سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

نوستالژی «تصمیم کبری»


تصمیم کبری نام داستانی است که مدت زیادی در کتاب‌های فارسی دوران ابتدایی ایران حضور داشت. عنوان این داستان به عنوان یک اصطلاح نمادین در بین دانش‌آموزان آن دوره برای اشاره به «گرفتن یک تصمیم مهم» اما با حالتی طنز گونه رواج پیدا کرده است. تاریخچه

این داستان قبل از انقلاب ۵۷ در کتاب‌ها با تصویری از دختری که دامن و موهای بافته شده در دو طرف سر دارد، چاپ می‌شد. پس از انقلاب ۵۷ این عکس به دختری با روسری و مانتو بلند (تا نوک پا) تبدیل شد.

خلاصه‌ی داستان

خلاصه‌ی داستان از این قرار است که کبری که کتابش رو زیردرختی در حیاط گذاشته است، هرروز تصمیمش برای برداشتن کتاب را به تاخیر می‌اندازد. تا این‌که وقتی بالاخره این تصمیم را عملی می‌کند، متوجه می‌شود که دیر شده است و باران باریده و کتاب خیس شده است.



حذف از کتاب‌های درسی

این داستان در دهه‌ی ۹۰ خورشیدی از کتاب‌های درسی دبستان حذف شد. معاون پژوهشی وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی در دفاع از این تصمیم دلیل آن را «تغییر نیازها» و «نیاز به هماهنگی آموزش با نیازهای جدید» بیان کرد.


ویدیو مرتبط :
تصمیم کبری.......شنیدینی

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

حسنک کجایی،تصمیم کبری،...کجایند؟



 

 

حسنک کجایی،تصمیم کبری،...کجایند؟

 

گاو ماما میکرد

گوسفند بع بع میکرد!

سگ واق واق میکرد

و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی ؟

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .
حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید
او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند
او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات
جلوی آینه به موهای خود ژل میزند
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست
چون او به موهای خود گلت میزند
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد
کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است
کبری تصمیم گرفته حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند
چون او با پتروس چت میکرد
پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد .
پتروس دید که سد سوراخ شده
اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود
او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند .
پتروس در حال چت کردن غرق شد
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود
اما کوه روی ریل ریزش کرده بود
ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت
ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را درآورد.
ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت
خانه مثل همیشه سوت و کور بود .
الان چند سالی است کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد
او حتی مهمان خوانده هم ندارد
او حوصله مهمان ندارد .
او پول ندارد تا شکم مهمانها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید
چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت
اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد
چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد .