سبک زندگی


2 دقیقه پیش

شناخت بهترین آتلیه کودک و بارداری

بچه ها به سرعت بزرگ می‌شوند، زودتر از چیزی که فکرش را می‌کنید یا انتظارش را دارید. زمانی توانایی راه رفتن یا حرف زدن ندارند ولی اندک زمانی بعد آنها را در حال دویدن و مکالمه ...
2 دقیقه پیش

فیلم: تزیین اتاق کودک با گل‌های مقوایی

همین الان یک نگاهی به اتاق کودکتان بیندازید. آیا دلتان نمی خواهد چیزی به آن اضافه کنید؟ وقتی پولش را ندارید، پس باید از خلاقیتتان کمک بگیرید. در این ویدئو گل هایی مقوایی ...

داستان موفقیت دو کارآفرین و میلیونر معروف


مردی كه عنوان نخستین كاندیدای انتخاباتی دنیای فست فود را از آن خود كرد نه یك دوره بلكه دودوره بیخانمان بوده است. او زمانی كه كودك بود پس از مجادله با ناپدری خود خانه را ترك كرد وشبها را در مزرعه میخوابید. روزنامه ایران: مردی كه عنوان نخستین كاندیدای انتخاباتی دنیای فست فود را از آن خود كرد نه یك دوره بلكه دودوره بیخانمان بوده است. او زمانی كه كودك بود پس از مجادله با ناپدری خود خانه را ترك كرد وشبها را در مزرعه میخوابید تا اینكه به عنوان یك سرآشپز حرفهای در تهیه دستورالعمل پخت مرغ كنتاكی مشهور شد.


او حتی زمانی كه خوشمزه ترین دستور پخت مرغ را در دست داشت در پشت اتوبوس اسقاطی میخوابید تا اینكه به شمال امریكا سفر كرد تا مردم را متقاعد كند و بعد از آن راهی در بین مشتریانش باز كرد.نام تجاری كه او در سال 1964 میلادی به نام <كی اف سی> تأسیس كرد، یك شاهكار و تاكتیك چشمگیر در دنیای فست فود بود.كلونل ساندرز رستورانهای زنجیرهای مرغ سرخ شده كنتاكی را در سن 66 سالگی تأسیس كرد و با استانداردهای بالا و درخشان به عنوان یك نوآور در صنعت مواد غذایی فست فود مطرح شد.



پدر او قصاب بود و او در سن 5 سالگی پدرش را از دست داده و از خواهر خود آشپزی را یاد گرفت. در سن 10 سالگی برای كار وارد مزرعه شد و از آنجا كه خانواده بسیار فقیری داشت ناچار شد مدرسه را در كلاس ششم رها كند. مادر برای بهبود وضعیت اقتصادی با یك مرد كشاورز ازدواج كرد وقتی ساندرز 12 ساله بود با ناپدری خود دچار كشمكش شد و بعد از یك سال به شهرستان كلارك ایندیانا رفت. ساندرز در ایندیانا هیچ جا و مكانی برای زندگی نداشت و با دستمزد 15 دلار در ماه به عنوان كارگر در مزرعه زندگی میكرد. گفته میشود ساندرز شبها را در كوچههای اطراف روستا یا در مزرعه میخوابید.

در سال 1929 میلادی به كربین نقل مكان كرد و در كوهپایههای آپالاچی نزدیكی یك پمپ بنزین مركز كنتاك را ایجاد كرد و به گردشگران مرغ كنتاكی فروخت.رستوران او از یك میز و شش صندلی و چند ماهیتابه تشكیل شده بود او در آن زمان در حالی كه روی صندلی رستوران سیار خود میخوابید روز به روز به اعتبارش میافزود.

كلنول هارندز ساندرز در سال 1949 میلادی توسط معاون فرماندار تشویق شد و به عنوان یك سرآشپز حرفهای كار خود را آغاز كرد و این پایان بیخانمانی او بود.



در جستوجوی خوشبختی


همانطور كه در كتاب خاطرات كریستوفرگاردنر به نام «در جستوجوی خوشبختی واقعی» نوشته شده و ویل اسمیت آن را در فیلمی به همین نام به تصویر كشیده استعداد طبیعی و كار سخت و طاقت فرسا،كریستوفر گاردنر را از خیابان گردی به میلیونری بزرگ تبدیل كرد. او بیخانمانی خود را فرصت بزرگی برای خود میداند.داستان این ژنده پوش كه اكنون یك میلیونر خود ساخته و كارآفرین و سخنران چیره دست و همچنین یك انسان خیر و بشر دوست است در نوع خود بینظیر است.او كه به علاف وال استریت معروف بود و بسیاری زندگی او را به همین عنوان توصیف میكردند میگوید: از بیخانمانی تا كامیابی تنها یك چیز برایم مهم بود و آن احساس مسئولیت نسبت به پسرم است. بیخانمان بودم اما هرگز ناامید نبودم.برای رسیدن به این نقطه سختیهای زیادی را تحمل كردم. درد و رنج و شكست ناشی از یك ازدواج ناموفق،مدت زمان زندانی شدن برای پرداخت نكردن بلیت ورود به پاركینگ و كشمكش هایی كه برای فراهم كردن یك زندگی سالم برای خودم و پسر كوچولویم تحمل كردم بسیار رنج آور بود.

كریستوفر یك سال را در خیابان با پسرش به سر برد. آنها شبها در پناهگاه و در حمام عمومی و ایستگاه مترو میخوابیدند. اگرچه او بعدها در دفتر كار رئیس خود و در ایستگاه راهآهن و در پناهگاه بیخانمانها و پاركها می خوابید اما بعد از اینكه به عنوان خدمتكار در یك شركت مشغول به كار شد چون در محل كارش بیعیب و نقص بود توانست ازفرزندش هم مراقبت كند.سرانجام كریستوفر به عنوان یك دلال سهام وارد بازار كار شد و این تنها موقعیت گاردنر و نقطه عطفی در زندگی این میلیاردر بیخانمان بود.امروز نام او به عنوان یك مولتی میلیونر،سخنران با انگیزه و نیكوكار و تاجر بینالمللی میدرخشد. این تاجر ثروتمند در حال حاضر مدیر عامل و مؤسس كریستوفر گاردنر بینالمللی به ارزش خالص بیش از165 میلیون دلار است.



كریستوفر گاردنر میگوید:بی خانمانی زندگی هر كسی را تحت تأثیر قرار میدهد.گاهی اوقات رگههایی از بد شانسی یا شرایط دشوار مانند بیكاری یا عدم پرداخت اجاره بهای خانه بیخانمانی را منجر میشود.

داستان شگفت انگیز زندگی گاردنر با عنوان «در جستوجوی خوشبختی» منتشر شده است.این خاطرات جزو پرفروشترینها بود و به بیش از چهل زبان ترجمه شده است.این كتاب حاوی درسهایی از زندگی مانند شجاعت، سرسختی و نظم و انضباط است.

گاردنر موفقیتش را مدیون «بتی ژان» مسئول یك پرورشگاه میداند و معتقد است که این فرد، او را با معنویت آشنا كرد و به او یاد داد كه هر چند فقیر است اما باید مسیر دیگری را پیش بگیرد و زندگیاش را برای رسیدن به اهداف بزرگ تنظیم كند.

او بعد از اینكه ثروتمند شد در زمینه كمك به زنان و مردان بیخانمان فعالیت کرد. او معتقد است، عشق همه چیز است و در جستوجوی آنچه دنبالش بود خیلی خوش شانس بوده است.عشق پایه و اساس یك ارتباط خوب است و عشق باعث میشود انسان هدف اصلی خود را در زندگی بیابد.


ویدیو مرتبط :
موفقیت یک کارآفرین ایرانی در صنایع خودرو سازی اروپا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

داستان موفقیت کریستوفر گاردنر، کارآفرین بزرگ آمریکایی


کریستوفر پل گاردنر، کارآفرین، سرمایه گذار و سهامدار آمریکایی، نمونه بارز افرادی است که تسلیم مشکلات زندگی نمی شوند و با تلاش و پشتکار خود از فرش به عرش می رسند.

 
 


صبح بخیر: کریستوفر پل گاردنر، کارآفرین، سرمایه گذار و سهامدار آمریکایی، نمونه بارز افرادی است که تسلیم مشکلات زندگی نمی شوند و با تلاش و پشتکار خود از فرش به عرش می رسند. در اوایل دهه 1980 گاردنر با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می کرد و برای بزرگ کردن پسر کوچکش با مشکلات فراوان روبرو بود. دوران کودکی او با فقر، ترس، بی خانمانی و خشونت پدرخوانده در هم آمیخته بود. اما با تمام این سختی ها، مادر و یکی ازدایی های گاردنر الهام بخش زندگی او بودند و به او یاد دادند که چگونه خود را باور کند و با سختی ها بجنگد. گاردنر هشت ساله بود که مادرش را دستگیر کردند و به زندان فرستادند. جرم او به آتش کشیدن خانه برای کشتن شوهرش بود. در همان زمان دایی گاردنر در رودخانه می سی سی پی غرق شد و گاردنررا با مشکلات زندگی تنها گذاشت.


به گزارش صبح بخیر گاردنر در زندگی مشترک هم توفیق چندانی نداشت. وقتی گاردنر از تحصیل در رشته پزشکی منصرف شد، همسر اولش او را تنها گذاشت. گاردنر دو سال بعد با همسر دومش که دانشجوی دندانپزشکی بود آشنا شد و مدتی بعد صاحب پسری شد که نام او را کریستوفر گاردنر گذاشت.

در آن زمان گاردنر در یک آزمایشگاه کار می کرد. درآمد او ناچیز بود و به هیچ عنوان برای یک خانواده سه نفره کافی نبود. چهار سال بعد گاردنر به فروش تجهیزات پزشکی روی آورد تا از این طریق بتواند درآمد خود را افزایش دهد. اما نقطه عطف زندگی او ملاقات با باب بریدگز بود، مردی با ظاهری آراسته و یک فراری قرمز که گاردنر را به دنیای تجارت معرفی کرد. گاردنر که شیفته شخصیت و طرز زنگی بریدگز شده بود، به عنوان کارگزار سهام همکاری خود را با بریدگز آغاز کرد و بعدها توانست یک دستگاه فراری –چیزی که مدت ها آرزویش را در سر می پروراند- از بسکتبالیست مشهور مایکل جردن بخرد.


اما ازدواج دوم گاردنر هم چندان موفقیت آمیز نبود چون همسرش پس از آنکه او را به سواستفاده فیزیکی متهم کرد تمام اموال او را گرفت و رفت. زندگی مجدداً چهره سخت خود را به گاردنر نشان داده بود و او ناچار تمام طول روز را به کار و تلاش می گذراند. اما در سال 1982 تلاش و پشتکار او نتیجه داد و گاردنر پس از شرکت در آزمون ورودی به عنوان کارمند دائمی وارد شرکت ِ Dean Witter Reynolds (یک شرکت مشهور آمریکایی در زمینه سهام) شد.

پنج سال بعد گاردنر با سرمایه اندکی که داشت (10000 دلار) و با یک میز چوبی کوچک، شرکت خود را تحت عنوان گاردنر ریچ و همکاران در شیکاگو راه اندازی کرد. در سال 2006 گاردنر در معامله ای چندین میلیون دلاری ، سهام خود را درگاردنر ریچ فروخت وشرکت بین المللی خود را در نیویورک، شیکاگو و سان فرانسیسکو تاسیس کرد.


گاردنر اکنون یکی از کارآفرینانی است که در فعالیت های خیریه شرکت فعال دارد و 50 میلیون دلار صرف کمک به خانواده های کم درآمد، رفاه کودکان ، ساخت مسکن و ایجاد فرصت های شغلی کرده است.

در سال 2006 داستان زندگی اودر فیلمی به نام " در جست و جوی خوشبختی" با کارگردانی گابریل موچیانو به تصویر کشیده شد که با موفقیت بسیار همراه بود.