سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

روایت خواندنی از دوقلوهایی که پدیده کنکور شدند!


امسال کنکور حکایت دیگری داشت، برادران دوقلوی شیرازی در رشته تجربی رتبه‌های پنج و ۶ را کسب کردند و حالا برای ما از رتبه‎های به هم چسبیده‌شان می‌گویند.

مجله مهر - مهدی سوداگران: رسیدن به نتیجه آزمون کنکور سال ها پیش حکایتی دیگر داشت، در مقابل کیوسک های مطبوعاتی که جراید کثیرالانتشار را می فروختند صفی طولانی به راه می افتاد و چند ساعتی همه منتظر می ماندند، هم کنکوری ها و هم والدینی که با آن ها می آمدند یک اضطراب دسته جمعی داشتند. نتایج کنکور در روزنامه چاپ می شد و باید اسمت را پیدا می کردی تا نفس راحتی بکشی، روزنامه هایی که دست به دست می گشت و گاهی خنده بر لب می آورد و گاهی چشمان را غمگین می کرد.

اینکه تک رقمی شوی همه جا بد است جز در کنکور، رقابت هزاران دانش آموز مشتاق و آن هم سال اولی برای کنکور حکایت عجیب و غریبی است اما شیرینی یک موفقیت ناب می تواند بسیار دلچسب باشد. احسان و عرفان حکایتی جالب دارند نه از باب اینکه دوقلو هستند از این جهت که با دو رتبه متوالی سد بزرگ کنکور را شکسته اند؛ رتبه پنج و ۶!

روایت خواندنی از دوقلوهایی که پدیده کنکور شدند!

فکر کردم الکی به ما زنگ زده اند!

عرفان که ۵ دقیقه ای بزرگ تر از احسان است، رتبه ۶ را کسب کرده است. قرار ما بعد از ظهر یک روز تابستانی است، ساعت ۱۷ و ۳۰ دقیقه یک روز گرم در نخستین روز های مرداد ماه، محله خلوت و کوچه پر از درخت یک خیابان دل‌نشین شیراز، پدر عرفان و احسان با رویی گشاده در طبقه دوم از یک مجتمع مسکونی دنجمنتظرمان است.  آنها اصالتا لاری هستند. شهری در جنوب فارس، متولد سال ۱۳۷۶ و از ۶سالگی یعنی همان روزهای آشنایی با الفبا به شیراز آمده اند.

عرفان می گوید خبر قبولی در کنکور و کسب رتبه تک رقمی را از دوستش شنیده است. او می گوید همیشه در مدرسه به من و احسان می گفتند یک روز الکی به شما زنگ می زنیم و می گوییم در کنکور رتبه تک رقمی آورده اید. وقتی دوستم این خبر را به من داد فکر می کردم دارد سر به سرمان می گذارد. می دانستیم رتبه خوبی کسب می کنیم اما نه تک رقمی. لطف خدا بود که موفق شدیم.

روزی ۱۱ تا ۱۳ ساعت درس خوانده ایم!

دوقلوها معتقدند که دیوار کنکور آنقدرها هم بلند نبود. پدر دوقلوها بازنشسته سازمان جهاد کشاورزی و مادرشان دبیر بازنشسته ریاضی است، البته احسان و عرفان یک برادر بزرگتر از خود هم دارند که در شیراز پزشکی می خواند و پدرش می گوید ایمان هم رتبه ای خوب داشته اما نه به خوبی دوقلوها.

احسان که در میان داوطلبان رشته علوم تجربی رتبه پنجم کشور را کسب کرده است، می گوید بر این باورم از آنجا که حرکت و هدف ما در راستای اراده خداوند بود، خدا نیز به ما قوت و آرامش داد تا در کنکور موفق شویم. او معتقد است که ایجاد فضای آرام خانه توسط پدر و مادر و آرامش حاکم بر آن در موفقیت آنها تاثیر خوبی داشته است.

روایت خواندنی از دوقلوهایی که پدیده کنکور شدند!

وقتی از آنها سئوال می پرسم بدون لحظه ای تامل جواب می دهند، جواب هایی که به راحتی می توان شباهت گفتاری و محتوایی آنها را شاهد بود. آنها درباره مدت زمان مطالعه برای کنکور گفتند: «از تابستان سال قبل از کنکور که مطالعه را به شکل جدی شروع کردیم، روزانه حدود ۱۱ تا ۱۲ ساعت درس می خواندیم و این مدت در زمستان ۹۳ و بهار ۹۴ به ۱۳ تا ۱۳.۵ ساعت در روز افزایش پیدا کرد.»

برنامه درسی‌مان یکی بود

عرفان می گوید: برای هر ماه برنامه درسی خاصی را به اتقاق برادرم طرح ریزی می کردیم و در برهه های زمانی که با توجه به نزدیکی به کنکور حساس بود، به صورت هفتگی برنامه ریزی می کردیم و برنامه را به طور کامل اجرا می کردیم و حتی اگر عقب می افتادیم از خواب و زمان غذا خوردن خود نیز می گذشتیم.

او سخنان خود را این طور ادامه می دهد: «به طور کلی مدرسه اولویت اول ما بود و از فرصت حضور دبیران خوب در مدرسه به خوبی بهره گرفتیم. به طور کلی اهل مطالعه بودیم اما تا قبل از پیش دانشگاهی تست کمتر می زدیم اما از نیمسال دوم سال سوم دبیرستان و پس از آن پاسخ دادن به پرسش های چهار گزینه ای را به طور جدی تری در دستور کارمان قرار دادیم. ما مشاور خاصی نداشتیم اما از حدود یک سال قبل از کنکور در آزمون های هفتگی برخی موسسه ها و امتحان های سنجش پایانی شرکت می کردیم.»

روایت خواندنی از دوقلوهایی که پدیده کنکور شدند!

پدرشان می گوید: «خیلی به عرفان و احسان می گفتم که به کلاس های مختلف بروند اما خودشان معتقد بودند نیازی به کلاس های آموزشی نیست و در خانه راحت تر می توانند درس بخوانند.»

احسان می گوید: «درست است که از تمام تفریحاتمان دست کشیدیم و برای تعطیلات نوروز فقط خانه مادربزرگمان رفتیم اما حالا می توانیم راحت و با آرامش بیشتر کارهای عقب افتاده اوقات فراغت را انجام دهیم.»

احسان طاهری فرد به کنکوریهای سال بعد هم توصیه می کند که از خداوند یاری بگیرند، هدف بزرگی را برای تحصیل در دانشگاه مدنظر قراردهند و با تلاش و پشتکار دوچندان برای تحقق آن بکوشند، دراین مسیر احساس خستگی نکنند و ارتباط با خدا را نیز حفظ کنند.

روایت خواندنی از دوقلوهایی که پدیده کنکور شدند!

درصدهایمان فرق داشت ولی رتبه شبیه هم شد!

دو برادر می توانند باهوش و درس‌خوان باشند ولی وقتی دو برادر در رقابت کنکور رتبه های مشابه هم می آورند این سوال مطرح می شود که مگر پاسخ نامه هایشان شبیه به هم بوده است؟ احسان درباره چرایی رتبه پنج خود و رتبه ۶ برادرش در کنکور امسال می گوید: این گونه نبود که پرسش های همه درس ها را مانند یکدیگر جواب داده باشیم، به عنوان نمونه، من در دو درس تخصصی بهتر جواب دادم و برادرم در دو درس تخصصی دیگر و به سبب این که ضریب یکی از درس هایی که من بهتر جواب داده بودم بالاتر بود من رتبه بهتری کسب کردم.

عرفان طاهری فرد نیز این موضوع را تایید کرد و گفت: من و برادرم در همه درس ها قوی بودیم، من سرجلسه کنکور زمان بیشتری برای تست های ریاضی اختصاص دادم اما برادرم زمان بیشتری را به زیست شناسی اختصاص داد و از آنجا که ضریب زیست شناسی بیشتر بود، رتبه اش بهتر شد و در مجموع بیشتر درس ها را بالای ۹۰ درصد پاسخ مثبت داده ایم.

​از او درباره برنامه ریزی درسی شان پرسیدم که پاسخ داد: بعد از نماز صبح، دو ساعت درس می خواندم و ۱۵ دقیقه استراحت می کردم و این وضعیت ادامه می یافت تا اذان ظهر که حدود یک ساعت را به خواندن نماز، ناهار و استراحت اختصاص می دادم و پس از آن نیز برنامه دو ساعت مطالعه و ۱۵ دقیقه استراحت را تا اذان مغرب ادامه می دادم و پس از شام خوردن و استراحتی کوتاه تا ساعت ۱۱:۳۰ یا ۱۲ شب درس می خواندم.

اگر در این میان خسته بودم، می خوابیدم، البته این موضوع کمتر اتفاق افتاد و هر بار که خوابیدم اجازه نمی دادم که خوابم بیش از یک ساعت طول بکشد.

عرفان هم در سخنی کوتاه درباره با هم درس خواندن گفت: به‌طور یقین این درس خواندن مشترک و همفکری‌هایی که با هم داشتیم تأثیر زیادی در موفقیت ما داشته است و انرژی و امید ما را برای شرکت در کنکور دوچندان می‌کرد.

روایت خواندنی از دوقلوهایی که پدیده کنکور شدند!

انتخاب اول شیراز، دوم تهران!

او می‌گوید که اصلاً قصد ادامه تحصیل در خارج از کشور را نداریم و تحصیل در دانشگاه‌های کشور را به هر کشور دیگری ترجیح می‌دهیم.

احسان و عرفان طاهری فرد این دو قلوهای شیرازی که در کنکور تجربی سال ۹۴ درخشیدند، به دنبال تحصیل در رشته پزشکی هستند.

آنها که در دبیرستان در یک مدرسه بودند اما در دو کلاس متفاوت، می گویند هنوز دانشگاه محل تحصیل خود را انتخاب نکرده اند و احتمال دارد که از میان دانشگاه های علوم پزشکی شیراز و شهید بهشتی تهران، یکی را برای تحصیلات دانشگاهی خود انتخاب کنند.

یک سال موبایل هایمان خاموش بود!

احسان و عرفان یکسالی می شد تلفن همراه خود را خاموش کرده بودند اما عرفان حالا با کسب این موفقیت می گوید: موبایلم را روشن می کنم و فعالیتم را در فضاهای مجازی بیشتر خواهم کرد.

روایت خواندنی از دوقلوهایی که پدیده کنکور شدند!

احسان که رتبه ۵ کنکور سراسری را کسب کرده، می گوید: خیلی خوشحال هستم این رتبه را کسب کرده ام اما به دوستانم باید بگویم کنکور آخرین سد موفقیت نیست. خیلی راه ها وجود دارد که به موفیقت ختم می شود شاید دوستان من در رشته های درسی و کاری دیگر بتوانند به موفقیت های بهتری دست یابند. مهم این است در اوج هر کاری از توکل به خدا و یاد او غافل نشوند...

کم کم وقت خداحافظی است و کلام آخر را دوقلوها می گویند. عرفان و احسان در آخر می گویند یکسالی بود ورزش نمی کردیم حالا فرصت کافی داریم،  شطرنج، پینگ پونگ و فوتبال و... زنگ تفریح ما تازه شروع شده است.


ویدیو مرتبط :
دوقلوهایی که پس از تولد هم یکدیگر را در آغوش گرفته اند

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

روایت خواندنی از فریب یک زن جوان سوری از سوی داعش(+عکس)




 اخبار بین الملل - روایت خواندنی از فریب یک زن جوان سوری از سوی داعش

فرماندهی بریگاد زنان با زنی درشت اندام به نام " ام حمزه " است . خدیجه می گوید وقتی برای بار اول او را دیده وحشت کرده است. ام حمزه شلاقی در دست و هفت تیر و خنجری بر کمر بسته بود و صورتش را با پوشش برقع کاملا می پوشاند.

خدیجه دختر ریز اندام 25 ساله یکی از زنانی است که زمانی در شهر رقه سوریه عضو بریگاد زنان برای نظارت بر اجرای احکام شریعت حکومت داعش از سوی زنان گمارده شده بود، اما در نهایت با دیدن خشونت های گروه داعش و وحشی گری این گروه از دست این گروه می گریزد و به ترکیه می آید.

به گزارش عصر ایران خبرنگار سی ان ان در مصاحبه ای اختصاصی با خدیجه (نام مستعار) در هتلی در عورفا ترکیه ماجرای جذب خدیجه به گروه تروریستی داعش و پیوستن او  به این گروه و سپس فرار او به ترکیه را از زبان او روایت می کند.


خدیجه در مصاحبه با خبرنگار سی ان ان در هتلی در شهر عورفا ترکیه

اخبار,اخباربین الملل,خدیجه


خدیجه که پیشتر معلم دبستانی در سوریه بوده است از زمان آغاز ناآرامی و اعتراضات ضد حکومتی در مارس 2011 همانند هزاران نفر از شهروندان سوری معترض برای اعتراض علیه حکومت به خیابان می رود و با وحشت و خشونت مواجه می شود و در نهایت از گروه تروریستی داعش سر در می آورد.

او این فرار خود به سمت داعش را فرار از زشتی به چیزی زشت تر می خواند و می گوید: از طریق یک عضو تونسی داعش و از طریق اینترنت اغوا شده است.

فرد مورد نظر به او وعده ازدواج می دهد واز او می خواهد تا برای کمک به حکومت خودخوانده اسلامی در رقه سوریه به این شهر برود. خدیجه نیز فریب این فرد را خورده و فرار می کند.

او می گوید: مرد تونسی به من القا می کرد که داعش تروریست نیست و به حرف های مردم و رسانه ها درباره داعش توجه نکنم. او در توجیه خشونت های داعش می گفت : این گروه هنوز به مرحله تشکیل و تثبیت حکومت  نرسیده است و به همین خاطر مجبور است برای ساختن یک جامعه اسلامی و اجرای کامل احکام اسلام با دشمنان مبارزه کند.

او در نهایت تصمیم می گیرد از شهر خود خارج شود (شهر محل زندگی خدیجه در گزارش احتمالا بنا به دلایل امنیتی ذکر نشده است) . او خانواده خود را چنین قانع می کند که می تواند با کمک خرجی که به آنها می فرستد ثبت نام خواهر و برادرهای کوچکترش را در مدرسه آسان تر کند و کمک خرجی برای خانواده باشد.

خدیجه به پیشنهاد دختر عمویش که در شهر رقه زندگی می کند و به بریگاد زنان داعش پیوسته است، عضو بریگاد زنان 30 نفری می شود که کار نظارت بر اجرای احکام اسلامی درباره زنان را در شهر رقه بر عهده دارد. او زنان متخلف از قوانین متصلب داعش را دستگیر کرده و شلاق می زند.
او بابت خدمت در بریگاد زنان ماهانه 200 دلار دریافت می کند. این مبلغ به علاوه غذایی است که روزانه به او داده می شود. خدیجه همچنین در طول عضویت در بریگاد زنان داعش، چگونگی استفاده از جنگ افزار به ویژه تفنگ را آموزش می بیند.

فرماندهی بریگاد زنان را که "خنسا " نامیده می شود با زنی درشت اندام به نام " ام حمزه " است . خدیجه می گوید او زنی معمولی نبود بلکه بسیار درشت هیکل و بزرگ جثه بود، به طوری که وقتی برای بار اول او را دیده وحشت کرده است. خدیجه می گوید ام حمزه شلاقی در دست و هفت تیر و خنجری بر کمر بسته بود و صورتش را با پوشش برقع کاملا می پوشاند.

خدیجه می گوید: نخستین جمله "ام حمزه" به او هرگز فراموشش نمی شود . ام حمزه در تشریح منش داعش به خدیجه می گوید:" با کفار به شدت برخورد می کنیم اما میان خودمان با رحم و عطوفت برخورد می کنیم." اما خدیجه در نهایت خلاف این گفته ام حمزه را در میان داعش می بیند.

کار بریگاد خنسا که حدود 30 زن عضو آن بودند نظارت بر حسن اجرای احکام و قوانین داعش در مورد زنان و کسب اطمینان از عدم تخلف زنان رقه از این قوانین است و در صورت تخلف زنان ، وظیفه این بریگاد است که آنها را تنبیه و مجازات کند که به گفته خدیجه غالب تنبیهات به شکل شلاق اجرا می شود.

خدیجه می گوید: در میان تروریست های جذب شده به داعش به خصوص تروریست هایی که از خارج سوریه و حتی کشورهای اروپایی و آمریکا به داعش پیوسته اند، خشونتی شدید علیه زنان اعمال می شود این خشونت ها طیف گسترده ای از بدرفتاری و کتک زدن تا اعمال خشونت های شدید جنسی علیه زنان را شامل می شود به طور یکه در بسیاری از موارد، کار زنان به بخش اورژانس بیمارستان ها می کشد.

وقتی خدیجه این نحوه رفتار های وحشیانه داعش با زنان و جوانان می بیند به تدریج نسبت به اهداف این گروه  بدگمان می شود و فکر فرار او را رها نمی کند.

خدیجه می گوید: اوایل جذب شدن در گروه داعش وقتی در خیابان ها به عنوان مامور داعش حرکت می کردم احساس قدرت می کردم اما کم کم با آشنا شدن بیشتر با این گروه و دیدن حرکات و خشونت های آن، تردید هایم افزایش یافت و کم کم از موقعیت خودم می ترسیدم . حتی دیگر از خودم هم می ترسیدم. سوالی در ذهنم شکل گرفته بود که من کجا و گروه داعش کجا؟ من که یک آموزگار ساده بودم و کارم تدریس به دانش آموزان بوده اینجا چه کار می کنم؟

او می گوید: دیدن صحنه به صلیب کشیده شدن یک نوجوان 16 ساله از سوی داعش به جرم تجاوز از طریق اینترنت تاثیر زیادی در روحیه او گذاشته است.

در نهایت خدیجه با اصرارهای فرمانده خود برای ثبت نام به منظور ازدواج با تروریست های داعش تصمیم می گیرد از رقه فرار کند.

خدیجه می گوید: بارها درباره رفتارهای خشن داعش بدون اعتراض فکر کردم، اما همزمان در توجیه این رفتارهای خشن آنها به خودم می گفتم: الان در جنگ هستیم و شرایط اضطراری است . کم کم با تثبیت اوضاع این مشکلات حل می شود واین خشونت ها کاهش خواهد یافت.

اما خدیجه می گوید: با اصرار فرمانده بریگاد برای ازدواج با تروریست های داعش، دیگر تصمیم گرفتم از دست این گروه فرار کنم.

خدیجه تنها چند روز پیش از آغاز حملات هوایی آمریکا به داعش از سوریه می گریزد و به ترکیه می آید اما خانواده او در سوریه می مانند.

خدیجه در پایان مصاحبه می گوید: چگونه ما داعش را بر خود مسلط کردیم ؟ چطور ما اجازه دادیم آنها بر ما حکومت کنند؟حتما اشکال و ضعفی در جامعه ما وجود دارد.

او می گوید: تنها انگیزه اش از مصاحبه کردن جلوگیری از فریب  زنان و دختران دیگر از سوی داعش است ، چون به گفته او هنوز در سوریه کم نیستند دخترانی که براین گمان هستند که داعش نمونه کامل اسلام است.

او آرزو می کند بار دیگر تبدیل به همان دختر سابق شود، دختر زرنگ و شوخ و خندان که زندگی را دوست دارد. دوست دارد به سفر برود ، با "هدفون" در گوش در خیابان راه برود و به موزیک مورد علاقه اش گوش کند و به این که دیگران درباره او چه می گویند بی توجه باشد و زندگی کند.


 اخبار بین الملل - عصر ایران