سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

خوشبختی های یک زن مطلقه!!!



زن مطلقه,زندگی بعد از طلاق ,مشکلات بعد از طلاق

زنان جوانی که دیگر نمی خواهند با همسرشان بسازند، آیا تا به حال پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اند؟

رفت و آمد با آدم های مختلف، کسانی که هم سن تو نیستند، هم کار و هم رشته تو نیستند، حتی اعتقاداتشان هم با تو جور نیست، اصلا حرف مشترکی نداری که با آنها بزنی، بازهم سرشار از درس و اندرز برای زندگی است، همیشه می گفتند انسان های موفق از تجربیات دیگران استفاده می کنند و خطاهای آنان را مرتکب نمی شوند، این آدم ها انگار که دوبار زندگی کرده اند. پای صحبت دیگران نشستن، گوش دادن و تفکر در مورد حرف ها و کارهای آنان، از دانایی و هوش انسان است، چرا که هر شخصی سری دارد و هر سری هم عقلی.

از طرف دیگر حرف های قدیمی ها، به مزاج ما امروزی ها و به خصوص تحصیلکرده هایی که دستمان در جیب خودمان است، نه تنها خوش نمی آید بلکه خیلی هم تلخ است، مثلا مادر بزرگ هایمان می گفتند، زن باید در زندگی گذشت و صبر داشته باشه، باید شوهرش را نگه داره، باید با نداری و بداخلاقی مردش بسازه، اگه مردش اشتباه می کنه زن باید حرمت نگه داره و ...

هر یک جمله از این حرف ها می تواند داد خیلی از ماها را در بیاورد که چرا، زن باید بسوزد و بسازد؟ بس است هر چه زنان در طول تاریخ سوختند و ساختند، نوبت مردهاست که بسوزند و ...

اما شاید نگاهی به آمارهای طلاق و فرزندان آسیب دیده از طلاق، تنهایی و آوارگی این زنان در سنین بالا،افسردگی و پشیمانی چشم خیلی از دختران جوان را بترساند. زنان جوانی که دیگر نمی خواهند بسازند، آیا تا به حال پای درد و دل زنان مطلقه نشسته اند؟ آیا بررسی کرده اند زندگی بعد از طلاق را برای یک زن ایرانی با فرهنگ خاص خودش و نه فرهنگ اروپایی؟ آیا به مشکلات بعد از طلاق فکر کرده اند؟

بد نیست که قبل از هر گونه تصمیم و رفتاری، ابتدا با کسانی که این راه را رفته اند، کمی صحبت کنیم، به قول یک فیلسوف بزرگ، همان خورشیدی که امروز تابیده همانی است که دیروز تابیده و همانی است که فردا خواهد تابید، فقط اسم ماه ها تغییر کرده، قمرالملوک می شود شمسی، بعد منیر، مریم، بعد نازنین و بعد هم آرمیتا و روژین و فردا خدا می داند که چه می شود. ما در این گفتار حرف های کسانی که این راه را رفته اند را تایید نمی کنیم و فقط نقل می کنیم و تفکر در مورد آنان را به صاحبان عقل و خرد واگذار می کنیم.
 
حداقل یه سرپناهی داشتم
ملیحه، خانم خانه دار شصت و چند ساله ای بود که حدود بیست سال پیش کاسه صبرش لبریز شده و با دو دختر یکی ده ساله و دیگری پانزده ساله از همسرش طلاق گرفته بود، با پول مهریه اش و مختصر ارثیه پدری، خانه ای کوچک اجاره کرد و به قول خودش با سودی که از بانک می گرفت چند سالی آرامش داشت، اما با تورم سرسام آوری که در این چند ساله اخیر به خصوص در بخش مسکن به وجود آمد، نتوانست به زندگی اش ادامه دهد و مجبور شد از دوست و فامیل جدا شده و برای زندگی به شهرستان برود و لازم به تکرار نیست مشکلات یک زن تنها را ،در شهرستانی که هیچ دوست و آشنایی نیست...

فرزندانش که با پدری نه چندان معقول به سر می برند، احترامی برایش قائل نیستند و سرخوردگی هایشان را تقصیر او می دانند.او امروز از جدایی اش پشیمان است و می گوید: اگر ساخته بودم، امروز حداقل یه سرپناهی داشتم.
 
با هیچ مرد دیگری
عطیه دختری امروزی، زیبا و تحصیلکرده که کار می کند و حقوق خوبی هم دارد، او چند سال پس از جدایی از همسرش، با شخص دیگری آشنا شد و با او ازدواج کرد، مشکلات او با همسر جدیدش ، شاید بیشتر از مشکلات و ناراحتی هایش با همسر اولش می باشد و بر این باور است که زنی که نتواند با اولین مرد زندگیش بسازد، با هیچ مرد دیگری هم نمی تواند بسازد.
 
دعوا کردن هم نوعی حرف زدنه
رویا، زنی پنجاه و اندی ساله که در سنین جوانی طلاق گرفته و دویاره هم ازدواج نکرده است، او صبح ها سرکار می رود و بعد از ظهرها که به منزل برمی گردد از تنهایی اش محزون است، او هیچ امیدی به زندگی ندارد و فردایی که قرار است بازنشست شود را روز مرگ خود می داند و می گوید : اوایل با دوستانم رفت و آمد داشتم اما مگر چقدر؟ و در ثانی، به مرور هرکسی مشغول زندگی خودش می شود ، آن زمانی که با همسرم دعوا می کردم حداقل با کسی حرف می زدم اما حالا با در و دیوار حرف می زنم!

قصد ما از نوشتن سرگذشت این زنان ،توجیه شما برای تحمل هر شرایطی نیست اما خیلی اوقات صبر و تحمل در کنار تلاش برای تغییر زندگی و روحیات نامناسب همسر ، در دراز مدت اثر بهتری از طلاق خواهد داشت.
منبع: تبیان


ویدیو مرتبط :
آیا زن مطلقه می تواند دوباره با شوهرش ازدواج کند؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

قتل همسر باردار به خاطر ازدواج با زن مطلقه!



قتل همسر باردار به خاطر ازدواج با زن مطلقه!

او می‌دانست من متاهل هستم و با همسرم اختلاف دارم. به او پیشنهاد ازدواج دادم. همزمان با این پیشنهاد متوجه شدم سودابه بعد از‌ سال‌ها باردار شده ‌است. این اتفاق داشت دیوانه‌ام می‌کرد و نمی‌توانستم منیژه را فراموش کنم به همین دلیل هم تصمیم به قتل سودابه گرفتم.

 

روزنامه شرق نوشت:

عشق ممنوع مرد جوان را وادار کرد تا برای رسیدن به آن، همسر نقاشش را به قتل برساند.  این مرد که علی نام ‌دارد وقتی که با زنی مطلقه آشنا شد تصمیم گرفت برای رسیدن به این زن همسرش را که 9‌ماهه باردار بود به قتل برساند.

14 شهریور سال 89 ماموران کلانتری عظیمیه کرج در جریان قتل زنی 34‌ساله قرار گرفتند که جنینی 9‌ماهه را باردار بود. پرستاران بیمارستان رسالت به ماموران گفتند این زن توسط خواهرش به بیمارستان آورده ‌شده ‌بود و تصور می‌کرد خواهرش به دلیل درد زایمان بدحال شده‌است.

 

وقتی جسد به دستور بازپرس به پزشکی قانونی انتقال یافت، پلیس خواهر سودابه را مورد بازجویی قرار داد، این زن گفت خواهرش 9‌ماهه باردار بود و او به تصور اینکه این بدحالی به دلیل زایمان است وی را به بیمارستان رساند.

این زن گفت: سودابه چندین سال بود که بچه‌دار نمی‌شد و خیلی دوست داشت فرزندی داشته‌ باشد. شوهرش علی که پسرعمویمان بود از اینکه سودابه بعد از این‌همه سال باردار شده ‌است اصلا خوشحال نبود و زندگی آنها به شدت در تنش بود. علی این اواخر با زنی آشنا شده ‌بود و من فکر می‌کنم خواهرم قربانی این عشق شوم شده ‌است.

 

این اتهام فقط از سوی خواهر سودابه به علی وارد نشد بلکه پدر و مادر سودابه هم همین اتهام را به دامادشان زدند و شکایتی رسمی از این مرد به بازپرس جنایی کرج داده ‌شد.

پدر سودابه گفت: وقتی متوجه شدیم علی برادرزاده‌ام با زنی دیگر رابطه دارد از او خواستیم سودابه را طلاق دهد اما همان زمان مشخص شد سودابه باردار است. دخترم می‌خواست بچه‌اش را به دنیا بیاورد و حاضر نشد آن بچه را از دست بدهد.

 

همه خوشحال بودند حتی خانواده پدر علی. ما فکر می‌کردیم این بچه می‌تواند زندگی آنها را نجات دهد. دخترم هنرمند و نقاش بود و نمایشگاه‌های متعددی هم برگزار کرد اما علی قدر او را ندانست و به جای اینکه آرامش را در زندگی او فراهم کند دخترم را کشت. او حتی به بچه خودش هم رحم نکرد.

ساعاتی بعد از ارایه شکایت به دادسرای جنایی علی به اتهام قتل همسرش بازداشت شد. او قتل را انکار کرد و گفت اصلا در جریان مرگ همسرش نیست و صبح روز حادثه برای رفتن به سرکار از خانه خارج شد و زمانی که منزل را ترک کرد همسرش سرحال بود. این در حالی بود که نظریه پزشکی قانونی نشان می‌داد سودابه مقدار زیادی سم‌ خورده و همین باعث شده است جانش را از دست بدهد. بعد از‌ماهها تحقیق و از آنجایی که پلیس به رابطه علی با زنی به نام منیژه پی برده ‌بود و علی هم برای سوالات پلیس جواب قانع‌کننده‌ای نداشت بالاخره متهم لب به اعتراف گشود.

 

او گفت: من عاشق سودابه شدم و با او ازدواج کردم. سودابه زنی لطیف و هنرمند بود و من خیلی دوستش داشتم اما بیماری‌ای که سودابه داشت به او اجازه نمی‌داد بچه‌دار شود. سال 76 باهم ازدواج کردیم و تلاش زیادی کردیم که بچه‌دار شویم اما نشد.

 

کم‌کم رابطه من و سودابه سرد شد و حتی یک‌بار تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم اما دوباره آشتی کردیم. با این حال رابطه ما همچنان مشکل‌دار بود. تا اینکه مدتی قبل از حادثه با زنی مطلقه آشنا شدم. منیژه پسری 14ساله داشت و ‌سال‌ها بود که از شوهرش جدا شده ‌بود و تنها زندگی می‌کرد. او می‌دانست من متاهل هستم و با همسرم اختلاف دارم. به او پیشنهاد ازدواج دادم. همزمان با این پیشنهاد متوجه شدم سودابه بعد از‌ سال‌ها باردار شده ‌است. این اتفاق داشت دیوانه‌ام می‌کرد و نمی‌توانستم منیژه را فراموش کنم به همین دلیل هم تصمیم به قتل سودابه گرفتم.

 

متهم ادامه داد: می‌دانستم نمی‌توانم سودابه را طلاق دهم و خانواده‌ام با این کار مخالفت می‌کنند چون او دخترعمویم بود و باردار هم شده بود. ضمن اینکه نمی‌توانستم منیژه را هم فراموش کنم. چند روز قبل از حادثه در حالی ‌که به شدت احساس بدبختی می‌کردم تصمیم به قتل سودابه گرفتم.

به ناصرخسرو رفتم و سم خریدم. به فروشنده گفتم در یک مزرعه زندگی می‌کنم و گراز به ما حمله کرده ‌است. سم را به خانه بردم. همسرم در ماه آخر بارداری‌اش دارو مصرف می‌کرد. محتوای کپسول‌هایی را که مصرف می‌کرد خالی کردم و سم را داخل آن کپسول‌ها ریختم و دوباره داخل داروهایش گذاشتم. صبح مثل هر روز خداحافظی کردم و از خانه خارج شدم. ظهر بود که خواهر سودابه با من تماس گرفت و گفت او بدحال شده‌ است. او ‌گفت احتمالا به دلیل فرارسیدن زمان زایمان سرش گیج رفته و حالا در بیمارستان هستیم. چند دقیقه بعد تماس گرفت و گفت سودابه و بچه هر دو جان سپردند.

 

ماموران پلیس در ادامه تحقیقات خود منیژه را مورد بازجویی قرار دادند. این زن گفت: بیشتر از یک سال با علی رابطه داشتم. می‌دانستم زن دارد اما نمی‌دانستم که همسرش باردار است. علی می‌گفت همسرش را دوست ندارد و می‌خواهد از او جدا شود. به من پیشنهاد ازدواج داد. بعد از مدتی متوجه شدم همسر علی باردار است به همین دلیل هم دیگر رابطه‌ام را با علی ادامه ندادم. من نمی‌خواستم بچه‌ او صدمه ببیند. تا زمانی که ماموران به سراغم نیامده ‌بودند، نمی‌دانستم او چه کرده ‌است./عصرایران