سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

چرا بدنم را زشت می بینم؟


تا به حال با بسیاری از افراد مواجه شده اید که از ظاهر جسمانی خود راضی نبوده و خود را زشت می دانسته اند، بنابراین خود را به تیغ جراحی زیبایی سپرده اند.

ماهنامه زیبایی سالم - فرشاد شیبانی*: تا به حال با بسیاری از افراد مواجه شده اید که از ظاهر جسمانی خود راضی نبوده و خود را زشت می دانسته اند، بنابراین خود را به تیغ جراحی زیبایی سپرده اند؛ افراد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن با یک یا چند نقص یا کاستی در ظاهر جسمانی شان مشغولیت ذهنی دارند، از این رو معتقد هستند که زشت، غیرجذاب، غیرعادی یا از شکل افتاده هستند.

البته عیب ادراک شده برای دیگران قابل مشاهده نیست یا از نظر دیگران بی اهمیت است. طیف مختلفی از نگرانی ها از «غیرجذاب» یا «معیوب بودن» تا «زشت و مثل هیولا» وجود دارد. این مشغولیت می تواند روی یک یا چند عضو بدن متمرکز شود؛ ولی بیشتر از همه در مورد پوست (برای مثال ادراک آکنه، زخم ها، خطوط، چروک ها، زردی)  مو (مثلا موهای زیاد، زائد) بینی (برای مثال سایز یا شکل) وجود دارد.

با این حال دیگر اعضای بدن نیز می تواند مورد تمرکز قرار گیرد (مثلا چشم ها، دندان ها، وزن، شکم، سینه، پاها، شکل و سایز صورت، لب ها، چانه، ابروها و اندام های جنسی). برخی افراد از قرینه نبودن قسمت های مختلف بدن شان شکایت دارند. این مشغولیت های ذهنی مزاحم، ناخواسته و وقت گیر است به طور میانگین 3 تا 8 ساعت روزانه و مقاومت علیه آن ها یا کنترل آن ها معمولا دشوار است.

چرا بدنم را زشت می بینم؟

رفتارها و اعمال ذهنی تکرار شونده و مفرط (مثل مقایسه کردن) در پاسخ به مشغولیت ذهنی انجام می گیرد. فرد خود را مجبور به انجام دادن آن ها می بیند و این رفتارها لذتبخش نیست و در عوض ممکن است اضطراب و نارضایتی را افزایش دهد. به طور معمول، آن ها وقت گیر و مقاومت علیه آن ها دشوار است. رفتارهای شایع شامل مقایسه کردن بدن خود با دیگران است. فرد به طور مکرر آن قسمت از بدنش را که زشت می داند، در آینه یا سایر سطوح انعکاس دهنده چک می کند یا به طور مستقیم اندازه می گیرد.

آرایش مفرط (مثل شانه کردن، مدل دادن، تراشیدن یا کندن موها) پوشاندن و استتار کردن (مثلا پوشاندن نواحی زشت ادراک شده با اشیا مختلف مثل کلاه، لباس، آرایش یا موها)، اطمینان جویی از افرا در مورد اینکه آن نواحی چطور به نظر می رسد، لمس کردن آن نواحی برای چک کردن آن ها، ورزش مفرط یا وزنه برداری و دنبال فنون آرایش بودن نیز از دیگر رفتارهای شایع محسوب می شود.

برخی افراد پوست شان را برنزه می کنند؛ برای مخفی کردن زردی یا آکنه های پوست لباس هایشان را به دفعات عوض می کنند؛ برای پوشاندن نقص ادراک شده یا به طور اجباری خرید می کنند؛ مثلا محصولات زیبایی. کندن اجباری پوست با هدف برطرف کردن نقص خیالی نیز رایج است و منجر به آسیب پوستی، عفونت یا حتی پارگی عروق خونی می شود.

چرا بدنم را زشت می بینم؟

بدریخت انگاری در آقایان

یک شکل از اختلال بدشکلی بدن که تقریبا تنها در مردان وجود دارد، شامل مشغولیت ذهنی با کوچک بودن سایز بدن یا به اندازه کافی عضلانی نبودن و لاغر بودن است. این بیماران واقعا نرمال به نظر می رسند یا حتی عضلانی تر از بقیه هستند. آن ها ممکن است با سایر قسمت های بدن مثل پوست یا مو نیز اشتغال ذهنی داشته باشند. اکثریت آن ها (نه همه آن ها) رژیم غذایی می گیرند، ورزش می کنند و به میزان زیادی وزنه برداری انجام می دهند که گاهی اوقات منجر به آسیب بدنی برای آن ها می شود. این افراد از داروهای آندروژن و استروئید آنابولیک خطرناک در جهت بزرگ کردن اندام و عضلانی تر شدن  استفاده می کنند.

چرا بدنم را زشت می بینم؟

تصورات ذهنی

بسیاری از مبتلایان به اختلال بدریخت انگاری بدن معتقدند که دیگران توجه خاصی به آن ها دارند و ظاهر آن ها را مورد تمسخر قرار می دهند. اختلال بدریخت انگاری بدن با سطوح بالای اضطراب اجتماعی، کناره گیری از اجتماع، خلق افسرده، روان رنجورخویی، کمال گرایی، برون گرایی پایین و عزت نفس پایین ارتباط دارد. بسیاری از این افراد، از ظاهرشان خجالت می کشند و مایل نیستند نگرانی های شان را با دیگران در میان بگذارند. اکثریت افراد از درمان های زیبایی در جهت بهبود نقص ادراک شده شان استفاده می کنند که درمان ها  جراحی های پوستی از همه شایع تر است، در حالی که اختلال بدریخت انگاری بدن به این قبیل درمان ها به ندرت پاسخ می دهد و حتی ممکن است بدتر شود. حتی برخی از این بیماران از این بابت که متخصصان، درمان های زیبایی را تایید نمی کنند، ممکن است خشمگین شوند.

عواقب بدریخت انگاری

تفریبا تمام افراد مبتلا به اختلال بدریخت انگاری بدن به علت نگرانی های مربوط به ظاهر در عملکرد روانی- اجتماعی شان نقص دارند. این نقص ممکن است از شدت متوسط (برای مثال اجتناب از برخی موقعیت های اجتماعی) تا شدید و ناتوان کننده (مثل کاملا خانه نشین شدن) متغیر باشد. در مجموع، در این افراد عملکردهای روانی- اجتماعی و رضایت از زندگی به میزان زیادی پایین است. حدود 20 درصد از نوجوانانی که اختلال بدریخت انگاری بدن دارند به علت علائم اختلال شان از مدرسه اخراج میش وند. اختلال در عملکردهای اجتماعی (مثل فعالیت های اجتماعی، روابط، صمیمیت) نیز رایج است. افراد ممکن است به علت اختلال شان سال ها خانه نشین شوند.

چرا بدنم را زشت می بینم؟

متاسفانه تاکید مفرط برخی رسانه ها بر زیبایی و این برداشت اشتباه که توانمندی و ارزش یک انسان تنها به ظاهر اوست، منجر می شود تا این افراد چنین وسواسی در این زمینه پیدا کنند. به قول حضرت مولانا: «صورت ظاهر چه جویی ای جوان/ رو معانی را طلب ای پهلوان».

افرادی که عزت نفس آن ها از منابع مختلف مثل اخلاق، دانش، کمالات، هنر، درک و فهم، تحصیلات و بشردوستی منشا می گیرد. قطعا به ظاهر خود به عنوان بخشی از شخصیت و وجود خود می نگرند، نه اینکه تنها دارایی آنان ظاهرشان باشد که روی آن وسواس پیدا کنند. از آنجا که مشکل این افراد پایه روان شناختی دارد هرگونه عمل جراحی قطعا بی اثر خواهدبود و باز هم فرد از خودش راضی نخواهدشد. درمان این اختلال توسط متخصص روان شناسی بالینی صورت می گیرد. در درمان روی عزت نفس، باورهای ناکارآمد و طرح واره های مراجع که در گذشته شکل گرفته اند و همچنین ریشه آن کار می شود. علاوه بر آن، دارو درمانی نیز که توسط روان پزشک صورت می گیرد، کمک کننده خواهد بود.

*متخصص روان شناسی بالینی


ویدیو مرتبط :
هلالی:دوباره چشمم را گریون می بینم / دوباره دلم را مجنون می بینم

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

قصه جوجه اردک زشت



یکی از بعداز ظهرهای آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی در دهکده ،خانم اردکه لانه اش را کنار دریاچه ساخته بود.

 

اون پیش خودش فکر می کرد: مدت زیادی هست که روی این تخم ها خوابیده ام . او تنها نشسته بود و بقیه اردکها مشغول شنا بودند .

 

کم کم تخم ها شروع به حرکت کردند و با نوکهای قشنگ کوچکشان پوسته ی تخم شان را شکستند . آنها یکی یکی بیرون آمدند اما هنوز خیس بودند و نمی توانستند که بخوبی روی پاهایشان بایستند.

 

جوجه اردک زشت

بزودی جوجه ها روی پا هایشان ایستادند و شروع به تکان دادن خودشان کردند.تا اینکه پرها یشان خشک شد خانم اردکه نگاهش به تخم بزرگی افتاد و پیش خودش گفت : اوه نه هنوز یکی از تخم ها اینجاست اردک پیری کنار خانم اردک آمد .

 

به تخم نگاه کرد و گفت: شاید این تخم یک بوقلمون باشد این اتفاق یکبار برای من هم رخ داده است اون جوجه حتی نمی توانست به آب نزدیک شود. چرا ناراحتی ؟ من پیشنهاد می کنم که او را ول کنی . سپس اردک پیر آهسته شنا کرد و رفت.

 

خانم اردکه فکر کرد کمی بیشتر روی این تخم بنشیند . بعد از مدتی صداهای ضعیفی از داخل تخم شنید و بزودی جوجه کوچولو از تخم بیرون آمد.

 

مادر مدتی به جوجه نگاه کرد او با پرهای خاکستریش ظاهر عجیبی داشت و مادر را نگران کرد. اما وقتی که به پاهایش نگاه کرد خیالش جمع شد که این جوجه ی بوقلمون نیست.

 

اما جوجه ی بزرگ و زشتی بود روز بعد مادر جوجه هایش را به کنار دریاچه برد . جوجه ها یکی یکی داخل آب پریدند . بزودی همه آنها حتی جوجه اردک زشت روی آب شناور بودند.

 

سپس مادر جوجه هایش را به حیاط طویله برد .سرش در برابر اردک پیر به نشانه ی احترام خم کرد و گفت : نوار بین پاهای این جوجه نشان می دهد که یک جوجه بوقلمون نیست بوقلمونی که در نزدیکی آنها راه می رفت سرش را بالا آورد و گفت : تا حالا چنین جوجه اردک زشت و بزرگی ندیده ام این تازه شروع مشکلات جوجه اردک بود .

 

حیوانات با او رفتار دوستانه ای نداشتند چون اوخیلی زشت بود . جوجه اردکهای دیگر با او بازی نمی کردند و او را اذیت می کردند . مرغها به او نوک می زدند و همه حیوانات به او می خندیدند.

 

جوجه اردک بیچاره خیلی غمگین و تنها بود . و با گذشت زمان بیشتر ناراحت می شد . هرچند که مادرش سعی می کرد به او دلداری بدهد احساس می کرد کسی او را دوست ندارد و فکر می کرد چرا با بقیه برادرهایش فرق دارد .

 

 

یک شب که دیگر جوجه اردک زشت نتوانست این همه ناراحتی را تحمل کند از حیاط طویله خارج شد و تا جایی که می توانست دوید . بزودی به جنگل رسید . هر چه جلوتر می رفت پیدا کردن راه سخت تر می شد .

 

اما او به دویدن ادامه داد تا اینکه به نزدیکی مردابی رسید که اردکهای وحشی در آنجا زندگی می کردند . جوجه اردک پشت درختی پنهان شد . احساس می کرد که خیلی تنها و خسته است صبح هنگامیکه تعدادی از اردکها پرواز میکردند متوجه جوجه تازه وارد شدند ایستادند به او سلام کردند .

 

از او پرسیدند: تو کی هستی ؟ جوجه اردک زشت گفت : من اردک مزرعه هستم آیا تا حالا جوجه اردکی مثل من دیده اید که پرهای خاکستری داشته باشد. او مدت طولانی به اردکهای وحشی که با اردک های مزرعه خیلی فرق داشتند نگاه کرد آنها گفتند : یک اردک ؟ ولی ما تا حالا جوجه اردکی مثل تو ندیده ایم . اما مهم نیست . تو می توانی اینجا بمانی چون این مرداب به اندازه کافی برای همه ما جا دارد .

 

 

جوجه اردک زشت خوشحال بود که می توانست در کنار مرداب استراحت کند و از حیوانات بیرحم مزرعه دور باشد هوا سرد بود جوجه اردک زشت به برگ های درختها نگاه کرد که طلایی و قرمز بودند . همانطور که او میان نیزار برای پیدا کردن غذا می گشت دو غاز وحشی جوان از آسمان کنار او به زمین نشستند.

 

سلام دوست داری از ما باشی. ما داریم به مرداب دیگری پرواز می کنیم که کمی از اینجا دورتر است جائیکه غازهای جوان زیادی مثل ما آنجا زندگی می کنند .

 

جوجه اردک زشت از این اتفاق خوشحال بود اما قبل از اینکه کاری کند صدای شلیک گلوله ای را شنید و غاز به درون مرداب افتاد . یک سگ گنده داخل آب پرید تا آنها را بگیرد .

 

اسلحه ها شروع به شکلیک در اطراف مرداب کردند سگ دیگری از میان نیزارها بطرف جوجه اردک آمد سگ لحظه ای به او نگاه کرد و سپس از آنجا دور شد .

 

جوجه اردک در حالیکه از ترس نفس نفس می زد گفت : خدایا متشکرم . من اینقدر زشتم که حتی سگ هم مرا نمی خواهد . او تمام روز در میان نیزار ماند .بالاخره زمانیکه خورشید غروب کرد سگها رفتند و شلیک ها قطع شد .

 

او آشفته خودش را از کناره دریاچه به میان جنگل رساند همانطور که او در تاریکی راه می رفت باد شدیدی می وزید .ناگهان خودش را جلوی یک کلبه خیلی قدیمی دید . نور ضعیفی از لای سوراخ در دیده می شد . جوجه اردک فکر کرد که باید داخل بروم و از دست باد خلاص شوم .بنابر این بزور از سوراخی وارد خانه شد و در گوشه ای شب را گذراند.

 

 

جوجه اردک زشت

 

زن پیری با گربه و مرغش در این کلبه زندگی می کرد . صبح روز بعد که پیرزن جوجه اردک را دید از خودش پرسید : این دیگه چیه ؟ از کجا آمده ؟ اردک آنجا ماند .

 

اما جوجه بیچاره در گوشه ای غمگین نشسته بود لذت شنا کردن روی آب را بیاد آورد . به مرغ گفت من می خواهم به دنیای وحشی بروم مرغ به او گفت : تو دیوانه هستی . اما من نمی توانم تو را اینجا نگه دارم .

 

جوجه اردک گشت و حوضچه بزرگی را پیدا کرد . و در زیر نور خورشید شناور شد . روز بعد یکباره یک گروه از پرندگان سفید بزرگی رابا گردنها دراز و جذاب در حال پرواز دید .

 

 

او تا آن روز چنین پرندگان زیبایی را ندیده بود . او پیش خودش فکر کرد ، کاش می توانستم با آنها دوست شوم .

 

این پرندگان به سمت جنوب مهاجرت می کردن باد سرد زمستان شروع به وزیدن کرد . جوجه اردک مجبور بود برای محافظت از یخ زدگی به سختی با پاهایش پارو بزند .

 

یک روز صبح پاهایش یخ زد کشاورزی که از آنجا عبور می کرد او را نجات داد . او پرنده بیچاره را به خانه گرمش برد .اما بعد بچه های کشاورز جوجه اردک را ترساندن و او بال و پر زد و به آشپزخانه پرید و چیزهای مختلفی برخورد کرد و وقتی که در برای لحظه ای باز شد او بیرون پرید.

 

خلاصه جوجه اردک از زمستان جان سالم بدر برد یک روز صبح که لای نیزار خوابیده بود گرمای خورشید را احساس کرد . کش و قوسی به بالهایش داد و به آسمان پرواز کرد . او بطرف یک باغ که یک حوض بزرگ در وسطش داشت پرواز کرد .

 

او سه پرنده سفید زیبا راروی آب دید که خیلی با جذبه و نرم شنا می کردند . آنها قو بودند ولی او این را نمی دانست او خیلی نرم بدون آنکه بال بزند بالای سر قوها پرواز کرد و سرش را برای احترام خم کرد .

 

در انعکاس آب قوی زیبای دیگری دید . دو بچه کوچک به سمت باغ می دویدند فریاد زدند ، نگاه کن یکی دیگه . این یکی از بقیه زیباتر است آن جوجه اردک زشت حالا یک قو بود . قلب او پر از عشق به قوها دیگر بود و فهمید که چه حقیقتی رخ داده است . و قبلا که یک جوجه زشت بود فکرنمی کرد روزی چنین اتفاقی بیافتد.