سلامت


2 دقیقه پیش

نشانه ها و عوارض کمبود ویتامین‌ها در بدن

ویتامین‌ها نقش مهمی‌ را در بدن انسان ایفا می‌کنند. به‌نحوی‌که کمبود ویتامین‌ (حتی یکی از آن‌ها) می‌تواند برای هر فردی مشکلات اساسی را به وجود آورد. گجت نیوز - معین ...
2 دقیقه پیش

چرا پشه ها بعضی ها را بیشتر نیش می‌زنند؟

فصل گرما و گزیده شدن توسط پشه ها فرا رسیده، دوست دارید بدانید پشه ها بیشتر چه کسانی را دوست دارند؟ بیشتر کجاها می پلکند؟ و از چه مواد دفع کننده ای نفرت دارند؟ وب سایت ...

به نظرشما، من زشت هستم!



خودزشت پنداری

خودزشت پنداری یعنی فرد نسبت به خودش احساس بدی دارد.

 

روزی چند بار چهره خود را در آینه بررسی می کند و هر بار ناامیدتر از قبل بر خلاف نظر دیگران، با خود فکر می کند که چقدر زشت است و چه کند تا کمی زیباتر شود، به فکر جراحی های مختلف زیبایی می افتد، دائم با لوازم آرایشی مختلف سعی در پنهان کردن عیب هایش دارد ولی به نظر خودش با استفاده از آنها از قبل هم زشت تر و زشت تر می شود.

بخشی از هویت افراد، هویت تصویری شان است یعنی تصوری که افراد از اجزای بدن خود دارند؛ اما این که تا چه حد لازم است به آن پرداخته شود در روان سالم یا بیمارگونه فرد تجلی پیدا می کند.


همه آینه ها مرا زشت نشان می دهند!
خودزشت پنداری  یا بدریخت انگاری به این معنی است که فرد نسبت به خودش احساس بدی دارد. در حقیقت این مشکل، اشتغال ذهنی بیش از اندازه فرد نسبت به یک نقص خیالی است یا این که او نقص های خیلی کوچک در ظاهر خود را بسیار بزرگ می شمارد.


دکتر هادی، متخصص پزشکی قانونی هم درباره معضل خودزشت پنداری می گوید: این گونه افراد دائم نگران طرز نگاه دیگران هستند و طبق نتایج تحقیقات، شیوع سندرم خودزشت پنداری حدود یک تا 2 درصد است و در نوع بیمارگونه آن این شیوع در بین زنان و مردان برابر است، اما واقعیت این است که به طور معمول 50درصد خانم ها نسبت به وضع ظاهر و زیبایی خودشان دغدغه زیادی دارند و این مشکل در جامعه بین زنان بیشتر از مردان دیده می شود.


دلایل خودزشت پنداری
دکتر صفایی مقدم، متخصص روان شناسی بالینی، درباره این مشکل می گوید: به طور معمول مساله خودزشت پنداری دو حالت دارد: گاهی به صورت بیمارگونه است که فرد تصور و تصویر ذهنی خوبی از خودش ندارد و فکر می کند که چهره خوبی ندارد، اما در حالت دیگر ممکن است فرد خود را کاملا زشت نبیند، اما دائم به فکر تغییر ظاهرش باشد. یکی از دلایل این است که فرد خودش را با دیگران مقایسه می کند که ممکن است این شخص مقایسه شده هنرپیشه های فیلم های مختلف یا اشخاص معروف دیگر یا حتی از افراد فامیل یا آشنایان باشد که فرد خودزشت پندار تمام تلاش خود را برای شبیه شدن به یکی از آنها به کار می گیرد.


دلیل دیگر، مد شدن یک مدل در چهره یا انجام عمل های زیبایی  مختلف است، این که مثلا جراحی بینی به صورت یک مد دربیاید یا گذاشتن گونه و تزریق ژل در لب، که ممکن است حتی به زشت تر شدن فرد منجر شود.


کمبود اعتماد به نفس در بعضی از افراد باعث می شود آنها تصور کنند اگر به صورت عادی در جامعه حضور پیدا کنند امکان دارد مورد توجه هیچ کس قرار نگیرند و همین مساله به استفاده فراوان بعضی افراد از لوازم آرایش یا جراحی های مکرر غیرضروری برای تغییر چهره شان ختم می شود.


حواستان به نوجوان تان باشد
دکتر هادی، متخصص پزشکی قانونی با توجه به حوزه کاری خود، نوجوانان مختلفی را که به دلیل مشکلات ناشی از بیماری خودزشت پنداری دست به خودکشی زده اند، دیده است و می گوید: متاسفانه خودکشی به این دلیل در نوجوانان دختر 14 تا 18 ساله با سابقه بیماری خودزشت پنداری بارها دیده شده است، دختران در این سن، هم از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و هم نمی توانند مانند افراد بزرگسال خودشان برای عمل های جراحی تصمیم بگیرند و به آن عمل کنند و از آنجا که بیمار هستند و باید تحت درمان قرار بگیرند، اگر والدین هوشیار نباشند و به محض دیدن علائمی مثل زیاد نگاه کردن در آیینه، شکایت از وضع ظاهری خود همراه با افسردگی و استفاده زیاد از لوازم آرایشی آنها را نزد روان شناس یا روانپزشک نبرند و با برخورد منطقی و تکذیب نکردن بیماری نسبت به رفع مشکل نوجوان اقدام نکنند، با عواقب جبران ناپذیری روبه رو خواهند شد.


طبق قانون افرادی که بالای 18 سال دارند برای انجام عمل های جراحی هیچ نیازی به اجازه بزرگ ترها یا همسر خود ندارند، اما بهتر است پزشکان برای جلوگیری از درگیری و به وجود آمدن مشکلات پس از عمل جراحی، حتما از والدین دختر بالای 18 سال و از همسر خانمی که ازدواج کرده است، رضایت نامه کتبی بگیرند که البته فقط به دلیل این است که مشکلات قانونی بعدی به وجود نیاید، اما واقعا نیاز قانونی وجود ندارد.

ورژن های جدید جراحی زیبایی
دکتر هادی، متخصص پزشکی قانونی ضمن اشاره به این مورد می گوید: گاهی جراحی های پشت سر هم یا جراحی های عجیب مثل همین جراحی گوش، یا گذاشتن گونه در افرادی که مناسب این کار نیستند، فقط باعث بدتر شدن روحیه و ظاهر آنها می شود.


خانمی که بعد از چهار بار عمل جراحی بینی، دیگر چیزی جز دو سوراخ به جای بینی اش باقی نمانده بود. پزشکان جراح هم باید هوشیار باشند و به دلیل منفعت های مالی، دست به هر عملی نزنند چون جراحی کردن افراد خودزشت پندار و وسواسی علاوه بر این که برایشان سود چندانی ندارد، بلکه بارها و بارها آنها را مجبور به تکرار عمل جراحی می کند و در نهایت هم با شکایت این افراد و دردسرهای بعدی اش مواجه می شوند.


با این افراد چه کنیم؟
در بیشتر موارد افرادی که دارای بیماری خودزشت پنداری هستند، بیماری خود را نمی پذیرند و فقط معتقدند که زشت هستند یا از تناسب اندام برخوردار نیستند و باید برای حل کردن این مشکل به متخصص و جراح زیبایی مراجعه کنند، اما مساله اصلی این است که آنها به جای مراجعه به متخصص زیبایی باید نزد یک روان شناس یا روانپزشک بروند.


البته دکتر صفایی مقدم، متخصص روان شناسی بالینی، می گوید: در بعضی از موارد، شخص به هیچ عنوان برای جراحی نکردن متقاعد نمی شود و تصمیم می گیرد تحت هر شرایطی این کار را انجام دهد و در بیشتر موارد هم از انجام آن پشیمان می شود، اما در مواردی که مشکل بیماری نیست و فقط صفت بیمارگونه خودزشت پنداری در فرد وجود دارد، ممکن است با کمک افراد نزدیک بتوان آنها را از اعمال جراحی غیرضروری منصرف کرد و متقاعدشان کرد که با انجام این جراحی چهره متناسب خودشان را هم از دست می دهند.


منبع:چاردیواری روزنامه جام جم

 


ویدیو مرتبط :
این انسانه به نظرشما.?

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

قصه جوجه اردک زشت



یکی از بعداز ظهرهای آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی در دهکده ،خانم اردکه لانه اش را کنار دریاچه ساخته بود.

 

اون پیش خودش فکر می کرد: مدت زیادی هست که روی این تخم ها خوابیده ام . او تنها نشسته بود و بقیه اردکها مشغول شنا بودند .

 

کم کم تخم ها شروع به حرکت کردند و با نوکهای قشنگ کوچکشان پوسته ی تخم شان را شکستند . آنها یکی یکی بیرون آمدند اما هنوز خیس بودند و نمی توانستند که بخوبی روی پاهایشان بایستند.

 

جوجه اردک زشت

بزودی جوجه ها روی پا هایشان ایستادند و شروع به تکان دادن خودشان کردند.تا اینکه پرها یشان خشک شد خانم اردکه نگاهش به تخم بزرگی افتاد و پیش خودش گفت : اوه نه هنوز یکی از تخم ها اینجاست اردک پیری کنار خانم اردک آمد .

 

به تخم نگاه کرد و گفت: شاید این تخم یک بوقلمون باشد این اتفاق یکبار برای من هم رخ داده است اون جوجه حتی نمی توانست به آب نزدیک شود. چرا ناراحتی ؟ من پیشنهاد می کنم که او را ول کنی . سپس اردک پیر آهسته شنا کرد و رفت.

 

خانم اردکه فکر کرد کمی بیشتر روی این تخم بنشیند . بعد از مدتی صداهای ضعیفی از داخل تخم شنید و بزودی جوجه کوچولو از تخم بیرون آمد.

 

مادر مدتی به جوجه نگاه کرد او با پرهای خاکستریش ظاهر عجیبی داشت و مادر را نگران کرد. اما وقتی که به پاهایش نگاه کرد خیالش جمع شد که این جوجه ی بوقلمون نیست.

 

اما جوجه ی بزرگ و زشتی بود روز بعد مادر جوجه هایش را به کنار دریاچه برد . جوجه ها یکی یکی داخل آب پریدند . بزودی همه آنها حتی جوجه اردک زشت روی آب شناور بودند.

 

سپس مادر جوجه هایش را به حیاط طویله برد .سرش در برابر اردک پیر به نشانه ی احترام خم کرد و گفت : نوار بین پاهای این جوجه نشان می دهد که یک جوجه بوقلمون نیست بوقلمونی که در نزدیکی آنها راه می رفت سرش را بالا آورد و گفت : تا حالا چنین جوجه اردک زشت و بزرگی ندیده ام این تازه شروع مشکلات جوجه اردک بود .

 

حیوانات با او رفتار دوستانه ای نداشتند چون اوخیلی زشت بود . جوجه اردکهای دیگر با او بازی نمی کردند و او را اذیت می کردند . مرغها به او نوک می زدند و همه حیوانات به او می خندیدند.

 

جوجه اردک بیچاره خیلی غمگین و تنها بود . و با گذشت زمان بیشتر ناراحت می شد . هرچند که مادرش سعی می کرد به او دلداری بدهد احساس می کرد کسی او را دوست ندارد و فکر می کرد چرا با بقیه برادرهایش فرق دارد .

 

 

یک شب که دیگر جوجه اردک زشت نتوانست این همه ناراحتی را تحمل کند از حیاط طویله خارج شد و تا جایی که می توانست دوید . بزودی به جنگل رسید . هر چه جلوتر می رفت پیدا کردن راه سخت تر می شد .

 

اما او به دویدن ادامه داد تا اینکه به نزدیکی مردابی رسید که اردکهای وحشی در آنجا زندگی می کردند . جوجه اردک پشت درختی پنهان شد . احساس می کرد که خیلی تنها و خسته است صبح هنگامیکه تعدادی از اردکها پرواز میکردند متوجه جوجه تازه وارد شدند ایستادند به او سلام کردند .

 

از او پرسیدند: تو کی هستی ؟ جوجه اردک زشت گفت : من اردک مزرعه هستم آیا تا حالا جوجه اردکی مثل من دیده اید که پرهای خاکستری داشته باشد. او مدت طولانی به اردکهای وحشی که با اردک های مزرعه خیلی فرق داشتند نگاه کرد آنها گفتند : یک اردک ؟ ولی ما تا حالا جوجه اردکی مثل تو ندیده ایم . اما مهم نیست . تو می توانی اینجا بمانی چون این مرداب به اندازه کافی برای همه ما جا دارد .

 

 

جوجه اردک زشت خوشحال بود که می توانست در کنار مرداب استراحت کند و از حیوانات بیرحم مزرعه دور باشد هوا سرد بود جوجه اردک زشت به برگ های درختها نگاه کرد که طلایی و قرمز بودند . همانطور که او میان نیزار برای پیدا کردن غذا می گشت دو غاز وحشی جوان از آسمان کنار او به زمین نشستند.

 

سلام دوست داری از ما باشی. ما داریم به مرداب دیگری پرواز می کنیم که کمی از اینجا دورتر است جائیکه غازهای جوان زیادی مثل ما آنجا زندگی می کنند .

 

جوجه اردک زشت از این اتفاق خوشحال بود اما قبل از اینکه کاری کند صدای شلیک گلوله ای را شنید و غاز به درون مرداب افتاد . یک سگ گنده داخل آب پرید تا آنها را بگیرد .

 

اسلحه ها شروع به شکلیک در اطراف مرداب کردند سگ دیگری از میان نیزارها بطرف جوجه اردک آمد سگ لحظه ای به او نگاه کرد و سپس از آنجا دور شد .

 

جوجه اردک در حالیکه از ترس نفس نفس می زد گفت : خدایا متشکرم . من اینقدر زشتم که حتی سگ هم مرا نمی خواهد . او تمام روز در میان نیزار ماند .بالاخره زمانیکه خورشید غروب کرد سگها رفتند و شلیک ها قطع شد .

 

او آشفته خودش را از کناره دریاچه به میان جنگل رساند همانطور که او در تاریکی راه می رفت باد شدیدی می وزید .ناگهان خودش را جلوی یک کلبه خیلی قدیمی دید . نور ضعیفی از لای سوراخ در دیده می شد . جوجه اردک فکر کرد که باید داخل بروم و از دست باد خلاص شوم .بنابر این بزور از سوراخی وارد خانه شد و در گوشه ای شب را گذراند.

 

 

جوجه اردک زشت

 

زن پیری با گربه و مرغش در این کلبه زندگی می کرد . صبح روز بعد که پیرزن جوجه اردک را دید از خودش پرسید : این دیگه چیه ؟ از کجا آمده ؟ اردک آنجا ماند .

 

اما جوجه بیچاره در گوشه ای غمگین نشسته بود لذت شنا کردن روی آب را بیاد آورد . به مرغ گفت من می خواهم به دنیای وحشی بروم مرغ به او گفت : تو دیوانه هستی . اما من نمی توانم تو را اینجا نگه دارم .

 

جوجه اردک گشت و حوضچه بزرگی را پیدا کرد . و در زیر نور خورشید شناور شد . روز بعد یکباره یک گروه از پرندگان سفید بزرگی رابا گردنها دراز و جذاب در حال پرواز دید .

 

 

او تا آن روز چنین پرندگان زیبایی را ندیده بود . او پیش خودش فکر کرد ، کاش می توانستم با آنها دوست شوم .

 

این پرندگان به سمت جنوب مهاجرت می کردن باد سرد زمستان شروع به وزیدن کرد . جوجه اردک مجبور بود برای محافظت از یخ زدگی به سختی با پاهایش پارو بزند .

 

یک روز صبح پاهایش یخ زد کشاورزی که از آنجا عبور می کرد او را نجات داد . او پرنده بیچاره را به خانه گرمش برد .اما بعد بچه های کشاورز جوجه اردک را ترساندن و او بال و پر زد و به آشپزخانه پرید و چیزهای مختلفی برخورد کرد و وقتی که در برای لحظه ای باز شد او بیرون پرید.

 

خلاصه جوجه اردک از زمستان جان سالم بدر برد یک روز صبح که لای نیزار خوابیده بود گرمای خورشید را احساس کرد . کش و قوسی به بالهایش داد و به آسمان پرواز کرد . او بطرف یک باغ که یک حوض بزرگ در وسطش داشت پرواز کرد .

 

او سه پرنده سفید زیبا راروی آب دید که خیلی با جذبه و نرم شنا می کردند . آنها قو بودند ولی او این را نمی دانست او خیلی نرم بدون آنکه بال بزند بالای سر قوها پرواز کرد و سرش را برای احترام خم کرد .

 

در انعکاس آب قوی زیبای دیگری دید . دو بچه کوچک به سمت باغ می دویدند فریاد زدند ، نگاه کن یکی دیگه . این یکی از بقیه زیباتر است آن جوجه اردک زشت حالا یک قو بود . قلب او پر از عشق به قوها دیگر بود و فهمید که چه حقیقتی رخ داده است . و قبلا که یک جوجه زشت بود فکرنمی کرد روزی چنین اتفاقی بیافتد.