌آیند و پس از مدتی می‌روند و عده ای می‌آیند، می‌روند و دوباره بر‌می‌گردند. این قاعده کار است، اما آنها که همیشه هستند سرمایه‌های دائمی سازمان شما می‌باشند. آنها یار گرمابه و گلستان بنیانگذار بوده‌اند. برای ایشان احترام زیادی قائل شوید، اشتباه نکنیم، منظورم نگه‌داشتن نیروهای ناکارآمد نیست. بلکه منظورم احترام گذاشتن به نیروهای شایسته و قابل، ‌ماندگار است. فرگوسن می‌نویسد: "گاهی شما یک بازیکن را از‌ دست می‌دهید و یکی دیگر با مزایای مشابه را بدست می‌‌آورید. وضعیت هیچ‌وقت ثابت نیست. شما مجموعه‌ای از بازیکنان را تهیه می‌کنید و وقتی که یکی از آنها از دسترس خارج شد،جایش را پر می‌کنید. هدف واحد این بود که در آخر به چه بازیکنی خواهیم رسید.

9- می‌دانیم ارزشمند‌ترین دارایی هر سازمان، پس ‌از منابع انسانی شایسته، برند آن است و برند همان خوش‌نامی و اعتبار است. اما هر برندی از نشانه‌هایی برخوردار است، نظیر رنگ، شعار، لوگو. اما نکته‌ای که من از فرگوسن یاد گرفتم این است که نشانه می‌تواند حتی بخشی از یک رفتار باشد. برای مثال او تأکید می‌کند که در اواخر بازی روی ساعت خود می‌زده است. او می‌گوید: "من در بازیها روی ساعت می‌زدم."

او می‌گوید: "من این کار را برای ترغیب و تحریک کار خودم انجام نمی‌دادم، برای ترساندن تیم مقابل این کار را تکرار می‌کردم. اگر خلاصه‌ای از عملکرد من در پست سر‌مربی‌گری منچستر‌یونایتد را بخواهید، شما را به پانزده دقیقه آخر ارجاع خواهم داد. بعضی‌اوقات خیلی عجیب و غریب می‌شد، انگار که توپ به داخل دروازه مکیده می‌شد."

برند، کل تجربیات مشتریان است. رفتار فرگوسن سبب می‌شد که انگار بازیکنان می‌دانند که قرار است گل بزنند. وجود چنین قابلیتی عالی است. برند‌ها از رفتار تک‌تک افراد سازمان، خصوصاً مدیران ارشد ساخته می‌شوند. به نشانه‌‌ها برای برندینگ قوی همواره توجه داشته باشید. وقتی منچستر‌یونایتد در بازی آخر لیگ پیروز می‌شود، اما چون منچسترسیتی در زمین دیگری حریف خود را برده‌ است، نهایتاً آنها قهرمان لیگ می‌شوند و منچستر یونایتد جام قهرمانی را از دست می‌دهد. در اینجا رفتار فرگوسن قابل توجه است." به بازیکنان گفتم وقتی از در بیرون می‌روید سر‌تان بالا باشد، دلیلی ندارد که شرمنده باشید. هیچ ضعفی نشان ندهید. آنها آن پیام را درک کردند. مصاحبه‌هایشان هم مثبت بود. من آن کاری که لازم بود را انجام دادم، شاد‌باش به سیتی. هیچ مشکلی با این کار نداشتم." این است نمونه‌ای از رفتار برند‌ساز و رشد‌آفرین برند از سوی یک اسطوره مربیگری.

10- درس دیگر مدیریت بحران است. او می‌گوید قابلیت این شغل این است که وقتی اوضاع خراب به نظر می‌رسد، عموم به شما حمله‌ور خواهند شد و فشار رسانه‌ای معمولاً از زمان ابتدای کار وجود دارد. هر‌گاه دوره‌ بدی را طی می‌کردیم، چنین مطلبی را می دیدم: " دوره‌ات تمام شده، فرگوسن ‌وقت رفتن است."  اما شما نباید خودتان را وارد غوغا و هیا‌هوهای پوچ کنید. در یک بحران بهتر است نیروهای‌تان را آرام کنید.

اما همانطور که از آموزه‌های فرگوسن درک می‌کنیم، اول باید خودمان را مدیریت کنیم و خودمان را آرام کنیم و به جملات یأس‌آور دیگران بی‌اعتنا باشیم. بلکه انرژیمان را جمع کنیم و دوباره شروع کنیم.  آنگاه، نفرات هم به فرمانده‌شان نگاه می‌کنند، تأکید می‌کنم، نگذارید هیچگاه دیگران شما را مأیوس کنند. آنها بعضی‌اوقات سعی می‌کنند شما را ناراحت کنند و به مجادله بکشانند، در این اوقات از خودتان بپرسید این چه ثمره‌ای برای من و سازمان خواهد داشت و پاسخ این است هیچ. پس به جلو نگاه کنید و انرژی‌تان را در زمینه پیشرفت به کار بگیرید.

در کتاب "چگونگی اداره کسب وکار در دوران بحران اقتصادی"  یک فصل را به مدیریت بر خود اختصاص داده‌ام و تأکید کرده‌ام در دوران بحران جدید، نباید نزد کارکنان خود را یک شکست خورده دست و پا بسته نشان دهد، بلکه او باید بهترین لباسهایش را بپوشد، آراسته باشد، با کارکنان شوخی کند و خلاصه طوری رفتار کند که این مرحله هم یک جزئی از کسب‌وکار است. آنگاه با متانت شرایط را تشریح کند و از آنها برای بستن کمربند، برای گذر از یک رودخانه متلاطم، راهکار و همراهی بخواهد و تأکید کند که پیروزی و موفقیت‌های آتی در انتظارتان است.

فرگوسن می‌گوید: "بهترین توصیه‌ای که در رابطه با رسانه‌ها به من شد از جانب یکی از دوستان به نام پل‌دوهرتی بود که در آن زمان در Tv Granada کار می‌کرد. پل بچه خوبی بود. یک‌بار بیرون به من گفت: "من کنفرانس خبریت را نگاه کرده‌ام  و می‌خواهم تا چیزی را برایت خاطرنشان کنم .تو اسرار بازی را علنی می‌کنی و تو نگرانی‌هایت را بروز می دهی. به آن آیینه نگاه کن و چهره الکس‌فرگوسن را در آن‌ ببین. بروزدادن دلسردی در برابر رسانه‌ها، کار درستی نیست. نشان‌دادن رنج و عذاب‌هایتان به آنها راهی برای کمک به تیم یا بهبود شانسهایتان برای پیروزی بعدی نیست. پل راست می‌گفت، وقتی او اینچنین توصیه‌ای به من کرد، من داشتم مشکلات شغلی‌ام را نشان می‌دادم. نباید اجازه می‌دادم که یک کنفرانس خبری، به یک اطاقک شکنجه تبدیل شود. من موظف بودم تا شأن باشگاه و هر آنچه انجام می‌دادیم را حفظ کنم."

11- اصل تمرکز را الکس‌فرگوسن بخوبی درک کرده است. تمرکز او بر فوتبال است، نه چیز دیگر. او می‌گوید: "من مرد فوتبالی هستم و تأکید می‌کند هر چند، تعدادی اسب دارم که برای سرگرمی است، اما  تمرکزم بر فوتبال است. و خاطر‌نشان می‌کند نباید از اصل‌ کار دور شوید. فرگوسن می‌گوید: "همه از آنچه در زمین فوتبال رخ می‌دهد مطلع می‌شوند، وقتی روند نزولی شما شروع می‌شود روند آن سریع خواهد بود." او به بازیکنان می‌گوید: "اگر هر یک از حواس‌پرتی‌ها راندمان فوتبالی‌شان را کاهش دهد، مدت چندانی را با تیم نخواهند بود، هنگامی که یکی از بازیکنان درگیر شهرت خارج از زمین فوتبال می‌شود و می‌خواهد با ستاره صحنه رپ امریکا مصاحبه کند، می‌گوید: " ولم ‌کن ریو. آیا او می‌خواهد از تو یک هافبک مرکزی بهتر بسازد ؟"یکی از رموز موفقیت فرگوسن، تمرکز جدی بر حرفه‌اش بود. و ذهن خود را درگیر چند عامل نمی‌کرد.

در کسب‌وکار هم اصل تمرکز، قدرت و تأثیر خود را نشان داده است. ایرادی ندارد شما چند کسب‌وکار داشته باشید، اما این زمانی است که نخواهید همه آنها را یک تنه خودتان مدیریت کنید. شما باید یک هلدینگ قدرتمند متشکل از مدیران ارزشمند داشته باشید، در غیر اینصورت از کسب‌و‌کار خودتان اصلاً دور نشوید. چون از اینجا مانده و از آنجا رانده می‌شوید. من شخصاً عاشق بازار هستم و هر‌قدر هم توان و انرژی داشته باشم، برای تعالی و رشد بازاریابی صرف خواهم کرد .


ویدیو مرتبط :
از ایده کسب وکار تا مدل کسب وکار

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مدیریت کسب‌وکار با الکس فرگوسن (1)


کتاب زندگی‌نامه الکس‌فرگوسن سراسر نکات آموزنده، برای فعالان دنیای کسب‌وکار دارد، اما من سعی می‌کنم در این یاداشت به صورت خلاصه به تعدادی از آنها (همراه با ربط‌دادن به فضای کسب‌و‌کار) بپردازم.

مجله درگی: یکی از کتاب‌هایی که از اول فروردین سال 93 خواندم کتاب" الکس‌فرگوسن-زندگی‌نامه من" بود که جناب یاسین قاسمی مترجم آن بوده‌اند و نشر البرز ناشر آن بوده است.

من قبلاً در کتاب مباحث و موضوعات بازاریابی با نگرش بازار ایران که در حال حاضر چاپ چهارم آن در دسترس همراهان صمیمی می‌باشد، تأکید کرده‌ام که در یادگیری بازاریابی و فروش، دو ورزش را خیلی توصیه می‌کنم که یکی شطرنج و دیگری فوتبال است. چون روح رقابت با تمام توجه به ابعاد مختلف آن، در ورزش، خصوصاً این دو رشته بخوبی تجلی می‌یابد و می‌دانیم که رقابت عامل اصلی بوجود آمدن علم مارکتینگ است. (فرگوسن به یادگیری شطرنج برای موفقیت در فوتبال تأکید دارد.) کتاب زندگی‌نامه الکس‌فرگوسن سراسر نکات آموزنده، برای فعالان دنیای کسب‌وکار دارد، اما من سعی می‌کنم در این یاداشت به صورت خلاصه به تعدادی از آنها (همراه با ربط‌دادن به فضای کسب‌و‌کار) بپردازم.



1- اولین و جالب‌ترین نکته برای من، علاقه وافر فرگوسن به کارلوس‌ کی‌روش است. تعاریف فرگوسن علاقه‌مندی من را به عنوان یک دوستدار و تعقیب‌کننده فوتبال به کی‌روش، بیشتر کرد و از بابت انتخاب شایسته ایشان به عنوان سر‌مربی تیم ملی فوتبال کشورمان بیشتر لذت بردم.
نکته قابل یادگیری برای من، اهمیت و نقش نفر دوم سازمان است. متأسفانه در اکثر موارد نقش نفر دوم سازمان در شرکت‌های ایرانی نادیده گرفته می‌شود. نفر دوم، رابط بین رأس هرم سازمانی با مابقی سازمان است و بسیاری از تصمیمات مهم سازمانی، توسط نفر دوم اجرا می‌شود. و قدردانی فرگوسن از کی‌روش برایم ستودنی است. مدیران لایق و ارزشمند قدر‌دان نفر دوم شایسته خودشان هستند.

بخشی از تعریف فرگوسن از کارلوس کی‌روش را بخوانید :

دستیار سرمربی در منچستریونایتد، پست شاخصی است. سکوی پرش در فوتبال است. کارلوس فوق‌العاده بود. او بیشتر صلاحیت‌های تبدیل‌شدن به سر‌مربی بعدی منچستر‌یونایتد را داشت. او می‌توانست یک مرد احساس‌برانگیز باشد. از میان آنهایی که درکنار من کار کرده بودند، او بهترین بود. تردیدی در آن ندارم او کاملاً روراست بود.

2- دومین نکته ارزشمند، حس وطن‌پرستی فرگوسن است. او در چند جای کتاب از کشورش اسکاتلند، به نیکی یاد می‌کند و هیچ‌گاه، کلمه یا جمله‌ای مبنی بر نادیده گرفتن زادگاهش نمی‌نویسد.

به تعاریف فرگوسن دقت کنید :

تا قبل از خواندن کتاب زندگی‌نامه فرگوسن، هر وقت به یاد اسکاتلند می‌افتادم، ناخودآگاه لطیفه‌هایی که در جهان از مقتصد بودن و خساست اسکاتلندی‌ها بیان می‌شود، به یادم می‌آید. اما فرگوسن برند کشورش را در این کتاب ارتقاء داده، او یک وطن‌پرست قابل احترام است. و این برای ما، با سابقه و قدمت تمدن کهن و مزیت‌های نسبی فراوان، می‌تواند جنبه آموزگاری داشته باشد تا در عرصه‌های جهانی به نحو شایسته‌تری از کشورمان یاد کنیم.

یکی از خصوصیات بارز اسکاتلندی‌ها، اراده قوی است. وقتی آنها اسکاتلند را ترک می‌کنند، این تنها به یک دلیل می‌تواند باشد، برای دستیابی به موفقیت. اسکاتلندی‌ها در محیط کارشان در قبال زیردستانشان جدی هستند که این یک ویژگی بسیار ارزشمند است. اغلب افراد به من می‌گفتند: هرگز لبخند تو را در زمان بازی ندیده‌ایم. من اینطور پاسخ می‌دادم: من برای لبخند زدن اینجا نیستم، اینجا هستم تا بازی را ببرم.

3- نکته سوم که از مطالعه زندگی‌نامه، فرگوسن یاد گرفتم، اسیر نشدن در دام غرور است. او می‌نویسد: "وقتی به گذشته نگاه می‌اندازم به یاد پیروزی‌ها نمی‌افتم، بلکه به یاد شکست‌هایم نیز می‌افتم. در نظر‌گرفتن نقاط قوت و نقاط ضعف، پیروزی‌ها و شکست‌ها، توانمندی‌ها و کاستی‌ها، با هم ارزشمند است. متأسفانه بسیاری از مدیران ارشد، تمایل دارند فقط از فتوحات خودشان تعریف کنند و چنان در دام موفقیت‌های گذشته خودشان اسیر شده‌اند که افراد تعریف‌کننده را فقط دور‌و‌بر خودشان نگه‌داشته‌اند. در حالی‌که واقعیت‌نگری و جامعیت‌نگری سبب جلوگیری از سقوط به ورطه نابودی می‌شود.

4- درس‌ بعدی که فرگوسن به ما می‌آموز،د توجه به اوقات فراغت بازیکنان است. برای مثال وقتی چند نفر از بازیکنان شبی را به خوش‌گذرانی می‌گذرانند که فردای آن مسابقه داشتند، با جریمه بسیار سنگین مواجه می‌شوند یا وقتی در منزل یکی از بازیکنان اقلام خوراکی نامفید نظیر کوکاکولا و تنقلات نا‌مناسب می‌بیند، با او برخورد شدید می‌کند. این نکته آموزنده‌ای است. من در هنگام مصاحبه استخدام نیروی انسانی برای شرکت‌های طرف مشاوره خودم تأکید می‌کنم که حقوقی که می‌خواهیم راجع به آن صحبت کنیم برای 24 ساعت شبانه روز است و شما در این 24 ساعت در یک مثلث خواهید بود که یک رأس آن کار است. شما چیزی در حدود ده ساعت در شرکت هستید و با جان و دل و مغز‌تان باید کار کنید، یک رأس مثلث تفریح است و من مطالعه را جزء تفریح می‌دانم. شما باید شاداب باشید و تفریحات سالم داشته باشید تا فردا سرحال سر‌کار بیائید. اما رأس سوم خواب است. شما باید خوب بخوابید. پس تصور نکنید شما فقط زمانی را که در این شرکت حضور دارید را به آن متعهد هستید و تصور نکنید حق دارید پروژه دیگری بگیرید و شب‌ها تا دیروقت به آن بپردازید یا شب‌زنده‌داری کنید و فردا خستگی‌تان را برای ما بیاورید.

5- درس‌ بعدی فرگوسن قاطعیت است. ایشان مثال‌های متعددی در برخورد با نافرمانی بازیکنان بزرگ می‌آورد که با قاطعیت ایشان مواجه می‌شوند و حتی بعضی از آنان نظیر دیوید بکهام از تیم کنار گذاشته می‌شوند. و این برای سلامت تیم لازم است. در جایی، یکی از بازیکنان که مهاجم مرکزی تیم بوده است و اتفاقأ نسبت نزدیکی با یکی از اعضاء هیأت‌مدیره منچستر‌یونایتد دارد، به فرگوسن می‌گوید که همه خانواده‌اش برای تعطیلات آخر هفته می‌روند و لذا این شنبه بازی نخواهم کرد و با آنها خواهم رفت.

فرگوسن می‌گوید: "من به تو می‌گویم که شنبه بازی نکن و حتی نگران بازگشت نباش. برای همین او می‌ماند و پس‌از بازی به خانواده‌اش ملحق می‌شود."

فرگوسن می‌نویسد " شما باید اقتدارتان را نشان دهید. یکی از قابلیت‌هایی که از زمان آغاز مربیگری از آن برخوردار بودم، توانایی تصمیم‌گیری بود. هرگز از تصمیم‌گیری هراسی به دل راه ندادم. در جایی از کتاب که ماجرای کنار گذاشتن دیوید بکهام را تعریف می‌کند، می‌نویسد" آن‌لحظه‌ای که سرمربی اقتدارش را از دست بدهد، شما یک باشگاه نخواهید داشت. بازیکنان آن را اداره خواهند کرد بعد به مشکل خواهید خورد. دیوید فکر کرده بود بزرگتر از الکس‌فرگوسن است. این آموزه فرگوسن آنقدر واضح است که نیازی به توضیح اهمیت مدیریت ارشد در سازمان ندارد. در جای دیگر کتاب می‌نویسد: "من همیشه این‌گونه حس کرده‌ام که بهترین لحظه‌های مربی‌گری‌ام آن زمانی بوده، که تصمیم‌های سریعی را بر مبنای واقعیت‌هایی که نمی‌توان انکارشان کرد، گرفته‌ام، با قاطعیت. قدرت در صورتی مفید است که خواهان استفاده از آن باشید.

6- درس بعدی که از فرگوسن فرامی‌گیریم، اهمیت‌دادن به جوانهاست. او می‌گوید: "من هرگز نمی‌توانستم برای دست‌یابی به تغییرات، سه یا چهار سال زمان بخواهم، زیرا در منچستر‌یونایتد هرگز چنین زمانی را نخواهید داشت. از این رو برای تسریع آن تلاش می‌کنید. ولی بعضی وقت‌ها جسور باشید. بازیکنان جوان را به بازی بفرستید. آنها را تست کنید. من هرگز از این نهراسیده‌ام. به جوان‌ها حس مسئولیت را منتقل کنید، اگر آنها بتوانند آگاهی بیشتری را به استعداد‌ها و انرژیشان اضافه کنند، می‌توانند از آینده‌ای بزرگ بهره‌مند شوند.

نکته ارزشمند در توجه به جوانها، درکنار حس مسئولیت‌پذیری، این است که جوان باید هم استعداد و هم انرژی و آگاهی را، با هم داشته باشد و مافوق او اینها را با‌ هم ببیند و در کنار آنها حس مسئولیت‌پذیری‌اش را بارور سازد. بدیهی است، بی‌توجهی به هر‌یک از این عوامل تأثیر‌گذار سبب می‌شود جوان به صورت همه‌جانبه رشد نکند، بلکه در سنین میان‌سالی از بعضی جنبه‌هایی که می‌تواند موفقیت او را رقم بزند، ضعف داشته باشد. این نکات برای مدیران کسب‌وکار می‌تواند بسیار مهم باشد و باز هم به جامعیت‌نگری می‌رسیم.

7- الکس‌ فرگوسن به معنای واقعی کلمه یک ناراضی مثبت است. او در جایی از کتاب می‌نویسد:" وقتی شما به رؤیای زندگیتان دست‌یافتید، از خودتان می‌پرسید که آیا می‌توانید باز هم به چنین اوجی دست یابید؟ در نوشته‌های قبلی من خوانده‌ایم که سواد، کیفیت و موفقیت، مقصد نیستند، بلکه آنها مسیر هستند و اینها هیچگاه نقطه انتها ندارند. فرگوسن همیشه گرسنه موفقیت است و پس ‌از هر موفقیت، به موفقیت بعدی و پس ‌از هر اوج، به اوج بعدی فکر می‌کند. برنامه‌ریزی می‌کند، سازماندهی می‌کند، اجرا می‌کند، کنترل می‌کند و باز از اول شروع می‌کند. برای همین روحیه است که او همیشه خود و تیمش را مطلع، آگاه و آماده نگه می‌دارد و نگرانی قابل‌احترامی دارد. در جایی می‌گوید:" فارغ از اینکه چقدر رزومه شما خوب باشد، لحظاتی پیش می‌آید که احساس آسیب‌پذیری و بی‌پناهی می‌کنید." و این لحظات و این نگرانی‌های قابل احترام و نارضایتی مثبت، سبب می‌شود او همواره تلاش کند که در اوج بماند.  این روحیه‌ای است که لازم است در کسب‌وکار داشته باشیم.