سرگرمی


2 دقیقه پیش

تصاویری که شما را به فکر فرو می‌برد (34)

یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمی‌تواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ...
2 دقیقه پیش

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه

دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ...

نابغه‌ای که چهره زنش را به فراموشی سپرد


مرد استرالیایی برای اینکه با مشکل نابینایی خود کنار بیاید، تصمیم گرفت تا جهان را فراموش کند. قرار است ماجرای از دست دادن بینایی این شخص به یک مستند تبدیل شود.

وبسایت فرادید: مرد استرالیایی برای اینکه با مشکل نابینایی خود کنار بیاید، تصمیم گرفت تا جهان را فراموش کند. قرار است ماجرای از دست دادن بینایی این شخص به یک مستند تبدیل شود.

ماجرای نابغه‌ای که چهره زنش را به فراموشی سپرد
 
به گزارش بی بی سی انگلیسی، فراموش کردن چهره عزیزانمان به نظر بسیار دشوار می‌آید، اما او برای درمان خودش این کار را انجام داده است.
 
پرفسور جان مایکل هال، نویسنده، برای اینکه با نابینایی کنار بیاید، این کار را کرد. او فرزند که یک مبلغ «فرقه متودیست» است. پرفسور هال از دوران خردسالی به تدریج نابینایی‌اش را از دست داد. دلیلش نیز این بود که او یک عمل ناموفق آب مروارید چشم در شهر کوریانگ استرالیا داشت.
 
او سرانجام در دهه 80 میلادی و در حالی که در اواسط دهه پنجم عمرش بود، بینایی‌اش را کاملا از دست داد. او از بریتانیا به استرالیا سفر کرد تا ذهنش آرام گیرد، اما در عوض یاس و نومیدی به سراغش رفت.
 
ماریلین، همسر پروفسور هال می‌گوید: «آن اتفاق تلخ‌ترین و تاریک‌ترین خاطره زندگی‌اش است. او آدمی بود که با خاطره‌هایش زندگی می‌کرد و چیزهایی که دوست داشت را مدام مرور می‌کرد. مثلا مدرسه دوران کودکی، ساحلی که همیشه در آن بازی می‌کرد و جمع‌های خانوادگی را به یاد داشت. او اما از اینکه دیگر نمی‌توانست هیچ یک از آن‌ها را ببیند حسابی رنجور می‌شد.»
 
ماریلین در ادامه می‌گوید: «این حالت برایش خیلی دردناک بود. او پس از رسیدن به استرالیا تصمیم خاصی گرفت. او با خودش می‌گفت که نمی‌تواند همزمان در دو جهان زندگی کند: من مجبورم که از حواس لامسه و شنوایی‌ام استفاده کنم، اما باید حس بینایی را فراموش کنم. بنابراین تصمیم گرفت تا همه چیز را فراموش کند.»
 
ماریلین و پروفسور هال منتظر تولد اولین فرزندشان بودند. او از دوستان همسرش خواست تا به پروفسور هال کمک کنند سرگرم کار و پژوهش شود. آن‌ها نیز از هیچ گونه کمکی دریغ نکردند. پرفسور هال در عوض تصمیم گرفت تا فرآیند نابینا شدنش را روی کاست ضبط کند.

ماجرای نابغه‌ای که چهره زنش را به فراموشی سپرد

مدت‌ها بعد از انتشار کاست‌ها، الیور ساکس، عصب شناس، در مورد محتویات آن نوارها گفت: «متفاوت‌ترین، دقیق‌ترین، عمیق‌ترین و زیباترین چیزی بود که در مورد کوری خوانده بودم. به نظرم این یک شاهکار است.»
 
تولدی دوباره و سرانجام مرگ پروفسور هال

دو فیلم‌ساز به نام‌های پیتر میدلتن و جیمز اسپانی در سال 2010 با پرفسور هال ارتباط برقرار کردند. آن‌ها از او خواستند تا اصل نوار کاست‌ها را در اختیارشان بگذارد. در این نوارها بسیاری از تجربیات روزمره پروفسور هال آورده شده و احساس او از دورهمی‌های خانوادگی در کریسمس، جشن تولد و مراسم دیگر مشخص است.
 
آقای میدلتن می‌گوید: «تمام روند انتقالی مایکل جان هال از یاس و نومیدی به کنار آمدن با آن مشخص است. او حالا نابینایی را هدیه‌ای بزرگ می‌داند؛ نابینایی برای او به منزله تولدی دوباره و زندگی مجدد است... علاوه بر این نوارها، ما چندین مصاحبه با جان و همسرش انجام داده‌ایم.» در آن زمان، پرفسور هال دهه هشتم عمرش را می‌گذراند.
 
پرفسور هال در ژوئیه سال گذشته میلادی و در سن 80 سالگی از دنیا رفت.
 
آقای میدلتن در ادامه حرف‌هایش می‌گوید: «نوارهای ضبط شده پروفسور هال فقط در مورد فرآیند نابینایی است. آن نوارها درس انسانیت است. من خیلی خوشحالم که او این نوارها را در اختیار ما گذاشت.»
 
قرار است تا چند ماه دیگر مستند راجع به زندگی پرفسور هال اکران شود.


ویدیو مرتبط :
پیانیستهای نابغه (( 13 )) (( نابغه نابغه ))

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

مال و ثروت، عشق آتشین را به فراموشی سپرد



 

مال و ثروت، عشق آتشین را به فراموشی سپرد

 

۸ سال از زمان ازدواجمان می گذرد و متاسفانه من با تحقیقاتی که کرده ام فهمیده ام بسیاری از دیر آمدن و نیامدن های وحید به دلیل ارتباط مخفیانه او با منشی شرکتش است و در همه این مدت او به من دروغ می گفته است.

وقتی که در دانشکده فنی با هم درس می خواندیم ، برای چندمین بار از من خواستگاری کرده بود و دیوانه وار در پی مخالفت های خانواده ام ، بویژه پدرم به دنبالم می آمد و ابراز علاقه می کرد.

در آن زمان دلیل اصلی مخالفت والدین من بی پولی و دانشجو و سرباز بودن وحید بود و از نظر اخلاقی و رفتاری هیچ کسی شناختی نسبت به او نداشت.

با توجه به اینکه برای ازدواج با وحید با مشکلات زیادی از جمله مخالفت پدر و مادر، بی پولی ، ادامه تحصیل ، خدمت سربازی و بیکاری او مواجه بودم من به دور از چشمان پدرم در مقابل مادرم ایستادم و با او از ابراز علاقه شدیدم به وحید به عنوان همسر آینده ام حرف زدم. اما دیری نپایید در پی ابراز علاقه های پی در پی وحید که از عشق ناب و خالصانه و دیوانگی شدیدش نسبت به من حرف می زد و می گفت که بدون من دنیا برایش بی معنا و ادامه زندگی غیر ممکن است، به هر طریقی بود پدر و مادرم را راضی کردم تا با ازدواجمان موافقت کنند.

ابتدا در کمال سادگی و بی پولی با حقوقی بسیار اندک و کمک های پدر خودم و پدر وحید وگرفتن وام ازدواج ، توانستیم در گوشه ای از شهر خانه ای بسیار کوچک در حد ۲ اتاق اجاره کنیم و زندگی مشترکمان را شروع کنیم. اوایل زندگی مثل خیلی از جوان های دیگر با مشکلات و استرس های زیادی دست و پنجه نرم کردیم و خیلی از سختی ها را به جان خریدیم، تا اینکه قرار شد وحید به جای خدمت سربازی در یکی از ادارات دولتی با گرفتن امریه مشغول به کار شود و حقوق اندکی را دریافت کند.

من هم در یکی از شرکت های خصوصی به عنوان کارشناس مهندسی استخدام شدم که این کارم هر چند باعث ناراحتی شدید وحید شد که می گفت دوست ندارد من کار کنم و در زندگی دست به سیاه و سفید بزنم اما کمک مهمی در ابتدای زندگی بود.

در کمال سختی و مشکلات که خدمت سربازی همسرم به پایان رسید و در آن زمان مدت خدمت سربازان با مدرک تحصیلی لیسانس ۲ سال بود و او بعد از پایان این مدت با شراکت یکی از دوستانش و با حمایت های مالی او یک شرکت مهندسی تاسیس و خیلی سریع کار خودش را شروع کرد.

بعد چند سال در حالی که ما صاحب یک پسر شده بودیم، همسرم از راه شرکت مستقلی که باز کرده بود ، سرمایه هنگفتی به دست آورد. آنقدر وضع مالی ما خوب شده بود که وحید شیک ترین ماشین را برایم خرید و چند صد میلیون تومان ملک و سرمایه به نام من زد وحساب بانکی جالبی را برایم باز کرد.

از آن به بعد کمتر وحید را در منزل می دیدیم، او خیلی از شب ها هم به بهانه های کار و ماموریت به خانه نمی آمد و این رفتار همسرم مرا دلواپس ونگران کرده بود. ۸ سال از زمان ازدواجمان می گذرد و متاسفانه من با تحقیقاتی که کرده ام فهمیده ام بسیاری از دیر آمدن و نیامدن های وحید به دلیل ارتباط مخفیانه او با منشی شرکتش است و در همه این مدت او به من دروغ می گفته است.

وحید حتی جز منشی شرکت با یکی ، دو تن از کارمندان خودش نیز رابطه دارد. او در پاسخ به اعتراض من گفت: با آنها ازدواج موقت کرده ام. با این اوصاف از وقتی که فهمیدم مال و سرمایه وحید دردسری برای زندگی مان شده و او در واقع به من و پسر ۶ ساله مان هیچ توجهی نمی کند و همه خوشبختی ما را در پول دادن می بیند، می خواهم از زندگی او خارج و از او جدا شوم.تنها مشکلی که دارم و در واقع به خاطر آن می خواستم وحید دست از خوش گذرانی هایش بردارد، فرزندم است. تصمیم گرفته ام فرزندم را خودم تربیت کنم و در این راه هیچ نیازی به همسر عیاشی مثل وحید ندارم.

با دادخواست طلاقی که وکیلم برای من داد همسرم پیشنهاد داده که یک میلیارد سرمایه به نامم می کند تا به زندگی با او ادامه بدهم اما من هیچ نیازی به پول او ندارم و می خواهم از او جدا شوم..... / گزارش : روزنامه قدس