سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

حتما پیش از خواستگاری بخوانید!



جلسه خواستگاری,زمان خواستگاری

طرح شما برای اولین جلسه خواستگاری چیست؟ می خواهیم از مرحله بسیار شیرین و هیجان انگیز اولین جلسه خواستگاری صحبت کنیم. خواستگاری رفتن در هر گوشه از کشور راه و رسم خودش را دارد. حتی در هر خانواده ای رسم و رسوم و آداب این کار متفاوت است اما معمولا استانداردهایی برای این کار در نظر گرفته می شود که در این مطلب با آن آشنا می شوید.


اول از آقا پسرها شروع می کنیم:


زمان خواستگاری از قبل تعیین شود
خانواده پسر باید قبل از حضور در خانه دختر، زمان و ساعت خواستگاری را با خانواده دختر هماهنگ کنند. تا خانواده دختر بتوانند شرایط خواستگاری و خانه را برای حضور خواستگاران مهیا کنند؛ ولی اگر بدون هماهنگی وارد خانه دختر شوند، شاید خانواده دختر و وضعیت خانه به طوری باشد که پذیرش مهمان‌ها کمی به تاخیر بیانجامد و باعث سوء تفاهم و حس بی‌احترامی به خانواده پسر دست بدهد که اصلا خوشایند نیست. زمان خواستگاری بعد از ظهر( 7-4 بعد از ظهر) و یا ساعات اولیه شب باشد؛ زیرا در این موقع از روز معمولا تمام عضو خانواده و افراد تاثیرگذار دختر و پسر در خانه حضور داشته و می‌توانند در خواستگاری شرکت کنند.

افراد زیادی همراه پسر به خواستگاری نروند
خاله بیاید یا عمه؟ کدام خواهرتان در مراسم حضور پیدا کند؟ تکلیف مادربزرگ چیست؟ اگر همسر برادر بزرگ تر بیاید، همسر برادر کوچک تر شاید ناراحت بشود و ...

کاملا درکتان می کنیم، ولی دقت کنید که حتما تصمیم عاقلانه ای بگیرید چون رفتارها و کیفیت حضور در اولین جلسه خواستگاری بسیار مهم است. در کشور ما رسم است در نوبت اول، خانم ها که معمولا مادر پسر عضو اصلی آن هاست همراه با یک یا دو دخترش، خاله داماد یا یکی از خانم هایی که احتمالا بزرگ تر فامیل است در مجلس خواستگاری حاضر می شوند. بیشتر باید سعی کنند که تعداد افراد کم و انگشت شمار باشد. بهتر است یک نفر بزرگ‌تر، دانا و دارای قدرت بیان صحبت کند. اگرتمام مسئولیت را به بزرگتری که تحصیل کرده و دارای قدرت بیان است، بدهند، معمولا حرف‌ها منسجم‌تر خواهد بود و مقصود آن رسا‌تر است؛ ولی اگر چند نفر با هم صحبت کنند، کسی متوجه حرف آن‌ها نمی‌شود. لازم است خواستگاری برای بار اول رسمی و سنگین اجرا شود و شوخی کردن بپرهیزند.

پسر چند شاخه گل به همراه داشته باشد خانواده پسر با توجه به شناختی که از شرایط فرهنگی و اجتماعی خانواده دختر دارند ممکن است در جلسه اول خواستگاری با خود گل ببرند یا نبرند. اگر خانواده پسر نمی دانند که در جلسه اول باید گل ببرند یا نه، بهتر است این کار را به دو دلیل انجام دهند:

اول این که اگر خانواده دختر انتظار آوردن گل را داشته باشند ولی چنین کاری انجام نشود ممکن است آن را به حساب بی احترامی یا دست کم گرفتن خود بگذارند.

 دوم این که در هر شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی اگر در اولین جلسه گل برده شود اثر روانی خوبی روی خانواده دختر خواهد داشت. (حتی اگر خواستگاری به سرانجام نرسد.)

گل، چه رنگش خوبه؟
وقتی تصمیم گرفتید از حجم جیب، کیف یا حساب بانکی تان کم بکنید و از گل فروش محله تان یا محله دخترخانم گل بخرید؛ هر گلی با هر رنگی که دوست داشتید، نخرید. بهتر است گل صورتی رنگ (علامت حیات و زندگی)، از یک نوع و به تعداد فرد باشد تا دسته گل زیباتری درست شود.

خوب است خانواده عروس وقتی گل را دریافت می کنند آن را در یک گلدان بگذارند و در همان اتاقی که خانواده پسر پذیرایی می شوند، در معرض دید آنان قرار دهند.

و اما عروس خانم ها....

بزرگترها حاضر باشند
پدر و مادر یا جانشینان آنها حتماً باید در منزل باشند و عدم شركت آنها علامت نوعی مقاومت است. حضور بچه ها كلاً ممنوع است. برای پذیرایی از میوه‌ها و شیرینی‌های ساده استفاده کند نباید از شیرینی‌های بزرگ خامه‌ای و یا ترد و شکننده برای پذیرایی استفاده کرد، یك بشقاب كوچك شیرینی خشك نقلی روی میز یا محل پذیرایی بهترین است. یك ظرف میوه قابل خوردن، به نحوی كه بدون آب ریزی، كثیف شدن سر و صورت باشد نظیر نارنگی، كیوی، گیلاس، آلبالو، زردآلو و ... و نه میوه هایی نظیر انار، هندوانه، خربزه، پرتقال، گریپ فروت، آناناس و یك نوشیدنی مناسب فصل و فرهنگ نظیر چای، قهوه، شیر قهوه، نسكافه، آب میوه مثل آب پرتقال یا شربت معمولی نیز باید برای پذیرایی آماده باشد. دستمال برای تمیز كردن سر و صورت و دست ها، سطل زباله، وسایل قابل دسترس، نزدیك و جای راحت برای شستن لازم است.

نوع لباس‌ دختر ساده و ملایم باشد
لباس دختر باید مطابق با فرهنگ ایرانی و اسلامی و متناسب با چهره شاخص فرهنگی و مذهبی باشد. بهتر است لباس عروس خانم بسیار ساده و بلند، پوشیده و راحت باشد زیرا باعث قضاوت بد خانواده پسر می‌شود و سوء تفاهم پیش می‌آید و خانواده پسر چنین برداشتی از دختر دارند که می‌خواهد خودش را تحمیل کند؛ از سوی دیگر باید توجه داشت مردان ایرانی لباس‌های پوشیده را بیشتر می‌پسندند.

پذیرایی را از بزرگتر‌ها شروع کنید بهتر است دختر و یا خانواده او در مراسم خواستگاری با تعارف کردن چای به سمت بزرگ‌تر، احترامشان را نسبت به بزرگ‌تر ابراز کرده و باعث جلب رضایت بزرگتر‌ها می‌شوند.

 

جلسه خواستگاری,زمان خواستگاری

 

چند توصیه  مهم:
**وقت جلسه اول خواستگاری محدود است. از 45 دقیقه تا یك ساعت. معمولا كمتر و بیشتر از آن نتیجه بخش نیست. همواره صحبت های مهم در فرصت نه خیلی كوتاه و نه زیاد ارائه می شود.

**خانواده دختر و پسر، واقعیت‌ها را عنوان کنند . مقدار تحصیل، سن، بیماری و… در مراسم خواستگاری مطرح شود؛ زیرا بعد‌ها خانواده‌ها به خاطر مخفی‌کاری و یا دروغ همدیگر را سرزنش می‌کنند.

**در جلسه اول خواستگاری درباره عقد، مهریه، مسائل اقتصادی و مادی هیچ صحبتی نمی شود و بسیار خوب است كه محیط شاد و صمیمانه باشد.

**خانواده‌ها سعی کنند که در مراسم خواستگاری و به هنگام خداحافظی و ترک کردن مجلس خاطرات خوشی بجا بگذارند و با روی خوش و روبوسی خداحافظی کرده تا پل‌های پشت سر خود را خراب نکنند، حتی اگر جواب خانواده دختر منفی باشد؛ چون امکان دارد این خواستگاری بار‌ها ادامه داشته باشد و خاطرات بد بجای بماند.
منابع: خراسان نیوز/ سایت پاتوق

 


ویدیو مرتبط :
بچه ها اپارات حتما بخوانید

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

داستان عاشقانه زیبا و غمگین- حتما بخوانید



 

داستان عاشقانه بسیار زیبا و غمگین

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

 

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

 

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

 

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

 

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

 

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

 

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 


ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

 

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

 

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

 

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.


مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

 

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

 

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

 

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

 

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

 


معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.