سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

قبل از عاشق شدن باید بدانید...



عاشق شدن,قبل از عاشق شدن, عشق‌های زودگذر

«از همون روز اول که دیدمش، فهمیدم این آدم زندگی منه!»، «خیلی زود عاشق هم شدیم و خیلی زود هم تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم و حالا هم که یک ماه از ازدواجمون می‌گذره، خیلی خوشبختیم!» و هزاران جمله آشنای دیگر که با شور و حرارتی وصف‌ناشدنی گفته می‌شوند اما زمانی از گفتن این جمله‌ها نمی‌گذرد که می‌شنویم: «اصلا نمی‌دونم چرا اینجوری شد! ما که عاشق هم بودیم...» یا بعضی‌های دیگر که می‌گویند: «از اولش هم منو دوست نداشت؛ هرکاری کردم عاشقم نشد و حالا هم این وضع زندگیمه ...» واقعا داستان چیست؟ چرا بعضی از زوج‌هایی که زندگی‌شان را با عشق آغاز می‌کنند، ناگهان به بن‌بست می‌رسند راه را اشتباه می‌روند یا از اول در مسیر اشتباهی بوده‌اند؟ چه‌طور باید تفاوت بین عشق‌های زودگذر و عشق واقعی را بفهمیم؟
آیا واقعا هر علاقه‌ای به جنس مخالف می‌تواند سرآغاز عشق و در پی آن ازدواج باشد؟!

عشق اسطوره‌ای مال کتاب‌هاست!
متاسفانه در ادبیات کلمات مشابه بسیاری به اشتباه جای یکدیگر استفاده می‌شوند و عشق هم از همین گروه است. عشقی به عنوان عشق اسطوره‌ای در ادبیات ما وجود دارد که احتمال وقوعش در دنیای واقعی بسیار کم است. حتی وقتی فردی ادعا می‌کند آنقدر فرد دیگری را می‌خواهد که حاضر است همه را بدهد تا او را به‌دست بیاورد، جدا از واکنش طرف مقابل، جای بحث و بررسی دارد که آیا واقعا چنین چیزی ممکن است یا خیر. در مفاهیم انسانی این نوع رابطه بعید است اما غیرممکن نیست؛ مثلا این عشق بین انسان و خداوند متعال امکان‌پذیر است. ما وقتی به فردی علاقه داریم، دوست داریم تمام توجه او به ما باشد و اگر به دیگری توجه کند، آزرده می‌شویم. تنها خداوند است که ما دوستش داریم و وقتی دیگران مورد توجه خداوند قرار می‌گیرند، ناراحت نمی‌شویم که هیچ، خوشحال هم می‌شویم. این تنها مثالی بود که مشخص شود عشق انسانی با عشق‌های اسطوره‌ای بسیار متفاوت است.

عشقی که زود نفرت‌انگیز می‌شود!
نکته‌دیگری که در روابط انسانی باید به آن دقت داشته باشیم این است که شاید فردی را بی‌نهایت دوست داشته باشیم و به اشتباه اسم عشق هم روی رابطه‌مان بگذاریم، اما مهم این است که ما هم آن فرد را برای خودمان می‌خواهیم و هرقدر برای ما عزیز باشد، اگر طردمان کند یا فرد دیگری را به ما ترجیح دهد، آرزو می‌کنیم همان آدم خیلی‌خیلی عزیز اصلا دیگر در این دنیا نباشد! به همین دلیل کاربرد واژه عشق باید با دقت بیشتری انتخاب شود.

عامل محرکه را بشناسید!
وقتی دو جنس مخالف یکدیگر را در محل کار، خواستگاری و... می‌بینند یا جایی ارتباط اجتماعی برقرار می‌کنند و هر دو احساس نزدیکی زیادی به یکدیگر دارند، این حسشان هر روز بیشتر می‌شود تا اینکه به رابطه نزدیک‌تری تبدیل می‌شود و افراد متوجه می‌شوند به طور اختصاصی به هم احساس وابستگی دارند. اولین سوالی که افراد باید از خود بپرسند این است علاقه‌ای که حالا نسبت به دیگری دارند و به وابستگی تبدیل شده، از کجا شروع شده؟ یعنی عامل محرکش چیست؟ ظاهر و حالت فیزیکی اوست یا نوع و سبک ارتباطی که با ما برقرار می‌کند، شاید هم دیدگاهش در مسائل اجتماعی توجه‌مان را جلب کرده یا حتی ممکن است موقعیت اقتصادی و اجتماعی فرد و شاید هم ترکیبی از چند عامل برایمان جذاب بوده، پس در اولین مرحله باید صادقانه عامل محرک را مشخص کنیم چراکه ارزش‌گذاری همین عوامل محرک است که نقش کلیدی در ایجاد علاقه و وابستگی ما به دیگری دارد.

«هیجان ناپایدار» یا «عشق زودگذر»
وقتی بعضی افراد می‌گویند در همان اول حس عجیبی نسبت به فلانی داشتم و احساس کردم خیلی دوستش دارم و... این حالت‌ها هیجان‌هایی هستند که عامل محرکه‌اش هیجانی و زودگذر است. چراکه همه هیجان‌ها عمر مشخصی دارند و در بستر زمان حتی ممکن است از بین بروند. پس چیزی به اسم «عشق گذرا» وجود ندارد؛ هیجانی ناپایدار است که بر اساس نیازهای مختلف افراد بروز می‌کند و این نیازها ممکن است زمانی وجود داشته باشند و در موقعیتی دیگر نباشند. پس اگر می‌خواهیم به احساسی عمیق و پایدار برسیم و رابطه‌ای داشته باشیم که منجر به ازدواج پایدار شود، باید فرایند شکل‌گیری احساساتمان را مرور کنیم. اگر در روابط، چنین فرایندی- که در ادامه خواهیم گفت- شکل بگیرد، طبیعی و قابل‌استناد است و می‌تواند حقیقی بودن یک علاقه را مشخص کند.

از عشقتان مراقبت کنید تا زنده بماند!
«عاشق منی؟! پس فقط من باید در اولویت باشم!» اما در روابط سالم انسانی چنین چیزی امکان‌پذیر نیست؛ حتی در دوست‌داشتن‌های فوق‌العاده‌ای که بین یک زوج برقرار است. در یک رابطه سالم، همه‌چیز باید سرجایش باشد. مهم‌ترین نکته‌ای که افراد باید به خاطر بسپارند این است که هیچ رابطه یک‌طرفه‌ای پایدار نیست و پایدار نخواهد ماند بنابراین وقتی همسرمان عشق و علاقه‌اش را به ما ابراز می‌کند، به هر شکلی از ما مراقبت می‌کند و توجهش را به هر وسیله‌ای به ما نشان می‌دهد، ما هم در این رابطه باید وظایف خود را انجام دهیم و برای پابرجا نگه داشتن این احساس، تلاش کنیم.

 پس بعد از گذراندن فرایند لازم و شکل گرفتن احساس عمیق بین زوج، نوبت به «مراقبت» می‌رسد تا رابطه آسیب نبیند. نکته‌ای که بسیار مهم است و خطای زیادی در آن رخ می‌دهد، این است که بسیاری از افراد به شریک زندگی‌شان می‌گویند: «تو همسر منی، «باید» من را دوست داشته باشی!» اما دوست داشتن احساسی است که باید شکل بگیرد و بایدی در کارش نیست. پس اگر اوایل ازدواج احساس دوست داشتن شکل می‌گیرد اما از آن مراقبت نمی‌شود و از بین می‌رود، نیاز به بازسازی وجود دارد اما بایدی در کار نیست.

پیش‌نیازها را پاس کنید؛ بعدا عاشق شوید!
در جمع، دانشگاه، محل کار... فردی توجه شما را (از نظر ظاهر، مهارت‌ها و...) به خود جلب می‌کند. به همین دلیل یک گرایش ذهنی برای شما ایجاد می‌شود؛ پس دقت بیشتری به فرد می‌کنید، رفتارها، مهارت‌ها، شخصیت و... او را مورد ارزیابی بیشتر قرار می‌دهید و کم‌کم ممکن است به این نتیجه برسید که وقتی کنار او هستید، حال خوبی دارید. بنابراین احساس می‌کنید دوست دارید زمان بیشتری را با این فرد بگذرانید و به این ترتیب به مرحله بعد، یعنی «تمایل» می‌رسید. وقتی این تمایل ایجاد شد، مرحله «وابستگی» پیش می‌آید. یعنی در پی رفت‌و‌آمدهای اجتماعی این احساس به وجود می‌آید و سر ساعت مشخص دوست دارید طرف مقابل را ببینید، با او صحبت کنید، برای هم وقت بیشتری بگذارید و.... و وقتی این اتفاق‌ها نیفتد، احساس کمبود و دلتنگی می‌کنید.

در واقع بعد از وابستگی است که مرحله دلبستگی پیش می‌آید. یعنی نه‌تنها حضور فرد برای شما مهم شده، بلکه عاطفه‌ای هم نسبت به او پیدا کرده‌اید. اگر مرحله دلبستگی تداوم پیدا کند و در موقعیت‌ها و شرایط مختلف تکرار شود، شرایط برای دوست داشتن طرف مقابل مطرح می‌شود پس این فرایند باید در روابط بین دو جنس که می‌خواهند به ازدواج ختم شود، شکل بگیرد. وقتی فرد به قدری طرف مقابل را دوست دارد که حاضر است هر کاری از دستش برمی‌آید انجام دهد تا او خوشحال باشد، آرامش داشته باشد، امکانات متفاوتی برایش فراهم شود و ترجیحش در زمان‌های متفاوت اوست، این «دوست داشتن عمیق»ی است که اسمش را هرچیزی حتی «عشق» می‌توان گذاشت!

منبع:زندگی مثبت

 


ویدیو مرتبط :
مسلمان عاشق هست عاشق خداست عاشق حق است..بسیار زیباست

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

دوست دارید بدانید با قلب عاشق می شویم یا مغز!!؟



 

 

دوست دارید بدانید با قلب عاشق می شویم یا مغز

 

ترس را در شكم و معده نیز می‌توان حس كرد ولی می‌گویند جایگاه عشق، قلب است. لجبازی نكنید. عكس قلب و تیری را كه به سمت آن پرتاب شده است همگان دیده‌اند. در عهد باستان ارسطو معتقد بود قلب جایگاه تمامی احساسات است، هر چند كه كلود گالین - پزشك یونانی قرن دوم میلادی - جگر را مركز همه چیز می‌دانست اما با این حال قرن‌هاست كه بشر با قلبش هم حس می‌كند و هم تصمیم می‌گیرد.

 

در نیمه دوم قرن 13 میلادی، قلب به‌طور رسمی جایگاه عشق خوانده شد و در تمامی تصاویر مذهبی، قلب مكان مقدس عشق خداوندی معرفی شد. در قرن 18 میلادی گرچه علم قلب‌شناسی در حال بال و پر گرفتن بود ولی جایگاه عشق متزلزل نشد تا آنكه سرانجام در قرن 20 میلادی، انسان عشق را احساسی تولید و كنترل شده از سوی مغز دانست. انسان قرن بیستمی عشق را بی‌اهمیت و نتیجه گذرای فعل و انفعالات شیمیایی در بدن جلوه داد. بشر قرن بیست و یكی نیز بیشتر به <ماتریالیسم> زیستی گرایش پیدا كرده است.

 

تحقیقات اخیر نشان داده است كه عشق نتیجه واكنش متقابل مغز (مراكز مربوط به غرایز، احساسات و منطق) و قلب است جالب است كه بدانید قلب نقش مستقل در عاشق‌شدن بازی می‌كند. گاهی عشق اصلا نتیجه یك تصمیم عاقلانه و منطقی نیست. در واقع مغز در این میان نقش اندكی ایفا می‌كند. ده‌ها هزار نرون، اطلاعات درونی بدن را به مغز مخابره می‌كنند و در نهایت مركز مربوط به غرایز با بررسی این اطلاعات و اطلاعات هورمونی، دستور بروز عكس‌العمل‌های فیزیكی اتوماتیك مانند ترس، خشم و شادی ... را صادر می‌كند. هنگامی كه عاشق می‌شوید، مغز فرمان می‌دهد تا ضربان قلب تند، پوست سرخ و تنفس عمیق‌تر شود.

 

به لطف تكنیك‌های مدرن عكس‌برداری از مغز، هم‌اكنون می‌دانیم كه مركز احساسات در مغز كجاست و به این منطقه در اصطلاح "مغز احساسی" می‌گویند.

 

به‌طور خلاصه وقتی فردی را می‌بینید كه به دلتان می‌نشیند، بخش مربوط به غرایز در مغز فعال می‌شود و از بخش مربوط به احساسات می‌خواهد نظرش را درباره فرد روِیت شده بگوید. بخش احساسات در تمامی خاطرات ذخیره شده در مغز موقعیت‌های مربوط به این فرد و این حس را مورد بررسی قرار می‌دهد و نتیجه را چه خوب و چه بد بازگو می‌كند. بخش منطقی مغز نیز موقعیت و داده‌ها را با توجه به معیارهای خود ‌‌می‌سنجد و ممكن یا غیرممكن بودن ایجاد یك رابطه عاشقانه را به كمك هورمون‌های مختلف مخابره می‌كند.

 

نكته جالب توجه آنجاست كه دانشمندان پس از بررسی تصاویر گرفته شده از مغز یك انسان عاشق متوجه شدند كه در عشق همان مناطقی درگیر می‌شوند كه وقتی انسان از مواد مخدر یا مشروبات الكلی به مقدار زیاد مصرف می‌كند، دچار اختلال می‌شوند. كشف این موضوع، توجیهی برای این ادعاست كه عشق كور است.

منبع:سلامت