سلامت
2 دقیقه پیش | نشانه ها و عوارض کمبود ویتامینها در بدنویتامینها نقش مهمی را در بدن انسان ایفا میکنند. بهنحویکه کمبود ویتامین (حتی یکی از آنها) میتواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ... |
2 دقیقه پیش | چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش میزنند؟فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ... |
خودشیفتگی و راه درمان آن
خودشیفته به کسی گفته میشود که خیلی عاشق خودش باشد
تعریف لغت خود شیفته ترجمه لغت Narcissism (نارسیسیسم) است که از یک افسانه یونانی گرفته شده است.
خودشیفتگی
تعریف لغت خود شیفته ترجمه لغت Narcissism (نارسیسیسم) است که از یک افسانه یونانی گرفته شده است. در این افسانه مرد جوانی به نام نارسیوس عاشق عکس خود که در آب افتاده بود شد. و وقتی به آب پرید تا آن را که فکر میکرد حوری دریایی است بگیرد، غرق شد.
بعدها با استعمال عمومی، این اصطلاح در روانشناسی برای توصیف طبقهای از اختلالات شخصیت مورد استفاده قرار گرفت. اگر میخواهید چنین افرادی را در برخوردهای ابتدایی بشناسید و در روابطتان با آنها با شناخت بهتر و بیشتری رفتار کنید، خواندن این نوشتار را از دست ندهید.
خودشیفته در اصطلاح به کسی گفته میشود که خیلی عاشق خودش باشد.
اگرچه «دوست داشتن خود»، ویژگی مطلوبی است ولی زیادهروی در «دوست داشتن خود»، باعث بهوجودآمدن مشکلاتی میشود که این نهتنها خود فرد بلکه اطرافیان او را هم میآزارد. خودشیفتگی(نارسیسیسم) میتواند یک مانعجدی درروابط و مناسبات میان فردی باشد. ویژگیهای یک شخصیت خودشیفته میتواند بهعنوان یک عاملمنفی بههر ارتباطی ضربه بزند.
اگرچه همه افراد تاحدی ویژگیهای خودشیفتگی را دارند و گاهی آن را بروز میدهند اما افرادی هم بهطور خاص مبتلا بهخودشیفتگی هستند، یعنی خودشیفتگی به یکرفتار بارز یا ویژگی شخصیتی در آنها بدل شده است، بیماران خود شیفته (narcissistic personality disorder) با احساس عمیق «اهمیت خود، خود بزرگ بینی و نوعی بینظیر بودن» مشخص میشوند.
این افراد خود را آدمهای خاصی میپندارند، درباره تواناییهای خود اغراق و غلو میکنند، محتاج توجه و تایید، شعف، تعجب، مهربانی زیاد هستند و انتظار دارند بطور خاصی نیز با آنها رفتارشود. تحمل انتقاد بر ایشان سخت است و در مقابل آن خشمگین شده، فرد مورد نظر را به «نادانی، حماقت و عدم درک واقعیت» متهم میکنند.
خود را قوی، مشهور، داناترین و … قلمداد کرده، انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند.
چون دیگران نمیتوانند خواستههای آنها را برآورده سازند. چون بزرگ بینی او در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعیشان شکننده بوده و مسائل بین فردی، شغلی و فقدانهای زیادی دارند که با رفتارخود آنها را بوجود میآورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی نسبت به آنها ندارند.
ویژگی افراد خودشیفته:
دیگران را نادیده میگیرند: از نظر فردی که مبتلا بهاختلال خودشیفتگی یا نارسیسیسم است دیگران تنها وسیله و ابزاری هستند که به او کمک میکنند تا به اهدافش برسد. بنابراین طرز تفکر افراد خودشیفته به دیگران این است که چگونه میتوانند از آنها استفاده و برای هدفی که دارند از حمایت آنان بهرهبرداری شخصی کنند. شخصی که بهخواستههای اینگونه افراد تن ندهد، کسیکه موافق اینگونه افراد نباشد یا کسیکه آنها را آنگونه که خود میپندارند برتر و خاص ندارند، از نظر آنها افراد وجود خارجی ندارند و بهقول معروف به چشمشان نمیآید. به همین دلیل خودشیفتهها گاهی با مردم بیادبانه یا نامناسب رفتار میکنند زیرا از نظرشان دیگران تنها ابزاری هستند که باید مورداستفاده قرار گیرند و چنانچه دیگر بهکارشان نیایند یا بعد از آنکه به واسطه آنها به هدفشان رسیدند، طوری با آنها رفتار میکنند که انگارنهانگار این افراد زمانی یار غار و همنشین قافله آنها بودهاند.
دوست داشتن خود نوعی بیماری به حساب می آید
حیا را قورت دادهاند: شخصیکه تاحد بیمارگونه مبتلا به خودشیفتگی(نارسیسیسم) است کمکم احساس شرم و حیا را از دست میدهد یا کمتر از دیگر افراد احساس شرموحیا میکند. به عبارت دیگر رفتارهایی که باعث میشود دیگران بهطورطبیعی از انجام آنها احساس شرمساری کنند براین افراد تاثیر مشابه ندارد. بنابراین بازی با احساسات دیگران، سوءاستفاده از سایر افراد و دست انداختن آنها هیچگونه عذاب وجدان یا ناراحتی برای خودشیفتهها به همراه ندارد و احساس شرمساری نمیکنند. برای آنها بهبازی گرفتن احساسات طرف مقابل باعث شرمساری نیست زیرا آنها همیشه خود را بالاتر از دیگران میبینند. آنها چیزی را میخواهند، پس آن را بهدست میآورند، صرفنظر از این که این کار چه تاثیری بر دیگران دارد.
از خودشان تصویر ذهنی تحریف شده دارند: فرد سالم از نظر شخصیتی قادر بهدرک و شناخت عیوبوایرادهای خود هست، هرچند ممکن است پذیرش این عیوب برایش ساده نباشد. مثلا ممکن است بداند که باید قدری صبورتر باشد چون زود عصبانی میشود یا باید تواضع بیشتری داشته باشد چون خودخواه است یا قدری مودبانهتر صحبت کند چون کمی بیملاحظه است و باعث ناراحتی دیگران میشود، اما بههرحال بهاینعیوب واقف است. در حالیکه افراد خودشیفته، بهحدی خودشان را کامل میبینند که تصور ایراد را هم از خود دور میدانند.
بهدلیلکامل دانستن خود، این افراد هیچ انگیزهای برای بهبود ندارند و هرگونه تغییر در رفتار دور از انتظار آنان است.
تحقیر دیگران برایشان عادی است: معمولا افراد خودشیفته احساس برتری و فوقالعاده بودن میکنند لذا اگر ارزش و اعتبارشان بهخطر بیفتد به قیمت نابودکردن و حتی متلاشیکردن زندگی دیگران سعی در اصلاح امور خود دارند. آنها دیگران را لگد مال میکنند، مقام و منزلت آنها را تنزل میدهند و آنها را پست و زبون میکنند تا خود احساس برتری کنند. این موضوع بهخصوص در ارتباطات مشترک نیز دیده میشود.
اگر شما با یک شخص خودشیفته ازدواج کنید، اولا باید بدانید که همسرتان هیچ ایرادی ندارد، پس نباید ایرادی از او بگیرید، ثانیا این فرد بهطور مرتب با تضعیف اعتمادبهنفس شما و خوار و حقیرکردن شما خودش را خشنود خواهد کرد و این یعنی اینکه شما باید سالها با این تفکر که موجودی پست و بیارزش هستید و تنها هدف شما ارایه خدمات و سرویس به همسر خودشیفتهتان است، با او زندگی کنید.
از همه طلبکار هستند: افراد خودشیفته خودشان را افرادی خاص و برتر تصور و احساس میکنند، باید خواستههایشان بهخودیخود و بدونهرگونه پرسشی برآورده شود. آنها نسبت به چنین رفتاری احساس طلبکارانه، حق بهجانب و مدعی دارند لذا هنگامیکه اینامر محقق نشود به عصبانیتهای بیدلیل یا خشم و غضب خودپسندانهای دچار میشوند. از آنجایی که تصور تحریف شدهای درباره اهمیت خود دارند و فکر میکنند همیشه حق با آنهاست، چنانچه کسی خواستههای آنان را برآورده نکند، تمام تلاش خود را برای تحقیر همهجانبه آن شخص، بدون هیچ احساس عذابوجدانی، بهکار میگیرند.
نوچه پرور هستند: همیشه دور و بر این افرادکسانی وجود دارند که خودشیفتگی آنها را تقویت میکنند. همیشه کسانی هستند که جذب این افراد میشوند و با رفتارهای خود در کوره خودشیفتگی آنها میدمند. معمولا افرادی جذب یک فرد خودشیفته میشوند که اعتمادبهنفس کمی دارند، خود را حقیر میدانند و در ارتباط با یک خودشیفته تمایلات خودآزارانه یا مازوخیسمی خود را برآورده میکنند. از طرف دیگر، خودشیفتهها نیز با تحقیر مداوم این افراد هم برتری خود را حفظ میکنند و هم ناخواسته با اینکار باعث اطاعتپذیری آنها میشوند.
روش درمان خودشیفتگی(نارسیسیسم)
1. روان درمانی اختلال شخصیت خود شیفته بینهایت مشکل است. چون برای پیشرفت درمان این افراد باید دست از تمایلات خود شیفتگی بردارند تا بتوانند با درمانگر رابطه برقرار نمایند. و این مستلزم بینش و آگاهی بیمار نسبت به رفتار وتفکر خود است. این بینش در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود بینش پیدا کنند به دنبال آن تصویر متلاشی شده خود باعث میشود که دوباره رفتار و تفکر خود بزرگ بینی را در پیش بگیرند.
2. دارو درمانی همراه با روان درمانی استفاده از ضد افسردگیها و کربنات لیتیوم برای تحمل بهتر احساس طرد شدن و نوسانات خلقی مفید است.
منابع: شبکه ایران / پزشکان بدون مرز
ویدیو مرتبط :
علت خودشیفتگی و ریاکاری
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
این درد بی درمان خودشیفتگی!
اینکه می خواهم «آنگونه که می خواهم» زندگی کنم، خودخواهی نیست. اینکه می خواهی، «آنگونه که می خواهی» زندگی کنم، خودخواهی است!
آن چیزی که من میخواهم را باید بخوریم، در مورد آن چیزی که من میگویم باید صحبت کنیم، هر وقت من خواستم باید برویم بیرون، هر چی من گفتم باید بپوشیم، هر جور که من میگویم باید انتخاب کنید، کارهای من را باید اول انجام دهیم و... همه اینها نمونههای کوچکی از خواستههای خودخواهانه یک آدم است و خدا نکند آدم گیر آدمهای خودخواه بیفتد آن وقت است که بدبخت میشود و چنان حالت را میگیرند که حالش را ببری! و چنان تمام علائق و خواستههایت را زیر پا له میکنند که توی تاریخ باید ثبت شود!
احتمالا شما یا خودتان آدم خودخواهی هستید یا با آدمهای خودخواه زیادی برخورد کردهاید! در هر دو صورت از این موضوع رنج میبرید اما وقتی خودتان خودخواه باشید وضع وخیمتر است، چون بیشتر به شما آسیب میزند و میتواند اوضاع و احوالتان را خراب کند!
بین خودخواهی (یعنی ارضای نیازهای خود به هر قیمتی) و منفعت طلبی آگاهانه (یعنی تأمین منافع خود بدون ضربه زدن به دیگران) تفاوت وجود دارد. البته در یک نگاه بلندمدت، نفع انسان در گرو ملاحظه و رعایت نیازهای دیگران است.
در این مورد سه رویکرد وجود دارد
1. خودتان را مقدم و مهم تر از دیگران بدانید و در صورت لزوم، دیگران را زیر پای خود لِه کنید. (کسانی که چنین رویکردی دارند معمولأ مشکلات جدی و شدیدی پیدا می کنند)
2. همیشه دیگران را به خود ترجیح دهید. (کسانی که این قدر غیر خودخواهند، زندگی غم انگیزی خواهند داشت)
3. ضمن رعایت حال خودتان، ملاحظه دیگران را هم بکنید (که معمولأ بهترین رویکرد است) در این رویکرد، وظایف تان را در قبال دیگران ایفا می کنید ولی از حقوق مسلم خود نمی گذرید.
بسیاری از ما تمایلی نداریم از ذهنیتها، نیتها و پیشداوریهایمان کمی فاصله بگیریم. انگار دشوار است کسی برای دقایقی از خود، تمایلات و خواستهایی که به آنها چنگ زده فاصله بگیرد و به دیگری، نیازها و خواستهایش نزدیک شود، اما تقویت این مهارت، بازتابهای بسیار ارزشمندی را در زندگی ما بر جای میگذارد. حس همدردی و درک متقابل افراد در یک جامعه، میوه و محصول توجه به دیگری است که به گسترش گذشت، عطوفت، مهربانی و اعتماد میانجامد.
خودخواهی بد دردیه!
شاید خیلیها از نظر خودشان اصلاً آدم خودخواهی نباشند؛ چون خیلی از کارهایشان را خودخواهی نمیدانند و کاملاً طبیعی فرض میکنند! این جور آدمها به گفته روانشناسان مشکلاتشان ریشه خانوادگی دارد. یعنی دوران کودکی همیشه حرف حرف والدین عزیزشان بوده و خبری از احترام به حقوق دیگران، احترام به احساسات و خواستههای اطرافیان وجود نداشته است! یعنی مثلاً وقتی کودک بودند همیشه بچه را تشویق میکردند اول خودش بعد دیگران!
سایه خودخواهی بر زندگی انسان
از دست دادن دوستان: فکر کنید خانواده و دوستانتان همیشه مجبور شوند آن چیزی که شما میخواهید بشوند. بعد از مدتی اطرافیانتان نمیتوانند رفتارهای خودخواهانه شما را تحمل کنند و کم کم خسته میشوند و بعد از شما متنفر میشوند و بعدتر کلاٌ رابطهشان را با شما قطع میکنند.
محروم شدن از محبتها: وقتی شما نتوانید احساسات و علائق دیگران را درک کنید و یک کم از خودتان گذشت و محبت در نکنید اطرافیان شما هم دیگر حس ابراز محبت و علاقه به شما را از دست میدهند و دلهایتان از هم دور میشود.
ایجاد خشم و کینه توزی: وقتی هی من من میکنید و نمیگذارید بقیه هم نظر بدهند خشم دیگران را نسبت به خودتان تحریک کردهاید. در مواقعی که خودخواهی شما اجازه نمیدهد دوستان، همکاران یا خانوادهتان نظرشان را مطرح کنند نسبت به شما خشمگین و ناراحت میشوند و معمولا چون این احساس خشم را مطرح نمیکنند باعث ایجاد کینه و کدورت نسبت به شما میشود آن وقت اصلا دوستتان ندارند! (چرا ناراحت میشوید همینی که هست).
انزوا و تنهایی: بعد از این که دوستتان را از دست بدهید اولین اتفاق بدی که برایتان میافتد تنهایی و انزوا است که باعث ترس و وحشت شما میشود. (خب حق بدهید ملت تا کی میتوانند به نظر شما و برای شما کار کنند).
حالا بهتر است کمی تمرین کنید تا این خودخواه بودن را از سرتان بیندازید ما هم چند تمرین پیشنهادی برایتان داریم که فکر میکنیم کارساز است:
تمرین اول: اول از همه دقیق شوید توی رفتارهایتان و ببینید چه رفتارهایی اطرافیانتان را اذیت میکند و آنها را به چه کارهایی مجبور کردهاید که دوست نداشتهاند این رفتارها همان مصادیق خودخواهیهای شما است شما در تمرین اول باید رفتارهای خودخواهانهتان را شناسایی کنید تا بعد بتوانید برطرفش کنید.
تمرین دوم: از خانوادهتان شروع کنید از همین امروز هر بار که خواستید کسی را به زور به کاری وادار کنید بی خیال شوید یعنی تغییر موضع دهید. مثلا اگر دارید اصرار میکنید که شبکه مورد علاقه شما را نگاه کنند یا با خودتان بگویید میخواهید یک تجربه جدید داشته باشید. مثلا این بار شما فوتبال ببینید یا اگر دوست ندارید کلا تلویزیون را بگذارید کنار و بروید سراغ یک کار دیگری مثلا کتاب خواندن.
تمرین سوم: آدمهایی که خودخواه هستند کمتر به دیگران کمک میکنند برای این که این رفتارتان را ترک کنید بروید توی فاز کمک کردن به دیگران به خودتان قول دهید در جمعهای خانوادگی یا دوستانه هر دفعه یک کار خیرخواهانه انجام دهید. امروز بروید ظرف های ناهار را بشویید. فردا به جای پدرتان نان بخرید. پس فردا به دوستتان در درسهایش کمک کنید و... این کارها حس همکاری و همدلی در شما ایجاد میکند که خودخواهی را فراموش میکنید تازه عزت نفس تان را هم بالا میبرد.
تمرین چهارم: برای آخرین تمرین بهتر است بیشتر با آدمهایی که رفتارهای ملایمتر و صبورانهتری دارند رفت و آمد کنید و یا با آنها دوست شوید. کسانی که مقابل خودخواهی یعنی گذشت و بزرگواری و افتادگی هستند رفتار این آدم ها حتما در شما تاثیر میگذارد و با گذشت زمان خودتان کمرنگ و توجه به دیگران درون تان پررنگتر میشود.
منبع: روزنامه خراسان، اخلاق و عرفان