سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

چرا بچه های امروز کمتر شاد هستند؟



زیباترین دوران زندگی

بچه های قدیم بچه های شادی بودند، گواه این مدعا خود شمایید.

 

بچه های امروز با هر تلنگری می شکنند و شادی هایشان به سادگی جای خود را به افسردگی و اضطراب می دهند. بچه های قدیم بچه های شادی بودند، گواه این مدعا خود شمایید. اما بچه های امروز در کجای روزگار سیر می کنند؟

 

دوران کودکی پر خاطره ترین و زیباترین دوران زندگی است. دورانی است که هر چند ساله که باشید باز هم بد جور دلتان می خواهد به آن روزها برگردید و به بازیهایش، به همبازیهایش، به فیلمها و کارتونهای بی تکلفش، به خوراکی های خوشمزه اش و به شیطنت هایش فکر کنید. خلاصه دل تان لک می زند برای شادی های آن روزهایش و همه کار می کنید تا بلکه به نحوی دوباره آن شادی ها را در خودتان زنده کنید. اما انگار آن شادی ها مخصوص آن روزها بودند و بس.


امکاناتی که شادی نمی آورد
شاید شما هم مانند من دلتان از این قضیه بگیرد اما وقتی به آن روزهای خودتان فکر می کنید و آن را با این روزهای کودکان مقایسه می کنید، می بینید روز و شب شان شده تلویزیون، تبلت ، انواع و اقسام کلاس های درسی و غیر درسی، کلاس ورزش و وزن کم کردن، به خودتان می گویید «اگر به جای بچه های این زمانه بودم چه؟». واقعیت این است که بچه های امروز با اینکه در مقایسه با گذشته از امکانات بیشتری برخوردارند اما به اندازه بچه های دیروز شاد و سر زنده نیستند. فکر می کنید چرا؟

ائتلاف پنهان والدین و تلویزیون
پدر و مادرها در گذشته رابطه خوبی با قصه گفتن و درست کردن سرگرمی های مفید و مفرح برای بچه هایشان داشتند. اما پدر و مادرهای امروزی با اینکه با سواد ترند، آنقدر ها وقت و یا حوصله ندارند، در نتیجه تا صدای کودک در می آید،  دکمه تلویزیون را می زنند و سراغ کارهای خودشان می روند. ای کاش لااقل شبکه های مخصوص کودکان را برای آنها روشن می گذاشتند، از آنجا که تبلیغات تلویزیونی جزء شادترین، رنگارنگ ترین و موزیکال ترین بخش ها هستند و در کمترین زمان بیشترین تنوع رنگ و آهنگ را به نمایش می گذارند و به همین دلیل مورد توجه بیشتر بچه ها قرار می گیرند، متأسفانه به دنبال یافتن تبلیغات مدام کانال عوض می کنند.

این جریان تا بزرگ تر شدن کودک ادامه پیدا می کند، تا جایی که دیگر کودک خودش برای تماشای فلان کالای تبلیغی کنترل تلویزیون را به دست می گیرد. تحفه نامیمون این ائتلاف ناخودآگاه، شکل گرفتن این تصور در کودک است که «فلان بچه در فلان تبلیغ ، شاد و سر حال بود چون فلان چیز را در دست داشت». به عبارت دیگر بچه از تماشای این برنامه ها یاد می گیرد که فکر کند که برای شاد بودن و آرامش داشتن باید چیزهایی داشت، باید کارهایی کرد که در نگاه دیگران خوب به نظر رسید، باید تأیید دیگران را جلب کرد، خلاصه این که باید شادی را در جایی بیرون از خود جستجو کرد. مسلم است کودکی که منابع شادی بخش خود را در بیرون از خود می جوید با فراهم نشدن هر کدام از این منابع به هم می ریزد و دچار اضطراب و افسردگی می شود.

زیباترین دوران زندگی

دوران کودکی پر خاطره ترین و زیباترین دوران زندگی است.

 

نچشیدن طعم حمایت همسالان
قدیم تر ها هر خانواده ای دست کم سه چهار تا بچه قد و نیم قد داشت، و در هر کوچه ای چند تا بچه هم سن و سال بودند که هر روز خانه یکی جمع می شدند و چند ساعتی با هم بازی می کردند. آن موقع ها اگر بچه ای مثلاً زمین می خورد حتی اگر رقیب بقیه هم بود، دیگران دستش را می گرفتند، اشکهایش را پاک می کردند، او را قلمدوش خود می کردند و تا رسیدن به خانه و آغوش گرم مادر مشایعت می نمودند. بچه های حالا مزه این حمایتها را درک نمی کنند، چون آن را کمتر چشیده اند. آخر طفلکی ها در هر خانواده یکی دو تا بیشتر نیستند آن هم با چنان فاصله سنی که یکی برای دیگری والدی گری می کند، همسایه ها هم مثل قبل ها نیستند. دیگر پاتوقی برای جمع شدن بچه های کوچه وجود ندارد و بچه ها آنقدر همدیگر را نمی شناسند که بخواهند عصای زمین خوردنهای همدیگر شوند.
فقط شما که طعم حمایت های همسالان تان را چشیده اید درک می کنید که چقدر حال آدم از این وضعیت خوب می شود!


بازیهای کودکی گم شده اند
بچگی کردن با بازی معنا پیدا می کند. بچه های قدیم با همسالان  خود بازی می کردند آن هم با هر کس که دوستش می داشتند، هیچ اجباری در انتخاب همبازی و بازی وجود نداشت، یک آزادی ایمن بر بازیهای بچه ها حکمفرما بود، والدین و بزرگترها دورا دور حواسشان به بچه ها بود اما تا زمان اضطرار وارد بازی آنها نمی شدند و دخالتی نمی کردند.

به همین دلیل بچه در بازی یاد می گرفت که علایق فردیشان را بشناسد، بر مبنای علایق درونی شان عمل کند، مشکلاتشان را خودشان حل کند، زندگی خود را کنترل کند و سعی کند همه این ها را در یاد بسپارد. مسلماً این بچه اگر زمین می خورد، به پای روزگار و شانس نمی گذاشت، بلکه به حساب کجی قدم خودش می گذاشت و با تصمیم برای صاف کردن این کجی به طور خود جوش از جا بلند می شد و دویدن را از سر می گرفت.
اما بچه های حالا که نه در مدرسه در انتخاب بازیها و همبازیهایشان آزادی چندانی دارند و نه در خانه می توانند بدون دخالت و نظارت مستقیم والدین قدم از قدم بردارند، نقطه مقابل این موضوع را یاد می گیرند. آنها می آموزند که بدون کنترل دیگران از پس یک بازی هم بر نمی آیند، در نتیجه دنیا را جای نا امنی می بینند که هیچ کنترلی بر اتفاقات آن ندارند.
منبع:تبیان

 


ویدیو مرتبط :
آهنگ شاد کرمانجی شوان - محسن میرزازاده - شاد شاد شاد شا

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

والدین افسرده، بچه های شاد


معمولا سعی می کنم اشک هایم را از فرزندم پنهان کنم اما گاهی اوقات فرزندم ناگهان وارد اتاق می شود و متوجه می شود که من در حال گریه بوده ام. فرزند دبستانی من بارها از من پرسیده است که چرا اینقدر گریه می کنم اما نمی دانم چه پاسخی باید به او بدهم؟





مجله موفقیت:
معمولا سعی می کنم اشک هایم را از فرزندم پنهان کنم اما گاهی اوقات فرزندم ناگهان وارد اتاق می شود و متوجه می شود که من در حال گریه بوده ام. فرزند دبستانی من بارها از من پرسیده است که چرا اینقدر گریه می کنم اما نمی دانم چه پاسخی باید به او بدهم؟ چگونه می توانم این بیماری درونی و پنهانی را که آزارم می دهد، برای فرزندم توضیح دهم؟

افسردگی برای کودکان بسیار ناشناخته و عجیب است، آنها نشانه های سرماخوردگی و آنفولانزا را می بینند، اگر دست یا پای کسی شکسته باشد، می بینند و مشکل او را درک می کنند؛ کودکان درد جسم را می بینند اما درد و مشکلات روحی را درک نمی کنند؛ زیرا درک چیزی که دیدنی نیست برای کودکان در سنین پایین بسیار دشوار است.

افسردگی هم نوعی بیماری است مانند تمام بیماری های دیگر. در این بیماری منتقل کننده های پیام از یک سو به سوی دیگر مغز، به درستی وظایف خود را انجام نمی دهند؛ مانند این مورد که شما باید پیغامی را از معلم خود به مادرتان برسانید تا او کار خاصی را انجام دهد؛ حالا اگر شما پیغام معلمتان را به مادرتان نرسانید، او هرگز از کاری که باید انجام دهد، مطلع نمی شود. افسردگی نیز درست به همین شکل است؛ زمانی که پیغام به مقصد مورد نظر ارسال نشود، فرد گیج و افسرده می شود.

افسردگی برای کودکان بسیار عجیب و پیچیده است؛ چرا که پدر و مادر کاملا سالم و طبیعی به نظر می رسندو باور اینکه آنها بیمارند بسیار دشوار است. قاب عکسی را با تصویری سه بعدی تصور کنیدکه در نگاه اول مورد خاصی را در آن نمی بینید اما اگر دقیق تر شوید و تمرکز کنید، متوجه خواهید شد که پشت این تصویر، عکس دیگری نهفته است. افسردگی نیز درست به همین شکل است، شما چیزی با چشمانتان نمی بینید اما این فرد به نوعی بیماری مبتلاست که باید درمان شود.



فرزندشما باید به خوبی درک کند که مشکل افسردگی شما تقصیر او نیست؛ زیرا اشتباهات و رفتارهای نادرست او تنها شما را ناراحت می کند اما افسرده و بیمار نمی کند.

به فرزندتان بگوییدکه گریه برای شما سودمند است و آرامتان می کند؛ یعنی همانگونه که به میوه و سبزیجات برای سلامتی نیازمندید، گاهی گریه نیز برای تان لازم است و تنها چیزی است که حالتان را بهتر می کند. به او بگویید ذرات بد و بیمار کننده ای در بدن وجود دارند که شما با گریه آنها را از بدنتان بیرون می ریزید و حالتان بهتر می شود؛ دراست مانند حمام که قسمت های بیرونی و روی پوست بدن را تمیز می کند، گریه نیز داخل بدن شما را پاکیزه می کند.

گاهی افراد افسرده حرف هایی می زنند که گفتن آنها اشتباه است اما آنها این حرف ها را عمدا و برای ناراحت کردن دیگران نمی گویند؛ بلکه بدان سبب می گویندکه آنها مدتی طولانی احساسات بدی داشته اند، خسته و افسرده اند؛ گاهی اوقات ناگهان به این دلیل که فرزندتان در اتاق شماست، سرش فریاد می کشید؛ در حالی که باید برای او توضیح دهید که در چنین مواقعی شما هیچ مشکلی با فرزندتان نداشته اید و تنها به دلیل مشکلات قبلی ناگهان از کوره در رفته اید. به فرزندتان بیاموزید که این رفتار شما را شخصی تلقی نکند و بداند که شما تنها به این دلیل که احساس خوبی ندارید، از این موضوع ناراحت هستید.

زمانی که کسی مبتلا به افسردگی است، اطرافیانش احساس می کنند که او آنها را دوست ندارد. زمانی که او فریاد می کشد، بی حوصله است و می خواهد در اتاقی تنها باشد و در تنهایی اش گریه کند. باور اینکه او هنوز اطرافیانش را دوست دارد، کمی دشوار می شود. وقتی کسی به شما ابراز محبتی نمی کند و حوصله این کار را ندارد، سخت است باور کنید که او دوستتان دارد. باید به فرزندتان بگویید اگرچه در این لحظه از لحاظ روحی شرایط خوبی ندارید اما همواره او را عاشقانه دوست دارید. فرزند شما باید همواره از عشق شما نسبت به خودش مطمئن باشد تا احساس امنیت کند.

افسردگی قابل درمان است و این خبر بسیار خوبی برای فرد افسرده و اعضای خانواده اوست. بسیاری از بیماری های روحی به طور کامل درمان نمی شوند یا بهبودی در آنها خیلی دیر حاصل می شود اما در مورد افسردگی شرایط کاملا امیدوارکننده است.

افسردگی نسبت به بسیاری از بیماری های روحی خیلی سریع تر به نتیجه می رسد. اگر شما از افسردگی رنج می برید، به چند هفته زمان نیاز دارید تا داروهایی را که پزشک برایتان تجویز می کند، در کنار جلسات مشاوره مصرف کنید. بدون شک پس از گذراندن این مدت حال بهتری خواهید داشت و شادتر می شوید؛ به علاوه می توانید نعمت لذت بردن از زندگی و شادابی را به اعضای خانواده تان نیز هدیه بدهید. به فرزندتان بگویید که مشکل شما خیلی پیچیده نیست و درمان می شوید، به او اطمینان دهید که به زودی شما نیز مانند دیگر والدین، شاد و خوشحال خواهید شد. امیدوار باشید و فرزندانتان را نیز امیدوار کنید.