سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

مامان جون، دستم اُوخ شده!



 

 

 

 

زیرچشمی نگاهش می کنید ، این طرف و آن طرف می دود ، لحظه ای می ایستد و دوباره دویدن را ادامه می دهد ، غرق در دنیای شگفت انگیز خودش است از هر اکتشافی لذت می برد. ناگهان تعادلش به هم خورده به زمین می افتد. لحظه ای سکوت می کند ، نگاهش در جستجوی شماست، به محض اینکه شما را یافت و نگاهش به نگاه شما تلاقی کرد با کوچک ترین واکنش شما، محل صدمه دیده را نشان می دهد و گریه را آغاز می کند. گریه ای طولانی و بس دردناک.

 


در موقع زمین خوردن کودک حد امکان عکس العمل خود را کنترل کرده و آرام باشید و در حد نیازش به او کمک کنید ، بگذارید خودش از زمین بلند شود و یا صندلی افتاده را کنار بزند.

 



این تجربه را بارها و بارها داشته و یا در سایر کودکان مشاهده کرده اید، بچه ها زمین خورده اند ، یا سرشان به میز خورده یا انگشت شان روی در باطری ماشین کوچک شان گیر کرده است. غریزه تان به شما می گوید که چیز مهمی نیست، حتی نگاه زیرچشمی شما گواهی است بر این مدعای جای نگرانی نیست. اما به خاطر بسپارید که از همان اولین سال تولد، کودک یاد می گیرد که به عکس العمل شما توجه کند. در واقع بیان ساده احساسات شما، علامتی است که به او اجازه می دهد تا واکنش نشان داده و آن را گسترش دهد. بنابراین چنانچه عکس العمل شما خندیدن و یا اخم کردن و یا فریاد زدن باشد ، کودک نیز به همان صورت نسبت به حادثه عکس العمل نشان می دهد. مگر آنکه واقعاً صدمه دیده باشد.

 

 

باید تا حد امکان عکس العمل خود را کنترل کرده و آرام باشید و در حد نیازش به او کمک کنید ، بگذارید خودش از زمین بلند شود و یا صندلی افتاده را کنار بزند.



کودک به مرور یاد خواهد گرفت ، در واقع کشف خواهد کرد که می تواند با کمی غلّو و تغییر رفتار یا به عبارتی دستکاری در رفتار توجه بیشتر شما را جلب کند. او با بزرگ نمایی درد ، طالب همدردی بیشتر است. در چنین مواردی بهتر ین عکس العمل این است که با جدیت به او بگوئید : « اجازه بده دستت را بینم، نه چیزی نشده است ». یا این مساله را که با شوخی و طنز همراه کنید و به او بگوئید : « زمین خودی چی پیدا کردی؟ » یا با توجه به جاندار پنداری کودکان که گمان می کند تمام اشیاء جان دارند ، زمین را دعوا کنید که چرا بچه مرا زمین زدی؟ یا به درِ جعبه بگویید: چرا انگشتِ دستِ پسر یا دخترم را گاز گرفتی؟ کودکان از این بازی خیالی لذت می برند. و بالاخره اغلب بچه ها دوست دارند داستانی را از کودک مشابه خود بشنوند زیرا از همدردی و همنوائی لذت می برند. به فرزندتان بگویید: « حالا بیا قصه ی بچه ای را گوش کن که زمین خورده بود یا می خواهی داستان زمین خوردن را بگویم».

 

 


گریه شدیدش تبدیل به هق هق می شود. او را آرام در آغوش بگیرید ، گرمای وجودتان درمان هر دردی است. « مادر من به نگاه نگران تر و گرمای وجودت نیاز دارم. عشقت را از من دریغ مکن. حتی وقتی که سال تولدم به من می گوید که دیگر کودک نیستم.»

تبیان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ویدیو مرتبط :
شعر بابا جون مامان جون دوست داریم ما مستر ژرمن

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مامان ،موبایل دار می شود!



یک روز یکی از دوستان مامانم(خاله زهره من)منزل ما بود .ایشان به اتفاق مامانجزوه هایی را میخواندند که در یک همایش به آنها داده بودند.ناگهان کنجکاوی مامان گل کرد و با موبایلش شماره خاله ام را گرفت صدایی ظریف و زنانه گفت:«مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد»مامانم خندید و گفت مشترک مورد نظر ور دل من نشسته،اونوقت اینا میگن ...خاله زهره گفت:این که چیزی نیس،من شماره دوستمو گرفتم همین صدا گفت:«این شماره در شبکه موجود نمیباشد»در صورتی که من خودم با همین دو تا چشام،سند موبایلشو دیدم!من ساکت نشسته بودم و چیزی نمیگفتم.

آخه ما خیلی اصرار کرده بودیم که مامان موبایل بگیرد،او همیشه می گفت:شما ها جوون هستید و ما نگرانتون میشیم،شما داشته باشید بهتره.به او گفتیم:شما هم هیچ وقت خونه نیستید!یا همایش هستین یا سمینار یا کنگره!خوب بعضی وقت ها شما هم دیر میکنید و ما نگرانتون می شیم.بعد هم براش خوندیم:«جایی نمیروی که دل بیقرار من تا بازگشتن تو به صد جا نمیرود!»

در اثر همین اصرارهای متمادی!بالاخره دو سال پیش،مامان برای موبایل ثبت نام کرد.وقتی که مامان برای تحویل سیم کارت مراجعه کردةمسوول دفتر تلفن همراه گفت:«خانم مژدگانی بدین،شمارتون خیلی رنده.»مامان هم که ماشاالله در بخشش،دست حاتم طایی را از پشت بسته،200تومان به او داده بود!خودش گفت که آقاهه!چپ چپ نگاهش کرده لابد آقاهه فکر کرده مامان از پشت کوه دماوند آمده!به همین دلیل به معاملات ارزی و جاری مملکت وارد نیست!

مامان خوشحال به خانه آمد و جریان را تعریف کرد.بعد گفت:چه خوب شد آقاهه متوجه دو رقم آخر شماره نشد.پرسیدم:چطور؟گفت:چون دو رقم آخرش میشه عدد بیست!خوب،مخابراط هم که میدونه که«من خودم نمره بیستم،من مثه هیچ کسی نیستم»فریادمان در آمد و گفتیم:«وای...مامان تو رو خدا بس کن!چقدر از خودت متشکری.فردا برو یه دسته گل بگیر بذار جلوی آیینه!»مامان گفت:مرسی که یادم آوردین،اتفاقا برای خودم یک نوشابه باز میکنم!میبینید تو رو خد،مامانای این دور و زمونه رو!ظرفیت داشتن یک گوشی موبلیل را هم ندارند،آن وقت میخواهند پاجرو و ماکسیما هم بخرند.بگو یک دفعه دانشگاه آزاد هم بروند!

از روزی که موبایل به مامان داده اند،دائم آن را با خود این طرف و آن طرف می برد.وقتی به مهمانی می رود سفارش میکند«حتما به من زنگ بزنید هان»طفلک،هیچ کس به او زنگ نمی زند!حالا تازه شروع کرده که شماره اش را به دوستانش بدهد.راستی یادم رفت بگویم،قبل از این که سیم کارت را بدهند،بابای من که میخواست خیلی مدرن و روشنفکرانه عمل کند،از همه دوستانش پرس و جو کرد تا بتواند آخرین مدل گوشی را برای مامان بخرد.

مامان دلش میخواست گوشی مدل تعظیمی یا به قول خودش از آنهاییکه درش باز میشود،داشته باشد،دوربین دار که نمیخواست،چون میگفت:«هم گرونه و هم هر چیزی مال یه چیزیه!موبایل که دوربین عکاسی نیست!بعد مثل آدم های باکلاس!نشست و کاتالوگ گوشی را خواند.از نوشته انگلیسی که سر در نیاورد،ولی از ترجمه فارسی اصلا چیزی نفهمید ولی بالاخره ما به او یاد دادیم که در همایش ها!آن را روی ویبره بگذارد.مامان دوست ندارد موبایل را از گردنش آویزان کند و میگوید:این دیگه خیلی تیر آجری(تین ایجری)میشه(بابا کاریکلماتور).بنابراین چون موبایل توی کیفش است متوجه ویبره نمیشود و همه اش miss callدارد !smsهم که الحمدالله ندارد!خدا پدر و مادر خواهرم را بیامرزد که به مامان یاد داد چطئری smsهایش را بخواند.چند وقت بعد خواهرم براش smsفرستاد«وقتی بارون مییاد تو منو به اندازه قطره های بارون که میگیری دوست داری ولی من تو رو اندازه اون قطره هایی که نمیتونم بگیرم دوست دارم»باید بودید و اشک های مامانم را می دیدید و قربان صدقه هایش را میشنیدید!ای خواهر زبل