سبک زندگی
2 دقیقه پیش | شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداریبچه ها به سرعت بزرگ میشوند، زودتر از چیزی که فکرش را میکنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ... |
2 دقیقه پیش | فیلم: تزیین اتاق کودک با گلهای مقواییهمین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ... |
داستان واقعی: چگونه بدون پسانداز در تهران خانه خریدم
من متولد سال 1357 هستم و در بهار 88 ازدواج كردم؛ یعنی اول عقد كردیم تا بعداً عروسی بگیریم و سر خانه و زندگیمان برویم. تا پیش از عقد، به فكر پسانداز و خانه خریدن و... نبودم. فقط میخواستم در كار خودم بهتر باشم.
صبح بخیر: من متولد سال 1357 هستم و در بهار 88 ازدواج كردم؛ یعنی اول عقد كردیم تا بعداً عروسی بگیریم و سر خانه و زندگیمان برویم. تا پیش از عقد، به فكر پسانداز و خانه خریدن و... نبودم. فقط میخواستم در كار خودم بهتر باشم، همین. راستش را بخواهید چون از خانواده متمولی هم نبودم، فكرش را هم نمیكردم كه حالا حالاها صاحبخانه بشوم؛ حتی یك سوئیت بیست و سی متری، چه برسد به خانهای چهل و هفت متری.
فكر میكردم این كارها مال آدمهای از ما بهترون است و خلاص. حتی موقعی هم كه خواستم عقد كنم، به اندازه كافی پول نداشتم. شغلم خبرنگاری آزاد بود و حقالتحریری كار میكردم، یعنی سفارش كار میگرفتم و بعد تحویل میدادم و حقالزحمه میگرفتم. بیمه هم نبودم و كل سابقه بیمهام، به زمانی برمیگشت كه در مغازه پدری، مشغول كار بودم یعنی دوره پیش از بیست سالگی. مدام هم محل كارم را عوض میكردم. وقتی رفتم خواستگاری، گفتم درآمدم پانصدهزار تومان در ماه است؛ البته به نرخ سه سال پیش. كمی هم خالی بستم چون درآمدم سیصدهزار تومان بود، به نرخ همان سه سال پیش.
2. یك میلیون و صد هزار تومان در حسابم پول داشتم؛ چون پولهای حقالتحریری كل سالم را آخر سالی گرفته بودم و وضعم كمی خوب شده بود. نهصد هزار تومان هم قرض گرفتم از جاهایی كه كار میكردم. خدا امواتشان را بیامرزد كه به من پول قرض دادند چون اصلاً چنین كاری عرف نبود. جمع پولم شد دو میلیون و مراسم عقدی گرفتیم و طلایی خریدیم و خلاص.
3. تا شهریور 88 هیچ اتفاقی نیفتاد؛ یعنی هیچ تصمیم خاصی نگرفتیم. تا اینكه رفتیم مشهد و آنجا، همه تصمیمهایمان را گرفتیم. قرار بر این شد كه پولمان را جمع كنیم و تا عید سال 89 جمعاً هشت میلیون تومان شود.همچنین وام ازدواجم را كه از بانك كشاورزی گرفته بودیم هم برای این كار درنظر گرفتیم. یك حساب هم در مؤسسه مالی اعتباری مهر باز كردیم همه پساندازها به آن منتقل شد. قرار شد من بیشتر كار كنم و ماهی پانصدهزار تومان كنار بگذارم دو یا یكونیم میلیون هم كه وام ازدواج داشتم. بقیهاش را هم (خدا كند فامیلهای خانمم و خودم اینها را نخوانند) از هدیههایی نقدی و سكههایی كه داده بودند، تأمین كردیم.
4. سال 88 تمام شد. ما هشتمیلیون تومان پول داشتیم. من گاهی وقتها از سر بیكاری، سراغ نیازمندیهای همشهری میرفتم و از سر تفنن و سرگرمی، قیمت خانههای زیر هفتاد متر را نگاه میكردم؛ شاید هم از سر حسرت. در آن آگهیها، بعضی از موارد را مشاهده میكردم كه مینوشت آپارتمان با وام و مستأجر. یعنی خانهای كه میخریدید، وام مسكن داشت، مستأجر هم در آن نشسته بود و پول رهن مستأجر هم حساب میشد. اینجوری، معمولاً به نسبت مناطق مختلف، از ده میلیون تا سی میلیون تومان پول نقد نیاز بود تا بتوانید صاحب یك واحد آپارتمان نقلی شوید. بیشتر هم در مناطق 10، 11، 12 و طرفهای نواب این قاعده را میشد اجرایی كرد. در جاهای دیگر، به پول نقد بیشتری نیاز بود؛ چیزی كه مناسب قشر متوسط بود.البته جاهایی مثل مشیریه، شهركهای اطراف اتوبان بعثت ، منطقه 19و حتی مناطق پایینتر هم بود ولی ما دوست داشتیم به خاطر رفتوآمد و مسائل فرهنگی- اجتماعی، در مناطق مركزی شهر زندگی كنیم.
5. سال 89 شد. قرار بود هشتمیلیون تومان را دو، سه ماهی در مؤسسه مهر نگه داریم و بعد، دوبرابر وام بگیریم و بشود شانزده میلیون. با دوازده میلیونش برویم مستأجری و با بقیهاش، عروسی بگیریم. آماده بودیم تا این كار را بكنیم تا اینكه اتفاق جدیدی افتاد. در یكی از گفتوگوهای دونفره با همسرم، به این نكته اشاره كردم كه در نیازمندیهای همشهری، بعضی از خانهها هستند كه هم وام دارند وهم مستأجر؛ یعنی بیست میلیون وام و دوازده تا پانزده میلیون پول رهن مستأجرمی شود. در نهایت، به نقدیندگی ده تا سی میلیونی نیاز است كه بشود چنین واحدهایی را خریداری كرد؛ البته این تفاوت قیمتها به واسطه مناطق مختلف و نوساز یا سن و سالدار بودن خانه بود. ناگهان این سؤال برایمان مطرح شد: چرا كه نه؟ دوست داشتیم زودتر زیر یك سقف برویم؛ اما خانهدار شدن ارزشش را داشت كه این اتفاق را به تعویق بیندازیم.
6. ما فقط هشت میلیون تومان داشتیم، بقیهاش چه؟ رفتیم و چند آپارتمان را دیدیم. نظرمان این بود كه اطراف امیریه تهران ساكن شویم. نخستین خانهای كه دیدیم، چهارراه پانزده خرداد بود، دو پله پایینتر از طبقه همكف بود و اطرافش را كارگاههایی مختلف گرفته بودند. جای وحشتناكی بود و از آنجایی كه ما هیچ ذهنیتی از خانه نقلی نداشتیم، با دیدن آنجا و كوچكیاش، حسابی ناراحت شدیم.
7. جستوجو ادامه داشت. رفتیم به امیریه، منیریه، كارگر جنوبی، حتی تهرانپارس، پایین نواب، جیحون و... شبها از سر كار میآمدم و میافتادیم به جان خیابانها. هر چقدر بیشتر میگشتیم، كمتر پیدا میكردیم. به این نتیجه رسیده بودیم كه باید روی پول نقد پانزده تا بیستمیلیون تومان حساب كنیم كه دوازده میلیونش بشود پول رهن مستأجر و بقیهاش را هم وامی كه دارد، تأمین كند. مجبور بودیم خانه بالای پنج سال حتی بالای ده سال ساخت را انتخاب کنیم.
8. اما نكته مهم هنوز پابرجا بود، بقیه پول را باید از كجا میآوردیم؟ روز و شبمان، با این محاسبات میگذشت؛ از كجا بیاوریم؟ چهكار كنیم؟ كجا برویم؟ آن روزها، خبرنگار حقالتحریری یك هفتهنامه بودم. در یكی از صحبتها با یكی از همكاران، متوجه شدم كه پول در مؤسسه مهر گذاشته است و میتواند وامی بگیرد ولی نیازی به این وام ندارد. تعارفی به ما كرد و ما هم این تعارف را روی هوا زدیم، البته خیلی هم اصرار كردیم كه خودش یك وقت نیاز نداشته باشد. رفتیم و وام را گرفتیم؛ البته با بدبختی. رئیس شعبه حاضر نمیشد بدون ضامن كارمند، وام بدهد. دو، سه بار رفتم و همینطور آنجا ایستادم تا راضی شد یك كاسب را بهعنوان ضامن انتخاب كنیم. یكی از خویشاوندان را آوردیم و حساب بانكی و گردش مالیاش را نشان داد و همه چیز تمام شد.
9. حالا یازده میلیون تومان داشتیم. به سختی هم كار میكردم اما درآمدم از سقف مشخصی بالاتر نمیرفت در نهایت هفتصد، هشتصدهزار تومان میشد. نشستیم و با شریك زندگی ام صحبت کردیم. قرار بر این شد سرویس طلایی را كه خانوادهام به او هدیه داده بودند و از مدتها قبل برای عروسی نگه داشته بودرا، بفروشیم. الان دقیقاً یادم نیست چقدر فروختیم. فكر كنم پولمان به چهارده یا پانزدهمیلیون تومان رسیده بود.
10. چارهای نبود. باید دنبال خانهای با پانزده میلیون پول نقد میگشتیم. باز هم میگشتیم و كمتر پیدا میكردیم. امیدمان به خیابان محبوبمجاز و امیریه و... بود اما مورد مناسب ما پیدا نمیشد. در این فاصله، مادرم پیشنهاد داد كه میتواند مقداری از طلاهایش را بفروشد تا كمكمان كند.
11. تا اینكه آخرین روز فرارسید. واقعاً خسته شده بودیم. دو، سه مورد هم پیش آمده بود كه تا پای معامله رفته بودیم اما فروشنده پول بیشتری خواسته بود و ما هم حسابی سنگ روی یخ شده بودیم؛ چون كه پول اضافهای نداشتیم. روزنامه را باز كردیم، موردی را دیدیم كه مناسب بود و آدرس را گرفتم. از خیابان محبوبمجاز كه بر میگشتیم، گفتیم كه سری هم به آنجا بزنیم. حسابی بههمریخته بودیم؛ خستگی پیادهرویها، خستگی روانی، كمبود پول. واقعاً نمیدانستم دیگر چه باید كرد. موردی كه آدرسش را یادداشت كرده بودیم، جایی در خیابان مختاری منطقه یازده، یك ایستگاه مانده به میدان راهآهن و دو تا میدان پایینتر از میدان تجریش (این آدرسی است كه به شوخی، تحویل همه میدهیم!) بود. آنجا را میشناختم اما تا حالا داخل پیادهروهایش قدم نزده بودم. اصلاً فكر نمیكردم بین چهارراه مولوی و میدان راهآهن و پایینتر از موتورفروشیها، چنین منطقه مسكونیای هم وجود داشته باشد. جای شیكی بود. در نگاه اول، از آنجا بدمان نیامد. به نسبت خودش خوب بود. چون شبانه برای بازدید خانه رفته بودیم، نور خوبی هم داشت و حسابی به دلمان نشسته بود. بنگاهی مورد نظر را پیدا كردیم و رفتیم سراغش. ما را بردند و خانه را نشانمان دادند. خانه خوبی بود؛ طبقه سوم، با نقشهای دلباز. اصلا به قیافهاش نمیخورد كه چهل و هفت متر باشد. تراس و انباری هم داشت ولی پاركینگ نداشت؛ بهتر كه نداشت، وگرنه پول كم میآوردیم. خوشمان آمد، پنجاههزار تومان بیعانه دادیم و گفتیم فردا برمیگردیم.
12. هنوز پولمان كامل نشده بود. فردایش آمدیم و دوباره خانه را در روز دیدیم و خوب براندازش كردیم و نخستین مبایعهنامه را نوشتیم. فكر كنم هفت، هشتمیلیون تومانی پول دادیم تا كد رهگیری بگیریم و همه كارها تمام شود. تا قسط دوم و قسط نهایی، چند روزی وقت بود. این چند روز هم فرصت مناسبی بود تا خودمان را به آب و آتش بزنیم و هر چی كم و كسر داریم را جبران كنیم. خودمان پول گذاشتیم، سرویس طلاها، كادوها و سكهها را فروختیم، وام گرفتیم، كمی هم دستی قرض كردیم تا سر موقع برگردانیم، مادرم هم مقداری طلا فروخت تا به این ترتیب، خانهدار شویم.
13. مانع بزرگ بعدی، وام مسكن بود. واقعا اذیت شدیم. رئیس بانك، اصلا راه نمیآمد و میگفت حتما باید كارمند رسمی با گواهی كسر از حقوق بیاورید. این گواهی كسر از حقوق، مدتها بود كه در برخی از سازمانها، از جمله آموزش و پرورش، صادر نمیشد. به این علت، ما نتوانستیم ضامن معلم كه خاله خانمم بود، را هماهنگ كنیم. چندبار رفتم و صحبت كردم ولی چند روز بعدش، فهمیدم كه رئیس بانك، بازنشسته شده و رفته دنبال كارش. چه باید میكردم؟ واقعا كلافه شده بودم. از یك طرف، باید این وام را میگرفتم، از طرف دیگر، دستم جایی بند نبود و اذیت میكردند. هیچوقت هم درك نمیكردم كه با وجود اینكه قرار بود خانه را پشت وام بیندازیم، دیگر ضامن چه معنایی دارد؟ بالاخره بانك بود و كار ما هم، گیر آنها شده بود. تا اینكه یك روز همینطور، سری به بانك مسكن محلهمان زدم. گفتند كه برای این وام، نیازی به كارمند رسمی نیست و كاسب هم كفایت میكند. به بانك مسكنی در خیابان طالقانی هم رفتم و خیلی صادقانه به رئیس بانك مشكلم را گفتم. پیشنهاد كرد سری به سرپرستی بانك بزنم كه همان نزدیكیها بود. رفتم به سرپرستی بانك و همه درد دلهایم را گفتم. خانمی كه آنجا بود، گفت چند لحظه بیرون بنشینم، بیرون نشستم. به شعبه مربوط زنگ زد و صحبت كرد. بعد صدایم كرد و گفت كه میتوانم بروم دنبال كارهایم. تنها شانسی كه آوردم، این بود كه بهعلت نداشتن مداركم، وام را به اسم یكی از خویشاوندانم گرفته بودم. به همین علت، قبول كردند كه من، بروم و از محلهایی كه بهصورت حقالتحریر كار میكردم، تأییدیه بگیرم و بیاورم تا ثابت كنم كه من دارم چندجا كار میكنم و بهعنوان ضامن، این وام را میتوانم ضمانت كنم. همه چیز تمام شد، قرار و مدار گذاشته شد و این مانع را نیز رد كردم.
14. تمام شد؟ نخیر، تمام نشد. ما یك مستأجر دوازده میلیونی هم داشتیم كه حالا باید فكری برای آن میكردیم. من هنوز بهصورت حقالتحریری كار میكردم و درآمد ثابت نداشتم. اما كاری فراهم شد و به سایتی رفتم با درآمد ماهی ششصد هزار تومان. سه، چهار ماهی هم كار كردم. باید ماهی پانصد هزار تومان قسط میدادم. قسط وام مسكن، مؤسسه مهر، وام ازدواج و دو، سه تا وام كوچولوی دیگر كه درجمع پانصد هزار تومان میشد.
15. خدای بزرگ! یك مانع بزرگ دیگر. حالا باید ماهی یك میلیون تومان كنار میگذاشتیم تا یك سال بعد، میتوانستیم سر خانه و زندگیمان برویم. آن هم درست وقتی كه من كار سایت را رها كردم و دوباره خبرنگار حقالتحریری شدم و درآمد ثابتی نداشتم. چارهای نبود، باید سرسختانه كار حقالتحریری انجام میدادم. یعنی شدنی بود؟ مگر چاره دیگری هم بود و داشتم؟ گفتم كه یك سال دیگر هم، البته در مثبتترین حالت، باید صبر میكردم. شاید هم دو سال! از كجا معلوم؟
16. تا اینكه در این شرایط بغرنج، یك كار ثابت یك میلیون تومانی هم به من پیشنهاد شد. درهمین زمان، شخصی هم پیدا شد كه به ما پنج میلیون تومان پول قرض بدهد؛ تا هر وقت كه خواستیم به او برگردانیم. وضع ما و تلاش ما را دیده بود و چون مقداری پول دم دستش بود، میخواست كه كمكمان كند. تا اینكه مادرخانمم نیز، گفت كه وامی از مؤسسه مهر گرفته ولی نیازی به آن ندارد. ما هم این موقعیت را روی هوا زدیم. مرحله بعدی؟ كتابی هم نوشته بودم كه حقالزحمهاش را با احترام و خجالت زیاد، پیش از چاپ كتاب دریافت كردم كه البته هنوز هم كتاب چاپ نشده است و باقیاش را هم، دستی قرض كردم و خلاص.
17. حالا ما میخواهیم یك خانه بزرگتر تهیه كنیم. شاید همین راسته خیابان ولیعصر را گرفتیم و پیشرفت كردیم و قدم به قدم به شمال شهر نزدیكتر شدیم؛ بالاخره جای پیشرفت دارد! حالا اعتماد به نفس یك شروع دوباره در ما ایجاد شده است. قسطمان سنگین است اما باورمان از آن هم سنگینتر شده است و می توانیم به كارهای بزرگتری دست بزنیم. وقتی در عرض دو سال، این اتفاق بیفتد، پس با تمركز و دقت بیشتر، اتفاقات مهمتر دیگری هم در راه خواهد بود.
18. روز اولی كه وارد خانه خالیمان شدم، دوست داشتم كف آن دراز بكشم و از ته دل، داد بزنم، بخندم، خدا را شكر كنم و هزار تا كار دیگر. خانه ما از دو طرف نورگیر دارد؛ روزها خیلی روشن میشود.
19. متشكرم كه به قصه من گوش كردید؛ برای خودم هم جالب بود، بعد از این همه مدت. راستی، هنوز قسط مسكنم را ندادهام اما خیالی نیست؛ همه چی آرومه.
ویدیو مرتبط :
دانلود داستان های کارینا این قسمت شکلات واقعی و غیر واقعی
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
قیمت واقعی خانه در تهران
به گزارش ایسنا، برخی سایتها با انگیزههای نامعلوم قصد دارند متوسط قیمت واحد مسکونی را بیش از آنچه هست جلوه دهند و ملاک آنها مبالغ اعلامی از سوی فروشندگان است.
بر اساس آمارهای رسمی که توسط بانک مرکزی اعلام شده طی بهمن ماه سال جاری قیمت هر متر مربع واحد مسکونی در تهران 39.2 میلیون ریال بود که نسبت به ماه قبل 3 درصد افزایش و نسبت به ماه مشابه سال قبل 1 درصد کاهش داشته است. با این حال برخی سایتها متوسط قیمت ملک در تهران را تا 6.5 میلیون تومان تخمین میزنند که نگرانیهایی در بین برخی متقاضیان مسکن ایجاد کرده است.
اما واقعیت ماجرا چیست؟ واقعیت این است که این سایتها آگهیهای فروش سامانه خود را مبنای قیمت خانه میدانند و بر این اساس ماهیانه اقدام به انتشار متوسط قیمت ملک در شهر تهران میکنند؛ حال آنکه مبالغ آنها صرفا پیشنهاد عرضه کنندگان است، نه آنچه در عمل منجر به عقد قرارداد میشود. اما مبنای آمار بانک مرکزی مبالغ استخراج شده از قراردادهای منعقد شده است.
در این خصوص با یکی از کارشناسان مسکن گفتوگو کردیم و نگرانی مخاطبان خود را در میان گذاشتیم. محمد عدالتخواه اظهار کرد: طی ماههای اخیر برخی سایتها گمانهزنیهای متفاوتی از قیمت خانه در تهران نسبت به مراجع رسمی ارایه میدهند که نمیتواند مبنای علمی و واقعی داشته باشد.
وی افزود: برخی سایتها که متعلق به فروشندگان مسکن است برای جلب مخاطب یا پیدا کردن مشتری برای خانههای دپو شده در 3 سال اخیر دست به اغراق میزنند تا به زعم خودشان با یک تیر دو نشان زده باشند؛ هم با القای نگرانی از وضعیت آیندهی مسکن، اولین خریداران مصرفی را به سوی خود بکشانند و هم میزان بازدید سایت را بالا ببرند.
عدالتخواه با بیان اینکه مسکن دیگر مثل دهههای قبل، سودآور نیست تاکید کرد: با توجه به خالی شدن روستاها، هجوم جمعیت به سوی کلانشهرها کمتر شده، لذا مسکن بهویژه در بخش لوکسسازی سودآوری گذشته را ندارد.
از سوی دیگر با اینکه برخی سازندگان از سونامی مسکن در سال آینده صحبت میکنند حسام عقبایی رییس اتحادیه مشاوران املاک تهران، نگرانی افزایش قیمت را بیمورد میداند و معتقد است رونق معاملات مسکن در نیمه دوم سال آینده اتفاق میافتد که البته نمیتواند به معنای جهش قیمت باشد.
از مهرماه تا بهمن ماه سال جاری معاملات مسکن در کشور دارای رشد نسبی بوده و از 77 هزار و 453 مورد در مهرماه به 106 هزار و 496 مورد در بهمن ماه رسیده است که کارشناسان علت این مساله را شوک روانی برجام میدانند و معتقدند این تعداد معاملات یک دهم شرایط ایدهآل بازار مسکن است.
افزایش نسبی معاملات مسکن از مهرماه تا بهمن ماه در حالی اتفاق افتاد که بهمن ماه سال جاری قیمت مسکن در کل کشور کاهش 1.9 درصدی نسبت به دی ماه را تجربه کرد و همچنین 1.3 درصد نسبت به ماه مشابه سال قبل ارزانتر شد. با این وجود برخی میگویند مسکن باز هم ظرفیت کاهش قیمت دارد؛ چرا که هنوز توان مشتریان به قیمت مسکن نرسیده و افزایش معاملات بیش از آنکه مربوط به رسیدن قیمت مسکن به کف واقعی باشد، ناشی از اثرات روانی امضای برجام است.
اقتصاددانان معتقدند بازار، بهترین مکان ارزیابی رونق یا پیشرونق مسکن است؛ چرا که اگر توان متقاضیان به قیمتها برسد اولین خریداران وارد بازار میشوند اما رصد دفاتر مشاوره املاک تهران حاکی از آن است که بازار مسکن، زمستانی و سرد است. در شهر تهران حدود 12 هزار بنگاه املاک وجود دارد و در بهمن ماه 18 هزار و 229 قرارداد خرید و فروش ثبت شده؛ یعنی سهم هر بنگاه 1.5 معامله در بهمن ماه بوده است.
اخبار اقتصادی - ایسنا