سرگرمی
2 دقیقه پیش | تصاویری که شما را به فکر فرو میبرد (34)یک عکس، یک طرح یا یک نقاشی؛ بعضاً چنان تاثیری روی بیننده دارد که شنیدن ساعت ها نصیحت و یا دیدن ده ها فیلم نمیتواند داشته باشد. هنرمندانی که به ساده ترین روش ها در طول تاریخ ... |
2 دقیقه پیش | دیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماهدیدنی های امروز؛ سه شنبه 18 خرداد ماه وبسایت عصرایران: نماز تراویح مسلمانان اندونزی در نخستین شب آغاز ماه رمضان – آچهمعترضان عوارض زیست محیطی یک پروژه انتقال آب در کاتالونیا ... |
عکس: پهلوان یزدی بزرگ در دوران كهولت
ابراهیم حلاج یزدی معروف به پهلوان یزدی بزرگ یكی از پهلوانان مشهور ایران و صاحب بازوبند پهلوانی در دوران ناصری بود.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی: ابراهیم حلاج یزدی معروف به پهلوان یزدی بزرگ یكی از پهلوانان مشهور ایران و صاحب بازوبند پهلوانی در دوران ناصری بود.
حکایتی از زور بازوی او
مهدی بامداد در کتاب ارزنده شرح حال رجال ایران، از قول یکی از آشنایان خویش، حکایت جالب توجهی بدین مضمون درباره پهلوان ابراهیم یزدی نقل کردهاست:
پهلوان یزدی در خیابان ناصرخسرو، از سمت میدان سپه کوچه اول، دست چپ، خانهای داشت. این کوچه چون پهنای خیلی کمی داشت، جمعی نام آن راکوچه آشتی کنان [یا: آشتی کنون] گذاشته بودند. [چرا که پهنای کم کوچه باعث نزدیک شدن و تماس اجباری بین افراد، از جمله افرادی که با یکدیگر قهر بودند، میشد!]، اما شهرت این کوچه بیشتر به نام کوچه پهلوان یزدی [کوچه پهلوون یزدی] بود.
چند سالی بود که وی در اواخر عمر، از هر دو پا عاجز شده بود و نمیتوانست بدون دو چوب زیر بغل راه برود. وی عصرها با همان دو چوب، از خانهٔ خود [واقع در کوچهٔ آشتی کنون] بیرون میآمد و سر کوچه، در کنار خیابان، برای او نیمکتی گذاشته بودند، که بر روی آن مینشست و خیابان و عابرین را تماشا میکرد.
روزی دو نفر از پهلوانان [که راوی نام هر دو را نیز ذکر کرده، اما مهدی بامداد نام آنان را به خاطر نمیآورد]، از آنجا میگذشتند. هر دو نفر به نزد پهلوان یزدی آمدند و یزدی از آن دو پهلوان احوالپرسی کرد و جویای اوضاع و احوال آنان گردید. پهلوانان به پهلوان یزدی بزرگ گفتند که در زورخانه مشغولیم و گاهی هم کشتی میگیریم. پهلوان یزدی به آنان خطاب کرد و گفت:
«من این چوب دستی خودم را با یک دست خود، بر زمین فشار میدهم، اگر هر دو نفرتان با هم توانستید آن را از جا بکنید، آن وقت من میدانم که شما زورمند و پهلوان هستید!»
از این گفتهٔ پهلوان یزدی، [که در این زمان حسابی پیر و عاجز و فرتوت شده بود]، به هر دو نوچه پهلوان، خیلی برخورد و به همین جهت هر دو با هم، سخت مشغول زورآزمائی شدند و با تمامی توان و نیروی خود، سعی کردند که چوب دستی او را از زمین بکنند، امّا هر قدر که زور زدند، نتوانستند، و چوبدستی که به نیروی دست پهلوان یزدی پیر، بر زمین فشرده شده بود، حتی از جای خود، تکان هم نخورد!. پس پهلوان یزدی، به آنان خطاب کرد و گفت:
«هنوز پهلوان حقیقی نشدهاید!، باز هم باید کار کنید تا پهلوان حقیقی شوید!»
مهدی بامداد در کتاب ارزنده شرح حال رجال ایران، از قول یکی از آشنایان خویش، حکایت جالب توجهی بدین مضمون درباره پهلوان ابراهیم یزدی نقل کردهاست:
پهلوان یزدی در خیابان ناصرخسرو، از سمت میدان سپه کوچه اول، دست چپ، خانهای داشت. این کوچه چون پهنای خیلی کمی داشت، جمعی نام آن راکوچه آشتی کنان [یا: آشتی کنون] گذاشته بودند. [چرا که پهنای کم کوچه باعث نزدیک شدن و تماس اجباری بین افراد، از جمله افرادی که با یکدیگر قهر بودند، میشد!]، اما شهرت این کوچه بیشتر به نام کوچه پهلوان یزدی [کوچه پهلوون یزدی] بود.
چند سالی بود که وی در اواخر عمر، از هر دو پا عاجز شده بود و نمیتوانست بدون دو چوب زیر بغل راه برود. وی عصرها با همان دو چوب، از خانهٔ خود [واقع در کوچهٔ آشتی کنون] بیرون میآمد و سر کوچه، در کنار خیابان، برای او نیمکتی گذاشته بودند، که بر روی آن مینشست و خیابان و عابرین را تماشا میکرد.
روزی دو نفر از پهلوانان [که راوی نام هر دو را نیز ذکر کرده، اما مهدی بامداد نام آنان را به خاطر نمیآورد]، از آنجا میگذشتند. هر دو نفر به نزد پهلوان یزدی آمدند و یزدی از آن دو پهلوان احوالپرسی کرد و جویای اوضاع و احوال آنان گردید. پهلوانان به پهلوان یزدی بزرگ گفتند که در زورخانه مشغولیم و گاهی هم کشتی میگیریم. پهلوان یزدی به آنان خطاب کرد و گفت:
«من این چوب دستی خودم را با یک دست خود، بر زمین فشار میدهم، اگر هر دو نفرتان با هم توانستید آن را از جا بکنید، آن وقت من میدانم که شما زورمند و پهلوان هستید!»
از این گفتهٔ پهلوان یزدی، [که در این زمان حسابی پیر و عاجز و فرتوت شده بود]، به هر دو نوچه پهلوان، خیلی برخورد و به همین جهت هر دو با هم، سخت مشغول زورآزمائی شدند و با تمامی توان و نیروی خود، سعی کردند که چوب دستی او را از زمین بکنند، امّا هر قدر که زور زدند، نتوانستند، و چوبدستی که به نیروی دست پهلوان یزدی پیر، بر زمین فشرده شده بود، حتی از جای خود، تکان هم نخورد!. پس پهلوان یزدی، به آنان خطاب کرد و گفت:
«هنوز پهلوان حقیقی نشدهاید!، باز هم باید کار کنید تا پهلوان حقیقی شوید!»
ویدیو مرتبط :
خاطره شنیدنی اقای راشد یزدی از دوران جوانی رهبری
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
عکس حسین هدایتی در دوران جنگ
مالک باشگاه استیلآذین در روزهایی که در جبهه جنگ بود.
مالک باشگاه استیلآذین در روزهایی که در جبهه جنگ بود.