سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

چگونه پسرم را بعد از 20 سال پیدا كردم


این پسر بعد از 20 سال توانست به آغوش خانواده‌اش بازگردد. این پسر گمشده 5 سال پیش در اتفاقی ساده با پسردایی‌اش دوست شد و در نهایت توانست خانواده‌اش را پیدا كند

همه چیز از زمانی اتفاق افتاد كه سجاد 4 ساله بود. پسری 4 ساله از اهالی روستای اسمرود شهرستان خلخال. از آنجاكه پدر این پسر خردسال دست تنها بود، مجبور بود از همان كودكی راه و رسم كار كردن در مزرعه را آموزش ببیند اما بعد از آن ماجرا، پدر و مادرش آرزو كردند كاش هیچ وقت سجاد را برای مراقبت از گاو شیرده و چراندن او در اطراف، به مزرعه نمی‌بردند. در واقع بعدازظهر یكی از روزهای سال 67 بود، روزی كه كمر پدر سجاد زیر بار از دست دادن او خم شد. در چشم بر هم زدنی پسر خردسال در مزرعه نیست شد و تلاش شبانه روزی پدر سجاد و اهالی روستا برای پیدا كردن او بی‌فایده ماند. حالا این پسر جوان بعد از 20 سال به آغوش خانواده‌اش بازگشته. در واقع یك اتفاق ساده باعث شد او در تهران سرنخی از خانواده‌اش پیدا كند. آن هم وقتی بود كه فهمید مدت‌هاست با پسر دایی‌اش دوست بوده و زمانی متوجه این جریان شد كه مدت‌ها از زمان دوستی شان گذشته بود اما به هر حال او توانست خانواده‌اش را بعد از 20 سال پیدا كند. سجاد و خانواده‌اش مدت‌هاست بعد از پیدا كردن یكدیگر با هم رابطه دارند و به گفته مادر پسر جوان او انگار كه سال‌ها در خانه آن‌ها بزرگ شده باشد با آن‌ها برخورد می‌كند و احوال خانواده‌اش را صمیمانه جویا می‌شود.



ناگهان نبود

«ما 5 بچه داریم. سجاد چهارمین بچه و بزرگترین پسرمان به حساب می‌آمد. زمانی كه سجاد 4 سالش شد، پدرش از او خواست كه در كارهای مزرعه كمكش كند.» این حرف‌ها را شمس الجهان اسدی می‌گوید، مادر سجاد. كسی كه سال‌ها در انتظار پیدا كردن پسرش روزها و شب‌ها بر سر سجاده نمازش، اشك ریخت و اشك ریخت.   امید خانواده اسدی‌ همین پسر بزرگ‌شان بود كه در روزهای كهولت و پیری، عصای دست پدر و مادرش بشود اما این اتفاق 20 سال به تاخیر افتاد. آن‌‌ها زندگی آرامی داشتند اما یك روز این آرامش به هم خورد. آن هم روزی بود كه آقا فرض‌الله به همراه سجاد و دختر بزرگش برای درو كردن محصول مزرعه سر زمین‌شان رفتند: «همسر و دخترم مشغول درو بودند و از سجاد هم خواستند مراقب گاوی باشد كه برای چرا به سر زمین برده بودند. در این میان، پسر بازیگوش حیوان زبان بسته را برای این‌كه دلی از عزا دربیاورد برای چرا، به اطراف مزرعه برد. چند ساعتی گذشت. كار پدر و دختر تمام شده بود كه با دیدن گاوی كه به تنهایی سرگرم خوردن علف‌های زمین بود، خستگی بر تن‌شان ماند. آن‌ها هر چقدر ‌دنبال سجاد گشتند و صدایش زدند اثری از او پیدا نكردند. دیگر غروب شده بود و كاری از دست‌شان بر نمی‌آمد. این بود كه خسته و درمانده به سمت خانه برگشتند. همسرم فرض‌الله وقتی جریان را به گوش اهالی رساند. به سرعت مردان روستا برای پیدا كردن پسرمان بسیج شدند چراكه تصور می‌كردند شاید حیوانی او را خورده باشد.»



او بر می‌گردد!

گرچه تلاش‌های پلیس و اهالی روستا طی 4 شبانه روز نتیجه‌ای نداشت اما به خاطر گریه‌هایی كه مادر و خواهران سجاد می‌كردند پدر آن‌ها دست از پیدا كردن او بر نداشت و به گفته مادر خانواده 3 ماه به‌دنبال پسر گمشده شان در روستاهای اطراف و دیگر روستاهایی كه می‌شناختند رفتند اما سرانجام به این نتیجه رسیدند كه دیگر سجاد بر نمی‌گردد. شمس الجهان خانم نفس عمیقی می‌كشد و ادامه می‌دهد: «مگر می‌شود مادری دست از بچه‌اش بكشد. همه می‌گفتند سجاد را حیوان درنده‌ای برده و خورده است اما من باورم نمی‌شد. ته دلم روشن بود. می‌دانستم كه یك روز پسرم را قبل از این‌كه بمیرم می‌بینم. همیشه این را به همسرم می‌گفتم و او كه خود را در این ماجرا مقصر می‌دانست، حرف‌هایم را باور می‌كرد و می‌گفت سجاد بر می‌گردد.» از آن روز به بعد خانواده اسدی‌ها زندگی تلخ خود را بدون سجاد شروع كردند و مادر خانواده همیشه دعا می‌كرد كه بلایی سر پسرش نیاید.



ماجرا از چه قرار بود؟

به گفته سجاد و با چیزهایی كه از گذشته به یاد می‌آورد آن روز كه او در مزرعه سرگرم چراندن گاوشان بوده افراد ناشناس دست، پا و دهان او را می‌بندند و كشان كشان با خود می‌برند و بعد از مدتی از تهران سر در می‌آورند. سجاد برای‌مان تعریف كرد كه شب در بیابان آتش درست كردند تا گرم شوند. صبح آن روز او را سوار یك ماشین آبی رنگ می‌كنند و به تهران می‌برند. آن‌ها سجاد را به خانواده‌ای در تهران می‌فروشند. به 2 زن كه به گفته سجاد یك نفر از آن‌ها با او مهربان بوده و آن یكی خیلی بد رفتاری می‌كرده و سجاد را كتك می‌زده. معرفه سرگذشت برادرش را مو به مو برای‌مان تعریف می‌كند. سجاد به او گفته كه تا آن موقع نمی‌دانسته او را فروخته‌اند و زمانی متوجه این موضوع می‌شود كه یكی از آن زن‌ها به او می‌گوید باید كارهای ما را انجام بدهی. ما تو را مفت و مجانی به این خانه نیاورده‌ایم: «برادرم سجاد، روزهای بدی را پشت سر می‌گذارد تا این‌كه مرد آن خانواده به رحمت خدا می‌رود و پس از مدتی هم یكی از آن خانم‌ها فوت می‌شود و خانم دیگر كه توان نگهداری از سجاد را نداشته او را كه 7 سالش بیشتر نبوده به پاركی در تهران می‌برد. از سجاد می‌خواهد كه بنشیند و با این بهانه كه می‌خواهد برای او خوراكی بخرد، برادرمان را تنها می‌گذارد. سجاد بعد از دقایقی كه خود را تنها می‌بیند می‌زند زیر گریه و آن لحظه مامورانی كه از آن محل عبور می‌كردند با دیدن پسر بچه، وقتی مطمئن می‌شوند او را در آن محل رها كرده‌اند به پرورشگاهی خصوصی در پیچ شمیران منتقل می‌كنند.»



نشانه‌ای كه راز را فاش كرد

از آن زمان به بعد، سجاد، روزهایی را كه به پدر و مادر احتیاج داشته، به تنهایی در پرورشگاه سپری می‌كند. در مدتی كه سجاد كوچك در پرورشگاه زندگی می‌كرد، خانواده‌هایی كه بچه دار نمی‌شدند، به آن جا می‌آمدند اما پسرك قسمت هیچ كدام از این خانواده‌ها نشد و در واقع سرنوشت، پیشانی نوشت دیگری برایش نوشته بود. پسرك تا17 سالگی در پرورشگاه ماند. او در این مدت با هیچ كس درد دل نمی‌كرد و حرف‌هایش را به هیچ كس نمی‌زد. او چون چیزی از گذشته‌اش به یاد نداشت، حتی دوست نداشت معلمان و دوستانش در مورد گذشته او كنجكاوی كنند و خیلی وقت‌ها یا جواب‌شان را نمی‌داد، یا اینكه یك جوری بحث را عوض می‌كرد. تا اینكه او با پسری به اسم مهدی دوست شد و رابطه خیلی دوستانه‌ای با او برقرار كرد:«پسردایی‌مان مهدی در خانه‌شان خیلی در مورد سجاد، دوست جدیدش به مادرش می‌گفت و زن دایی هم كه به این علاقه عجیب و غریب پسرش به هم‌كلاسی‌اش شك كرده بود، از پسرش خواست تا دوستش سجاد را به خانه بیاورد.» مادر مهدی كه زن دایی سجاد می‌شد، تا پسرك را دید، رگه‌هایی از آشنایی را در چشمان او دید و شروع كرد به سؤال پیچ كردن او و كارت شناسایی‌اش را خواست اما سجاد كه با این سوال‌ها اصلا میانه خوبی نداشت، ناراحت شد و زن‌دایی هم كه متوجه ناراحتی او شده بود، ماجرای پسركی را تعریف كرد كه سال‌ها پیش در روستای اسمر خلخال به‌طورناگهانی گم شده بود. همین حرف‌ها، دل سجاد را كمی نرم كردو همین موضوع باعث شد او قبول كند و این طوری پای شمس الجهان خانم و همسرش به تهران باز شد. معرفه از زبان مادرش كه به راحتی نمی‌تواند فارسی حرف بزند می‌گوید: «برای مادرم لحظه باور نكردنی‌ بود. او بلافاصله بعد از دیدن سجاد او را به آغوش كشید و گریه كرد. آن‌ها بعد از یكسری تحقیقات و انجام آزمایش خون متوجه شدند سجاد پسر واقعی شان است و همراه او به خلخال آمدند.» در این میان سجاد با خاطراتی كه خانواده‌اش از زمان بچگی او تعریف می‌كردند یك‌باره یاد سوختگی افتاد كه دوران كودكی و زمانی كه با خواهرش شیطنت می‌كرد، برایش اتفاق افتاد و بلافاصله جای سوختگی را به خانواده‌اش نشان داد. همه شواهد درست بود و پسر جوان بعد از 20 سال به آغوش خانواده‌اش باز گشت.



خنده مادر بعد از 20 سال

سال‌ها از این ماجرا گذشت تا اینكه یك روز تلفن خانه اسدی‌ها به صدا درآمد. چه كسی پشت خط بود؟ «زن دایی‌ام بود. او در تهران زندگی می‌كند. بعد از گمشدن سجاد همه اقوام و فامیل‌های‌مان به‌دنبال نشانی از او بودند. آن روز زن دایی هم بعد از احوال پرسی‌های معمولی، خبر عجیبی به ما داد. او گفت سجاد زنده است و با پسرشان مهدی دوست صمیمی است. ما با این‌كه قلب‌مان حسابی ریخته بود و دست و بدن‌مان می‌لرزید اما باورمان نشد. به‌خصوص این‌كه پدرم اجازه نداد به تهران برویم و گفت زن دایی اشتباه كرده و بی‌خود دل‌مان را خوش نكنیم.» اما.... با وجود اصرار‌های زن دایی، شمس الجهان خانم كه دلش مثل سیر و سركه می‌جوشید عازم تهران شد:«هیچ وقت یادم نمی‌رود. درست 5 سال پیش بود كه خنده شوق بعد از سال‌ها روی لبان مادرم نشست. آن‌ها وقتی از تهران به خانه برگشتند پسر جوانی همراه‌شان بود. او برادرمان سجاد بود. سجاد 4 ساله پیدا شده بود.» معرفه با هیجان خاصی  داستان پیداشدن برادرش را تعریف می‌كند. او به همراه دیگر خواهرانش با دیدن سجاد، او را در آغوش كشیدند و گریه كردند. بعد از آن ماجرا سجاد كه سال‌ها تنها زندگی می‌كرد به ما گفت: «چقدر پدر و مادر داشتن لذت بخش است. چقدر خواهر داشتن حس خوبی دارد.» او چند هفته‌ای در كنار خانواده‌اش ماند و از آن‌جا كه مشغول تحصیل بود مجبور شد به تهران باز گردد. اما....



به‌دنبال نشانه‌های كودكی



 سجاد زمانی كه به خلخال آمد، همه جا كنجكاوی می‌كرد و به‌دنبال نشانه‌های كودكی‌اش بود. معرفه خواهر سجاد خیلی خوشحال است كه برادرش را پیدا كرده. او با خوشحالی می‌گوید: «الان ما با هم صمیمی‌تر از قبل شده‌ایم. حتی روزی كه سجاد به خانه‌مان آمد طوری رفتار می‌كرد كه انگار سال‌های سال در این خانه زندگی می‌كرده. او هر تعطیلاتی كه برایش پیش می‌آید به سرعت به خانه‌ می‌آید و مدتی را در اینجا می‌ماند و دوباره برمی‌گردد.» حالا سجاد دانشجو شده و خانواده‌اش سعی می‌كنند كمتر مزاحم او شوند تا از درس‌هایش عقب نماند. او و خانواده‌اش هر روز تلفنی با هم صحبت می‌كنند و گزارش كارهای روزانه‌شان را به هم می‌دهند. سجاد لحظه شماری می‌كند تا تعطیلات عید از راه برسد و خانواده‌اش را یك دل سیر ملاقات كند: «برادرم را از زمانی كه پیدا كرده‌ایم عید‌ها پیش ما می‌آید و سال تحویل با ما همراه است. نمی‌دانید چقدر لحظه زیبایی است وقتی همه مان دور هم می‌نشینیم و موقع تحویل سال دعا می‌كنیم. دیگر دعای مادرم سلامت سجاد و دیگر فرزندانش است اما تا قبل از پیدا كردن او تنها دعایش این بود كه سجاد را یك‌بار دیگر ببیند.» حالا آقا سجاد هر بار كه به دیدن خانواده‌اش می‌رود یك عالمه سوغاتی‌های رنگی برای آن‌ها می‌برد. او خانواده‌اش را دوست دارد و سعی می‌كند وقتی با آن‌هاست كمتر از گذشته حرف بزند. چراكه دوست ندارد خاطرات بد قدیمی را یك بار دیگر در ذهنش زنده كند.


منبع : مجله زندگی ایده آل


ویدیو مرتبط :
حاج حسین هوشیار _ پسرم ، پسرم ..._شب هشتم محرم 93

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

نتایج بررسی 20 سال اخیر وضعیت ام اس اعلام می شود



 

 

ام اس

 

 

رییس هفتمین كنگره بین المللی ام اس ایران گفت: نتایج مطالعه ای كه طی 20 سال اخیر وضعیت ام اس در تهران را مورد بررسی قرار داده است به زودی اعلام می شود.

دكتر 'سعید شاه بیگی' روز چهارشنبه در آستانه برگزاری هفتمین كنگره بین المللی ام اس كه 13 و 14 آبان ماه برگزار می شود در گفت و گو با خبرنگار علمی ایرنا با بیان این مطلب افزود: این مطالعه كه وضعیت بیماری ام اس و تعداد افراد مبتلا به ام اس در تهران را مورد بررسی قرار داده است در كنگره هفتم ام اس اعلام می شود.

وی گفت: طی سال های اخیر شمار مبتلایان به ام اس رو به افزایش گذاشته است كه هنوز علت دقیق آن مورد بررسی قرار نگرفته است.

عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشكی شهید بهشتی با بیان اینكه برآورد می شود بیش از 40 هزار بیمار مبتلا به ام اس در كشور وجود داشته باشد گفت: بیش از 20 هزار نفر از این تعداد اطلاعات دقیق آنها به صورت ثبت شده وجود دارد.

رییس هفتمین كنگره بین المللی ام اس ایران در زمینه علت این افزایش شمار مبتلایان به ام اس در كشور گفت: مجموعه ای از عوامل می تواند در بروز افزایش شیوع ام اس موثر باشد كه باید طی یك تحقیق مورد بررسی علمی قرار گیرد اما یكی از دلایل می تواند تشخیص بهتر این بیماری باشد كه به كمك تجهیزات موجود امكان پذیر شده است.

دكتر شاه بیگی در پاسخ به اینكه استرس تا چه میزان می تواند در افزایش شمار مبتلایان به ام اس نقش داشته باشد گفت: استرس و اضطراب عامل ایجاد كننده ام اس محسوب نمی شود اما به عنوان یك عامل محیطی می تواند شدت بیماری را در فرد مبتلا بیشتر كند.

وی با بیان اینكه اختلالات حسی مهمترین علامتی است كه در بیماری ام اس نشان داده می شود گفت: اختلالات حسی به این صورت شكایت از خواب رفتن شست ، احساس سری یا بی حسی در برخی اندام و احساس گز گز و مور مور كه مجموعا تحت عنوان اختلالات حسی مطرح هستند به عنوان مهمترین نشانه و علامت ام اس به شمار می رود.

متخصص مغز و اعصاب اظهار داشت: اختلال دید و یا تاری در دید به خصوص در افراد جوان یكی دیگر از علایم و نشانه های ام اس است كه این تاری دید می تواند به صورت كاملا یك دفعه باشد و یا اینكه به مرور فرد را دچار مشكل در دید كند.

ام‌اس بیماری مزمنی است كه عمدتا افراد جوان و بخصوص زنان جوان را مبتلا می‌كند این بیماری می‌تواند جنبه‌های مختلف زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد.

MS ?مخفف اصطلاح علمی ? Multiple Sclerosis?است كه با درگیری سیستم عصبی مركزی باعث بروز علایمی مانند اختلال دید، اختلالات حركتی و اختلال در تعادل فرد مبتلا می‌شود.

هفتمین كنگره بین المللی ام اس 13 و 14 آبان ماه توسط انجمن علمی ام اس ایران و انجمن علوم مغز و اعصاب ایران در بیمارستان امام خمینی برگزار می شود..../تحلیل:ایرنا