سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

شش گام اصلی برای موفقیت اقتصادی


ما می‌خواهیم راه‌ها و مسیرهایی را معرفی کنیم که بتوانند به هر کسی در هر موقعیت اقتصادی در یک کسب‌وکار متوسط در جهان یاری برسانند تا او را به جانب موفقیت سوق دهند.

دنیای اقتصاد: آیا هرگز از موفقیت اشخاص شگفت‌زده شده‌اید؟ آیا دریافته‌اید که چه چیز آنها را به سوی موفقیت سوق داده است؟ من نیز شگفت زده خواهم شد اگر پاسخ شما منفی باشد.

با هیچ کسی تاکنون برخورد نکرده‌ایم که از دلایل موفقیت یک مدیر اقتصادی، یک کارآفرین، یا یک کسب‌وکار موفق در شگفت نباشد. همگان می‌گویند دلیل موفقیت یک مدیر یا شرکت خاص چیست؟ چه چیز نزد این اشخاص موفق، بسیار متفاوت است؟ این اشخاص چگونه می‌توانند به آنجا که می‌خواهند دست یابند؟ راحت‌تر و ساده‌تر است اگر باور کنیم که این اشخاص بنا به تصادف به این جایگاه رسیده‌اند.

اما حقیقت این است که هیچ کسی بدون پیمودن مسیرهای گوناگون، بدون حرکت در راه‌های پرمخاطره و بدون گرفتن تصمیم‌های شایسته هرگز نمی‌تواند به هیچ موفقیتی دست یابد.

هر شخصیت موفق و شایسته می‌تواند گام‌هایی برای رسیدن به موفقیت بردارد. اینجا دیگر چندان اهمیتی ندارد که شخص مزبور واجد موفقیت‌های مالی می‌شود یا به مراتب بالا در کسب و کارش دست می‌یابد. مهم تنها آن موفقیتی است که هر شخص شایسته آن است و باید به خاطر توانایی‌هایش به آن دست یابد. ما می‌خواهیم راه‌ها و مسیرهایی را معرفی کنیم که بتوانند به هر کسی در هر موقعیت اقتصادی در یک کسب‌وکار متوسط در جهان یاری برسانند تا او را به جانب موفقیت سوق دهند.

شش گام هر موفقیت اقتصادی

 واقعیت محض این است که هیچ کسی یک روز صبح از خواب بیدار نمی‌شود و موفقیت‌هایش را از طریق پستچی دریافت نمی‌کند. هیچ موفقیتی تصادفی به دست کسی داده نمی‌شود. موفقیت هرگز شانسی نیست. موفقیت نه هدیه‌ای یک‌روزه از آسمان، بلکه محصول تلاش‌ها، ‌پیمودن‌راه ها، قدم‌برداشتن‌ها، تصمیم‌ها، مخاطره‌ و رفتار مناسب آنها است. این نکته را باید در مورد هر کارمند یا هر مدیری در هر شرکتی صادق بدانیم. پس باید گفت که اشخاص موفق در عرصه اقتصاد تمام تلاش‌شان را کرده‌اند و به سختی کار کرده‌اند تا به آنچه دوست دارند دست یابند.

برای نمونه کافی است تا قهرمان بزرگ المپیک و جهان در عرصه شنا، مایکل فیلیپس، را در نظر بگیرید. او با تلاش بی‌اندازه خود فنون گوناگون شنا را تمرین کرد و به فنون تازه‌ای دست یافت تا دست آخر بتواند به چندین و چند مدال طلا در مسابقات شنای المپیک دست یابد. او قدم‌های مشخصی برداشت تا به موفقیت برسد. بنابراین شما نیز به عنوان یک کارمند یا مدیر خلاق و شایسته نیاز دارید تا مسیرهایی را طی کنید که شما را به سرمنزل مقصود رهنمون می‌سازند.

1. تعیین اهداف

اشخاص موفق اهداف مشخصی را برای خودشان تعیین می‌کنند. این اهداف باید در زمان مشخصی نیز به اتمام برسند. برای نمونه این جمله‌ها را لحاظ کنید: 1. «طی شصت روز ده پوند از وزنم را کم خواهم کرد»؛ 2. «در طی سال قدری از وزنم خواهم کاست». در جمله‌ اول یک هدف و برنامه‌ریزی مشخص وجود دارد: ده پوند وزن باید طی دو ماه کم شود. اما در جمله دوم هیچ هدفی تعیین نشده است. حتی مشخص نیست که چقدر باید وزن کم شود و البته مدت زمان آن نیز به خوبی تعیین نشده است. حالت اول ما را به موفقیت‌مان نزدیک می‌کند، اما دومی ما را از وضعیت آرمانی‌مان دور می‌سازد. پس برقراری اهداف انضمامی همراه با بازه‌های زمانی مشخص نخستین گام برای رسیدن به آن اهدافی هستند که باید به آنها دست یابید.

شش گام هر موفقیت اقتصادی

2. شروع فوری

افراد موفق بی‌درنگ شروع به کار می‌کنند. آنها خودشان را به کندی و جمود نمی‌رسانند، بلکه هرچه بیشتر به شتاب و سرعت فکر می‌کنند. آنها پس از تعیین اهداف‌شان خیلی سریع دست به کار می‌شوند، زیرا آنها به قدرت لحظه پی می‌برند. در واقع آنها می‌دانند که‌اندازه حرکت تا چه‌اندازه در اقتصاد اهمیت دارد. چه بسا همه کارهایشان را یک‌باره و یکجا انجام ندهند، اما قطعا قدم‌های بزرگی برای شروع کار خواهند برداشت.

حتی ممکن است که تقویم‌شان را از برنامه‌ها و تاریخ‌های قرارها و ملاقات پر کنند. شاید وهله‌های مشخصی را به عنوان دوره‌های انتقادی به خودشان اختصاص دهند. شاید به کسانی دیگر اطلاع دهند و از آنها برای روزی خاص دعوت به عمل آورند. در هر صورت مهم‌ترین مساله در این نکته است که آنها خیلی زود پس از تعیین اهداف دست به کار می‌شوند و زمان را هدر نمی‌دهند.

3. مثبت‌اندیشی


در مورد این نکته بی‌اندازه صحبت کرده‌اند. مثبت‌اندیشی بیش از همه یک سندروم است که گاه نیمه‌پر و گاه نیمه‌خالی به نظر می‌رسد. اشخاص موفق همان خوش‌بینان هستند، یعنی کسانی که، بنا بر همان مثال معروف، گمان می‌کنند لیوان همواره نیمه‌پر است. آنها با نومیدی، تردید و ترس به جهان نمی‌نگرند و همچون بدبینان نیمه خالی لیوان را نمی‌بینند، بلکه سویه مثبت و ایجابی در هر موقعیت یا فرصت را به خوبی رصد می‌کنند و به توانایی‌شان برای رسیدن به اهداف مشخص و کسب موفقیت ایمان دارند.

4. عمل‌گرایی

آنهایی که اهل موفقیت‌های بلندمدت و همیشگی محسوب می‌شوند عملا همان کسانی هستند که همواره، حتی در كم‌اهمیت‌ترین و جزئی‌ترین امور نیز، به نحوی عمل‌گرایانه برخورد می‌کنند و به قول معروف، کاری انجام می‌دهند. اشخاص زیادی را دیده‌ایم که باید ساعت‌ها معطل باشند و مدت‌های مدیدی وقت‌شان را تلف کنند تا بتوانند به نتیجه‌ای مشخص در مورد سوالات خود دست یابند. آنها هیچ کاری نمی‌کنند تا ابتدا به پاسخ صحیح برسند. اما چه بسا مجبور شوید تا آخر عمرتان صبر کنید!

اینجا دیگر مساله بر سر توانایی تحلیل و تفکر نیست، چون دیگر نه با یک تحلیل مناسب و دقیق، بلکه با «اختلال فکری و تحلیلی» طرف هستیم. شما باید پیش از همه اهل تجربه، عمل و آزمونگری باشید. البته یادمان نمی‌رود که افراد موفق با چشمان بسته نیز به پیش نمی‌روند، بلکه می‌دانند که باید به سرعت تصمیم خود را بگیرند، جزئیات انتقادی و عملی را مشخص کنند، اهداف را مقرر و مسیر را تعیین سازند و در نهایت طبق برنامه‌هایشان دست به عمل بزنند.

شش گام هر موفقیت اقتصادی

5. مصمم‌بودن

گاه این‌طور به گوش‌مان می‌رسد که حین جنگ واقعی، وقتی اولین گلوله به یکی از دو طرف شلیک می‌شود، دیگر نقشه‌های عملیاتی به درد نمی‌خورند و همه‌شان را باید دور ریخت. نمی‌گویم که شما نیز باید به این گفته عمل کنید، بلک منظورم این است که نکته در آن مستتر است. قطعا متغیرهای زیادی وجود دارند که اجازه نمی‌دهند تا همه چیز را از ابتدا تا انتهای مسیر به صورت کاملا مشخص و صددرصد قطعی ترسیم کنید. این نکته به سادگی در مورد تک تک لحظات زندگی هر یک از ما نیز صادق است. هرگز نمی‌تواند مسیر حرکت خود را به صورت تام و تمام تعیین كنید. شما هرگز نمی‌توانید به طور کامل تشخیص دهید که مثلا پس از برداشتن نخستین گام چه اتفاقی چشم‌انتظار شماست یا با چه چیزی مواجه می‌شوید.

اما مهم‌ترین نکته نیز دیگربار همین جا نهفته است: گرچه شما نمی‌دانید که چه چیز در انتهای مسیر در انتظار شماست و گرچه نمی‌دانید که به کجا خواهید رسید، اما در هر صورت باید مصمم باشید تا بتوانید مسیر تازه‌ای را که قبلا به نحو دیگری متصور شده بودید این‌بار به نحو روشن‌تری ببینید. همواره قدری خطا وجود دارد که با تجربه حل می‌شود. کافی است در مسیرتان مصمم باشید و به نقشه‌های خود باور داشته باشید.

6. جذبه‌داشتن


اشخاص بسیاری از قانون جذبه استفاده می‌کنند تا به موفقیت برسند. اما جذبه اینجا به معنای جذب اشخاص مختلف به سمت خود نیست، بلکه حاکی از بینشی روشن نسبت به خواست و توانایی شما است.‌ اندیشه‌های شما می‌توانند موفقیت را تقدیم شما کنند. این است همان جذبه واقعی هر کارآفرین یا مدیر شایسته. اینجا به زبانی جادویی حرف نمی‌زنم که گمان کنید این ادعاها در عرصه عمل برخطا است.

صرفا دارم پیشنهاد می‌دهم که ما همان چیزی را به شما توصیه می‌کنیم که خود شما بیش از همه به آن فکر می‌کنید. بینش شما مهم‌ترین عنصر سازنده جذبه شماست، یعنی آنچه باعث موفقیت و پیشبرد شما نیز می‌شود و‌اندیشه‌ها و اعمال‌تان را شکل می‌دهد. درست وقتی متوجه جذبه خود می‌شوید که ببینید بسیاری دارند از شما پیروی می‌کنند، چراکه بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که بینش شما در قبال کسب و کار بیش از سایرین می‌تواند آنها را به جلو هل بدهد، زیرا بینشی پیشرو یا بصیرتی جذاب است.

نتیجه‌گیری: بودا روزگاری گفته بود که «سرتاسر وجود ما محصول‌اندیشه‌های ماست. همه چیز همان ذهن است. ما به همان چیزی بدل خواهیم شد که به آن فکر می‌کنیم.» موفقیت به‌طور ناگهانی دامن هیچ کسی را نمی‌گیرد. برای رسیدن به موفقیت باید کاری کرد، باید دست به کار شد، قدم‌های مشخصی را پیمود تا به مسیرهای تازه‌ای وارد شد.


ویدیو مرتبط :
عامل اصلی رکود اقتصادی دبی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

تصمیم گیری، گام اول موفقیت



 

روانشناسی,گام اول موفقیت, تصمیم گیری

 

روانشناسی - تصمیمات ما زندگی ما را شکل می دهند. "آیا باید کارم را عوض کنم؟"، "کجا باید زندگی کنم؟"، "پولم را چطور سرمایه گذاری کنم؟" تصمیم گیری یکی از اصلی ترین مهارت ها در زندگی است و همه ما می توانیم در آن پیشرفت کنیم. در این مقاله، رویکردی بسیار ساده و سیستماتیک برای اتخاذ تصمیمات درست تر و هوشیارانه تر به شما معرفی می کنیم.

بهترین مدل موجود برای تصمیم گیری

این رویکرد بهترین مدل تصمیم گیری موجود است که به شما کمک می کند هر دو جنبه عینی و ذهنی موقعیت را ببینید و از همه وقایع، نقطه نظرات، باورها و توصیه ها استفاده کرده و بهترین تصمیم ممکن را بگیرید.

5 عنصر اصلی این رویکرد از قرار زیر است:

**مشکل یابی

**اهداف

**گزینه ها

**نتایج

**سبک سنگین کردن ها

در این روش هر یک از 5 عنصر بالا باید جداگانه بررسی شود و از آنها برای روشن کردن و مرتب کردن افکارتان استفاده کنید.

اجازه بدهید نگاهی به هریک از این عناصر بیندازیم.

مشکل یابی

پشت هر تصمیمی که می گیرید، سعی دارید که مشکلی را حل کنید. طریقه عنوان کردن مشکلتان، چارچوب تصمیم شما را مشخص می کند و جایگزین هایی که در نظر می گیرید و طریقه ارزیابی آنها را تعیین می کند. مطرح کردن صحیح مشکل اهمیت بسیار زیادی دارد چون روی کلیه افکار بعدیتان اثر می گذارد.

با این وجود بسیاری از ما این مرحله را کلاً نادیده می گیریم. عنوان کردن مشکلات کار ساده ای است. هرچه مشکلتان بهتر تعریف شود حل کردن آن ساده تر خواهد شد.

برایتان یک مثال می زنم. یکی از دوستانم علاقه زیادی به کار کردن در شرکتی داشت که آنجا استخدام بود اما از رئیسش متنفر بود. مشکلش این بود که استعفا بدهد یا آنجا بماند. به جای اینکه بین این دو مورد انتخاب کند، مشکلش را طور دیگری تعریف کرد که چطور شغلش را حفظ کند اما از شر رئیسش هم خلاص شود. او بیوگرافی رئیسش را برای جاهای دیگر فرستاد و برای شغلهای بالاتر برای او وقت مصاحبه گرفت. به این ترتیب رئیسش به شغل دیگری رفت و دوست من در همان شرکت ماند و به مقام قبلی رئیسش ارتقاء یافت. می بینید که تعریف هوشیارانه مشکلات نیاز به فکر کردن دقیق دارد.

برای تعریف دوباره مشکلات می توانید از تکنیک های مختلف استفاده کنید. مثلا، از خودتان بپرسید "چرا این فکر را کردم؟" یا "چرا چنین احساسی داشتم؟"

اهداف

وقتی تعریف بهتری از مشکلتان به دست آوردید وقتش است که مشخص کنید که می خواهید با تصمیمتان چه کاری را انجام دهید.

این قدم را هم اکثر ما اشتباه برمی داریم: به نظرمان اهدافمان کاملاً مشخص و واضح هستند و نیازی به بیان دوباره ندارند.

اهداف عناصری هستند که تصمیم ما را هدایت می کنند. مشخص کردن آنها درک ما را از مشکل بهتر می کند و انتظاراتی را برای راه حل های ممکن به وجود می آورد. همچنین به شما کمک می کند وقتی می خواهید مشکلتان را برای بقیه توضیح دهید آنها را بهتر بیان کنید.

پس بنشینید و اهدافتان را تا حد ممکن شفاف لیست کنید. چرا می خواهید شغلتان را عوض کنید؟ آیا به خاطر رئیستان است؟ شاید می خواهید ساعت کارتان کمتر شود؟ این دلایل را کاملاً واضح بنویسید.

اگر اهدافتان به طور طبیعی به ذهنتان نیامد، پشت هم از خودتان بپرسید چرا؟ با این روش می توانید از دیدگاه های مختلف به اهدافتان نگاه کنید.

گزینه‌هایتان را لیست کنید

حالا که مشکلتان کاملاً مشخص شد و اهدافتان را هم تعیین کردید، وقتش است که گزینه هایتان را ارزیابی کنید و تصمیم بگیرید، درست است؟

اما نه به این سرعت. اول باید گزینه ها و انتخاب هایی برای خودتان ایجاد کنید، آنها را گسترش بدهید و امکانات موجود را بررسی کنید. دقت کنید که به هیچ وجه نباید این مرحله را نادیده بگیرید.

درواقع پیدا کردن انتخاب های بیشتر و بهتر خیلی بهتر از آن است که مجبور باشید بین دو گزینه انتخاب کنید.

هیچوقت نباید اولین گزینه ای که به ذهنتان می رسد را انتخاب کنید و یا حتی به دو گزینه هم نباید بسنده کنید.

برای خلق گزینه های جدید باید هرکدام از اهدافتان را در نظر بگیرید و بپرسید"چطور؟" یادتان باشد که گزینه هایتان باید تا می توانید زیاد باشد. برای تصمیمی که می‌خواهید بگیرید، همه انتخاب‌ها و گزینه‌های موجود را لیست کنید، آن را بیرون ذهنتان بکشانید و زمانی را به بررسی هر کدام به تنهایی اختصاص دهید.

برای موفقیت بیشتر و پیشبرد بهتر برنامه تصمیم گیری تان پیشنهاد می کنیم که سوالات را بازنویسی کنید.

روان شناسان معتقدند : برای اتخاذ یک تصمیم درست و منطقی مهم این است که سوالات درست بپرسید. هر مشکلی که دارید، سعی کنید آن را به سه یا چهار شکل مختلف بنویسید. اینکه خودتان را مجبور کنید به طرق مختلف به آن مشکل نگاه و فکر کنید باعث می‌توانید بتوانید راهکارهای متفاوتی نیز پیدا کنید.

نتایج

حالا وقت آن رسیده که بالاخره مزایا و فواید هرکدام از گزینه هایتان را ارزیابی کنید و اولین روش انجام این کار این است که نتایجی که هرکدام در بر خواهند داشت را ارزیابی کنید.

هر کدام از گزینه ها را به طور جداگانه برداشته و نتایجی که انتخاب آن گزینه برایتان به همراه دارد را زیر آن یادداشت کنید. بااینکار تصمیمتان خیلی واضحتر و شفاف تر می شود.

متاسفانه گفتن این خیلی ساده تر از انجام دادنش است. پیش بینی نتایج به طور کامل و دقیق کار بسیار دشواری است چون هیچکس از آینده خبر ندارد.

پس حواستان باشد که این مرحله را به شوخی نگیرید. تا جاییکه می توانید واقع بینانه نتایج را بررسی کنید و از هر ابزاری که در دسترستان است برای این منظور استفاده کنید تا آینده ای شفاف تر برای هر گزینه ترسیم کنید. می توانید با افراد باتجربه مشورت کنید و از آنها اطلاعات بگیرید.

همچنین به این فکر نکنید که باید یک گزینه را انتخاب کنید. در بررسی هر گزینه تصور کنید که آن گزینه انتخاب شده شماست و ببینید که چه احساسی درمورد آن دارد.

برای موفقیت حتمی خود در این مرحله، راهکار ذیل نیزمی تواند مفید باشد؛ به گزینه ی انتخابی تان بعنوان یک آزمایش نگاه کنید: بدین صورت که:

تصور کنید که قرار است برای تصمیمی که می‌گیرید به شما نمره بدهند ...

بی تردید، چنین اندیشه ای باعث می شود که شما اتوماتیک‌وار توجه بیشتری به آن ‌کنید. بنویسید که چرا چنین تصمیمی گرفتید و بعد فکر کنید: "این یک امتحان است. من از پس آن برمی‌آیم و فرصت دیگری برای تغییر آن ندارم. بقیه قرار است تصمیم من را ببینند و به آن نمره بدهند". اینکار باعث می‌شود بیشتر به چرای تصمیمی که می‌گیرید فکر کنید و برنامه‌ها و دیدگاه‌های ضعیف را کنار بگذارید

سبک و سنگین کردن

اگر تا اینجا بدون اینکه به راه حلی دست پیدا کنید پیش آمده باشید یعنی تصمیمتان بسیار سخت است. همچنین می تواند به این دلیل باشد که اهداف متناقضی هم دارید باید به طور جدی بین آنها سبک و سنگین کنید.

همانطور که ممکن است انتظار داشته اید، اینکار به هیچ وجه آسان نیست. انتخاب بین اهداف بی ارتباط مثل این می ماند که سیب را با پرتقال مقایسه کنید. با این استثنا که برحسب تعداد اهدافتان، مثل این می ماند که سیب را با پرتقال و فیل و پودر ماشین لباسشویی بخواهید مقایسه کنید.

پس قبل از هر چیز وقت بسیار خوبی است که اهدافتان را دوباره بررسی کنید و سعی کنید با تکیه بر اطلاعاتی که تا اینجا جمع کرده اید، به طریقی آنها را ساده تر کنید. اگر باز هم کافی نبود و تصمیم برایتان مشخص نشده بود و نتوانستید با سبک سنگین کردن ذهنی به تصمیمتان برسید، نیاز به یک رویکرد سیستماتیک برای سبک سنگین کردنتان دارید.

در چنین رویکردهایی شما نتایج را از هم جدا می کنید و به جای مقایسه هر گزینه با بقیه هرکدام را جداگانه سبک و سنگین می کنید.

حرف آخر

این فرایند تصمیم گیری شاید به نظرتان پرکار بیاید اما بعد از اینکه چند بار از آن استفاده کردید متوجه می شوید که اگر با نظم و دقت هر مرحله را طی کنید چندان وقت گیر نخواهد شد.

یکی از ویژگی های جالب این روش این است که هرکدام از 5 عنصر به روشن کردن مراحل دیگر کمک می کند. وقتی نتایج را بررسی می کنید ممکن است به یک هدف جدید برسید یا با سبک و سنگین کردن ها ممکن است مجبور شید که مشکلتان را دوباره تعریف کنید. این یعنی باید مدام بین مراحل بالا و پایین بروید.

منابع:سایت مردمان/سایت سفر به موفقیت همراه با اضافات و تغییرات